eitaa logo
کانال دوستداران شهید مدافع حرم برادرم عباس کردانی
1هزار دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
22.4هزار ویدیو
123 فایل
کانال دوستداران شهید مدافع حرم شهید عباس کردانی لینک کانال @abbass_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ارتباط با خادم کانال،، @mahdi_fatem313
مشاهده در ایتا
دانلود
خوابی که مادر بزرگ در مورد دید دو هفته بعد از ، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر می‌زد و می‌آمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسی‌ها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟ گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم... یادشهداکمترازشهادت نیست 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🌹مادر شهید لنگرودی: هادی را از کلاهی که بر سر داشت در نمایشگاه عکس شهدا شناختم🌹 ◇ بعداز کـربلای پنج، همه دوستانش برگشتند؛ الا هـادی من. بهم گفتند: «ماشینمون جا نداشت هـادی نیـامد!» امـا چهـره ها، چیـز دیگری نشـان می‌داد. ◇ هفتـه هـا گذشت واز پسـرم خبـری نشد. مضطرب بودم. اتفاقی یکی از هم کـاروانی های پسرم را دیدم. گفتم: «اگـر شهـید شـده، بگـویید طـاقت شنیدنش را دارم.» ◇ناچـاراً گفت: «هـادی شهید شد و جنازه‌اش به همراه تعدادی از شـهدا به کنار جـاده منتقل شد. آنروز هـادی یک بارانی آبی به تن داشت. آمبولانس ها تعدادی از شهـدا را به عقب آوردند؛ ولی خبـری از هـادی نبـود!» ◇مادر ادامه میدهد: «تابه امروز کسی نفهمیده جنـازه هـادی چـه شده. عده‌ای می گویند احتمـالا خمپـاره‌ای به کنـار جنـازه خورده و خـاک، پیکـر مطهـرش را پوشـانده باشد و همین باعث شـده آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند. ◇ سال‌ها گذشته و از او تنهـا یک مـزار خالی باقی مانده. در یکی از روزهـا برای زیارت فـرزندم به گلـزار شهدای لنگـرود رفتم. ◇ نمایشگاه عکسی از برپـا بود، به تصـاویر نگـاه میکردم. جـذبه عکسی مـرا به خـود جلـب کرد و با کمی دقت، با هیجـان فریـاد زدم: «این هـادی منـه! این هـادی منـه! با دستـان خـودم این کـلاه را برایش بافتم؛ ایـن هـــادی منــه...»
... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
گرامی می داریم یاد و خاطره خصوصاً 333 333 شهرستان نجف آباد که در طول عملیات و فقط 205 نفر از این در چنین روزی شدند . روحشان_شاد یادشان_گرامی راهشان_پر_رهرو شادی روح امام_راحل و شهدا صلوات
🌷🕊 [ به سبک ] 🔸️انتخاب به سبک ، یعنی اگر از آسمان سنگ ببارد من سنگر اسلام را خالی نکنم. انتخاب به سبک یعنی با بوی شهدا حاضر شوم و با حضورم خاک بر دهان دشمنان بریزم. انتخاب به سبک یعنی ما مشکلات داریم اما ربط به دشمن ندارد که برای ما نسخه ی /من رای نمیدهم/ تجویز کند بلکه با حضور خود مشکلات را هم تدریجا حل میکنیم البته با نوع انتخاب. 🔸️این روزها بدان که در معرض آزمون الهی هستی و نکند که فرصت را از دست بدهی. فرصت این آزمون هم یک روز بیش نیست و اگر ادای تکلیف نکنی قضا ندارد که بجا آوری. 🔸️اصلا به سبک شهدا، یعنی فرصت ها را نسوزانیم بلکه فرصت ساز شویم برای بهتر شدن وضعیت کشور خود. 🔸️دنیا نمی ارزد به ایستادن در مقابل ارزشهای الهی. و یکی از ارزشهای الهی، حقی هست که از جانب خدا به ما داده اند. این حق را به دشمن ندهیم که به حسرتش نیاَرزد.
در_محضر_شهدا شهید_والامقام محمدعلی_قیصری در انتخابات شرکت کنید که تکلیف الهی است. رأی شما دفاع از اسلام و قرآن است و مواظب باشید به کسانی که برای شهرت و قدرت خود را مطرح ساخته‌اند رأی ندهید. شهدارایادکنیدحتی بایک صلوات
🇮🇷تعرفه منتظر ماست بیا تا برویم 🇮🇷برگه رأی مهیاست بیا تا برویم 🇮🇷 رای ما حفظ حرم‌هاست بیا تا برویم 🇮🇷چشم دنیا به تماشاست بیا تا برویم 🇮🇷ترک صندوق فریب است بیا تا نخوریم 🇮🇷حیله خصم لعین است بیا تا نخوریم 🇮🇷گرچه مجروح و دل آزرده بد عهدانیم 🇮🇷لیک هنگامه جنگ است بیا تا برویم 🇮🇷روز جمعه چه جهادی است بیا تا برویم 🇮🇷برگه رای سنانی است بیا برداریم 🇮🇷سینه خصم بد افکار بدان بشکافیم 🇮🇷عهد با خون شهیدان داریم 🇮🇷دست در دست عدو نگذاریم 🇮🇷چون ولّی بهر سرافرازی ایران عزیز 🇮🇷در پی رأی به اصلح بیا تا برویم. ان‌شاءالله با ندای یابن الحسن عجل علی ظهورک، پای صندوق‌های رای حاضر خواهیم شد و جمعه‌ای مهدوی خواهیم ساخت.
ســــــــلام خدمت اعضای محترم مـــــــــهمان عزیز امشب ما 👇👇👇 شـــــــــــهید حسین نیکو صفت هستند خاطرات_شهدا شهید_والامقام حسین_نیکوصفت تا نشستیم روی موتور، گفت: روضه بخوان. هر چه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد. می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام. پشت ماشین، سنگر، حسینیه. فقط مانده پشت موتور. با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد. رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب، هنوز گزیه می کرد. چند شب بعد عازم مهمانی شد. راوی : حاج_حسین_کاجی یاد شهدا کمتر از شهادت نیست شادی روح امام و همه ی شهدای عزیز خاصه مهمان امشب مون دسته گل صلوات هدیه کنیم خدایاازعمرم بگیربرعمر رهبرم بیفزا کوتاهترین دعا برا بزرگترین آرزو اللهم عــــــــجل لولیک الفرج الـــتماس دعای فــــرج آقا جانم 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بهترین هدیه و کلیپ موجود از شهدا در دنیا را از دست ندهیم! 🔹 هر چه بیشتر به چهره و کلام در این فیلم نگاه می کنیم ، یک احساس آرامش خاصی را در همه آنها مشاهده می‌کنیم. 🔹 کاملاً می‌توان فهمید که آنها قبل از شهید شدن خویش، خود را آماده کرده و را کامل به آغوش کشیده اند و این‌چنین است که آنها مرگ را سخره خویش در آورده اند.
ماه مبارک رمضان بود که عکسی برای من ارسال کرد . پرسیدم : آقامهدی موضوع این عکس چیه؟ در جواب پیامم گفت : سفره افطار را ببین همسرم . این عکس در دست تو بماند به امانت ، تا آن زمان که من شدم، آن وقت به کسانی نشان بده که می‌گویند : « هر کسی بره سوریه نونش تو روغنه » نشان بده و بگو : این سفره افطار هست . یادشهداکمترازشهادت نیست
ماه_رمضان در_جبهه_ها قسمت_دوم دعای توسل و زیارت عاشورا هم در این روزها حال و هوای دیگری داشت. معـنویتــی که «السلام علیــک یــا اباعبدالله»، «زیارت عاشورا» یا «وجیه عندالله اشفع لنا عندالله» در توسل به سفره افطار و سحر ما هدیه می‌کرد، غیر قابل توصیف است و همین، بنیه معنوی و عدم غفلت از لحظات معنوی رزمندگان را از دیگران ممتاز کرده بود. نمی‌توانم این لحظات را برای شما بیان کنم، در لشکر 28 سنندج بودم و قرار بود بعد از یک هفته به خانه برگردم اما جاذبه این ماه مرا در کردستان ماندگار کرد. ماه رمضان بهترین و زیباترین خاطرات را برای ما در سنگرها به ارمغان می‌آورد. ... راوی : حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر محمدی یاد باد آن روزگاران یاد باد شادی روح و یادشهداکمترازشهادت نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توی پول غلت میزنه ولی آرامش نداره! یادمان شهدای مظلوم هویزه 🕊@abbass_kardani🕊 کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
ماه_رمضان در_اسارت سِحر_آب ماه رمضان فرا رسید، گرم‌ترین و طولانی‌ترین روزهای تابستان بود. از اوایل صبح تشنگی آغاز می‌شد. حداقل زمان ممکن را بیرون می‌آمدیم. عده‌ای برای خنک شدن با ملحفه خیس زیر پنکه سقفی دراز می‌کشیدند. عده‌ای دیگر دائماً زیر دوش بودند. مخازن آب که بر پشت بام قرار داشتند فلزی و آب آ‌نها بالطبع گرم بود. بعد ازظهرها که گرما بیشترین شدت خود را داشت و گاه به 50 درجه می‌رسید،‌ بیرون آسایشگاه می‌نشستیم و با شلنگ و آب آن بازی می‌کردیم. تشنگی بیداد می‌کرد ، 10 ساعت از سحری می‌گذشت ، به قطرات آب نگاه می‌کردم ، چقدر زیبا بودند و جان داشتند ، فکر می‌کردم هیچ‌چیز در زندگی نمی‌توانست آن‌قدر دوست داشتنی باشد. بعضی از آن‌ها کروی، بعضی با حجم‌های منحنی زیبای دیگر، موقعی که از دهانه شیلنگ بیرون می‌آمدند رقص‌کنان اول به بالا و بعد با طنازی خاصی به پایین می‌آمدند. بازی نور در این قطرات چه شگفت‌آور بود، روشنایی بود و سپیدی و پاکی . نمی‌توانم با کلام آن ارتباط خاصی را که بین جان تشنه‌ام و آب زلال پیدا می‌شد بیان کنم ، همین قدر می‌توانم بگویم آب کاملاً زنده بود. یقین دارم حیات داشت چرا که کاملاً با من دوستی می‌کرد. آب این گونه بود تا وقتی تشنگی بود، در لحظه افطار، به‌محض اینکه اولین جرعه آب را می‌نوشیدم، تمام آن سِحر باطل می‌شد. راوی : سید حسین هاشمی یاد باد آن روزگان یاد باد شادی روح و و سلامتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 سفره‌ی هفت سین دل، چی بود؟! و بهترین سفره‌ای که میتونیم روی آن بنشینیم، چی هست؟! ➕ ذکر خاطره‌ای از شهیدی که شهادتش، حاج قاسم را به فکر فرو برد. 👤 راوی: حاج حسین کاجی
رمضان شبهای_قدر شهدا بسیاری از ، با زبان روزه شدند. برخی از رزمندگان ، سهمیه ناهارشان را می گرفتند، اما آن را به هم رزم هایشان می دادند و خودشان روزه می گرفتند. اولین بار که در جبهه رفتم، نزدیک شب قدر بود. شب قدر که رسید، به اتفاق چندین تن از هم رزم هایم، به محل برگزاری مراسم احیا رفتم. از مجموع ۳۵۰ نفر افراد گردان، فقط بیست نفر آمده بودند. تعجب کردم. شب دوم هم همین طور بود. برایم سؤال شده بود که چرا بچه ها برای احیا نیامدند، نکند خبر نداشته باشند. از محل برگزاری احیا بیرون رفتم. پشت مقر ما صحرایی بود که شیارها و تل زیادی داشت. به سمت صحرا حرکت کردم، وقتی نزدیک شیارها رسیدم، دیدم در بین هر شیار، رزمنده ای رو به قبله نشسته و قرآن را روی سرش گرفته و زمزمه می کند. چون صدای مراسم احیا از بلند گو پخش می شد، بچه ها صدا را می شنیدند و در تنهایی و تاریکی حفره ها، با خدای خود راز و نیاز می کردند. بعدها متوجه شدم آن بیست نفر هم که برای مراسم عزاداری و احیا آمده بودند، مثل من تازه وارد بودند. این اتفاق یک بار دیگر هم افتاد. بین دزفول و اندیمشک، منطقه ای بود که درخت های پرتقال و اکالیپتوس زیادی داشت، ما اسمش را گذاشته بودیم جنگل. نیروهای بعثی بعد از آنکه پادگان را بمباران کرده بودند، نیروهایشان را در آن جنگل استتار کرده بودند. آنجا دیگر تپه نداشت، اما بچه ها خودشان حفره هایی کنده بودند و داخل آن می رفتند و در تنهایی عجیبی با خدا راز و نیاز می کردند.
ارتش یک سرمایه ، ذخیره و اندوخته برای این ملت است . ارتش جمهوری اسلامی ایران که به اختصار آجا نامیده می شود، پیکرهٔ اصلی نیروهای مسلح ایران است و وظیفه پاسداری از استقلال و تمامیت ارضی ایران را برعهده دارد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نام ارتش از ارتش ملی اسلامی ایران به « ارتش جمهوری اسلامی ایران » تغییر یافت و روز 29 فروردین به دستور رهبر کبیر انقلاب امام خمینی ره، روز ارتش نامگذاری شد. و حماسه آفرینی های و یاد و خاطره
در_محضر_ولایت آرمان_شهدا فراموش_نشود مقام_معظم_رهبری دیدید در وصیّت‌نامه‌های چقدر درباره‌ی توصیه شده . خب ، یک حکم دینی است ، این آرمان فراموش نشود. این‌ جور نباشد که تصوّر بشود فقط یک جنگی بود مثل جنگهایی که بقیّه دارند در دنیا می کنند ، بالاخره هر کشوری دشمنی دارد ، گاهی جنگی اتّفاق می‌افتد ، جوانهایی می روند در جبهه و می جنگند ، کشته می شوند یا زنده بر می گردند یا مجروح بر می گردند ، اینها هم مثل آنها . این نبود قَضیّه ، قَضیّه قَضیّه‌ی دین بود ، قَضیّه‌ی آرمان الهی بود ، قَضیّه‌ی حاکمیّت اسلام و انقلاب بود . ۱۳۹۵/۷/۵
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 می دانست از ساواکی ها هستند و می خواهند براش پرونده سازی کنند. از او پرسیده بودند نظرت در مورد چیه؟ گفته بود: من که نظری ندارم باید از روحانیت پرسید! من فقط یه حدیث بلدم که هرکس همسرش را در معرض دید دیگران قرار دهد است و او را می کند. ساواکی ازش پرسید شاه را داری می گی؟ خنده ای کرد و گفت من فقط خواندم. یادشهداکمترازشهادت نیست
تصویر کمتر دیده شده از فرمانده لشکر۲۷ حضرت‌رسولﷺ در جبهه‌ های غرب هدیه به روح مطهر شهید
📃 بخشی از وصیتنامه شهید همت: مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه حاضر بودم بميرم؟ ♦️کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. 🌹اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد. هدیه به روح مطهر شهید