eitaa logo
مجله‌ افکار بانوان‌ حوزوی
744 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
270 ویدیو
21 فایل
*مجله #افکار_بانوان_حوزوی به دغدغه‌ی #انسان امروز می‌اندیشد. * این مجله وابسته به تولید محتوای "هیأت تحریریه بانو مجتهده امین" و "کانون فرهنگی مدادالفضلا" ست. @AFKAREHOWZAVI 🔻ارتباط با ادمین و سردبیر: نجمه‌صالحی @salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 فراخوان سومین سوگواره بین‌المللی ملت امام حسین (ع) برای آگاهی بیشتر از جزئیات جشنواره، جوایز و نیز ارسال آثار به تارنمای زیر مراجعه کنید. https://hawzahnews.com/xd34m @HawzahNews | خبرگزاری‌حوزه
. دلم گرفته... ✍بغدادی تا چند ماه پیش یکی از دلخوشی هایم دیدن اخبار بود ...از دست خودم که کار درست و حسابی بر نمی آمد ولی با دیدن کارهای حسابی شهید رییسی ذوق می کردم ... با خنده ی محرومان لبخند بر روی لبانم می نشست و با قدرت گرفتن کارخانه ها من هم جان دوباره ای می گرفتم... اما همه چیز در یک شب بارانی ناتمام ماند هنوز گذاشتن نام شهید کنار اسمت برایم سخت و جانکاه است شهید خدمتم😭 حالا چند وقتی ست نه اخبار را دنبال می کنم نه ذوق میکنم دلم گرفته ...چقدر همه چیز زود تمام شد ...می دانم ایمان باید در مغز استخوان هایم ریشه دوانده باشد و دست غیب الهی را در تک تک حوادث ببینم و آرام باشم زینب وار در حادثه ها استوار باشم و کمر خم نکنم... چشم می دوزم به آینده ای روشن که مرا به سمت خود فرا می خواند... دلخوشی آمدن یوسف زهرا غم هایم را آسان می کند. هر بار سفر اربعین را پا به پای تو زندگی می کنم تا شاید لذت حضورت را بهتر درک کنم تمام سختی هایش را به جان می خرم تا هم جاده شوم با دلدادگانت... می بینی چطور بچه هایمان را با خود راهی کرده ایم تا شاید آسمان دعاهای آنان را بالا ببرد. سلام ما را به عاشقانت برسان ...به سید ابراهیم ... دیدن عکس های او در اربعین کنار حاج قاسم قلبم را به درد می آورد اولین اربعین بی او بود... ولی حضورش، لبخندش در تمام جاده احساس می شد و من مثل پدر از دست داده ها هر جا به دنبال نشانی از حضورش بودم ...سفرت به سلامت همسفر جاده ی عشاق الحسین. وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾ هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند (۱۶۹) @AFKAREHOWZAVI
. اربعین تمام شد ، اربعینی بمانيم ✍زهرا مهرجویی عصر روز اربعین ، شهر کربلا حال و هوای عجیبی دارد. غم خاصی توی چهره موکب دارها می توان دید. گویا جمع شدن بساط نوکری دردی دارد که فقط آنان درک می کنند. اربعین یکبار دیگر آمد و تمام شد و برکاتی را به همراه خود آورد . درست مانند موجی که دستی برساحل می کشد و کلی صدف و مروارید برجای می گذارد. اربعین آمد و با خودش خا،راتی شیرین و با یاد ماندنی برجای گذاشت رفت . خاطراتی سرتاسر ایثار و عشق و از خودگذشتگی است . زیبایی اربعین در ترسیم زیست همدلانه مدینه فاضله اوج می گیرد. کاش در طول سال این نوع از همدلی و همراهی را ادامه می دادیم . کاش حال که اربعین تمام شده حال و هوای آن هرگز تمام نشود . @AFKAREHOWZAVI
. پرده‌ی آخرنجمه صالحی دل‌ها پر از حزن و شور برای وداع با آن مقصد روشن و مقدس است و آسمان، بارانی از دعا و تضرع دارد. این وداع، نه بستن راه عشق‌ورزی است و نه پایان ارتباط؛ بلکه آغازی است به یک سفر جدید و عمق بخشیدن ایمان و تواضع به سوی خلق هستی‌های نقره‌ای تازه و روزهای طلایی در فصلی نو از زندگی. سفر پایان یافت اما بوی آرامش وصل به مشام می‌رسد، اشک‌ها به نیایش تبدیل شده‌اند و قلب‌ها به شوق زیارت دوباره می‌تپد! عمر سفر کوتاه است اما هر چه در سفر عتبات دیدیم، در وجودمان جاودانه و زنده می‌ماند! شکر خدا بابت خاک ، جواهری که دل‌های پر از شوق دیدار به سوی آن پر می‌کشند. اکنون، در این لحظات پایانی، دل‌هایمان را به یاد آن روزهای پر از نور و عشق می‌سپاریم. هر لحظه از این سفر، همچون نگینی درخشان در خاطرات‌مان خواهد درخشید و ما را به سوی آینده‌ای روشن‌تر هدایت خواهد کرد. امید داریم که این تجارب معنوی، چراغ راهی باشد برای زندگی‌مان و ما را به سوی سعادت و آرامش هدایت کند. ! در این راه، صبر و شکر را از تو آموختیم و دل‌هایمان را به حریم خدا سپردیم. با هر قدم، به سوی نور و عشق نزدیک‌تر شدیم و جان‌هایمان را به تو پیوند زدیم. یا حسین! ما از تو آموختیم که جان باید امن همچو باشد، هم حسین علیه‌السلام داشته باشد که چراغ راه است و هم علیه‌السلام تکیه‌گاه این چراغ! از تو آموختیم دل می‌تواند حریم خدا شود! کاش گنجایش قلبی که می‌تواند خانه‌ی خدا باشد را داشته باشیم! ما را در این راه تنها نگذار! @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. «طفلک غیر معصوم» ✍زهرا نجاتی همه ما شاید نه اما قطعا اغلب ما، یک طفل کودک یا نوجوان بهانه گیر پا به زمین کوب، درونمان داریم که از تغییر می‌ترسد. مدام بهانه چیزهایی را می‌گیرد که عمیقا دوستشان دارد و ممکن است زندگی یا تقدیر، به هردلیلی آنها را از او گرفته باشد. طفل درونمان، اغلب به هوای دنیا بهانه می‌گیرد؛ وابستگی‌ها، علایق، آرزوهایمان را بهانه میکند و مدام مثل یک بچه ی رو مخ، نداشتن یا از دست دادنشان را به زخمان می‌کشد. گاهی وقتها حتی این طفل درون به ظاهر برای آخرت بهانه می‌گیرد اما ته تهش همان بچه بازی است همان ناراضی نبودن، همان پا به زمین نارضایتی از اله، کوفتن. این طفل برای بعضی‌ها، دیگر طفل نیست تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده. دقیقا مثل بچه‌هایی که از بس پدر ومادر به حرفشان گوش کرده‌اند، از جایی به بعد نه احترام سرشان می‌شود نه ادب. داد و فریاد و قلدربازی در می آورند و پا برزمین می کوبند و انسانها با تمام اِهِنّ و تولوپشان، در برابر آن کم می‌آورندـ گاهب طفل درون، از تغییر می ترسد. از پای در مسیر می ترسد. میخواهد همانی باشد که همیشه بوده. می‌خواهد خیالش راحت باشد. بیچاره حال طفل در رحم مادر را دارد که فکر می‌کند چقدر بیچاره می‌شود اگر وابستگی‌اش به رحم را بیخیال شود و پا بگذارد در دنیایی که خیلی بزرگتر از دنیای رحم است اما خودش هم در مقابل سرای جاودان مثل همان رحم است مثل حلقه ای در بیابان. طفل درون من هم این روزها بهانه می‌گیرد، از تغییر ترسیده، دارد جا می‌زند اما سعی دارم ادبش کنم. بچه لوس و ننر در مرام تربیتی ام نیست، دعا کنید این یکی هم قسر در نرود. خیلی وقت‌ها این تغییرات خواسته و ناخواسته هستند که مثل داروهای عجیب و غریب، بچه‌ها را رشد می‌دند و با جهش روحی ناگهان عرشی‌شان می‌کنند. 🤲دعا کنیم طفل‌هایمان قد بکشند، رشید شوند، عاقل شوند و پر از حس افتخار و مباهات نزد خدا و ملائک بروندـ شما برای طفل من دعا کنید و من برای طفل شما.. @AFKAREHOWZAVI
🔶🔹 سلسله نشست‌های «در آستانه‌ی قله» 2⃣ جلسه‌ی دوم: ریشه‌های ما(۲) 🔰 ارائه‌دهنده: محمدعلی‌شکوهیان‌راد 🗓 زمان: شنبه ۱۰شهریورماه ۱۴۰۳ ⏰ ساعت۱۷ تا ۱۹ 📍مکان: قم، بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچه‌ی ۶، سازمان تبلیغات اسلامی، سالن شهید سلیمانی 🆔 ثبت‌نام: @Ketabsal003 @AFKAREHOWZAVI
. در آرزوی شریک غم‌شدن ✍بغدادی به خودم قول داده بودم هر طور شده با همه ی کودکانم راهی این سفر شوم دلم می خواست شریک غم های زینب کبری (س) باشم سفر بدون بچه آن‌چنان که باید عمق فاجعه را به رخ انسان نمی کشد... از روزی که بار سفر جمع می کردم خجالت هایم سرازیر شدند آن‌چنان تدابیری برای سرگرمی ،تغذیه ،پوشاک، داروهای شیمیایی و سنتی برایشان انجام داده بودم که موقع بستن زیپ کوله ام سرم پایین بود...چطور می توانستم هم پای غمش باشم با آن تجهیزات... تا مرز در آن گرما بچه ها چند بار بهانه پتو گرفتند از سرمای شدید کولر ...این کجا و سوار بر مرکب‌های بی تجهیز کجاااا ساعت حرکت را جوری تنظیم کرده بودیم که به خنکای دم غروب عراق برسیم ...قدم به قدم وسایل عجیب و غریب آب پاشی بود که فضا را بهاری کرده بود...چطور می توانستم شریک غمش باشم!... باز هم شب از نیمه گذشته بود که رسیدیم خدمت شاه نجف و آنجا تازه غبار یتیمی روی سرم آوار شد چطور آنهمه سال بدون پدر طاقت آورده بودم... مشایه را از حرم مولا آغاز کردیم پدرست دیگر باید دعایش بدرقه ی راهمان باشد...آخر قرار است هم قدم مصائب زینبش بشویم... باد گرمی که از میان قبرهای کوتاه و بلند وادی السلام در حال وزیدن بود حال و هوای زیبای مشایه را چند برابر کرده بود... قدم به قدم پذیرایی پشت پذیرایی بود که روزی مان می شد از آب خنک و فلافل های داغ گرفته تا شربت و میوه و انواع غذاهای رنگارنگ ...مگر می شد شریک غم هایش شد کوچه به کوچه مهربانی قدم به قدم لطف و نوازش کجا تازیانه و کعب نی کجا بودن در آغوش گرم خانواده کجا سرهای رفته به نیزه کجا بودن در حریم امن موکب داران کجا و نگاه های حرامی ها کجااااااا چطور می شد شریک غم هایش شد... شما خاندان کرم هستید ...شریک کردنمان فقط به اسم را هم می پذیرید با کریمان کارها دشوار نیست با کوله باری از امکانات رفته بودم و حالا با کوله باری از شرمساری به خانه رسیدم در هیچ جای سفر تعرض ندیدم و کودک از دست نداده ام ...شما بهترین شریک هستید با دستانی پر از مهربانی و لطف مرا شریک غم ها و مصائب تان کردید بانوی من... @AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دومین پویش 🌷روایت خادمی🌷 🔹محورهای روایت نویسی: ۱. خدمت به زائران در مسیر پیاده روی و موکب های اطراف مشهد ۲. روز شهادت امام رضا علیه السلام و حال و هوای خیابان های مشهد ۳. مراسم سوگواری شهادت امام رضا علیه السلام(هیئات و روضه های خانگی) ۴. نشانه های وحدت اسلامی، مقاومت اسلامی و شهدای مقاومت در مراسمات عزاداری. ۵. عزاداری و انتظار فرج. 📸چنانچه روایت‌ها دارای عکس متناسب با موضوع باشند،قابلیت بالاتری برای انتشار خواهند داشت. ✨ به سه اثر برگزیده هدایای متبرکی اختصاص داده شده است. ارسال آثار و کسب اطلاعات بیشتر: @teymourzade @ghalam118
. 🍃پناه🍃 ✍زهرا نجاتی روزی که از خانه، وطن، دوستان، دل کندم، دلخوشی‌‌ام تو بودی. اینکه کنار هر دل‌پریشانی‌ام، کنار راه دورم تا عزیزترین‌ها، یک بابای مهربان هست که همیشه دامان پدرانه‌اش به رویم باز است و می‌توانم تکیه کنم به بلندای پنجره فولادش و خستگی‌هایم را در گوش ضریحش، نجوا کنم... گاه گاه بالای قبر مادرمهربانم بنشینم و سخن بگویم. اما حالا قرار است وعده دیدار ما، عقب بیفتد تا وقتی که نمی‌دانم. خوشحالم چون مدت‌هاست آموخته‌ام از شرایط موجود، نهایت بهره را ببرم تا جایی برای حسرت، برایم نماند. حسرت نمی‌خورم. چون هربار شد، خودم را رساندم روی قالیچه‌ها، روبه روی دارالسلام و هوای بهشتی حرمت را در سینه کشیدمــ اما باوجود این‌ها، دل طفل درونم، بی تاب است از دوری‌ات و طرف دیگر ذهنم که خیلی وقت‌ها عاقل‌تر است، می‌گوید:«ناراحتی ندارد که آنچه وظیفه است، نزدیک کننده آدمی است به خدا و خلیفه اش. باقی‌اش توهم است و فکر و خیال. قرار باشد به وظیفه عمل نکنی و جعبه جعبه دستمال کاغذی، خرج اشک‌هایت کنی، خودت را گول می‌زنی اما خدا و اهل بیت را؟؟؟ هیهات.» این است که طفل گوشه دیگر ذهنم جول و پلاسش را جمع کرده و مثل کودکی که دعوایش کرده‌اند، گوشه‌ای نشسته و می‌خواهد اشک ببارد اما از طرف دیگر ذهنم همان خانم عاقل گوشه ذهن، می‌ترسد و این است که آرام گرفته. خوب است دیگر. آدمی مگر در زندگی چه می‌خواهد؟ یک لبخند بلند کشیده روی چهره خدا که سایه بیندازد روی زندگی و دست نوازش‌گر خدایی که آدم خسته از دوری و رنج و دل کندن‌های مداوم را، آرام کند. خوشبختی همین است، باقی‌اش می‌ترسم توهم باشد. قرار نبوده این دنیا پر از خوشی باشد. قرار نبوده همه چیز وفق مراد باشد. قرار بوده بِدَویم و بِدَویم و بِدَویم مثل رییسی که فقط دوید. قرار بوده «سابقوا الی مَغفره ٍمِن ربَّکم،» باشیم اما از یادمان برده‌اند. آن هم با وعده‌های خداوند که هرجا از هجرت گفته، به آن چسبانده که یکیش همان است که همه دنبالش هستیم:«و مَن یُهاجِر فی سَبیل الله، یَجِدْ فِی الارضِ مُراغماً کَثیراٰ وَ سَعَه» اما جذاب‌ترش این تکه است:«وّ مّن یَخرُج من بیتِهِ مهاجِرا الی الله و رسولِه، ثُم یُدرکهُ المَوتُ، فَقَد وَقَعَ اجرُهُ عَلیَ الله» و این تعبیر که یکی دوبار بیشتر درقرآن نیامده، مستی می آورد از شوق و این جمله را در ذهن«موجیم که آسودگی ما، عدم ماست» مطمئنم اگر به وظیفه عمل کنم، دعایت شاید بیشتر از پای پنجره‌ فولاد شاملم خواهد بود. مگر غیر از این است که امام زنده است و همیشه و همه جا شاهد و ناظر. پس این بار از راه دورِ من و نزدیک خودت، پناهم باش. @AFKAREHOWZAVI