#شعرحسینی❤️
اصلاً حسين جنس غمش فرق میکند
اين راه عشق پيچ و خمش فرق میکند
اينجا گدا هميشه طلبکار میشود
اينجا که آمدی کرمش فرق میکند
شاعر شدم برای سرودن برايشان
اين خانواده، محتشمش فرق میکند
“صد مرده زنده میشود از ذکر ياحسين”
عيسای خانواده دمش فرق میکند
از نوع ويژگی دعا زير قبه اش
معلوم میشود حرمش فرق میکند
تنها نه اينکه جنس غمش جنس ماتمش
حتی سياهی علمش فرق میکند
با پای نيزه روی زمين راه میرود
خورشيد کاروان قدمش فرق میکند
من از "حسينُ منّي" پيغمبر خدا
فهميدهام حسين همهاش فرق میکند
شاعر: علی زمانيان
در زلف تو دادند نگارا خبر دل
معذورم اگر آمدهام بر اثر دل
یا دل بر من باز فرست ای بت مه رو
یا راه مرا باز نما تو به بر دل
نی نی که اگر نیست ترا هیچ سر ما
ما بی تو نداریم دل خویش و سر دل
چندین سر اندیشه و تیمار که دارد
تا گه جگر یار خورد گه جگر دل
بی عشق تو دل را خطری نیست بر ما
هر چند که صعب است نگارا خطر دل
تا دل کم عشق تو در بست به شادی
بستیم به جان بر غم عشقت کمر دل
چاک زد جان پدر دست صبا دامن گل
خیز تا هر دو خرامیم به پیرامن گل
تیره شد ابر چو زلفین تو بر چهرهی رخ
تا بیاراست چو روی تو رخ روشن گل
همه شب فاخته تا روز همی گرید زار
ز غم گل چو من از عشق تو ای خرمن گل
زان که گل بندهی آن روی خوش خرم تست
در هوای رخ تو دست من و دامن گل
گل برون کرد سر از شاخ به دل بردن خلق
تا بسی جلوه گری کرد هوا بر تن گل
تا گل عارض تو دید فرو ریخت ز شرم
با گل عارض تو راست نیاید فن گل
#سنایی
🌹🌹🌹
این بار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لا به لای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خطّ مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
این جا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر سر گرفت گوش عبا را و صیحه زد
از روضه ربودن معجر شروع کرد
برگشت، روضه را به تمامی دشت برد
از ارباً ارباً تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان نگاه کرد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضه خوان نفسش در شماره رفت
مدّاحی از کناره منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه مادر شروع کرد
یک کوچه باز کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
این شعر هم که قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد
محسن ناصحی
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله🏴
#شعر_عاشورایی
#حضرت_رقیه علیهاالسلام
#غزل
🔹دختر اِنّا فَتَحنا🔹
انتقامش را گرفت اینگونه با اعجازِ آه
آهِ او شد خطبۀ او، روز دشمن شد سیاه
قصۀ کربوبلا را دختری تغییر داد
کاخها ویرانه شد، ویرانهاش شد بارگاه
چادرش دست نوازش بر سر صحرا کشید
سبز شد خارِ مغیلان و فدک شد هر گیاه
دختر این قوم تکلیف حجابش روشن است
چادرِ او تار و پودی دارد از خورشید و ماه
دختر اِنّا فَتَحنا اشک میریزد ولی
گریههای او ندارد رنگ زاری هیچگاه
بر سرش میریخت خاک از بامها، میسوختند
دخترانِ زنده در گور عرب از این گناه
بین طوفان، غنچه و گل سر در آغوش هماند
او به زینب یا که زینب میبَرَد بر او پناه
تا شود زهرا، فقط یک کارِ باقی مانده داشت
شانه زد بر آن پریشانِ تنور و قتلگاه
چون زبانش بند میآمد خجالت میکشید
با سرِ بابا سخن میگفت، اما با نگاه
آه بابا! پا به پایت سوختم، خوردم زمین
رنگ گیسویم دلیل و زخم پهلویم گواه
ماند داغِ نالۀ من بر دل دشمن، فقط
خیزران وقتی که خوردی زیر لب میگفتم آه
جنگ پایان یافت بعد از تو چهل منزل ولی
عمه میجنگید با دستان بسته، بیسلاح
اربعین من نیستم از او سراغم را نگیر
این امانت دار را شرمندهتر از این مخواه
بعد از این هرجا که رفتی با تو میآیم پدر
پای من زخمیست اما روبهراهم روبهراه...
#سیدحمیدرضا_برقعی
.
شیشه عمر ِ من آرام نفس ڪِش بدجور
استخوانهایِ شڪسته به صدا افتاده
اے ضریح ِ حسنم, زود مُشَبَّک شده ای
در حرم با تو دم ِ واحسنا افتاده
#محرم | #شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم
سر پابوسِ تو دارم، من و هیهات کجا
به چنان پایه، چنین بیسر و پایی برسد؟
#صلیاللهعلیکیاسیدناالمظلوم•🥀•
حق من بود که باشى و نگاهم بکنى
که به هر ثانيه با عشق دعايم بکنى
حق من بود که از نم نم باران بهشت
خوشه اى عشق بچينى و صدايم بکنى
حق من بود بمانى و در اندوه غروب
سپرم باشى و با عشق تو رامم بکنى
حق من بود که در منزل تو جاى شوم
نه که در خلوت کوچه تو سلامم بکنى
حق من بود که آغوش تو جايم بشود
نه که در معرکه ى عشق وداعم بکنى
حق من بود چو آهو تو اسيرم باشى
نه که با وسوسه اى طعمه ى دامم بکنى
حق من بود بهار دل من باشى تو
نه که در فصل خزان بر سر دارم بکنى
حق من بود تو باشى همه ى دلخوشيم
تو نماندى که مرا مست و خرابم بکنی
"من از آن روز که در بند توام آزادم"
کرده زنجیر مرا عشق تو اما شادم
بوی سیب تو گرفتست تمام تن من
از جنون تو دمادم به خراب آبادام
چند باری شده قسمت بشوم زائر تو
غیر از این راه نمانده سفری در یادم
کاش قسمت بشود باز شوم عازم راه
اربعینی ام و دل در ره عشقت دادم
شده کارم شب و روز اینکه فقط نام تو را
بزنم داد و شوم مست از این فریادم
باز هم رفت دلم گوشه ی بین الحرمین
بوی سیب آمد و یاد تو حبیب افتادم
یاصاحب صبر
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
#قیصر_امین_پور
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام
#فریدون_مشیری
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ