🚩 فراخوان سومین سوگواره بینالمللی ملت امام حسین (ع)
برای آگاهی بیشتر از جزئیات جشنواره، جوایز و نیز ارسال آثار به تارنمای زیر مراجعه کنید.
https://hawzahnews.com/xd34m
@HawzahNews | خبرگزاریحوزه
.
دلم گرفته...
✍بغدادی
تا چند ماه پیش یکی از دلخوشی هایم دیدن اخبار بود ...از دست خودم که کار درست و حسابی بر نمی آمد ولی با دیدن کارهای حسابی شهید رییسی ذوق می کردم ...
با خنده ی محرومان لبخند بر روی لبانم می نشست و با قدرت گرفتن کارخانه ها من هم جان دوباره ای می گرفتم...
اما همه چیز در یک شب بارانی ناتمام ماند
هنوز گذاشتن نام شهید کنار اسمت برایم سخت و جانکاه است شهید خدمتم😭
حالا چند وقتی ست نه اخبار را دنبال می کنم نه ذوق میکنم
دلم گرفته ...چقدر همه چیز زود تمام شد ...می دانم ایمان باید در مغز استخوان هایم ریشه دوانده باشد و دست غیب الهی را در تک تک حوادث ببینم و آرام باشم
زینب وار در حادثه ها استوار باشم و کمر خم نکنم...
چشم می دوزم به آینده ای روشن که مرا به سمت خود فرا می خواند...
دلخوشی آمدن یوسف زهرا غم هایم را آسان می کند.
هر بار سفر اربعین را پا به پای تو زندگی می کنم تا شاید لذت حضورت را بهتر درک کنم
تمام سختی هایش را به جان می خرم تا هم جاده شوم با دلدادگانت...
می بینی چطور بچه هایمان را با خود راهی کرده ایم تا شاید آسمان دعاهای آنان را بالا ببرد.
سلام ما را به عاشقانت برسان ...به سید ابراهیم ...
دیدن عکس های او در اربعین کنار حاج قاسم قلبم را به درد می آورد
اولین اربعین بی او بود... ولی حضورش، لبخندش در تمام جاده احساس می شد
و من مثل پدر از دست داده ها هر جا به دنبال نشانی از حضورش بودم ...سفرت به سلامت همسفر جاده ی عشاق الحسین.
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ ﴿۱۶۹﴾
هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه زنده اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند (۱۶۹)
#شهید_رئیسی
#اربعین_حسینی
#او_خواهد_آمد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
اربعین تمام شد ، اربعینی بمانيم
✍زهرا مهرجویی
عصر روز اربعین ، شهر کربلا حال و هوای عجیبی دارد. غم خاصی توی چهره موکب دارها می توان دید. گویا جمع شدن بساط نوکری دردی دارد که فقط آنان درک می کنند. اربعین یکبار دیگر آمد و تمام شد و برکاتی را به همراه خود آورد . درست مانند موجی که دستی برساحل می کشد و کلی صدف و مروارید برجای می گذارد. اربعین آمد و با خودش خا،راتی شیرین و با یاد ماندنی برجای گذاشت رفت . خاطراتی سرتاسر ایثار و عشق و از خودگذشتگی است .
زیبایی اربعین در ترسیم زیست همدلانه مدینه فاضله اوج می گیرد. کاش در طول سال این نوع از همدلی و همراهی را ادامه می دادیم . کاش حال که اربعین تمام شده حال و هوای آن هرگز تمام نشود .
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#سفرنامه_اربعین
پردهی آخر
✍نجمه صالحی
دلها پر از حزن و شور برای وداع با آن مقصد روشن و مقدس است و آسمان، بارانی از دعا و تضرع دارد. این وداع، نه بستن راه عشقورزی است و نه پایان ارتباط؛ بلکه آغازی است به یک سفر جدید و عمق بخشیدن ایمان و تواضع به سوی خلق هستیهای نقرهای تازه و روزهای طلایی در فصلی نو از زندگی.
سفر پایان یافت اما بوی آرامش وصل به مشام میرسد، اشکها به نیایش تبدیل شدهاند و قلبها به شوق زیارت دوباره میتپد!
عمر سفر کوتاه است اما هر چه در سفر عتبات دیدیم، در وجودمان جاودانه و زنده میماند! شکر خدا بابت خاک #کربلا، جواهری که دلهای پر از شوق دیدار به سوی آن پر میکشند.
اکنون، در این لحظات پایانی، دلهایمان را به یاد آن روزهای پر از نور و عشق میسپاریم. هر لحظه از این سفر، همچون نگینی درخشان در خاطراتمان خواهد درخشید و ما را به سوی آیندهای روشنتر هدایت خواهد کرد. امید داریم که این تجارب معنوی، چراغ راهی باشد برای زندگیمان و ما را به سوی سعادت و آرامش هدایت کند.
#یا_حسین! در این راه، صبر و شکر را از تو آموختیم و دلهایمان را به حریم خدا سپردیم. با هر قدم، به سوی نور و عشق نزدیکتر شدیم و جانهایمان را به تو پیوند زدیم.
یا حسین! ما از تو آموختیم که جان باید امن همچو #بین_الحرمین باشد، هم حسین علیهالسلام داشته باشد که چراغ راه است و هم #عباس علیهالسلام تکیهگاه این چراغ! از تو آموختیم دل میتواند حریم خدا شود! کاش گنجایش قلبی که میتواند خانهی خدا باشد را داشته باشیم! ما را در این راه تنها نگذار!
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«طفلک غیر معصوم»
✍زهرا نجاتی
همه ما شاید نه اما قطعا اغلب ما، یک طفل کودک یا نوجوان بهانه گیر پا به زمین کوب، درونمان داریم که از تغییر میترسد.
مدام بهانه چیزهایی را میگیرد که عمیقا دوستشان دارد و ممکن است زندگی یا تقدیر، به هردلیلی آنها را از او گرفته باشد.
طفل درونمان، اغلب به هوای دنیا بهانه میگیرد؛
وابستگیها،
علایق،
آرزوهایمان را بهانه میکند و مدام مثل یک بچه ی رو مخ، نداشتن یا از دست دادنشان را به زخمان میکشد.
گاهی وقتها حتی این طفل درون به ظاهر برای آخرت بهانه میگیرد اما ته تهش همان بچه بازی است همان ناراضی نبودن، همان پا به زمین نارضایتی از اله، کوفتن.
این طفل برای بعضیها، دیگر طفل نیست تبدیل به یک هیولای قدرتمند شده. دقیقا مثل بچههایی که از بس پدر ومادر به حرفشان گوش کردهاند، از جایی به بعد نه احترام سرشان میشود نه ادب. داد و فریاد و قلدربازی در می آورند و پا برزمین می کوبند و انسانها با تمام اِهِنّ و تولوپشان، در برابر آن کم میآورندـ
گاهب طفل درون، از تغییر می ترسد. از پای در مسیر می ترسد. میخواهد همانی باشد که همیشه بوده. میخواهد خیالش راحت باشد.
بیچاره حال طفل در رحم مادر را دارد که فکر میکند چقدر بیچاره میشود اگر وابستگیاش به رحم را بیخیال شود و پا بگذارد در دنیایی که خیلی بزرگتر از دنیای رحم است اما خودش هم در مقابل سرای جاودان مثل همان رحم است مثل حلقه ای در بیابان.
طفل درون من هم این روزها بهانه میگیرد، از تغییر ترسیده، دارد جا میزند اما سعی دارم ادبش کنم. بچه لوس و ننر در مرام تربیتی ام نیست، دعا کنید این یکی هم قسر در نرود.
خیلی وقتها این تغییرات خواسته و ناخواسته هستند که مثل داروهای عجیب و غریب، بچهها را رشد میدند و با جهش روحی ناگهان عرشیشان میکنند.
🤲دعا کنیم طفلهایمان قد بکشند، رشید شوند، عاقل شوند و پر از حس افتخار و مباهات نزد خدا و ملائک بروندـ
شما برای طفل من دعا کنید و من برای طفل شما..
#تربیتی
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#ویژه_خواهران
🔶🔹 سلسله نشستهای «در آستانهی قله»
2⃣ جلسهی دوم: ریشههای ما(۲)
🔰 ارائهدهنده: محمدعلیشکوهیانراد
🗓 زمان: شنبه ۱۰شهریورماه ۱۴۰۳
⏰ ساعت۱۷ تا ۱۹
📍مکان: قم، بلوار جمهوری اسلامی، نبش کوچهی ۶، سازمان تبلیغات اسلامی، سالن شهید سلیمانی
🆔 ثبتنام:
@Ketabsal003
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
@AFKAREHOWZAVI
.
در آرزوی شریک غمشدن
✍بغدادی
به خودم قول داده بودم هر طور شده با همه ی کودکانم راهی این سفر شوم دلم می خواست شریک غم های زینب کبری (س) باشم سفر بدون بچه آنچنان که باید عمق فاجعه را به رخ انسان نمی کشد...
از روزی که بار سفر جمع می کردم خجالت هایم سرازیر شدند آنچنان تدابیری برای سرگرمی ،تغذیه ،پوشاک، داروهای شیمیایی و سنتی برایشان انجام داده بودم که موقع بستن زیپ کوله ام سرم پایین بود...چطور می توانستم هم پای غمش باشم با آن تجهیزات...
تا مرز در آن گرما بچه ها چند بار بهانه پتو گرفتند از سرمای شدید کولر ...این کجا و سوار بر مرکبهای بی تجهیز کجاااا
ساعت حرکت را جوری تنظیم کرده بودیم که به خنکای دم غروب عراق برسیم ...قدم به قدم وسایل عجیب و غریب آب پاشی بود که فضا را بهاری کرده بود...چطور می توانستم شریک غمش باشم!...
باز هم شب از نیمه گذشته بود که رسیدیم خدمت شاه نجف و آنجا تازه غبار یتیمی روی سرم آوار شد چطور آنهمه سال بدون پدر طاقت آورده بودم...
مشایه را از حرم مولا آغاز کردیم پدرست دیگر باید دعایش بدرقه ی راهمان باشد...آخر قرار است هم قدم مصائب زینبش بشویم...
باد گرمی که از میان قبرهای کوتاه و بلند وادی السلام در حال وزیدن بود حال و هوای زیبای مشایه را چند برابر کرده بود...
قدم به قدم پذیرایی پشت پذیرایی بود که روزی مان می شد از آب خنک و فلافل های داغ گرفته تا شربت و میوه و انواع غذاهای رنگارنگ ...مگر می شد شریک غم هایش شد
کوچه به کوچه مهربانی قدم به قدم لطف و نوازش کجا تازیانه و کعب نی کجا
بودن در آغوش گرم خانواده کجا سرهای رفته به نیزه کجا
بودن در حریم امن موکب داران کجا و نگاه های حرامی ها کجااااااا
چطور می شد شریک غم هایش شد...
شما خاندان کرم هستید ...شریک کردنمان فقط به اسم را هم می پذیرید
با کریمان کارها دشوار نیست
با کوله باری از امکانات رفته بودم و حالا با کوله باری از شرمساری به خانه رسیدم در هیچ جای سفر تعرض ندیدم و کودک از دست نداده ام ...شما بهترین شریک هستید با دستانی پر از مهربانی و لطف مرا شریک غم ها و مصائب تان کردید بانوی من...
#اربعین
#مشایه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#فراخوان
دومین پویش 🌷روایت خادمی🌷
🔹محورهای روایت نویسی:
۱. خدمت به زائران در مسیر پیاده روی و موکب های اطراف مشهد
۲. روز شهادت امام رضا علیه السلام و حال و هوای خیابان های مشهد
۳. مراسم سوگواری شهادت امام رضا علیه السلام(هیئات و روضه های خانگی)
۴. نشانه های وحدت اسلامی، مقاومت اسلامی و شهدای مقاومت در مراسمات عزاداری.
۵. عزاداری و انتظار فرج.
📸چنانچه روایتها دارای عکس متناسب با موضوع باشند،قابلیت بالاتری برای انتشار خواهند داشت.
✨ به سه اثر برگزیده هدایای متبرکی اختصاص داده شده است.
ارسال آثار و کسب اطلاعات بیشتر:
@teymourzade
@ghalam118
.
🍃پناه🍃
✍زهرا نجاتی
روزی که از خانه، وطن، دوستان، دل کندم، دلخوشیام تو بودی.
اینکه کنار هر دلپریشانیام،
کنار راه دورم تا عزیزترینها،
یک بابای مهربان هست که همیشه
دامان پدرانهاش به رویم باز است
و
میتوانم تکیه کنم به بلندای پنجره فولادش
و خستگیهایم را در گوش ضریحش، نجوا کنم...
گاه گاه بالای قبر مادرمهربانم بنشینم و سخن بگویم.
اما حالا قرار است وعده دیدار ما، عقب بیفتد تا وقتی که نمیدانم.
خوشحالم چون مدتهاست آموختهام از شرایط موجود، نهایت بهره را ببرم تا جایی برای حسرت، برایم نماند.
حسرت نمیخورم. چون هربار شد، خودم را رساندم روی قالیچهها، روبه روی دارالسلام و هوای بهشتی حرمت را در سینه کشیدمــ
اما باوجود اینها،
دل طفل درونم، بی تاب است از دوریات و طرف دیگر ذهنم که خیلی وقتها عاقلتر است، میگوید:«ناراحتی ندارد که آنچه وظیفه است، نزدیک کننده آدمی است به خدا و خلیفه اش. باقیاش توهم است و فکر و خیال. قرار باشد به وظیفه عمل نکنی و جعبه جعبه دستمال کاغذی، خرج اشکهایت کنی، خودت را گول میزنی اما خدا و اهل بیت را؟؟؟
هیهات.»
این است که طفل گوشه دیگر ذهنم جول و پلاسش را جمع کرده و مثل کودکی که دعوایش کردهاند، گوشهای نشسته و میخواهد اشک ببارد اما از طرف دیگر ذهنم همان خانم عاقل گوشه ذهن، میترسد و این است که آرام گرفته.
خوب است دیگر. آدمی مگر در زندگی چه میخواهد؟ یک لبخند بلند کشیده روی چهره خدا که سایه بیندازد روی زندگی و دست نوازشگر خدایی که آدم خسته از دوری و رنج و دل کندنهای مداوم را، آرام کند.
خوشبختی همین است، باقیاش میترسم توهم باشد. قرار نبوده این دنیا پر از خوشی باشد. قرار نبوده همه چیز وفق مراد باشد.
قرار بوده بِدَویم
و
بِدَویم
و بِدَویم مثل رییسی که فقط دوید.
قرار بوده «سابقوا الی مَغفره ٍمِن ربَّکم،» باشیم اما از یادمان بردهاند.
آن هم با وعدههای خداوند که هرجا از هجرت گفته، به آن چسبانده که یکیش همان است که همه دنبالش هستیم:«و مَن یُهاجِر فی سَبیل الله، یَجِدْ فِی الارضِ مُراغماً کَثیراٰ وَ سَعَه»
اما جذابترش این تکه است:«وّ مّن یَخرُج من بیتِهِ مهاجِرا الی الله و رسولِه، ثُم یُدرکهُ المَوتُ، فَقَد وَقَعَ اجرُهُ عَلیَ الله»
و این تعبیر که یکی دوبار بیشتر درقرآن نیامده، مستی می آورد از شوق و این جمله را در ذهن«موجیم که آسودگی ما، عدم ماست»
مطمئنم اگر به وظیفه عمل کنم، دعایت شاید بیشتر از پای پنجره فولاد شاملم خواهد بود. مگر غیر از این است که امام زنده است و همیشه و همه جا شاهد و ناظر. پس این بار از راه دورِ من و نزدیک خودت، پناهم باش.
#شهید_رییسی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔰 #یادداشت | چه موانعی حرکت دولت اسلامی را کُند میکند؟ _ ۱
✍زینب نجیب
«خط رهبری» به مناسبت هفتهی دولت در این یادداشت برخی از مهمترین موانع تحقق دولت اسلامی را براساس بیانات رهبر معظم انقلاب بررسی و تبیین کرده است.
* موانع درونی، آفتهای شجرهی طيبه انقلاب اسلامی
🔸 در آیهی ۲۹ سوره فتح، خداوند به توصیف رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پرداخته، میفرماید: "(مثل حال آن رسول) به دانهای ماند که چون نخست سر از خاک برآورد جوانه و شاخهای نازک و ضعیف باشد بعد از آن قوّت یابد تا آنکه ستبر و قوی گردد و بر ساق خود راست و محکم بایستد که دهقانان را (در تماشای خود) حیران کند..."
🔹 #انقلاب_اسلامی نیز در امتداد انقلاب نبوی، همچون «یک گیاهی است که از زمین سر میزند، خودش را نشان میدهد، بعد بتدریج رشد میکند، بتدریج ساقهی آن محکم میشود، بتدریج قد میکشد، بتدریج تبدیل میشود به یک موجودِ مستقرِّ بابرکتِ شگفتانگیز» ۱۹/۱۱/۱۳۹۶ اما در مسیر #رشد و تکامل تا تحقق کامل تمدن نوین اسلامی، ناگزیر از گذراندن مسیری پر فراز و نشیب است که بهطور طبیعی، با موانع و آسیبهایی مواجه میشود. او نیز «یک موجود زنده است که تولّد دارد، رشد دارد، قِوام دارد و عمر طولانی دارد در صورتی؛ و بیماری دارد، مرگ دارد، نابودی دارد، در صورت دیگری؛ انقلاب اینجور است؛ مثل هر موجود زندهی دیگری.» ۱۹/۱۱/۱۳۹۶
🔸 #دولت_اسلامی بهعنوان سومین مرحله از رشد این موجود زنده، از این مقوله مستثنی نیست. موانعی که یا سبب عدم تحققش میشود و یا روند رشدش را کند میکند. بنابراین باید در مسیر حذف #موانع جد و جهدی مستمر داشت: «اگر نقاط منفی را نبینیم، ضعفهای خودمان را نشناسیم، یقیناً ضربه خواهیم خورد.» ۱۶/۰۵/۱۳۹۰
🔹 در اندیشهی رهبر انقلاب اسلامی، آنچه بهعنوان موانع اعم از درونی و بیرونی، باعث کندی یا عدم تحقق دولت اسلامی میشود، از موانع داخلی مهمی نشأت میگیرد: «من بیشترین اشکالات را به خودمان میکنم موانع ما عمدتاً موانع درونی است آنها [دشمنان] هم دارند از این موانع درونی سوء استفاده میکنند.» ۰۷/۰۳/۱۳۹۷ بنابراین باید به #شناخت موانع درونی بیش از موانع خارجی اهتمام ورزید. در ادامه برخی از مهمترین این موانع را براساس بیانات معظمله بررسی میکنیم.
* ۱. سستی بینش و ایمانِ اسلامی و انقلابی
🔸 سستی ایمان انقلابی درمیان مسئولان و دستگاهها سبب آسیبهای جدی به دولت اسلامی است، چراکه این نظام به برکت انقلاب اسلامی عزت یافته و زیربنای آن، باور و ایمان قوی به مبانی اصیل اسلام و #آرمان های امام راحل(ره) است. بنابراین غفلت و عبور از این مبانی جزء موانع رسیدن به هدف است: «یکی مسئله سستی بینش و ایمان انقلابی و اسلامی در بعضی از مسئولان است. اینها مجذوب نسخههای سیاسی غربند؛ آن هم نسخههای غلط از آب درآمده. لیبرال دمکراسی غرب که یک روز گفته میشد اوج تکامل فکر و عمل انسان است و بالاتر از آن چیزی وجود ندارد... امروز به دست خود، خودش را رسوا کرده است... درعینحال... [لیبرال دموکراسی] نقطه مقابل #مردمسالاری اسلامی است.» ۱۲/۰۸/۱۳۸۰ از طرفی «اصلیترین تشکیلدهندهی نظام... عبارت است از اسلامگرایی و تکیه بر مبانی مستحکم اسلامی و قرآنی. خیلیها از این حقیقت بسیار مؤثر غفلت کردند اما راز پیروزی انقلاب در این نکته بود.»۱۴/۰۳/۱۳۸۰
* ۲. عدم باور به ظرفیتهای درونی
🔹 کشور ما دارای ظرفیتهای بسیاری است. ظرفیت جغرافیایی، اقلیمی، نیروی انسانی، منابع زیرزمینی و امکانات روی زمین. اما آنچه مانع است عدم باور مسئولان کشور است: «یکی از این موانع باور نداشتن بعضی از مسئولین ما به... ظرفیتها است؛ یا باور ندارند یا به اینها اهمیت نمیدهند.» ۱۳۹۷/۰۱/۰۱ مثلا در باب تنوع در ظرفیتهای جغرافیایی و اقلیمی «اینها ظرفیّتهای مهمّی است. بنابراین توقّعاتی که در امر #اقتصاد گاهی ابراز میشود، توقّعات بیجایی نیست؛ ما با این امکانات، وضع اقتصادیمان باید خوب بشود.» ۱۵/۰۱/۱۴۰۳
🔗متن کامل در صفحهی نویسنده
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
حواریونی از جنس نور
✍بغدادی
قدیمتر ها که داستان حضرت عیسی(ع) را میخواندم دلم لبریز از شوق می شد قصهی حواریونی که دور عیسی(ع) جمع شدند و زندگی را در محضر عیسی چشیدند تا بعدا به میان مردم عادی بروند و دین حقیقی را به آنها بچشانند. همیشه دلم عیسی نفسی می خواست تا به گردش حلقه بزنیم و صبحگاهان تا شامگاهان از نور وجودش بهره ها ببریم؛ تا اینکه در یک ظهر گرم تابستان در میان پرتوی بیامان خورشید به دشت نینوا رسیدم. تازه آن وقت بود که انگار چشم باز کردم و خود را میان انبوه حواریون دلدادهی سید الشهدا علیه السلام یافتم. آرزوی دیرینهام بود که تحقق پیدا کرده بود تا چشم کار میکرد ایمان بود که در همه جا جلوه کرده بود.
امامم را در هالهای از نور و مهربانی مییافتم که آغوش گرمش را برای تربیت حواریونش باز کرده است میان تمام آن شلوغی و همهمه رنگی از حقیقت اسلام میدیدم که به همه چیز معنای جدیدی بخشیده بود؛ معنایی که شاید همیشه به دنبالش بودم گمشدهای که حالا آن را در آن ازدحام پیدا کرده بودم. حقیقت صبر ،حقیقت فداکاری،حقیقت عشق در اوج خودش نمایان بود.
من قطرهای بودم در میان دریای مواج و خروشان عشاق الحسین و سرمست و شیدا از آن حضور بی همتا. از صبحگاهان تا شامگاهان زیستن را در پناهش میآموختیم.
چند روز بیشتر به اربعین نمانده بود، حال و هوایی وصف ناپذیر و عجیب. دیگر انگار تنها در قالب تنگ و محدود خود نبودیم از تن، دست شسته و طهارتی روحانی پیدا کرده بودیم. چشمی زیبابین یافته بودیم که" ما رایت الا جمیلا" را برایمان تفسیر میکرد.
وقت جدایی غم سنگینی بر قلبم فشار می آورد، باید تمام چیزهایی که چشیده بودم و با چشم قلب رؤیت کرده بودم را با خود همراه میکردم تا هنگامهی بازگشت از سفر توشهای کنم برای زندگیی جدیدم. دیگر آن آدم قبل نبودم؛ مأموریتی داشتم تا با معناهایی که یافته بودم، رنگ جدیدی به زندگیام بدهم. باید کاری میکردم تا مردم سرزمینم مزهی ایمان کامشان را شیرین کند! باید چشیدنیهایم را با آنها قسمت میکردم. خورشیدی که در کربلا بالا گرفته بود، داشت پرتو خود را تا بینهایت وسعت میداد.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت در مسیر خانه پدری
✍س.غلامرضاپور
سوار اتوبوس که شدیم برای داشتن همسفر خدا را شکر کردم. اتوبوسش یازده نفره بود و ما دقیقا با زینب و دخترعمویش آمنه که توی بغل پدرهایشان مینشستند میشدیم سیزده نفر و همین که فقط خودمان بودیم خیلی خوب بود . بچهها کل مسیر وصل شدند به بلوتوث اتوبوس و هرچه که خواستند مداحی گذاشتند. دم راننده گرم که همراهی کرد. بچهها به احترام همراهیاش مداحی عربی هم پخش کردند.
سمت چپ جاده رود مشایه در جریان بود و ما میرفتیم که از سرچشمه به این رود بپیوندیم.
وسط راه چند لحظه خواب مرا با خودش برد. چشمهایم را که باز کردم دیدم وسط وادی السلامیم. تا بحال این قبرها را اینقدر از نزدیک ندیده بودم. احساس میکردم ارواح مومنین سر مزارهایشان ایستادهاند و دارند برایم دست تکان میدهند. میشد فیلم شبی در میان ارواح را آنجا ساخت.کمی خوف کردم* و تا برسیم برایشان فاتحه خواندم.
محل اسکانمان در نجف یک ساختمان سه طبقهی نوساخت بود که موکتهایش را تازه انداخته بودند. یک عالمه فرش ایرانی هم در مسیر طبقات بودند که باید در اتاقها پهن میشدند. تازه تا طبقه سوم آسانسور هم داشت.
خوشحال ازینهمه امکانات با آسانسور رفتیم بالا که خانمِ مسئول با مهربانی حالیمان کرد که در طبقات، مای لا موجود؛ البته نه مای بارد، مای استحمام و مستراح و فقط در طبقهی اول مای موجود. دیگر به اندازه جوی باریکهی سماور هم آب نبود و دوباره باید بچهها را بدوبدو میبردیم طبقات پایین یا بیرون از ساختمان، کوچه بغلی مزار بنات الحسن. تازه کولرش هم خوب کار نمیکرد.
برعکس کربلا که کلی فضا برای بازی بچه ها داشتیم اینجا نُه نفرمان به انداره عرض یک فرش دوازده متری جا داشتیم.
آن طرف فرش هم نُه نفر دیگر میخوابیدند.
خستگی که در کردیم بچه های کوچکتر را گذاشتیم پیش پدرهایشان و برای نماز مغرب و عشا رفتیم حرم، زنانه.
از سر کوچه تا دم حرم پر بود از موکبهای ایرانی و عراقی. وارد شارعالرسول که شدیم گنبد طلایی امیرالمومنین علیهالسلام از پشت سایه بانها خودنمایی میکرد.
* باید از وادیالسلام بیشتر بخوانم.
#شوق_زیارت
#سخت_های_شیرین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🖼 #اطلاع_نگاشت | مدیر تراز انقلاب
🔸 ۱۰ خصوصیت برجسته شهید #رجایی از منظر رهبر معظم انقلاب
به این ده مورد از خصوصیات بارز شهید رجایی در سخنان رهبر معظم انقلاب نگاهی بیندازید.
آنچه این شهید بزرگوار را در مدیریت تراز قرار داد چه بود؟
این خصوصیات را به خاطر بسپاریم تا در تحلیلهای خود نسبت به قضاوت دورههای مختلف ریاست جمهوری دچار اشتباه نشویم.
@ghalamenajib
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
روایت خانه پدری
✍س.غلامرضاپور
حرم شلوغ بود اما شلوغی دم اذان مغرب چیز دیگری بود. روبروی ورودی خانمها داشتیم تصمیم میگرفتیم که الان وارد شویم یا نه که دیدیم اصلا وسط جمعیتیم. باید از یک دالان عبور میکردیم تا به بازرسی صحن حضرت زهرا میرسیدیم.
دو نفر از دو طرف دالان دوسر یک طناب را گرفته بودند و گروه گروه به خانمها اجازه ورود به دالان میدادند. به فاصله پنج متر آن طرفتر دو نفر دیگر دوسر یک طناب دیگر را گرفته بودند و همین قضیه تا دو مرتبه دیگر تکرار میشد.
طناب که بالا میرفت جمعیت هجوم میآورد. هرچقدر قربان صدقهی زوار میرفتی که " توروخدا هل ندید، به نوبت همه وارد میشید، اون جلو میخورن زمینا " گوششان بدهکار نبود که نبود. طناب که بالا میرفت از هشت متر عقبتر هجوم میآوردند که زودتر از طناب رد شوند.
جمعیت، بی اراده موج مکزیکی میرفت که یکهو از سمت چپ چند تا خانم افتادند زمین. انگار روی پاهایشان نبودند. پشت سر آنها معصومه که دقیقا جلوی من بود، خورد زمین. دستم را دراز کردم تا بچه را بکشم بالا، خودم هم افتادم. حس کردم الان است که از پشت سر همه بریزند روی ما و معصومه زیر و دست و پا نفسش بند بیاید. خدارحم کرد؛ نمیدانم از قد بلندم بود یا حس مادری توان دیگری به زانوهایم داده بود که توانستم دوباره بایستم. شاید هم از نگاه پدرانه امیرالمومنین بود. دستهایم را از دوطرف حایل کردم و معصومه را بیرون کشیدم. خانمهای جلویی هم کمک کردند بقیه سرپا شدند. دیگر جای " عزیزم قربانت بروم هل نده" نبود. وقتی ایستادم پاهایم میلرزید. رویم را کردم به جمعیت پشت سر و فریاد زدم: "چتونه؟ چرا هل میدین؟ طنابو که می بره بالا تا جلوییا رد نشن که شما عقبیا نمیتونین رد بشین. پس محکم سرجات بایست . خودتو شل میکنی میندازی سمت جلو که چی بشه؟" که یکهو طناب رفت بالا و دوباره جمعیت شروع کرد به هل دادن. اینبار مثل یک افسر نظامی یا شاید خانم ناظم ابرو درهم کشیدم، چشمهایم را گرد کردم و فریاد زدم : "بایست سرت جات. محکم بایست. هل نده و الا من هم ازین طرف هلتون میدم بخورید زمین"
هم قدم از بقیه بلندتر بود هم برعکس بقیه ایستاده بودم. وقتی برخلاف مسیر جمعیت می ایستی بهتر می توانی مقاومت کنی.
خانمی از کنار گفت: " خانم گلوتو پاره نکن حالیشون نمیشه بازم هل میدن." و خودش شروع کرد به هل دادن و از طناب رد شد.
به نظر من که همهاش تقصیر خدّام حرم بود. آخر دم ورودی صحن چه جای تفتیش است. مثل این است که در قم بعد از چند دست تفتیشِ الکی سر خیابان چهارمردان، بعد گذرخان ، بعد ورودی حرم ، برای بار چهارم دم صحن آیینه دقیق تفتیشات کنند. خب معلوم است فشار الکی ایجاد میشود.
وارد صحن حضرت زهرا شدن از این سمت سخت بود و با فشار، از آن سمت خیلی راحت مردم با کوله هایشان وارد میشدند برای حمام و استراحت در زیر زمین.
تازه وارد صحن که میشدی یک صف عظیم و طویلی شکل میگرفت برای رسیدن زوار تا کنار ضریح، آن سرش ناپیدا.
گوشهای نشستیم تا نفس تازه کنیم.
دوستی دارم که دست به دعا کردنش حرف ندارد. از صغیر و کبیر، زنده و مرده، بی وارث و بد وارث همه را دعا میکند و چیزهای خوب خوب هم برای همه از خدا میخواهد. ماکه راهی کربلا شدیم او در مسیر برگشت بود.
توی دلم گفتم: "خدایا دعاهای فلانی تو این حرم و حرمهای دیگه رو مستجاب کن ، خلاص"
هنوز از فشار جمعیت حالم روبراه نبود.
#شوق_زیارت
#سخت_های_شیرین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
روایت خانه پدری
✍س.غلامرضاپور
هم اتاقیهای خوبی داشتیم. زود باهم دوست شدیم. اما کار به تبادل شماره نکشید. یک تازه عروس هم بینشان بود. مهندسی کامپیوتر میخواند و همسرش طلبه بود. انگار داشت از زندگی ما ، زندگی خودش را تداعی میکرد. یک خانوادهی شلوغ و پر سروصدا.
یکی از هم اتاقیها گفت:" اصلا معلومه قمی هستین" پرسیدم : " چطور؟"
گفت: " فقط قمی ها بچه زیاد دارن. تازه اربعینم با بچه هاشون میان. مردم شهرای دیگر یا بچه ندارن یا اگر داشته باشن به ندرت جرات میکنن با بچههاشون بیان زیارت اربعین. سختتون نیست با بچه ؟"
راست میگفت اغلب بچه دارهایی که در محل اسکانمان در کربلا و نجف دیده بودیم از قم آمده بودند. حالا این بد است یا خوب بماند ؛ ولی حتما مادربزرگها و خالههایم که عمرشان را دادهاند به شما از آن دنیا به من میخندند که "پنج تا هم شد بچه؟ما سن شما بودیم پونزده تا بچه و سی تا نوه داشتیم."
گفتم : "چرا ، خیلیم سخته. تازه هزینه مونم چند برابره؛ ولی "بابی انت و امی و نفسی و مالی و اولادی یا حسین" یه ذرهش یعنی همین دیگه. و الا کیه که راحتی خونه و زندگیشو ول کنه تو اوج گرما بیاد زیارت اونم اینجوری. خدا کنه اَزمون قبول کنن."
شب از شدت گرما نمیشد خوابید. چندباری برای درست کردن کولر دست مسئولین را گرفتیم و آوردیم به اتاق ولی فایده نداشت. رسما انگار یک اژدها درونش بود و داشت فوتمان میکرد. شب داغی بود، نشد خوب بخوابم.
صبح زود برای زیارت وداع و جبران دیشب رفتم حرم.
صبح زود حرمها خیلی شیرین و دلچسب است. حتی اگر شلوغ باشد.حسابی وقت داشتم برای استخوان سبک کردن. صحنها را گشتم. پنجره فولاد حرم را هم پیدا کردم. پشت بام مشرف به گنبد هم جای قشنگی ست. انگار درست مقابل چشمهای امام نشستهای. خیلی با بیست سال پیش فرق کرده. کلا حرمهای عراق بعد از سقوط صدام خیلی فرق کرده. زیارتهایش هم شور و حال دیگری پیدا کرده.
به رسم دخترانگی یکی از قفسههای مهر و کتابهای خانهی پدری را مرتب کردم.
شعفی دارد حضور در این حرم که حتی حرم امام رضا علیه السلام ندارد.
#شوق_زیارت
#سخت_های_شیرین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
غزه عالم دیگریست...
✍🏻سیده ناهید موسوی
موشکهای غول پیکری را دیدم که درحال شکافتن آسمان در شبی آرام هستند. پنجرههای بزرگ اتاق باز بود و تمام آن اتفاقات را با چشمان خود دیدم،که چگونه آسمان روشنایی چشمگیری به خود گرفته بود. بی هوا جیغ میزدم و آن طرف و این طرف می دویدم. صداهای اطراف خود را متوجه نمیشدم با بی حواسی دور خانه میچرخیدم تا اولین کودک خانه یعنی خواهرزاده تقریبا سه سالهام را به جایی امن پناه دهم. در همان حال و هوا به ذهنم میرسد گوشی را بردارم و شماره تماس بابا را بگیرم صفحه مخاطبینِ تمام گوشی های دَم دستم را یکی پس از دیگری شخم زدم، اما شماره تماسی نبود. درهمین حین جملاتی در ذهنم بدون پاسخ مانده بودند شکل موشکها ساخت ایران بود؟! آره قطعا اول ما حمله کردیم، مگر یادت رفته است خونخواهی از دشمن را! بیدار شدم و ندایی درونم گفت؛ بابا چند سالیست که آسمانی شده است. اما پدرها برای فرزندان خود چیز دیگری هستند.
بدون تأمل، ذهنم به مکانی جز غزه خطور نمیکند.۴۰ هزار شهید و بیش از ۹۳ هزار مجروح که رقم نیستند، جانهای عزیزیاند که پدر و مادر، فرزند و تکیهگاه کسانی بودند و دردَه ماه گذشته با بمباران بیوقفه صهیونیستها به شهادت و یا زخمی و مجروح شدند.کوچک و بزرگ کشته میشوند، آوارهها و مفقودیهایی که نام و نشانی ندارند.مسلمانانی که از قحطی و بی آبی جان میدهند، اینها یعنی تصویری از تاریخی که تکرار میشود. از کربلایی که شروع آن پایانی ندارد و هر روز غمبارتر و فجایع آن دلخراشتر است. شاید برخی رویاها حقیقت باشند اما ای کاش جنگ غزه از سالها قبل و اکنون و جنایتهای بیمارستان المعمدانی، مدرسه آوارگان تابعین، نصیرات و ... رویا نه بلکه یک کابوس وحشتناکی بود و بعد از یکبار چشم برهم زدن تمام میشد. بیشک به زودی تمام میشوند زیرا باطل نابود شدنیست. هربار که تصاویر غزهِ به خاک و خون کشیده را میبینم، و اجساد پاک و بیگناه تکه تکه شده مسلمانان و البته انسانها را در درجه اول اینگونه مظلومانه سلاخی شدهاند را میبینم، دنیا دربرابر دیدگانم حقیرتر میشود. اما دَرد بزرگ غزه فرصتی است برای بیداری بشریت، بشریتی که سالهاست معنا و مفهوم خود را از دست داده است.
گاهی نوشتههایم برای غزه اندکی از درد و غُصههایم را تسکین میدهد، اما ایکاش یک زینبِ صبور برای داغ بزرگ غزه پیدا میشد، تا در این کربلای به راه افتاده که مسلمانان برای دفاع از خود و سرزمین خود اینگونه شهید میشوند، بانویی مُجاهد زینب گونه رنج و مصیبت از شهری که سایه مرگ روی آن افکنده است را تسلیٰ ببخشد و پیام آور صدای غزه باشد، همچون زینب کبری(س) که قیام برادر خویش امام حسین (ع) و معرکه عاشورا را سینه به سینه به گوش جهانیان رساند.قِصه کربلا روز عاشورا، تازه آغاز شد. غزه اما؛ قِصههای ناگفتهای به بلندای تاریخ دارد که باید از آنها غافل نشویم و خط به خط آن را بنویسیم و ثبت کنیم و به گوش نسلهای آینده برسانیم تا ندای «هَلْ مِنْ ناصرٍ یَنصُرني» غزه بدون پاسخ نماند.اما آیا هنوز هم وجدانهای بیداری هستند، که برای دفاع از حق مظلوم به پاخیزند و ظالمان زمانه خود را بشناسند؟!
نصرٌ من الله و فتح قریب
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
ستودهی آسمان و زمین
✍نجمه صالحی
همچون نامش ستودنی است، او که با قدم زدن در کوچههای دل، عطر وجودش را به همه جا میپراکند و جانها را همچون ایتام مدینه نوازش میدهد و آرامش را به قلبها تزریق میکند. قرآن او را "اسوه حسنه"* خوانده و اخلاقش را ستوده است. "خُلُق عظیم"* او را به صبر، تحمل و تدبیر بر مقتضای عقل تعبیر کردهاند. تحمل سختیها و صبر مهربانترین نبی در برابر ناملایمات! "خلق عظیم" او در همه صفات روحی، اجتماعی، شخصی، انسانی، خانوادگی؛ یعنی جامع مکارم اخلاقی!
او که با رفتار و گفتارش، چراغ راهی برای بشریت روشن کرد و با صبر و بردباری، دلهای بسیاری را به سوی حقیقت هدایت نمود. او که در برابر سختیها و ناملایمات، همچون کوهی استوار ایستاد و با مهربانی و عطوفت، دلهای سخت را نرم کرد. او که با تدبیر و حکمت، جامعهای را از تاریکی به نور هدایت کرد و با اخلاق نیکویش، الگویی برای همه انسانها شد.
خاتم الانبیا صلیاللهعلیهوآله نه یک فرمانروای مستبد، بلکه پیامبری روشنگر و هدایتگر بود. در شیوه حکمرانی خویش، همواره میکوشید با نور آگاهی، مردم را به عرصه مواجهه و سیاستورزی فراخواند. چنانکه منافقان در جنگ با کفار و مشرکان، میدان را ترک کرده و با بهانهتراشی در مدینه ماندند و بازداشت نشدند. از جمله این افراد، جد بن قیس بود که طبق گفته مفسران، آیات ۴۱ تا ۵۲ سوره توبه درباره او نازل شده است.
محمد صلیاللهعلیهوآله دین کامل و نجاتبخش را به بشریت عرضه کرد؛ دینی که نه تنها به سعادت انسانها، بلکه به رفاه و سلامت زمین نیز توجه داشت. او تأکید داشت که درختان بیدلیل قطع نشوند، شاخهها شکسته نشوند و حیوانات مورد آزار قرار نگیرند.*
او اسلام را به جهانیان معرفی کرد؛ دینی که در کمال و نجاتبخشی بینظیر بود. با تلاش و رنج بیست و سه ساله و با رفتار نیکو و صبرش، بسیاری از مردم را به اسلام متمایل کرد؛ اما دشمنانش تاب نیاوردند و در نهایت تصمیم به قتل او گرفتند. چنانچه از یار نبی، عبداالله بن مسعود روایت شده است که میگفت: اگر ۹بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است؛ زیرا خداوند او را پیامبر و شهید قرار داده است.* حتی پس از رفتنش، به فکر همنوعانش بود. قرآن، روشنترین نور و دوازده قرآن ناطق، نور علی نور، را به جهانیان معرفی کرد تا راههای تاریک زمین و پیچ و خمهای روزگار را روشن کنند و آموزههای اسلامی را به مردم بیاموزند.
🥀شهادت پیامبر اعظم، صلیاللهعلیهوآله، معراج وصال اوست با حضرت دوست، عرض تسلیت🥀
پ.ن: مصاحبه با خبرگزاری حوزه درمورد سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره حضور زنان در فعالیتهای مختلف در لینک زیر
https://hawzahnews.com/xcrgT
*احزاب/۲۱
*قلم/۴
*ابن شهرآشوب، المناقب، ج 1، ص 30.
*مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج۴، ص۶۶.
@zemzemh60
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
پرنده بال شکسته
✍محبوبه میرزایی
پرنده ای را می مانم که تیر نافرمانی و گناه بالم را شکسته. از اوج به حضیض افتاده ام.در آسمان بوده ام و اینک در زمین جای گرفته ام.
تقلا هایم نتیجه نداده.تلاش هایم بیشتر زمینی ام کرده.
کاش پر بالم به پنجره فولادت می رسید.کاش فرزند بهترین بنده خدا شفاعتم را می کردی.کاش نظرت به سویم می چرخید.
آن وقت بود که بال می گشودم و به آسمان می رفتم و فریاد میزدم من همانم که رئوف ترین رئوفان شفایم داده و شفاعتم را کرده.به خود می بالیدم و به همه کائنات فخر می فروختم.
بانگ نقاره ها قبل از اینکه صور اسرافیل در عالم بپیچید، صدای قلب منقلب شده و حال متحول شدهام را فریاد می زد. آن وقت عهد می بستم که دلم فقط خانه مهر تو باشد و بس.
مقام خلافتم را باز پس می گرفتم و من هم آسمانی می شدم.
سردی و فسردگی دلم بهار می خواهد تا سبز شود جوانه زند و دوباره رشد کند. مرده ام و تولدی دوباره را می طلبم.
یا ضامن آهو ضمانتت را نیازمندم تا قدرت گیرم و هم چون کبوتران حرم سبک بال در آسمان نیایش هم نوای ربنای زائرانت باشم.
ای غریب غریب نواز، رهایم نکن که بی تو در ظلمات فرو خواهم رفت.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
ابر عزا گرفته فضای مدینه
✍ مریم حمیدیان
اشتباه کردم نماز مغربوعشا را توی مسجد خواندم. باید میرفتم منزل خود آقا. دامادشان آنجا مجلس گرفتند. اینها برای دل خود مسجد را مشکیپوش کردهاند.
زشت است. باید به صاحب عزا احترام میگذاشتند.
سر عقب میبرم تا بین صفوف را ببینم. میان زنها همهمه است. لب میگزند و رنگشان با هر حرف درگوشی زردتر میشود.
دختر آقا هم مسجد نیامدند. در مراسم منزل خودشان، به عزا نشستهاند. پس این زنها آمدهاند به چه کسی تسلیت بگویند؟
من هم اشتباه کردم آمدم.
ظهر که اسما را دیدم گفت برای نماز مغرب مراسمی در بیت آقا برپاست. دلم برای دختر آقا شور میزند. بارداری و مصیبت با هم جور در نمیآید. زنها موقع عزا بیتاب میشوند. حواسشان به جنین نیست. دختر آقا اما با زنهای دیگر فرق دارد. کوه صبر است. آنقدر بیتابی نمیکند که مراقبت از جنین را فراموش کنند.
این مسجد مثل مسجدی نیست که بزرگش را از دست داده. صدای پای مردها دلم را آشوب میکند. حالا که مراسم جدا گرفتند، پس چرا عزاداری نمیکنند. این تکاپو برای چیست؟ زنها دل به روضه نمیدهند. روضهخوان هم چشم به حرفهای در گوشی صف اولیها انداخته.
فایده ندارد. این مجلس عزا نیست. سجادهام را مچاله میکنم توی کیف دستی. صدای فاتحه معالصلوات میآید. بچهها از زیر پرده میان مسجد میدوند در گوش مادرانشان چیزی میگویند. زنها بلند میشوند. کفشها را کامل نمیپوشند. انگار فرار میکنند. این مراسم نمایشی هم تمام شد. حیاط مسجد خلوت است، انگار نه انگار دقایقی قبل مراسمی بوده.
سر راه میروم برای خانم چیزی بگیرم. رو ندارم دست خالی بروم. شهر به دنیای مردگان شبیه شده، سرها پایین، نگاهها دزدکی. همه میترسند. حتی از خودشان. از سوالی که ناخواسته بینشان رد و بدل شود.
درب خانه آقا بسته است. باد پارچه مشکی بالای در را تکان میدهد. چراغ کمسویی روشن است. پس مراسم چه شد؟ آرام میکوبم به در. این خانه محل نزول فرشتگان است. حرمت دارد. اسما را بین در میبینم، با چشمانی خیس. منتظر سوال نمیشود:
-داماد آقا، خانم را سوار بر مرکب کردند و رفتند.
_کجا؟
-توی کوچهها، توی شهر. هر جا یاران پدرشان زندگی میکنند. رفتن برای مولا رای جمع کنند.
کیسه از دستم رها میشود و میوهها سر میخورند میان کوچه. صاحب عزا و در خانه این و آن رفتن؟ زن حامله و مرکب؟ رای جمع کردن برای علی؟
مگر سال پیش توی آخرین حجی که رفتیم، پیامبر برای علی رای جمع نکردند؟ از همه بیعت نگرفتند؟ پس این چه حیلهای است؟
روی زمین مینشینم. تکیه میدهم به دیوار خانه وحی. از میان آجرها بوی بهشت میآید. اسما بین در نشسته اشک میریزد. گریهام نمیآید. عصبانیام. از مردمی که نباید لحظهای دختر داغدار پیامبر را رها کنند ولی در خانههایشان پنهان شدهاند. از مردمی که عهدشان با امام را فراموش کردهاند. از این بیتفاوتهای عافیتطلب بیزارم.
خوب شد شوهر و فرزندانم در رکاب پیامبر کشته شدند و این روزهای نفاق را ندیدند...
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«تو که همدرد مایی»
✍زهرا نجاتی
🌱از فرای ۱۴۰۰ سال برای تو نوشتن سخت است و چرا نباشد وقتی در میان آشفتگی زمین و زمان، به گوشمان میرسد.
🌱بزرگترین خلق عالم، نور اولی که خداوند خلق کرد و به یمن او زمین و آسمان را آفرید،
🌱آن قدر مهربان بوده و هست که خدای مهربانترش، در قرآن اورا «حریص علیکم»، خوانده. حریص بر هدایت ما.
🌱چرا سخت نباشد وقتی درمیان مردمانی که شاعرانگیشان، شهوت بود و همسرانشان ارث و دخترلنشان زیر و خاک و برسر قبیلههایشان، خون میریختند، پیامبری ظهورکرد که« بالمومنین رئوف رحیم» بود و اخلاقش مایه لنس و الفت آدمیان با او.
که ملاکش اسلام بود و ایمان و باهمه آن قدر مهربان بود که اُذُن(ساده) خواندندش.
🌱چرا عجیب نباشی،
چرا ستودنی نباشی ای محمد:( که ستوده خدایی! وقتی خدایت فرمود:«قرآن را برای آن نازل نکردیم که خودت را برای هدایت مردم به کشتن دهی: ماانزلنا الیک القرلن لتشقی»
🌱چرا در صلوات برتو و آل تو، کسالت بورزیم و چرا این همه اجر وارج نداشته باشد کسی که برتو صلوات بفرستد وقتی تمام عمرت را صرف مبارزه و تشکیل حکومتی برای هدایت الهی مردم، برای رشد آنها، برای قد کشیدنشان تا پای عرش کردی!
🌱تویی که از سختی دشنام و شکمبه تا فراق خدیجه و ابوطالب، تا شکم بستن به سنگی و سیری با دانه خرمایی تا سه سال سخت ترین شکل حصر چشیدی تا مجروح و زخمی شدن تا بیابانهای طایف تا حدود هفتاد جنگ و رویارویی برای اینکه انسانها را از گمراهی و تاریکی و بی خدایی و غرق شدن در ظلم وشهوت به روشنای هدایت الهی و آسمانی شدن برسانی.
ای عقل اول عالم!
ای اول شخص عالم!
اینک این مسلمانان دین تواند که برای حفظ قبله اول، دارند هر روز ذبح میشوند و اشک میبارند و بدتر و دردناکتر از دخترکان زیرخاک، مثله مثله، دختر و پسر، به زیر خاک میروند و کسان دیگری که نام دینت را یدک میکشند با شکم بارگی، به اینان مینگرند و می خندند و به تماشای ذبح انسانیت نشستهاند.
مولای عالم!
به دادمان،
به داد این دنیا،
به دادحال بد پیروانت برس!
چرا که خدایت فرمود« عزیزٌ علیهِ ماعَنِتم
سختی ما برتو دشوار است» پس میدانیم که برای کودکان غزه، اشک می باری.
مولای ما!
حال مسلمین جهان بد است. به دادمان برس!
#شهادت_پیامبر_اکرم
#امام_حسن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
امروز در سوگ چه کسی می گرییم؟
✍ فهیمه فرشتیان
هنوز جوان بود که سران همه قبایل داوری اش را میان خود پذیرفتند. نصب حجر الاسود را چنان تدبیر کرد که میدانید.
چند سال بعد همان بزرگان بودند که خواستند او را به تهدیدهای مختلف از ادامه امور رسالتش بازدارند. اما مگر ضربه هایی حتّی به آن قدرت و شدّت، کوه را ذرّه ای می لرزانَد؟
در هر نبردی که وارد میشد، هراس به دل دشمن میانداخت و دوست را به رشادت هر چه بیشتر وا میداشت.
اینها مقدمه است. همه را باید گفت تا حقیقت این عبارات عمیق تر درک شود:
عَنِ ابنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه) یَجلِسُ عَلَی الأرضِ وَ یَأْکُلُ عَلَی الأرضِ وَ یُجِیبُ دَعوَةَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیرِ.(۱)
روی زمین می نشست. یعنی مثلاً وقتی در راه کسی با او چند کلمه حرف داشت، دنبال زیر انداز نبود. می نشست، و سوال و درخواست را می شنید.
حتّی به هنگام، روی زمین طعام می خورد. کاسه بشقابی بود یا نبود، سفره ای فراهم می شد یا نه فرق نداشت.
و زیباتر از همه اینکه مردی چنان با هیبت و عظمت،بارها در حال عبور، دعوت غلامی را به هم سفره شدن بر سر تکه نانی جو می پذیرفت. این یعنی کاری را که به دنبالش بود دقایقی عقب می انداخت تا هم نشین مردم باشد و هم کلام با امّت.
قلب با چنین شخصیتی اُنس می گیرد.
با شنیدن نامش به تپش می افتد.
و با یادآوری سوگ او به اشک می نشیند.
#شهادت_پیامبر_اکرم
#مردمی_بودن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
انتشار گفتگوی سرکار خانم فاطمه شکیب رخ با خبرنگار خبرگزاری حوزه پیرامون زندگانی امام حسن مجتبی علیهالسلام
🔗لینک گفتگوی خانم شکیب رخ
https://hawzahnews.com/xd3C4
🔗لینک گفتگوی خانم صالحی
https://hawzahnews.com/xcrgT
🔰انتشار یادداشت سرکار خانم نجمه صالحی، نویسنده و پژوهشگر حوزوی با عنوان "ستودهی آسمان و زمین"، در خبرگزاری حوزه
🔗 متن خبر در لینک خبرگزاری
https://hawzahnews.com/xd3BP
#شهادت_پیامبر_اکرم
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI