eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
704 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔴 روایت مرحوم مسعود دیانی از «تجارت سرطان» ✍️ مسعود دیانی، دین پژوه و مجری رسانه‌ی ملی عمل جراحی سخت و سنگین بود. نزدیک به ده ساعت وقت برده بود. حدس نمی‌زدیم از عمل اول سخت‌تر باشد. که بود. در جراحی اول معده و طحال و نیمی از کبد و پاره‌ای ازمری و غدد فوق کلیوی را برداشته بودند. در جراحی دوم دیافراگم و روده و بخش دیگری از مری را. این بار مجبور شده بودند تیغ‌ها راتا پشت قلب ببرند. و این یعنی احتمال مرگ مضاعف. میانه‌ی جراحی باز از فاطمه رضایت گرفته بودند که خطر مرگ را با تصمیم جدید بپذیرد. امضا کرده بود و می‌شد حدس زد مادرم، برادرم، فاطمه و دوستانم چه رنج و زجر وحشتناکی از سر گذرانده بودند. تا من نیمه‌شب از اتاق عمل بیرون بیایم. با لوله‌ای در روده که قرار بود از یکی دو هفته‌ی بعد دهان جدیدم شود.‌ برای خوردن غذاها و داروهایی که فقط می‌توانستند مایع باشند. و با سرنگ به روده تزریق شوند. مابقی درد وحشتناک بود، اضمحلال تن بود. و سکوت. حالا دیگر کسی حرفی برای گفتن نداشت. این آخرین عمل جراحی ممکن روی بدن یک انسان بود. و ما به نقطه‌ی صفر که نه، به ماقبل صفر برگشته بودیم. هنوز لکه‌هایی از توده‌های سرطانی در کبد مشاهده می‌شدند و باید می‌سوختند. احتمالا آن هم بی‌حاصل. حالا اما می‌توانستیم پرسشی که چند ماه پیش اجازه نیافت با آرامش و به دور از هیجان جواب بگیرد را دوباره مطرح کنیم. هرچند پاسخ این بارمان مشخص بود. دیگر نه تن به عمل می‌دادیم، نه با شیمی‌درمانی به تماشای خاکستری خود می‌نشستیم. اما هشت ماه پیش چه؟ هنوز هم حق جانب پزشک اول نبود که سایه‌ی سنگین مرگ را در این بیماری می‌دید و ما را به انتخاب روش تسکینی به جای روش تهاجمی دعوت می‌کرد؟ حالا بعد از تحمل انبوه درد و زخم و ویرانی عمل و شیمی‌درمانی، بعد از صرف چندصد میلیون تومان هزینه، بعد از زمین‌گیر شدن و خانه‌نشین شدن و فلج شدن در امور روزمره، بعد از اینکه آیه و ارغوان ماه‌ها پدرشان را جز افتاده‌ای بی‌جان و ملول بر تخت ندیدند باید به افتخار امید و مقاومت و توکل کف می‌زدیم؟ وقتی پژوهش‌های علمی نشان می‌دادند که عمل جراحی در سرطان پیشرفته و متاستاز داده بی‌فایده است، از در بیرونش کنی از پنجره برمی‌گردد. عدد بقا زیر یکسال است، آن‌هم به عذاب. اجازه نداشتیم جور دیگری تصمیم بگیریم که متهم به ترس از شیمی‌درمانی و زهرناکی‌اش نشویم؟ انگ بی‌مسئولیتی نخوریم؟ ضد علم و خرافاتی به حساب نیاییم؟ و داغ ننگ بی‌ایمانی روی پیشانی‌مان ننشیند؟ به‌گمانم تجارت درمان سرطان در روزگار ما خوب خودش را به مفاهیم دینی و روانشناسی و ارزش‌های اخلاقی چسبانده بود. می‌مکید. و قهرمان می‌ساخت؛ ساکت و ویران و مظلوم. همین. @HOWZAVIAN
◾️ یک‌سال‌کمی کمتر ✍️طیبه فرید یک‌سال با درد نوشته‌های مسعود دیانی زندگی کردیم، یک‌سال کمی کمتر! آخر سر مار سرطان زهر خودش را ریخت، قیافه‌اش شکسته شده بود. کاش همه چیز به همان معده درد ساده ختم می‌شد! بعد از یک‌سال رنج و درد و خستگی امروز یک نفس عمیق می‌کشد اما بدون فاطمه و آیه و ارغوان! زندگی جریان پیدا می‌کند با فاطمه و آیه و ارغوان! با یک جای خالی پر از کتاب! و من هر روز نگران شنیدن این خبر بودم! مسعود دیانی درگذشت! قلمش ولی نه.... بدرود آقای دیانی @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگاره‌هایی که رسانه‌ها در ذهن ما کاشته‌اند در بسیاری موارد با آنچه در حقیقت کوچه و بازار و جای جای جامعه وجود دارد بسیار متفاوت است... . @AFKAREHOWZAVI
«مردمی نورانی» ✍️ فاطمه شکیب رخ، عضو تحریریه مجتهده امین دیروز در راهپیمایی مسیر حرم تا جمکران، حال خوش دیدنی منتظران وصف ناشدنی بود. تلاش صادقانه و پذیرایی بی‌ریای میزبانان و اجرای برنامه های متنوع برای ماندن خاطره خوشایند روز نیمه شعبان، تنها منظره‌ای کوتاه از مسیر پیاده روی بود که با قلبی تپیده و اشک چشم آن را نظاره می‌کردم. در میان این سیل به خروش افتاده، سهم طلاب و روحانیان جوان بی‌شمار بود، در بسیاری از غرفه‌ها با حضوری مستمر، آنچه در توان خود داشتند را به نمایش گذارده بودند. حال خوشی بر شهر سایه افکنده بود، بی‌آنکه بخواهم در تمام مسیر به یاد وعده‌ی الهی و فرموده‌ی معصوم بودم؛ قومی که از سرزمین مشرق، قیام می‌کند، حقوق خودش را از جهان مطالبه دارد (عدم دخالت در امور خویش را می خواهد) که با آنان مخالفت می‌شود «يَطْلُبُونَ الْحَقَّ فَلَا يُعْطَوْنَهُ»، وقتی می‌بینند که دنیا به آنها اجازه نمی‌دهد حقوق خودشان را داشته باشند، سلاح بدست می‌گیرند و دشمن را تهدید می‌کنند، اینجاست که دشمنان می‌پذیرند اما ایرانی‌ها نمی‌پذیرند و شروطی دارند و سرانجام پرچمشان را به دست مهدی (عج) می رسانند*... ان شاءالله آری، به‌راستی که هر بار طوفانی برساخته، مردم این سرزمین را در بر می‌گیرد و غربال آنان از سر گرفته می‌شود، ایمان‌ها مستحکم‌تر و دل‌ها پر امیدتر از آمدنی می‌شود که هر روز و شاید هر لحظه صدای رساتر دارد. *نعمانی، الغیبة، ص273. @AFKAREHOWZAVI
🔻مراسم‌های دینی، هر چه بزرگتر، بهتر! ✍ حمید خیبری، نویسنده حوزوی در صدای حوزه نوشت: 🔹امسال مراسم نیمه شعبان خیلی پرشورتر و بزرگتر از سال‌های قبل است، این را با حضور در میان جمعیت می شود حس کرد، گویا پیاده روی اربعین این بار در شادپیمایی حرم حضرت معصومه س تا جمکران تکرار می شود، حتی برخی موکب ها مداحی های امام حسینی ع و عربی پخش می کنند! برنامه هر چقدر بزرگتر، جذاب تر! ▫️هر چقدر چگالی جمعیتی و برنامه ای یک مراسم بیشتر باشد میزان جاذبه آن برای طیف های همسو و غیرهمسو و حتی مخالفانش بیشتر خواهد شد، بخصوص اگر در شعاع جغرافیایی نزدیکی بوده باشند میزان جاذبه باز هم بیشتر می شود مثلا یک خانواده قمی همسو عملا نمی تواند در مراسم نیمه شعبان هیچ نوع حضوری نداشته باشد و خانواده ای که همسویی کمتری دارد هم نمی تواند نسبت به مراسمی که جمعیت زیادی در آن شرکت می کنند خنثی باشد، رسانه از طریق پخش های زنده و پوشش های خبری و احساسی سعی می‌کند افراد دور از این مرکز جغرافیایی را هم به آن نزدیک کند تا از کانون جاذبه آن نگریزند! ترافیک هر چقدر بیشتر، بهتر! ▫️از جمله نشانه های مردمی و تجربی بزرگی یک مراسم یا برنامه، تأثیر آن بر زیست روزمره اهالی آن دیار است، وقتی چند روز قبل نیمه شعبان ترافیک مسیرهای منتهی به جمکران بالا می رود، وقتی بالای ۱۷۰ هزار خودروی غیر قمی در یک روز وارد شهر می شود، وقتی دور و بر حرم و جمکران از شدت حضور مردم قفل می شود، وقتی موکب های کاملا مردمی از نقاط مختلف کشور در یک بلوار برپا می شود، وقتی قدم به قدم شهر ایستگاه های صلواتی جلوه نمایی می کنند و... یعنی اتفاق بزرگی در حال رقم خوردن است و "همه"، "همیشه" دوست دارند از شرکت یا تماشای چنین نقاط عطفی جا نمانند. ➖البته درستش اینست که مسئولان شهری تلاش کنند ترافیکی نباشد و اما حجم حضور مردم از این تلاش ها سبقت بگیرد، همانطور که طی ۱۰ سال اخیر چندین جاده جدید به سمت جمکران راه اندازی شده اما همچنان پاسخگوی حضور نیمه شعبانی ملت نیستند! @HOWZAVIAN
34.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 تصاویر متفاوت از اجتماع بزرگ مردمی جشن نمیه شعبان_قم زائران نیمه شعبان در روز میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عج) در مسیر بلوار پیامبر اعظم قم به سمت مسجد مقدس جمکران پیاده روی کردند. دانلود با کیفیت بالاتر @hawzahnews|حوزه‌نیوز
🔖 سرابی برای زنان ✍️ نسا خلیلی [۱]. بیایید از اول اول باهم سرنوشتِ این زن را همگام با تاریخ بخوانیم. از فلسفه یونان باستان شروع کنیم. جناب سقراط می‌فرمایند که «زن بزرگترین منشأ انحطاط بشریت است.» به به. جناب فیثاغورث اما نظر دیگری دارند و معتقدند که «اصلی خوب وجود دارد که نظم، نور و مرد را آفریده است و اصلی بد که آشوب، تیرگی و زن را آفریده است.» جناب ارسطو هم در افاضاتی گهربار فرمودند که «طبیعت آنجا که از آفریدن مرد ناتوان است، زن را می‌آفریند.» و زنان حاصل خطای طبیعت هستند، اما جناب ارسطو گویا لحظه‌ای درنگ نکردند که اگر طبیعت توصیفی ایشان کامل بود از خود ایشان خبری نبود؛ چرا که مادری برای ایشان در کار نبود. با همین دست فرمان بود که در سال ۵۶۸ میلادی، در کشور مدعی آزادی‌خواهی و آزادی‌طلبی یعنی فرانسه کنونی، کنفرانسی برگزار شد با این موضوع که «آیا زن انسان است یا خیر!» البته می‌دانیم که بنا بر نظریه ساختارگرایانه، مفاهیم در هر فرهنگی معنای خود را دارند. آزادی در فرانسه فعلی را می‌توان چیزی جز، بی‌قیدی، هوس‌بازی و انکار قانون‌های شریعت دانست؟ خوشحالم که با جواب خیر خود، با من هم‌نظر هستید. [۲]. دوباره به افت و خیز‌های زنِ دلخورِ غربی برگردیم. روزگار با هر فراز و نشیبی گذشت تا به آغاز قرن یازدهم رسید؛ جایی که فئودالیسم در سراسر اروپا مستقر شد و جامعه به دو طبقه رعیت و اربابان تقسیم شد. زنان نیز از این تقسیم‌بندی مستثنی نبودند. مرد رعیت که اعتباری نداشت، چه رسد به زن رعیت با آن پیشینه فکری مستقر در غرب؛ اما هنوز زنان فئودال بر قصر و زمین‌های خود نظارت داشتند، زنان اشراف در نبود همسر به اداره زمین‌ها مشغول بودند و مدیره‌های دیرها، شوالیه‌های خود را به جنگ می‌فرستادند و بر انتخاب پادشاه نظارت داشتند، ولی در پایان این قرن، جناب پاپ گرگور تصمیم گرفتند که دیرها را تعطیل و آموزش را هم برای زنان لغو کنند. در قرن اواخر دوزادهم، طایفه اصناف، قدرت یافتند و از آنجا که زندگی خرج دارد، فرصت پیشه‌وری را از زنان گرفتند. با افول فئودالیسم، موقعیت زنان فئودال و اشراف نیز مانند رعیت شد. روز به روز بدتر از دیروز، در قرن سیزدهم، آموزش برای همه زنان تنها محدود به خانه شد و نهایتا در قرن چهاردهم، در دوره‌ای که موضوع «قدرت مردم جای قدرت کلیسا» مطرح شد، زن جزو مردم نبود و حق رای از او ستانده شد. عجب سرنوشتی دارد این زنِ غربی. [۳]. شاید فکر می‌کنید با رنسانس وضع بهتر شد، نه هنوز در به همان پاشنه می‌چرخید، مصادف با قرن شانزدهم در انگلیس، حتی حرف‌زدن زنان به نام پُر حرفی در مکان عمومی ممنوع شد و به شوهران دستور داده شد، زن خود را در خانه نگه‌دارند. به همین راحتی، حق حرف زدن نیز گرفته شد! چرا که رنسانس بازگشتی به فرهنگ باستان بود؛ در ابتدا عرض شد که سقراط و ارسطو ... چگونه می‌اندیشیدند. اما از آنجا که هر شبی بالاخره طلوعی دارد؛ در قرن هجدهم، اولین بارقه‌های امید برای به‌دست‌آوردن شان اجتماعی بربادرفته زنِ غربی را کارخانه‌هاداران فراهم کردند؛ هر چند از این کار چنین هدفی نداشتند ولی بالاخره شد آنچه که نباید می‌شد. انقلاب صنعتی، به نیروی کار ارزان قیمت و سربه‌زیر به جای مردان نیاز بیشتری داشت. بدینسان، شان کارگری به زنان اعطا شد و آنان توانستند در اقتصاد تولیدی و عرصۀ عمومی که مختص مردان بود، راه یابند. [۴]. مدرنیته با بی احترامی تمام، بر سنت‌گرایی رنسانس خط بطلان کشید و فریاد زد فقط عقل. حال سوال این است که زن عاقل است؟ ژان ژاک روسو که به آزادی‌خواهی افراد شهره و از سردمداران تفکر لیبرالی است؛ در کتاب خود فرد را مساوی با مرد می‌داند و آورده است که «منشا حقوق طبیعی برای انسان خردمندی اوست و چون در خردورزی زن تردید است، نمی‌توان او را واجد این حقوق دانست». در باور مدرنیته، عقل با آموزش، روش تفکر و اندیشیدن را می‌آموزد و بدون آموزش، خرد آدمی از استقلال بی‌بهره است پس آموزش حیاتی است. اما جالب است همین جناب روسو در کتاب امیل آورده است که «زن فقط برای مرد وجود دارد؛ یعنی برای این خلق شده که مورد پسند او واقع شود... درنتیجه آموزش زنان باید برای رضایت مردان طراحی شود تا آن‌ها بتوانند عشق و احترام مردان را به دست آورند.» این افکارِ سردمداران غربی در همین سیصدسال پیش است؛ خیلی دور نیست. 🔗ادامه مطلب در صفحه نویسنده @AFKAREHOWZAVI
امام مهدی (علیه‌السلام) در آینه‌ی قرآن(۳) ۱. الذّینَ یُومنونَ بالغیب(آیه ۳ سوره بقره) امام صادق(علیه‌السّلام) درباره این آیه می‌فرماید: منظور از غیب، همانا حجت و امام پنهان و غایب می‌باشد. ۲. وَ جَعَلَها کلمة باقیه فی عَقبه لَعَلَهُم یَرجعون(آيه۲۸ سوره زخرف) قرارداد آنرا سخنی باقی و استوار در پشت نسلش، که امید است برگردند. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: این آيه درباره ما نازل شده است. خداوند امامت را در پشت و نسل حسین (علیه‌السّلام) السلام تا روز قیامت قرارداد. ۳. فلا اُقسم بالخُنَس الجوارالکنس (آيه ۱۵ و۱۶ سوره تکویر) سوگند به ستارگان حرکت کننده و پنهان شونده. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: مقصود امامی است که در سال ۲۶۰ خود را از مردم پنهان می کند. ۴. هو الّذی اَرسَلَ رسولَهُ بالهدی وَ دینِ الحقِّ لیظهرهُ عَلی الدینِ کُلّه وَ لو کرِه المشرکون (آیه ۳۳ توبه و ۲۸ فتح) او کسی است که فرستاد رسولش رابا هدایت و دین حق، تا پیروز گرداند آنرا بر همه ادیان، هرچند مشرکان خوش نداشته باشند. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: به خدا سوگند تاویل آن هنوز نازل نشده و نازل نخواهد شد تا اینکه مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ما قیام نماید پس چون قیام کند هیچ کافر به خدای عظیم و هیچ مشرک به امامت باقی نمی‌ماند مگر که خروج او را اکراه دارد تا جایی که اگر کافر یا مشرکی در دل سنگ مخفی باشد آن سنگ به زبان آمده و خواهد گفت:ای مومن! در شکم من کافری است مرا بشکن و او را به قتل برساند. طبق روایات مختلف غلبه بر همه ادیان زمانی خواهد بود که منجی بشریت حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور نماید و برنامه جهانی شدن اسلام تحقق بخشد. ۵. و قُل جا الحقُ و زهق الباطل انَ الباطلَ کان زهوقا (آیه ۸۱ سوره اسرا) در این آیه یک اصل کلی و یک سنت جاودان الهی بیان شده است که مایه دلگرمی همه پيروان حق است و آن اینکه سرانجام حق پیروز و باطل به طور قطع نابود شدنی است. دلیل آن هم این است که باطل چیزی است که با قوانین عالم آفرینش سازگار و هماهنگ نیست سهمی از واقعیت ندارد پس نمی تواند مدت طولانی بماند. امّا حق عین واقعیت است توام با درستی و دارای عمق و ریشه و هماهنگ با قوانین خلقت. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: هنگامی که امام غایب ما قیام کند دولت باطل برچیده می‌شود و در روایت دیگر آمده است هنگامی که حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) متولد شد و بازوی مبارکش این آیه نقش بسته بود که کنایه از حکومت عدل جهانی می‌باشد. ✍گردآورنده چمن‌خواه @AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
. ☑️ روزهایی که برای ما می‌نوشت‌ ✍ روزنوشتی از مرحوم مسعود دیانی چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴٠١ دوست داشتم بنویسم و نمی‌توانستم. حتی چند کلمه‌. هرروز ضعیف‌تر از روز قبل می‌شدم و گرفتارتر. از بیمارستان که بیرون می‌آمدم تصورم از روزهای پیش رو این نبود. حال خوشی داشتم. سبک بودم‌. پر از امید و شوق‌. ناامیدی از درمان در وجودم چراغ امیدی روشن کرده بود که زندگی را در سایه‌ی مرگ از نو برایم تازه و شیرین می‌کرد. دوست داشتم روزهای پر عاطفه‌ای را با فاطمه و ارغوان و آیه بگذرانم. پر خاطره. پر از گفتگو و آغوش. پر از لبخند. دوست داشتم کار بکنم. برای سوره ماه رمضان کلی شوق و انگیزه داشتم. اتاقم را از نو چیدم. صندلی‌ام را آوردم بالای تختم. کتاب‌هایی که دوست داشتم را بالای سرم چیدم. برای خودم تبلت گرفتم. که هیچ وقت نداشتم. چراغ مطالعه‌ی ایستاده‌ای که سال‌ها بود دوستش داشتم را سفارش دادم. حتی به رؤیای خریدن دوچرخه‌ی برقی فکر می‌کردم. دوست داشتم واپسین روزهایم بهترین و شادترین باشد. درونم اینگونه بود. بیرون اما سر سازگاری نداشت. درد، زخم، ضعف، بیماری‌های رنگ‌رنگ، حال‌های بد پی در پی، به خود پیچیدن‌ها، تهوع‌ها و حال‌خرابی‌های لحظه به لحظه، افتادن‌های بدون بلند شدن، سوختن‌های از درون، مچاله‌شدن‌های در خود و درد، و درد، و درد جایی برای این رؤیاها باقی نگذاشته بود. جز ناله صدایی از گلویم بیرون نمی‌آمد و جز درد و ضعف تجربه‌ای ثبت نمی‌کردم. ........................ گروهی در پیام‌رسان بله برای بدرقه‌ی برادرمان آقای دیانی ble.ir/join/YjIwZDg5ND @HOWZAVIAN
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 موعود ما حاضرترین خلق جهان است او صاحبِ عصر است، او صاحب زمان است ماه است او، هرچند در ابری نهان است خورشید پشت پرده هم روزی رسان است او خوانده ما را از دل آیینه ی عشق می آید او یک روز از  آدینه ی عشق ای کاش من آن روز باشم در سپاهش روشن‌ شود چشم همه از روی ماهش... 💠 @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 نفس کشیدم و از عطر تو دهان پر شد نفس تویی... ریه‌هام از عبورِ جان پر شد به آسمان رو کردی... نگاه دزدیدی... ... و از نگاه تو گیسوی آسمان پر شد چگونه آمده‌ای؟ از کجا رسید به من دو بال عشق که پروازها از آن پر شد؟ به رنگ‌بندیِ چشمت نگاه کن... دیدی- که رنگ‌های جهان از چه آن‌چنان پر شد؟ شبِ خیال من آزرده بود تا این‌که خیالِ روشن تو در کران کران پر شد مرا به غرق شدن در تو اشتیاقی بود که هرچه بود از آغوش و گریه‌مان پر شد ... و مست کردیم و خوش به حالمان شد و بعد به خویش آمده، دیدیم لازَمان پر شد به مست بودن چشمان روشن تو قسم که از شرابِ نگاهِ تو استکان پر شد بخند تا همه‌ی غنچه‌ها شکفته شوند بخند گرچه جهان از غمِ خزان پر شد... 💠 @shaeranehowzavi
"کودک و آرمان‌شهر" ✍ دکتر مریم منصوری، عضو تحریریه مجتهده امین شام‌گاه نیمه‌ی شعبان، شبکه پویا، یکی از جذاب‌ترین انیمیشین‌های متاخر شرکت والت‌دیزنی را پخش می‌کرد. Zootopia یا شهر وحش، نام پویانمایی شدیدا جذابی بود که نه بچه‌ها، بلکه والدین را هم میخکوب می‌کرد. دخترک خرگوش روستایی برای تحقق آرزویش که پلیس‌شدن شهر بود، به آن‌جا مهاجرت کرد. او که ابتدا از جانب اطرافیان طرد شده بود، با کمک گرفتن از یک روباه نر، به دنبال یک پرونده‌ی مشکوک، تلاش می‌کرد تا توانمندی خود را به رئیس پلیس اثبات نماید. ۷۵درصد داستان، بدون هیچ قضاوت و هنجاری، صرفا به توصیف کاملا خیره‌کننده ی این وضعیت رقم خورد. اما در باقی داستان، که اوج داستان نیز بود، تمام تلاش داستان‌نویس بر این موضوع شد تا ثابت کند حتی در مورد حیوانات نیز هیچ امر تکوینی و ثابتی در خلقت این موجودات رقم نخورده و هرگونه تصور ثابت، مثلا در نظر گرفتن توحش برای حیوانات وحشی، 《احمقانه، غیرمسئولانه و کوته‌بینانه》 است و «زن»، محور و مدار این شهر است. زوتوپیا، شهر حیوانی آرمانی است که «طبیعت»، آن هم در سیال‌ترین و متکثرترین حالتش، هر نوع ثباتِ نه روحمندِ مبتنی بر فضیلت را، بلکه ثباتِ بدنمند را نیز نفی می‌کند. به عبارتی، حتی زیست‌شناسی به یک "گفتمان زمانمند" تقلیل می‌یابد که صرفا، به دلیل اجماع عده‌ای یک سری داده‌ها موضوعیت یافته‌اند و ممکن است بعد از گذر زمان، داده‌های متفاوت و بلکه متناقضی عیان شوند. وقتی دخترم لحظه‌ای چشمش را از صفحه‌ی تلویزیون شبکه‌ی پویا برنمی‌چید، یک نگاهم خیره به او و یک نگاهم خیره به تلویزیونی بود که در گوشه‌اش مدام "یامهدی" به چشم میخورد. روزی که بناست از جامعه‌ای سخن بگوییم که در آن، خَلق و خُلق به وحدت می‌رسد و تکوین و تشریع و تقنین همسو می‌شود، جامعه‌ای جلوی چشمان او ترسیم می‌شد که نه تنها اصل بر حیوانیت است و هر آرمان شهر انسانی، با جایگزینی زوتوپیا با اتوپیا نفی می‌شود، بلکه خبری هم از نظام احسن نیست، خبری از طبیعت و بدنی که اگر او را بر هم بزنی او با تو مکر می‌کند، هستی‌ات را بر باد می‌دهد و امکان زندگی را از تو سلب می‌کند نیست، و نه تنها خیر و فضیلتی فراتر از امر بدنی و زیستی یافت نمی شود، بلکه امر بدنی و زیستی هم کاملا در فضایی برآمده از سیالیت و بی‌ثباتی، روز به روز امکان تغییر می‌یابد. با خود فکر می کردم آیا به این دختر، می‌توان از «مناسبات بدنمند در چارچوب» سخن گفت؟ آیا اساسا جز "بدنِ در لحظه‌" ی او، چارچوبی برایش متصور خواهد بود؟ و دختران، در این تصویر زوتوپیایی، منجی اند... ای کاش قدری بیشتر فلسفه می‌دانستیم تا قدری بر این انبوه تناقضات فائق می‌آمدیم... @AFKAREHOWZAVI
🔰کارگاه داستان نویسی ویژه دفاع مقدس و مقاومت مدرس:استاد احسان عباسلو زمان: پنجشنبه ۲۵اسفند ۴۰۱ مکان:سالن همایش موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس استان قم شماره ایتا و واتساپ جهت ثبت نام و اطلاعات بیشتر 09368311920 @AFKAREHOWZAVI
33.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خطبه هشتاد نهج‌البلاغه سندیت ندارد! / روایات زن‌ستیزانه در بصره تولید می‌شد و در کوفه گسترش می‌یافت / ناهید طیبی 📌 بخشی از برنامه‌ی سوره شبکه چهار؛ با اجرای کارشناس مرحوم مسعود دیانی 🔺حجت الاسلام دکتر مسعود دیانی از پژوهشگران دین و اهل قلم بود که ۱۸ اسفندماه بر اثر بیماری سرطان دار فانی را وداع گفت. روحش شاد. 🔻پایگاه تحلیلی تخصصی عصر زنان 🌐|@asrezanan_ir|
َسفَرِ روح ها ✍️بانو آلاله شب آرام است همه چیز در خواب صدای بانگ و فریاد به گوش نمی رسد؛ انسانها در خواب بی خبری به سر می برند چه سکوت عجیبی شیپور مرگ را زده اند قیامتی عظیم بر پا شده است « هُوَالَّذِی یتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیلِ وَیعْلَمُ مَاجَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِثُمَّ یبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیقْضَى أَجَلٌ مُسَمًّى ثُمَّ إِلَیهِ مَرْجِعُکُمْ ثُمَّ ینَبِّئُکُمْ بِمَاکُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ اوکسی است که (روح) شمارادرشب (به هنگام خواب) می‌گیرد؛وازآنچه درروز کرده‌اید،باخبراست ؛سپس درروزشمارا (ازخواب) برمی‌انگیزد؛و (این وضع همچنان ادامه می‌یابد) تاسرآمدمعینی فرارسد ؛سپس بازگشت شمابه سوی اوست؛و سپس شماراازآنچه عمل می‌کردید،باخبرمی‌سازد .»( آیه28 سوره بقره) روح ها در حال عروج به ملکوت آسمانها می باشند نجواهای آسمانیان فضا را پر کرده است صدا ها آرام در گلو ها حبس شده است سرنوشت ها رقم می خورد صفی با شکوه از عروج رو ح ها کشیده شده است هر کدام در وادی خود در حال سیر و سلوک می باشند جایگاها مشخص چه منظره ای شده است عده ای اوج می گیرند با لامی روند و بالاتر دلبستگی ها فارغ شده آزاد و رها در آسمانها آواز آزادی سر می دهند زمان در گذر اما آنها همچنان به سیر ملکوتی خود ادامه می دهند همچنان پیش به سوی شادی می روند نا گهان صدایی همه را از حرکت باز می دارد چه اتفاقی افتاده باید دوباره بر گردید به سوی زمین به سوی انسانها نگاه ها به هم گره می خورد چاره ای به باز گشت نیست پس از سفری طو لانی از حرکت باز می -ایستند به جایگاه خود در انتظار سفر ملکوتی دیگر ی روح ها همچنان بی صبرانه منتظر تا ادامه سفر در وقت دیگر تا سر آمدی دیگر و بر کنار رفتن پردها تا اسرار درون بر ملا شود . آنچه کردی اندر این خواب جهان گردت هنگام بیداری عیان @AFKAREHOWZAVI
یک ضرورتِ فرا مرزی ✍زينب نجیب 🔹امروزه، افرادی در جامعه، حکومتِ جمهوری اسلامی ایران را دیکتاتوری می‌پندارند که این اعتقاد یا ناشی از تحلیل خودشان است و یا ناشی از همجه‌ی شدید رسانه‌های ضدانقلاب. البته با نگاهی به جامعه کاملاً آشکار خواهد شد که نه‌تنها اغلب پیروان چنین اعتقادی تحت‌تأثیر شدید امپراطوری رسانه‌ای هستند، بلکه آنان که ادعا می‌کنند با تحلیل خودشان به این نتیجه رسیده‌اند نیز، زخم‌خوردگانِ جنگ شناختی‌اند. جنگی که یکی از نتایجش تخریب نظام محاسباتی افراد است. بدین صورت که شاهد صدق یک پدیده است اما ناخودآگاه شهادت به کذب آن پدیده می‌دهد. یعنی به‌عنوان مثال، چیزی را کاملاً می‌بیند، اما آن را نفی می‌کند و یا بالعکس چیزی را نمی‌بیند اما به بودنش شهادت می‌دهد. 🔹حال مسئله اینجاست که آیا این افراد هرگز از خود سؤال پرسیده‌اند که اگر واقعا این حکومت، دیکتاتوری است پس این همه تأکید بر تحلیل درست و نگاه عمیق برای چیست؟ این همه تلاش در آموزش بصیرت‌آفرینی و تبیین‌گری از چه رو است؟ مگر نه‌اینکه صاحبان قدرت هر زمان که بخواهند در جهت منافع و قدرت خود اقدامی کنند، عامه مردم را به بی‌خبری و سرخوشی و سرگرمی دعوت می‌کنند تا در سایه‌ی غفلت مردم، مقاصد خود را عملی کنند؟ مگر نه اینکه چشمه‌ی بیداری را در همان بدو آغاز، کور می‌کنند و صدای هوشیاری را در نطفه خفه. اگر موفق شدند که هیچ، اگر موفق نشدند به‌سرعت روایتی دست‌و‌پا کرده و اذهان را با خود همراه می‌کنند و یا هزاران مکر و حیله‌ای دگر به کار می‌بندند تا انسان آن‌چنان سردرگم شود که در این سرگشتگی جایی برای سؤال نیابد. 🔹اما در جامعه‌ی مردم‌سالار دینی شاهد این حوادث نیستیم بلکه کاملاً برعکس، همه‌ی قشرهای مختلف جامعه در هر کسوت و جلوت به "بصیرت"، "هوشمندی"، "بینایی"، "قدرت فهم" و "تحلیل" دعوت می‌شوند و نه فقط دعوت بلکه آموزش می‌بینند، در کسب چنین مهارتی، تشویق می‌شوند و در صورت کوتاهی، مورد سرزنش و شماتت قرار می‌گیرند. 🔹آن که این بستر را برنمی‌تابد، یا تلاش می‌کند تا چهره‌ی آن را مخدوش کند و یا با کج‌روایت‌ها زخمی‌اش کرده و آن را از مسیر خود منحرف می‌سازد. گاهی از همان ابتدا آن را زیر تپه‌ای از اخبار و محتواهایی نامربوط و اغلب بی‌اهمیت مدفون می‌کند و یا با طرح پرسش‌ها و شبهات، آن را در هاله‌ای از ابهام فرو می‌برد. آری ، دشمن همیشه در وهله نخست درصدد نابودی حق قدم برمی‌دارد و اگر موفق نشد به تحریف آن مبادرت می‌ورزد. 🔹و اما دوست... دوست حقیقی همان حکومتی است که زخم زبان می‌شنود، زخم خنجر به تن می‌خرد اما باز ندای رسای جهاد تبیین سر می‌دهد. چراکه خواستار پرورش فهم آحاد جامعه است. حال، اگر این انقلاب که از تمام ظرفيت‌های خود برای رشد انسان به‌سود اندیشیدن و بهتر اندیشیدن بهره می‌برد دیکتاتور است پس رضاخان که نه خود می‌اندیشید و نه اجازه‌ی آن را به کسی می‌داد نامش چیست؟ 🔹جالب‌تر این‌که آرمانِ انقلاب اسلامی، صدور این امر مهم، به فراتر از مرزهای جغرافیایی است. یعنی اصلاً تحقق آن را محصور در خانه‌ی خود نمی‌داند بلکه آرمان‌شهر او جایی است که انسان‌ها همگی بدون دخالت طواغیت عالم، بدون هوای مسموم اغواگری‌ها و بدون اسارت هوای نفس، آزادانه بیندیشند. 🔹آری، صحنه‌ی جنگ واضح است هرچند گاهی غبار فتنه به خود بگیرد. دنیایی که به‌دست ابرقدرت‌های مادی خلق شده است، این است: "نیندیش، ما به‌جای تو خواهیم اندیشید".این عبارت را آن‌چنان دلربا عرضه کرده‌اند که انسانِ امروز، تصوری زیبا از این زندگی در ذهن خود پرورانده است آن‌چنان‌که از آن تمام‌قد دفاع می‌کند. ✅بنابراین، برماست که در این جنگ تمام‌عیارِضدبشری، بر قدرت تحلیل و تبیین خود بیفزاییم و به‌عنوان محصولی ارزنده ابتدا نیاز آن را به جهان صادر کنیم، سپس خود آن را، تا دنیا از زنگار دیکتاتوری خود نجات یابد. @AFKAREHOWZAVI
✍️آتنا منانی با ارسال خاطره‌ای به جمع نویسندگان حوزوی پیوست بی‌شک باید اوصاف این احوال را نگاشت نمی‌دانم تحول، ریشه در چه دارد اما یقین دارم که حس و حال این روزهایم دگرگون است! محتاج فریادی هستم از اعماق وجود تا مرحمی بر دردها باشد، دردهایی که آشکارا به جان خریدم تا روحم را بهبود بخشد! بند بند وجودم آغشته به بوی خاک و خون شده قلبم در زندان تاریکی محبوس گشته است! نخستین دیدار است که در آن می‌توانم با دل و جان اندوه هشت سال مبارزه و جهاد را لمس کنم. می‌گویند حضور شما به دعوت شهداست، خوشا به حال‌مان که گرچه سراپا معصیت و نافرمانی هستیم اما امروز به دعوت افرادی اینجا هستیم که دم به دم در جوارمان حاضر هستند! شهیدانی که برای زنده نگه داشتن ناموس‌کشور، جانشان را فدا کردند و حیات ابدی را ضمیمه‌ی اجرشان کردند، آنان که هوشیارند به اعمالی که خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه انجام داده‌ایم! آن‌ها هستند تا من و شما گام در راهی بنهیم که به نور منتهی می‌شود. از صمیم قلب تمنای دیدار دیگر دارم، دیداری که عطش قلب را تسکین دهد! دیگر تاب نمی‌آورم، زنجیر دشنه‌ای قلبم را احاطه کرده است و اشک پهنای صورتم را مستتر! مگر می‌توان از شجاعت و خلوص آنان شنید و نگریست؟ مگر می‌توان سکوت کرد و گذشت؟ مگر می‌توان مظلومیت آنان را نادید گرفت؟ مگر می‌توان از یاد تاریخ نقی کرد کربلای خونین کارون و اروند را؟ خداوند را گواه می‌گیرم که حتی آب اروند و کارون هم نمی‌تواند حرارت قلبم را کاهش دهد! با قلبی که پر از خالی‌ست به امید تجدید دیدار می‌مانم تا خود را از دریایی که دیدگانم ساخته رها کنم! دیداری که این‌بار با آگاهی است! فراموش نمی‌کنم این روزها را! @AFKAREHOWZAVI
«درباره لغزش» ✍️طیبه فرید تصمیم گرفتم مطلب ساده‌ای بنویسم، خیلی عوامانه بگویم. اسباب برای لغزیدن کم نیست پناه بر خدا! وقتی ما بعضی کارها را انجام می‌دهیم، بعضی اتفاقات خوب را از ما می‌گیرند، این از اقتضائات عالم ماده است و دلیلش نظم موجود در آفرینش است، گناه نظم زندگی ما را در هم فرو می ریزد و ما بنا بر نظام موجود در عالم بعضی چیزهای خوب‌مان را از دست می دهیم. اصطلاح عوامانه‌اش می شود سلب توفیق اما عبارت تخصصی‌اش می شود از چشم خدا افتادن! تا اینجا هستیم، هرقدر با خدا صنمی داشته باشیم موقع رفتن‌مان هم همان‌قدر مرتبطیم*. یکی از آفت‌های رابطه‌ی دونفره‌ی ما با خدا تنظیم نکردن رابطه ما با آدم‌هاست.* کلمات‌مان، درخواست هایمان، نوع نگاهمان، توقعات‌مان! نظم آفرینش ایجاب می کند ما حریم رفتارهایمان با دیگران مشخص باشد، «سری که درد نمی‌کند، دستمال نمی بندند!» قوانین عالم بنای تغییر ندارد و عمل به کلام خدا روی نسل آدمی تا ناکجا تاثیر دارد و البته بی تفاوت بودن به آن و یا حتی زیر آبی رفتن و توجیه کردن! انبیا الهی آدم های منظمی بودند. این یک حقیقت است که مطابق با قانون الهی رفتار کردن آدم را بزرگ می کند!قانون الهی باران رحمت است، و درخت های باران خورده پر ثمرتر! پ. ن: *پیامبر اکرم (ص): کَمَا تَعِیشُونَ تَمُوتُونَ وَ کَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ کَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُونَ همان‌گونه که زندگی می کنید، می میرید، و همانطور که می میرید مبعوث میشوید، و همانگونه که مبعوث می شوید، محشور خواهید شد/ عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه , جلد ۴ , صفحه ۷۲ *امام علی(علیه السلام): مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ، أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ. کسی که میان خود و خدا را اصلاح کند خدا میان او ومردم را اصلاح می کند. /حکمت ۸۹نهج البلاغه @AFKAREHOWZAVI
"هنر مهرورزی" ✍️مرضیه رمضان قاسم پناهگاه دیگران باشیم نگذاریم اطرافیان‌مان برای رفع دلتنگی‌ به کتاب، فیلم، موسیقی و ... پناهنده شوند زیرا کمبود محبت زیانبارتر از کمبود ویتامین است، مهرورزی در عین رایگان‌ بودن گران‌ترین کالایی است که با بخشیدن افرایش می‌یابد البته به طمع جبران و زیاد شدن نباید بخشید بلکه محبت‌مان را بدون‌ چشمداشت نثار کسانی کنیم که مطمئن‌ هستیم هیچ‌گاه نمی‌توانند محبت‌مان را جبران کنند در غیر این صورت به معامله برچسب محبت زده‌ایم. محبت همیشه مادی نیست بلکه می‌تواند یک لبخند و یا يک حرف دلگرم کننده باشد، آری حرف‌ها هم مثل خوراکی‌ها طبع دارند، برخی حرف‌ها ولو به شوخی هم باشد گرمای محبت را مبدل به زمهریر می‌کند پس حرف‌های یخمکی را با غلط‌گیر از پستوی ذهن‌مان پاک کنیم و واژگان صمیمی را جایگزین‌ آنها کنیم، وقتی دایره‌ی واژگان‌مان قیمتی شد می‌توانیم آن را در پیشخوان زبان قرار دهیم و به دیگران تقدیم کنیم‌. محبت را باید آنقدر تکرارش کنیم تا جامه‌ی حال از تن درآورد و بر مملکت وجودمان ملکه‌‌ای تاجدار گردد. محبت را بایگانی‌ نکنیم زیرا آنهایی که دل بدست می‌آورند ثروتمندتر از کسانی‌ هستند که دلار بدست می‌آورند‌‌. هیچ دارویی بهتر و هیچ اثری ماندگارتر از "محبت " نیست. پس تا دفترچه‌ی حساب‌ زندگی‌‌مان مسدود نشده است سرمایه‌ی عمرمان را خرج مهرورزی کنیم. @AFKAREHOWZAVI
"پیچیدگی" ✍️زهرا نجاتی انسان موجود پیچیده‌ایست...موجودی که خیلی میتواند ترسناک باشد. هم می‌تواند تبدیل شود به "اشرف خلایق" هم "کالانعام بل هم اضل"..و این دومی به خیلیها از جمله من نزدیکتراست. انسان موجودی ناشناخته ‌است که حتی روانشناسان؛ نتوانسته‌اند به ابعاد روحی وروانیش پی ببرند. ترس و اندوه و غم و معنویت و روحانیت و درک وگناه و انواع گناه؛ همه جوری در هم تنیده؛ که نه می‌توان مطمئن از بخشش و رشد انسانی بود نه می‌توان کسی را متهم کرد به بنده‌ی بد بودن! به گناهکار بودن و توبه کار نبودن. اضافه کنید به این‌حجم پیچیدگی تعاریفی از انسان را که در قرآن امده است:"بل تحبون العاجله؛ دنیا را دوست دارید! یریدالانسان لیفجرامامه: می‌خواهد که پرده‌ها را بدرد، و " انسان برنفس خودش بصیراست وخودش را خوب می‌شناسد" و ترسناک‌تر اینکه:" قتل الانسان ما اکفره: کشته باد انسان که چقدر کفرمی‌ورزد" پس خوش به حال کسی که وسط این همه‌‌ تلاش برای دنیا؛ تلاش برای زندگی؛ برای بهره‌مندی از لذت‌های حلالی که خودش در قران فرمود:"قل من حرم زینت الله التی اخرج لعباده والطیبت من الرزق؛چه کسی استفاده از نعمتها و زینت‌هایی که خدا برای خلقش؛ فراهم کرده؛ را حرام اعلام کرده؟"یادش نرفته خدا را. یادش نرفته خدایی بودن را. عطرو رنگ خدا داشتن را! خوش به حال کسانی که خوبند! درست می زیند؛ درست زنیتشان را خرج می‌کنند،عاشق شوهرانشان هستند و احساس عمیق خوشبختی‌شان ربطی به رنگ ولعاب مبل و خانه و عشقهای کاذب و گناه نداشته باشد! خوش به حال کسانی که وسط این همه دنیا؛ درست وسط قلبشان؛ بزرگترین و صادقانه‌ترین بخش را وقف امامشان کرده باشند! خوش به حالتان! خوش به حالشان! کاش آنها که خاک را به نظرکیمیا کنند؛ گوشه‌ ی چشمی به ما کنند!کاش...همین... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«چراغ های ابدی» ✍️طیبه فرید از سفر برگشته بود .چراغ گردسوز روشن را از ساکش بیرون آورد و گرفت جلو صورت لیلی و گفت: _برات سوغاتی آووردم، ببین دوستش داری!! ولیلی از خواب پریده بود، قبل ازینکه حرفی بزند و یا چراغ را از دستش بگیرد. اکبر آقا و گیتی خانم آخرین میهمان هایی بودند که از پله ها رفتند بالا. گیتی خانم در حالی که نصف بیشتر صورت استخوانی اش بیرون از در بود با استیصال از پشت عینک استیلش لیلی را نگاه کرد. اکبر آقا چمدان لباس های مرتضی را گذاشت روی صندلی عقب و رو به لیلی گفت: _بابا بعد پشیمون نشی.... و لیلی سکوت کرده بود و اکبر آقا نشسته بود پشت فرمان ماشین. ساره و محمد حسین دویده بودند سمت در و گونه اش را بوسیده بودند و چند لحظه بعد بنز سفید از ته کوچه محو شد. و لیلی درِ سبزکمرنگ را پشت سرشان بسته بود. از پیش از ظهر بزرگترهای فامیل و خاله خانباجی ها آمده بودند. هر کسی به اندازه ی وسعش هدیه ای آورده بود.یکی پارچه،یکی پیراهن، یکی روسری... ظهر موقع اذان، خاله بدر السادات رئیس انجمن بیوه زن های فامیل با گیس سپید و لُپ های آویز، همانطور که داشت با دست و پِل خیس، آستین هایش را می کشید پایین گفت: _ چهار ماه و ده روز گذشت خاله جون، عِدّه آقا مرتضی امروز تموم شد،روحش شاد،کسی نمی دونه شهید چه ارج و قربی پیش خدا داره. پاشو رخت مشکیاتو درآر، نه خدا راضیه نه بنده خدا،چند روز دیگه هم عیده، آدم زنده باید زندگی کنه،بچه هات گناه دارن.... با اصرار جمع، رفته بود توی اتاق و پیراهن گلدار آبی اش را پوشیده بود و روسری حریر را جلو آینه انداخته بود روی سرش. یادش نبود آخرین بار کی توی آینه خودش را نگاه کرده .با یک دسته موی سفید جلو سرش ، با ابروهای پر و صورت لاغرِ کشیده اش، توی سی سالگی با دو تا بچه شده بود عین بیوه های پنجاه ساله. نگاهی انداخت به صورت مرتضی که توی قاب داشت می خندید. می خواست چیزی بگوید که مامان گیتی آمده بود توی اتاق و با او چشم در چشم شده بود و توی بغل هم گریه کرده بودند، وصدایشان رسیده بود به گوش اکبر آقا! او هم یک نخ سیگار آتش زده بود و بعد از دو سه تا پُک، دودها را از دماغش داده بود بیرون و نصفه سیگار را انداخته بود توی باغچه. وقتی همه رفتند توی سکوت خانه در اتاق را باز کرد. از لباس های مرتضی فقط یکی دوتا را یادگاری نگه داشته بود و بقیه را گذاشت توی چمدانی که اکبرآقا برده بود.یادگاری ها را هم گذاشت یک جایی که جلو چشمشان نباشد، خصوصا محمد حسین که تمام خاطره ها با جزئیات به خاطرش مانده بود. لباس های خودش کف اتاق بود،بی سر و سامان و پخش و پلا.نشست یکی یکی همه را تا زد و چید توی چمدان. ژاکت یشمی را گذاشت روی همه ی لباس ها وکیسه های معطر استخودوس و دارچین را برداشت و با تردید و انفعال گرفت جلو دماغش. صاحب بوتیک ژاکت سبز یشمی را داد دست مرتضی و گفت: _بفرمایید، بدید بانو پرو کنند.لیلی ژاکت را پوشیده بود و مرتضی از لای در سرش را کرده بود توی اتاق پرو و در حالی که چشم هایش را گرد کرده بود گفته بود چه بانوی جا افتاده ای!!!عالی شدی... لا اله الا اللهی زیر لب گفت و کیسه های معطر را گذاشت بین لباس ها و در چمدان را تندی بست.از مرور خاطره هایش می ترسید، گاهی فکرها عین سایه ی بعد ازظهر های تابستان یواش می خزیدند توی سرش، خاطراتی که اولْ شخصش، غایب ابدی بود.خاطرات شیرینِ تلخ.حس می کرد وسط یک خلاء عمیق و تاریک مثل یک سیاهچال مبهم گیر افتاده. از پشت شیشه،جوانه های مخمل سبزی که روی شاخه های عریان درخت سیب، سبز شده بود به چشم می خورد.حس و حالش جهنم بود. دوست داشت چشم هایش را باز کند و ببیند تمام این اتفاقات خواب پریشان بوده... صدای زنگ تلفن توی سکوت خانه پیچید. گوشی را برداشت. _سلام علیکم خانم محسنی،مختاری هستم، منزل تشریف دارید؟ _بله هستم امری داشتید؟ _ دو سه دقیقه ی دیگه می رسم خدمتتون. روی پله های پشت در سبز کمرنگ نشست، با اضطراب گره پلاستیک را باز کرد، ساک مرتضی را شناخت. با انگشت هایی که می لرزید زیپ ساک را باز کرد، وسایل مرتضی بود، آخرین لباس هایی که تنش کرده بود، کلاه بافت سرمه ای که خودش بافته بود و یک جعبه کوچک و یک پاکت نامه. لباس ها را باز کرد و گرفت جلو صورتش، لباس هایی که شسته بود و اتو زده بود و خودش گذاشته بود توی ساک مرتضی. دستش را کشید روی نوشته ی سرجیبش کلنا عباسک یا زینب. توی جعبه یک سنجاق سینه پروانه ای بود، پر از نگین های شفاف آبی. نامه را باز کرد! لیلی مهربانم دیشب خواب دیدم حضرت زینب (س) چراغ روشنی به من هدیه داد که نورش می توانست تا فرسنگ ها را روشن کند. شاید قرار باشد راه روشنی پیش رویمان باز شود، فقط قول بده محکم باشی. هر جا باشم بیادت هستم. بچه ها را ببوس. دوستدارت مرتضی کمی بعد تلفن را برداشت و شماره ی مامان گیتی را گرفت. _سلام مامان! بچه هارو بیار. باچمدون لباسای آقا مرتضی... @AFKAREHOWZAVI
✳️احیاء ✍️زهرا سعادت امروز بزرگداشت مقام آنانی است که مهمان خوان با کرامت الهی شده و "عند ربهم یرزقون"اند، همانانی که گاهی از سر غفلت،مرده میپنداریم در حالیکه "احیاء" ترینند....روز شهدایی که امنیت داخلی و اقتدار جهانی مان را مدیون ایثار بیدریغ و بذل جانهایی هستیم که چه بسا همچون شهدای هسته ای، با بودن فیزیکی هم افتخار آفرین بودند... به برکت انقلاب اسلامی و انفاس قدسی رهبر کبیر، خونهای زیادی برای اعتلای نام جاودانه ایران ریخته شده و آحاد ملت،همواره مدیون و مرهون آن به معراج رفتگان خواهیم بود.... آرمان ما هم قلم زدن در جهت حفظ نام و یاد شهداست که به تعبیر قائدمان" کمتر از شهادت نیست" این مسئولیت خطیر، باید در نوشته های اصحاب قلم جلوه داشته و لااقل ادای دین هرچند ناچیز،به محضر شهدا و جانفشانی ایثارگرانه شان چه در خاک میهن وچه در اقصی نقاط جهان باشد.... چه نیکوست که هر متنی با هر قالبی که به یادگار می گذاریم،به نیابت از رفقای شهیدمان باشد تا به برکت نگاه بزرگوارشان،در مسیر شهادت قدم برداشته و رنگ و بویی از عشق بیکرانشان به حضرت ارباب(س) به قلم هایمان نور و برکت بخشیده و ناممان در زمره آنانی باشد که دعایشان،رزق شهادت بود.... شهادت،قسمت ما میشد ای کاش....! @AFKAREHOWZAVI
«شهدا» ✍️سیده الهام موسوی 22اسفند بزرگداشت شهدا یادمان نرود برای حفظ ولایت چه علی اکبرهای پر پر شدند. از جزیره‌ی مجنون تا کانال کمیل و کردستان دسته دسته پرستو در خون غلطیدند به آسمان پر زدند رفتند، تا این خاک حفظ و آباد شود. اگر طالب جهادی؛ همچون شهدا جهاد کن با اینکه نیستند ولی هستند، هنوز در حال جهادند. رهبر معظم انقلاب: شهیدان نقاط مشعشع در این صفحه درخشانند که مانند ستاره ی راهنما، راه را به همه نشان می دهند. @AFKAREHOWZAVI