eitaa logo
یادداشت‌های آقامعلم
139 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
80 ویدیو
92 فایل
یادداشت‌هایی در زمینه #دین، #فرهنگ، #اقتصاد، #سوادرسانه، #رایانه نویسنده: محمدحسین یزدانی بخش کارشناس ارشد فیزیک؛ فعال فضای مجازی؛ علاقه‌مند به رایانه و برنامه‌نویسی ارتباط با نویسنده: @yazdanibakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
🗒 موضوع: واژه‌های ناآشنا و نو 🔵بلدیه، عدلیه، سوبسید، طیاره، اس. ام. اس.، سجلّ، مومنتوم، هواپیمای بدون سرنشین، کامپیوتر، دوسیه، مفتّش 🔵چند تا از واژه‌های بالا برای شما آشنا هستند؟ 🔵شهرداری، دادگستری، یارانه، هواپیما، پیامک، شناسنامه، تکانه، پهپاد، رایانه، پرونده، بازپرس 🔵این واژه‌ها چطور؟ نخستین روزهای تصویب هر یک از واژگان بالا، مردم با تمسخر می‌گفتند: «خو سجلتی واژیند شناسنامه!»(به سجل، می‌گویند شناسنامه)؛ اما خیلی زود این واژگان در بین فارسی‌زبانان جا باز کرد، طوری که معادل بیگانه‌ی آنها، امروز برای بسیاری، بیگانه است. امروز هم شاید برخی واژگان تازه تصویب، مثل سخنگاه(تربیون) یا صدابر(میکروفون) برای ما ناخوشایند و ناآشنا باشد، اما به مرور، آنها در زبان فارسی جا باز خواهند کرد و جایگاه پیدا خواهند نمود. 🔵خوب است به جای ریشخند این واژگان، آنها را به کار بریم تا فارسی، سره بماند؛ وگرنه چند سال دیگر، خواندن کتاب‌های امروزی، برای فرزندان ما، بسیار سخت و دشوار خواهد بود؛ چنانکه خواندن کتاب‌های یکصد سال پیش، برای ما کمی ناآشناست(کافی است به جمله‌بندی بخش‌های فارسی کتاب شریف مفاتیح الجنان، بنگرید). 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalemv
🗒 موضوع: یک کار خوب؛ مهد آدینه 🔵به تازگی، در روزهای جمعه، همزمان با برگزاری نماز جمعه، برنامه‌ی «مهد آدینه» برگزار می‌شود که در آن، تعدادی از خانم‌ها از کودکان خردسال نمازگزاران با برنامه‌های شاد مثل سرود و نقاشی و بازی پذیرایی می‌کنند تا پدران و مادران با فراغ بال و خاطری آسوده در نماز شرکت کنند و نمازگزاران هم از سر و صدا و شیطنت‌های گاه و بیگاه کودکان آسوده باشند و از آن مهم‌تر، کودکان هم از آسیب برخورد خشن برخی اصحاب مسجد که شکیبایی و بردباری را نیاموخته‌اند، در امان بمانند. 🔵وظیفه‌ی خود دانستم از کسانی که دست‌اندرکار این برنامه‌ی زیبا هستند، سپاسگزاری کنم و از نهادهای فرهنگی شهرستان هم بخواهم که با کمک‌های مادی و معنوی خود به این طرح، آنان را یاری کنند تا برنامه‌های مهد آدینه، هم شاداب‌تر و جذاب‌تر شود، هم پردامنه‌تر و وسیع‌تر و هم پیوسته و ادامه‌دار. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
هدایت شده از پیام‌های قرآنی
✅ بسم الله الرحمن الرحیم 🌼موضوع: هنگام وصیت کردن دو نفر شاهد بگیرید🌼 🔵يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ شَهَٰدَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ ٱلْمَوْتُ حِينَ ٱلْوَصِيَّةِ ٱثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنكُمْ أَوْ ءَاخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي ٱلْأَرْضِ فَأَصَٰبَتْكُم مُّصِيبَةُ ٱلْمَوْتِۚ تَحْبِسُونَهُمَا مِنۢ بَعْدِ ٱلصَّلَوٰةِ فَيُقْسِمَانِ بِٱللَّهِ إِنِ ٱرْتَبْتُمْ لَا نَشْتَرِي بِهِۦ ثَمَنًا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَىٰ وَلَا نَكْتُمُ شَهَٰدَةَ ٱللَّهِ إِنَّآ إِذٗا لَّمِنَ ٱلْأٓثِمِينَ ١٠٦ 🔴ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چون مرگ هر یک از شما فرارسد، به هنگام وصیت، دو تن عادل از خودتان(در بین مسلمانان) را شاهد بگیرید؛ و چنانچه در سفر بودید و به حادثه‌ی مرگ دچار شدید، دو تن از غیر شما(مسلمانان) شاهد باشند و اگر در صداقت آنها شک کردید، آنها را نگه دارید تا بعد از نماز به خدا سوگند یاد کنند که ما قسم خود را به بهایی نمی‌فروشیم گرچه وی خویشاوند باشد و گواهی الهی را کتمان نمی‌کنیم؛ به درستی که در چنین حالی، از گناهکاران خواهیم بود. 🔶سوره‌ی مبارکه‌ی مائدة، آیه‌ی 106 🔍یا: ای، یا؛ أَیُّها: ای، حرف منادا؛ الَّذینَ: کسانی که؛ ءامَنوا: ایمان آوردند؛ شَهادَةُ: گواهی، شهادت؛ بَیْنِ: میان، بین؛ کُمْ: شما؛ إِذا: هنگامی که؛ حَضَرَ: حاضر شد، فرارسید؛ أَحَدَ: یکی؛ کُمْ: شما؛ الْمَوْتُ: مرگ؛ حینَ: هنگام، در حال؛ الْوَصیَّةِ: وصیت؛ اثْنانِ: دو تا؛ ذَوا: دارای، صاحب؛ عَدْلٍ: عدل، عدالت؛ مِنْ: از؛ أَوْ: یا؛ ءاخَرانِ: دیگران، دو نفر دیگر؛ مِنْ: از؛ غَیْرِ: جز، غیر؛ إِنْ: اگر؛ أَنْتُمْ: شما؛ ضَرَبْتُمْ: سفر کردید، زدید؛ ف‍َ: پس، درنتیجه؛ أَصابَتْ: رسید، گرفتار کرد؛ مُصیبَةُ: مصیبت، گرفتاری؛ الْمَوْتِ: مرگ؛ تَحْبِسونَ: حبس کنید، زندان کنید، نگه دارید؛ هُما: آن دو؛ بَعْدِ: پس از؛ الصَّلوٰةِ: نماز؛ یُقْسِمانِ: قسم می‌خورند، سوگند می‌خورند؛ ب‍ِ: به؛ ارْتَبْتُمْ: تردید کردید، بدگمان شدید؛ لانَشْتَری: نمی‌فروشیم؛ ثَمَناً: بها؛ وَلَوْ: هرچند؛ کانَ: بود؛ ذاقُرْبیٰ: صاحب نزدیکی، خویشاوند؛ لانَکْتُمُ: کتمان نمی‌کنیم؛ إِذاً: در آن هنگام؛ ل‍َ: حتما؛ الْآثِمینَ: گناهکاران. ✅طرح ضحی(تعمیق فرهنگ و معارف اجتماعی قرآن) 🌐https://www.instagram.com/quranicmessages نظر، پیشنهاد، انتقاد: 🗒@yazdanibakhsh
🗒 موضوع: سگ‌های ولگرد؛ معضلی به پهنه‌ی کشور 🔵تا هفته‌ی پیش، گمان می‌بردم که فقط در ورزنه، سگ‌های ولگرد زیاد هستند و کار به جایی رسیده که در خیابان دکتر بهشتی(یعنی خیابان اصلی تجاری شهر) هم گاه تعداد سگ‌ها، تنه به تنه‌ی تعداد آدم‌ها می‌زند. البته در اخبار، چند بار خبر حمله‌ی سگ‌های ولگرد یا خانگی را به کودکان هم شنیده بودم؛ اما اوضاع را خیلی خطرناک حس نمی‌کردم. هفته‌ی پیش که از مسیر نیک‌آباد به اصفهان رفتم و از مسیر براآن برگشتم، در تمام نقاط شهری و روستایی، گله‌هایی از سگ‌های ولگرد را می‌دیدم که خیابان‌ها و جاده‌ها را اشغال کرده‌اند. 🔵 گرچه از نظر اسلامی و انسانی، برخورد خشن یا کشتن بی‌دلیل حیوانات، درست نیست، هنگامی که جان انسان‌ها یا سایر گونه‌های جانوری در خطر باشد، گریزی از برخی اقدامات در برابر سگ‌های ولگرد نیست: تصور کنید که یک سگ یا گله‌ی سگ‌ها به یک خانم، آقا یا کودک حمله کنند که چندان هم دور از ذهن نیست و ده‌ها نمونه‌ی آن در کشور گزارش شده است(روزانه حدود 550 مورد حمله و سالانه بیش از 50 فوتی)؛ چه کسی مقصر است؟ هزینه‌ی واکسن هاری در برابر گاز گرفتن سگ‌ها در کشور، سالانه بیش از 10 میلیون دلار است. 🔵 علاوه بر ایجاد ناامنی شهری، سگ‌ها، جاده‌ها را هم برای خودروهای عبوری ناامن می‌کنند و نه تنها سگ‌های زیادی قربانی تصادف با خودرو می‌شوند، خودروهای زیادی هم در اثر برخورد با سگ‌ها آسیب می‌بینند و گاه به انحراف از جاده و مرگ سرنشینان خودرو منجر می‌شود(خودرو خودم سال گذشته در برخورد با سگ، چند میلیون تومان خسارت دید). 🔵 همه‌ی این‌ها به کنار؛ سگ‌ها تعادل حیات وحش گونه‌های دیگر را هم برهم می‌زنند؛ سگ‌ها با هر شکار، غذای یک حیوان شکارچی را می‌خورند و نسل گونه‌های شکار(مثل سنجاب، پرنده‌های کوچک و...) و شکارچی(گربه‌های جنگلی و دشتی، روباه، سمور، شغال، خرس، پلنگ و...) را تهدید می‌کنند و حتی در شرایط گرسنگی، به شکارچیانی مثل یوزپلنگ هم یورش می‌برند. 🔵 درست است که نباید با حیوانات، خشن و غیر انسانی برخورد کرد؛ اما هنگامی که حیوانی حیات و زندگی انسان‌ها را تهدید کند، چاره‌ای جز برخورد سلبی و گاه حتی معدوم‌سازی نیست. همان طور که در مبارزه با سالک، جمعیت موش‌های صحرایی، باید در برابر سلامت انسان‌ها قربانی شوند، شاید نهادهای مسؤول مجبور باشند برای سلامت و امنیت مردم، با سگ‌های ولگرد هم برخورد کنند و جان انسان‌ها را بر زندگی سگ‌ها مقدم بشمارند؛ البته به آن امید که این اقدامات، پیش از وقوع حادثه‌ای تلخ و غیر قابل جبران، انجام شود. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: محرم و صفر؛ مرثیه و حماسه 🔵ایام عزاداری امام حسین(علیه السلام) و ماه محرم و صفر نزدیک است؛ از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نقل شده است: «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْباحُ الْهُدیٰ وَ سَفینَةُ النَّجاةِ» یعنی حسین، چراغ هدایت و کشتی نجات است. فرصت عزاداری محرم و صفر، باید فرصتی باشد که از این چراغ هدایت، به عنوان قطب‌نمای حرکت زندگی فردی و اجتماعی، بهره ببریم. 🔵طبق نقل شهید مطهری در کتاب حماسه‌ی حسینی، عزاداری دارای دو بخش مرثیه (همان چیزی که امروز به آن روضه می‌گویند) و حماسه است؛ بسیاری اوقات، در عزاداری‌های ما، بخش مرثیه و گریه، بر بخش حماسه و مبارزه و جهاد، غلبه می‌کند؛ نه این که مرثیه لازم نباشد، نه؛ مرثیه لازم است؛ اما از بخش حماسه و مبارزه و جهاد هم که وجه دیگری از عاشورا و حوادث مرتبط با آن است، نباید غافل شد. 🔵مداحان عزیز، سخنرانان محترم، عزیزان روحانی که من شاگرد کوچک منبر آنان هستم، اگر صلاح بدانند و شایسته بشمرند، علاوه بر یادآوری مصائب و سختی‌های کربلا، زیبایی‌ها، حماسه‌ها، از جان گذشتگی‌ها، شورآفرینی‌ها، مبارزه‌های سخت، اما قهرمانانه، رَجَزها و به ویژه، سخنرانی‌‌های امام حسین(علیه السلام) و یاران ایشان را که سرشار از درس زندگی و مبارزه است، در برنامه‌ی عزاداری خود بگنجانند. مداحان عزیز علاوه بر اشعار مرثیه، به جنبه‌ی حماسه و هدایتگری عاشورا نیز بپردازند. 🔵چه خالی است جای اشعاری مثل «کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم» که از تداوم کربلا در خلال تاریخ بشریت نشان دارد یا شعر «به تنم زخم دو صد نیزه و شمشیر نشیند، به ستمگر ندهم دستم و ذلت نپذیرم» که «هیهات منا الذلة» امام حسین(علیه السلام) را به نوحه درآورده است. 🔵عاشورا پر از درس است؛ خوب است در عزاداری امام حسین(علیه السلام) و یاران باوفایش و در فرصت بزرگی که در اختیار مبلغان دینی و مداحان است، به جنبه‌ی هدایتگری شخص امام حسین(علیه السلام) و درس‌آموزی نهضت عاشورا، بیشتر از پیش توجه کنیم و اجازه ندهیم با برخی اشعار کم‌ارزش و گاه سخیف، به نهضت حسینی آسیب بزنیم. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
هدایت شده از پیام‌های قرآنی
✅ بسم الله الرحمن الرحیم 🌼موضوع: دشمن در صورت درگیری، درخواهد رفت🌼 🔵كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِٱلْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ ٱلْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِٱللَّهِۗ وَلَوْ ءَامَنَ أَهْلُ ٱلْكِتَٰبِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمۚ مِّنْهُمُ ٱلْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ ٱلْفَٰسِقُونَ ١١٠ لَن يَضُرُّوكُمْ إِلَّآ أَذًىۖ وَإِن يُقَٰتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ ٱلْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ ١١١ 🔴شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شده‌اید که به کار پسندیده فرمان می‌دهید و از کارناشایست بازمی‌دارید و به خدا ایمان دارید؛ و اگر اهل کتاب، ایمان آورده بودند، البته برایشان بهتر بود؛ بر خی از آنان، مؤمنند و بیشترشان، تبهکارند؛ آنها هرگز به شما زیان نمی‌رسانند، جز آزاری؛ و اگر با شما بجنگند، به شما پشت خواهند کرد؛ آنگاه یاری نخواهند شد. 🔶سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران، آیات 110 و 111 🔍کُنْتُمْ: بودید، شدید؛ خَیْرَ: بهترین؛ أُمَّةٍ: گروه، امت؛ أُخْرِجَتْ: بیرون آورده شد؛ ل‍ِ: برای؛ النّاسِ: مردم؛ تَأْمُرونَ: امر می‌کنید؛ ب‍ِ: به؛ الْمَعْروفِ: نیکو، مطابق عرف، شناخته شده؛ تَنْهَوْنَ: نهی می‌کنید، بازمی‌دارید؛ عَنْ: از؛ الْمُنْکَرِ: زشت، ناشناس، غیر متعارف، خلاف عرف؛ تُؤْمِنونَ: ایمان می‌آورید؛ لَوْ: اگر؛ ءامَنَ: ایمان آورد؛ أَهْلُ: اهل، پیروان؛ الْکِتابِ: کتاب آسمانی؛ ل‍َ: حتما؛ کانَ: بود؛ ل‍َ: برای؛ هُمْ: ایشان؛ مِنْ: از؛ الْمُؤْمِنونَ: ایمان آورندگان؛ أَکْثَرُ: بیشتر؛ الْفاسِقونَ: نافرمان، بدکاره؛ لَنْ: هرگز؛ یَضُرّوا: زیان می‌رساند، ضرر می‌رساند؛ کُمْ: شما؛ إِلّا: مگر؛ أَذیً: آزار و اذیت؛ إِنْ: اگر؛ یُقاتِلوا: بجنگند؛ یُوَلّوا: پشت می‌کند، روی بر می‌گرداند؛ الْأَدْبارَ: پشت‌سرها، عقب‌ها؛ ثُمَّ: سپس؛ لایُنْصَرونَ: یاری نمی‌شود، به آنان کمک نمی‌شود. ✅طرح ضحی(تعمیق فرهنگ و معارف اجتماعی قرآن) 🌐https://www.instagram.com/quranicmessages نظر، پیشنهاد، انتقاد: 🗒@yazdanibakhsh
سخنراني عوام و خواص 25 خرداد1375.mp3
9.92M
سخنرانی مشهور عوام و خواص(عبرتهای عاشورا) که سالها محرمانه بود و پس از چند سال منتشر شد. خرداد 1375 در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله) رهبر معظم انقلاب اسلامی خلاصه این سخنرانی در چند قسمت به مناسبت ایام محرم در یادداشت‌های آقامعلم منتشر خواهد شد إن شاء الله
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت اول) 🔵یکی از نکات برجسته در فرهنگ اسلامی، فرهنگ رزمندگی و جهاد است. جهاد فقط به معنای حضور در میدان جنگ نیست؛ زیرا هر گونه تلاش در مقابله با دشمن، می‌تواند جهاد تلقّی شود. یک شرط جهاد، این است که در مقابله با دشمن باشد. این مقابله، یک وقت در میدان جنگِ مسلّحانه است که جهاد رزمی نام دارد؛ یک وقت در میدان سیاست است که جهاد سیاسی نامیده می‌شود؛ جهاد، با عنوانهای دیگر و در میدانهای دیگر هم هست. پس، شرط اوّلِ جهاد این است که در آن، تلاش و کوشش باشد و شرط دومش این‌که، در مقابل دشمن صورت گیرد. در روزگار ما هم، وقتی ندای مقابله با رژیم منحوس پهلوی از حلقوم امام رضوان الله علیه بیرون آمد، جهاد شروع شد. پیش از امام هم، البته جهاد به صورت محدود و پراکنده وجود داشت که حائز اهمیت نبود. هنگامی که مبارزه‌ی امام شروع شد، جهاد اهمیت پیدا کرد تا این‌که به مرحله‌ی پیروزی خود، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی رسید. بعد از آن هم، تا به امروز، در این کشور جهاد بوده است. چون ما دشمن داریم. چون دشمنان ما، از لحاظ نیروی مادّی، قوی هستند. چون اطراف و جوانب ما را، از همه جهت، دشمنان گرفته‌اند. آنها در دشمنی با ایران اسلامی، جدّی هستند و سرِ شوخی ندارند؛ چون می‌خواهند از هر راهی که شد ضربه بزنند. پس، در ایران اسلامی، هر کس به نحوی در مقابل دشمن تلاش کند، فی سبیل الله جهاد کرده است. البته یکی از جهادها هم جهاد فکری است. چون دشمن ممکن است ما را غافل کند، فکر ما را منحرف سازد و دچار خطا و اشتباهمان گرداند؛ هر کس که در راه روشنگری فکر مردم، تلاشی بکند، از انحرافی جلوگیری نماید و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا که در مقابله با دشمن است، تلاشش جهاد نامیده می‌شود. آن هم جهادی که شاید امروز، مهمّ محسوب می‌شود. نکته‌ای بلیغ در قرآن است که ما را به فکر می‌‌اندازد: نگاه کنید و از گذشته‌ی تاریخ، درس بگیرید. عبرت گرفتن از تاریخ، یعنی همین نگرانی‌هایی که الآن عرض کردم. چون در تاریخ چیزی هست که اگر بخواهیم از آن عبرت بگیریم، باید دغدغه داشته باشیم. این دغدغه، مربوط به آینده است. چرا و برای چه، دغدغه؟ مگرچه اتّفاقی افتاده است؟ اتّفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقت عرض کردم: جا دارد ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که مردم مسلمان - از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضیشان، قاریشان و اجامر و اوباششان - در کوفه و کربلا جمع شدند و جگر گوشه‌ی پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند؟! خوب؛ انسان باید به فکر فرو رود، که چرا چنین شد؟ این قضیه را بنده دو، سه سال پیش، در یکی دو سخنرانی، با عنوان «عبرتهای عاشورا» مطرح کردم. از درسهای عاشورا مهمتر، عبرتهای عاشوراست. کار به جایی برسد که جلو چشم مردم، حرم پیغمبر را به کوچه و بازار بیاورند و به آنها تهمت خارجی بزنند! خارجی معنایش این نیست که اینها از کشورِ خارج آمده‌اند. خارجی یعنی خروج کننده. در اسلام، فرهنگی است معتنی به این‌که، اگر کسی علیه امام عادلْ خروج و قیام کند، مورد لعن خدا و رسول و مؤمنان و نیروهای مؤمنان قرار می‌گیرد. پس، خارجی یعنی کسی که علیه امامِ عادل خروج می‌کند. لذا، همه‌ی مردم مسلمان، آن روز از خارجی‌ها، یعنی خروج‌کننده‌ها، بدشان می‌آمد. در حدیث است که «من خرج علی امام عادل فدمه هدر»؛ کسی که در اسلام، علیه امام عادل خروج و قیام کند، خونش هدر است. اسلامی که این قدر به خونِ مردم اهمیت می‌دهد، در این‌جا، چنین برخوردی دارد. به هنگام قیام امام حسین علیه‌السّلام کسانی بودند که پسر پیغمبر، پسر فاطمه‌ی زهرا و پسر امیرالمؤمنین را علیهم‌السّلام را به عنوان خروج کننده بر امام عادل معرفی کردند! امام عادل کیست؟ یزید بن معاویه! آن عدّه، در معرفی امام حسین علیه‌السّلام به عنوان خروج کننده، موفّق شدند. خوب؛ دستگاهِ حکومتِ ظالم، هر چه دلش می‌خواهد می‌گوید. مردم چرا باید باور کنند؟! آنچه بنده را دچار دغدغه می‌کند، همین جای قضیه است. می‌گویم: چه شد که کار به این‌جا رسید؟! چه شد که امّت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیّات احکام اسلامی و آیات قرآنش دقّت داشت، در چنین قضیه‌ی واضحی، به این صورت دچار غفلت و سهل‌انگاری شد که ناگهان فاجعه‌ای به آن عظمت رخ داد؟! رخدادهایی چنین، انسان را نگران می‌کند. مگر ما از جامعه‌ی زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام قرص‌تر و محکم‌تریم؟! چه کنیم که آن گونه نشود؟ 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت دوم) 🔵کسانی که اهل مطالعه و اندیشه‌اند، دنبال این باشند که با چه تمهیداتی می‌توان جلو تکرار چنین قضایایی را گرفت؟ اگر امروز من و شما جلو قضیه را نگیریم، ممکن است جامعه‌ی اسلامی ما کارش به جایی برسد که نواده‌ی مقتولانِ جنگ بدر که به دست امیرالمؤمنین و حمزه و بقیه‌ی سرداران اسلام، به درک رفته بودند، تکیه بر جای پیغمبر زد، سرِ جگر گوشه‌ی همان پیغمبر را در مقابل خود نهاد و با چوبِ خیزران به لب و دندانش زد و گفت: یعنی کشته‌های ما در جنگ بدر، برخیزند و ببینند که با کشنده‌هایشان چه کار کردیم! قضیه، این است. این‌جاست که قرآن می‌گوید عبرت بگیرید: «قُلْ سِیرُوا فِی الْأرْضِ». هر جامعه و شهر و کشوری، از یک دیدگاه، مردم به دو قسم تقسیم می‌شوند: یک قسمْ کسانی هستند که بر مبنای فکر خود، از روی فهمیدگی و آگاهی و تصمیم‌گیری کار می‌کنند. راهی را می‌شناسند و در آن راه - که به خوب و بدش کار نداریم - گام برمی‌دارند. یک قِسم اینهایند که اسمشان را خواص می‌گذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که نمی‌خواهند بدانند چه راهی درست و چه حرکتی صحیح است. در واقع نمی‌خواهند بفهمند، بسنجند، به تحلیل بپردازند و درک کنند. به تعبیری دیگر، تابع جَوّند. به چگونگی جوّ نگاه می‌کنند و دنبال آن جوّ به حرکت در می‌آیند. اسم این قسم از مردم را عوام می‌گذاریم. پس، جامعه را می‌شود به خواص و عوام تقسیم کرد. خواص چه کسانی هستند؟ در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهای بی‌سواد هم هستند. گاهی کسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی می‌فهمد چه کار می‌کند. از روی تصمیم‌گیری و تشخیص عمل می‌کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است. به‌هرحال، نسبت به قضایا از فهم برخوردار است. بنده در ایرانشهر تبعید بودم. چند نفر آشنا داشتیم که یکی از آنها راننده بود، یکی شغل آزاد داشت و به حسب ظاهر، به آنها عامی اطلاق می‌شد. با این حال جزو خواص بودند. روحانی شهرشان هم آدم خوبی بود؛ منتها جزو عوام بود. ملاحظه می‌کنید! راننده‌ی کمپرسی جزو خواص، ولی روحانی و پیش‌نماز محترم جزو عوام! مثلاً آن روحانی می‌گفت: «چرا وقتی اسم پیغمبر می‌‌آید یک صلوات می‌فرستید، ولی اسم «آقا» که می‌‌آید، سه صلوات می‌فرستید؟!» نمی‌فهمید. راننده به او جواب می‌داد: روزی که دیگر مبارزه‌ای نداشته باشیم؛ اسلام بر همه جا فائق شود؛ انقلاب پیروز شود؛ ما نه تنها سه صلوات، که یک صلوات هم نمی‌فرستیم! امروز این سه صلوات، مبارزه است! راننده می‌فهمید، روحانی نمی‌فهمید! خواص که می‌گوییم - از خوب و بدش - (خواص را هم باز تقسیم خواهیم کرد) یعنی کسانی که وقتی عملی انجام می‌دهند، موضعگیری‌ای می‌کنند و راهی انتخاب می‌کنند، از روی فکر و تحلیل است. می‌فهمند و تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند. اینها خواصند. نقطه‌ی مقابلش هم عوام است. عوام یعنی کسانی که وقتی جوّ به سمتی می‌رود، آنها هم دنبالش می‌روند و تحلیلی ندارند. یک وقت مردم می‌گویند «زنده باد!» این هم نگاه می‌کند، می‌گوید «زنده باد!» یک وقت مردم می‌گویند «مرده باد!» نگاه می‌کند، می‌گوید «مرده باد!» حضرت «مسلم»وارد کوفه می‌شود. می‌گویند: «پسر عموی امام حسین علیه‌السّلام آمد، برویم. اینها می‌خواهند قیام کنند، می‌خواهند خروج کنند» و چه و چه. تحریک می‌شود، می‌رود دُور و بَرِ حضرت مسلم؛ می‌شوند هجده هزار بیعت کننده با مسلم! پنج، شش ساعت بعد، به مردم می‌گویند: «چه کار می‌کنید؟! با چه کسی می‌جنگید؟! از چه کسی دفاع می‌کنید؟! پدرتان را در می‌‌آورند!» اینها دور و بر مسلم را خالی می‌کنند و به خانه‌هایشان بر می‌گردند. بعد که سربازان ابن زیاد دور خانه‌ی «طوعه» را می‌گیرند تا مسلم را دستگیر کنند، همین‌ها از خانه‌هایشان بیرون می‌آیند و علیه مسلم می‌جنگند! هر چه می‌کنند، از روی فکر و تشخیص و تحلیل درست نیست. هر طور که جوّ ایجاب کرد، حرکت می‌کنند. اینها عوامند. بنابراین، در هر جامعه، خواصی داریم و عوامی. فعلاً «عوام» را بگذاریم کنار و سراغ خواص برویم. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت سوم) 🔵خواص، طبعاً دو جبهه‌اند: خواصِ جبهه‌ی حق و خواص جبهه‌ی باطل. عدّه‌ای اهل فکر و فرهنگ و معرفتند و برای جبهه‌ی حق کار می‌کنند. یک دسته هم نقطه‌ی مقابل حق و ضد حقّند. عدّه‌ای اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین، علیهما السّلام هستند؛ عدّه‌ای دیگر هم اصحاب معاویه و طرفدار بنی‌امیّه‌اند. بین طرفداران بنی‌امیّه هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ بودند. آنها هم جزو خواصند. پس خواصِ یک جامعه، به دو گروهِ خواصِ طرفدار حق و خواصِ طرفدار باطل تقسیم می‌شوند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقّع دارید؟ بدیهی است توقّع این است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه‌ریزی کنند. لذا باید با آنها بجنگید. پیش خودتان حساب کنید و ببینید کجایید؟ تاریخ یعنی شرح حال ما، تاریخ یعنی من و شما؛ پس، اگر ما شرحِ تاریخ را می‌گوییم باید نگاه کنیم و ببینیم در کدام قسمتِ داستان قرار گرفته‌ایم. بعد ببینیم کسی که مثل ما در این قسمت قرار گرفته بود، آن روز چگونه عمل کرد که ضربه خورد؟ مواظب باشیم آن طور عمل نکنیم. شما خودتان را در صحنه‌ای که از صدر اسلام تبیین می‌کنم، پیدا کنید. یک عدّه جزو عوامند و قدرت تصمیم‌گیری ندارند. عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که پیشوایانی مثل امام امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و امام راحل ما رضوان‌الله تعالی علیه، بر سرِ کار بودند و جامعه را به سمت بهشت می‌‌بردند، به ضربِ دستِ خوبان، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند که «وجعلنا هم ائمة یدعون الی النارِ» و یا «الم‌تر الی الذین بدلوا نعمةالله کفرا و احلوا قومهم دارالبوارِ. جهنم یصلونها و بئس القرارِ» به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید. جزو عوام قرار نگرفتن، بدین معنا نیست که حتماً در پی کسب تحصیلات عالیه باشید؛ نه! ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه [و] تحصیلات دینی هم کرده‌اند؛ اما جزو عوامند. عوام بودن، دستِ خودِ من و شماست. باید مواظب باشیم که به این جَرگه نپیوندیم. یعنی هر کاری می‌کنیم از روی بصیرت باشد. هر کس که از روی بصیرت کار نمی‌کند، عوام است. لذا، می‌بینید قرآن درباره‌ی پیغمبر می‌فرماید: «ادعوا الی الله علی بصیرة انا و من اتبعنی.» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می‌کنیم، به دعوت می‌پردازیم و پیش می‌رویم. پس، اوّل ببینید جزو گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید، به سرعت خودتان را از آن گروه خارج کنید. بکوشید قدرت تحلیل پیدا کنید؛ تشخیص دهید و به معرفت دست یابید. در گروه خواص، باید ببینیم جزو خواصِ طرفدارِ حقّیم، یا از جمله‌ی خواص طرفدار باطل محسوب می‌شویم. این‌جا قضیه برای ما روشن است. خواص جامعه‌ی ما، جزو خواص طرفدار حقّند و در این تردیدی نیست. زیرا به قرآن، به سنّت، به عترت، به راه خدا و به ارزشهای اسلامی دعوت می‌کنند. به سراغِ خواصِ طرفدار حق می‌رویم. خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابله با دنیا، زندگی، مقام، شهوت، پول، لذّت، راحت، نام و همه‌ی متاعهای خوبْ قرار دارند. اینهایی که ذکر کردیم، همه از متاعهای خوب است. همه‌اش جزو زیباییهای زندگی است. «متاع الحیاة الّدنیا.» متاع، یعنی بهره. اینها بهره‌های زندگی دنیوی است. در قرآن‌که می‌فرماید «متاع الحیاة الدنیا»، متاع است و خدا برای شما آفریده است. منتها اگر در مقابل این متاع‌ها و بهره‌های زندگی، آن قدر مجذوب شدید که وقتی پای تکلیفِ سخت به میان آمد، نتوانستید دست بردارید، واویلاست! اگر ضمن بهره بردن از متاعهای دنیوی، آن‌جا که پای امتحان سخت پیش می‌‌آید، می‌توانید از آن متاع‌ها به راحتی دست بردارید، آن وقتْ حساب است. می‌بینید که حتّی خواصِ طرفدارِ حق هم به دو قسم تقسیم می‌شوند. بر حسب اتّفاق نمی‌شود جامعه، نظام و انقلاب را بیمه کرد. باید به مطالعه و دقّت و فکر پرداخت. اگر در جامعه‌ای، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ یعنی کسانی که می‌توانند در صورت لزوم از متاع دنیوی دست بردارند، در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه‌ی اسلامی به سرنوشت جامعه‌ی دوران امام حسین علیه‌السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - دل سپردگان به متاع دنیا، آنان که حق شناسند، ولی درعین‌حال مقابل متاع دنیا، پایشان می‌لرزد - در اکثریت بودند، وامصیبتاست! اصلاً دنیا یعنی چه؟ ... 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت چهارم) 🔵اصلاً دنیا یعنی چه؟ یعنی پول، خانه، شهوت، مقام، اسم و شهرت، پست و مسؤولیت، و یعنی جان. اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن‌جا که باید حق بگویند، نگویند، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، اگر عده‌ی این‌ها زیاد باشد آن وقت دیگر واویلاست. آن وقت حسین‌بن‌علی‌ها به مسلخ کربلا خواهند رفت و به قتلگاه کشیده خواهند شد. آن وقت، یزیدها بر سرِ کار می‌آیند و بنی‌امیّه، هزار ماه بر کشوری که پیغمبر به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد! جامعه‌ی اسلامی، جامعه‌ی امامت است. یعنی در رأس جامعه، امام است. انسانی که قدرت دارد، اما مردم از روی ایمان و دل، از او تبعیت می‌کنند و پیشوای آنان است. اما سلطان و پادشاه کسی است که با قهر و غلبه بر مردم حکم می‌راند. مردم به او اعتقاد ندارند. (البته مردمی که سرشان به تنشان بیرزد.) بنی‌امیّه، امامت را در اسلام به سلطنت و پادشاهی تبدیل کردند و هزار ماه - یعنی نود سال! - در دولت بزرگ اسلامی، حاکمیت داشتند. بنای کجی که بنی‌امیّه پایه‌گذاری کردند، چنان بود که بعد از انقلاب علیه آنان و سقوطشان، با همان ساختار غلط در اختیار بنی‌عبّاس قرار گرفت. بنی‌عبّاس که آمدند، به مدّت شش قرن، به عنوانِ خلفا و جانشینان پیغمبر، بر دنیای اسلام حکومت کردند. خلفا یا به تعبیر بهتر پادشاهان این خاندان، اهل شُرب خمر و فساد و فحشا و خباثت و ثروت‌اندوزی و اشرافیگیری و هزار فسق و فجور دیگر مثل بقیه سلاطینِ عالم - بودند. آنها به مسجد می‌رفتند؛ برای مردم نماز می‌خواندند و مردم نیز به امامتشان اقتدا می‌کردند و آن اقتدا، کمتر از روی ناچاری و بیشتر به خاطر اعتقادات اشتباه و غلط بود؛ زیرا اعتقاد مردم را خراب کرده بودند. آری! وقتی خواصِ طرفدارِ حق، یا اکثریت قاطعشان، در یک جامعه، چنان تغییر ماهیت می‌دهند که فقط دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می‌کند؛ وقتی از ترس جان، از ترس تحلیل و تقلیل مال، از ترس حذف مقام و پست، از ترس منفور شدن و از ترس تنها ماندن، حاضر می‌شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی‌ایستند و از حق طرفداری نمی‌کنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند؛ آن گاه در جهان اسلام فاجعه با شهادت حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام - با آن وضع - آغاز می‌شود. حکومت به بنی‌امیّه و شاخه‌ی مروان و بعد به بنی‌عبّاس و آخرش هم به سلسله‌ی سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز می‌رسد! امروز به دنیای اسلام نگاه کنید و ببینید چه فُسّاق و فُجّاری در رأس قدرت و حکومتند! بقیه‌ی سرزمین‌ها را نیز با آن سرزمین قیاس کنید. لذا، شما در زیارت عاشورا می‌گویید: «اللهمّ العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد» در درجه‌ی اوّل، گذارندگان خشت اوّل را لعنت می‌کنیم، که حق هم همین است. اکنون که اندکی به تحلیل حادثه‌ی عبرت‌انگیز عاشورا نزدیک شدیم، به سراغ تاریخ می‌رویم: دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدوداً هفت، هشت سال پس از رحلت پیغمبر شروع شد. به مسأله‌ی خلافت، اصلاً کار ندارم. مسأله‌ی خلافت، جدا از جریان بسیار خطرناکی است که می‌خواهم به آن بپردازم. قضایا، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقه‌داران اسلام - اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگهای زمان پیغمبر شرکت کرده بودند - از امتیازات برخوردار شدند، که بهره‌مندی مالی بیشتر از بیت‌المال، یکی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمی‌توان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشتِ اوّل بود. حرکتهای منجر به انحراف، این گونه از نقطه‌ی کمی آغاز می‌شود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می‌بخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت پنجم) 🔵در دوران خلیفه‌ی سوم، وضعیت به گونه‌ای شد که برجستگان صحابه‌ی پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایه‌داران زمان خود محسوب می‌شدند! توجّه می‌کنید! یعنی همین صحابه‌ی عالی‌مقام که هر کدام یک کتاب قطور سابقه‌ی افتخارات در بدر و حُنین و اُحد داشتند، در ردیف اول سرمایه‌داران اسلام قرار گرفتند. یکی از آنها، وقتی مُرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش درآوردند و سپس با تبر، بنای شکستن و خرد کردن آنها را گذاشتند. مثل هیزم، که با تبر به قطعات کوچک تقسیم کنند! طلا را قاعدتاً با سنگِ مثقال می‌کشند. ببینید چقدر طلا بوده، که آن را با تبر می‌شکسته‌اند! اینها در تاریخْ ضبط شده است. مقدار درهم و دیناری که از اینها به جا می‌ماند، افسانه‌وار بود. همین وضعیت، مسائل دوران امیرالمؤمنین علیه‌لصّلاة والسّلام را به وجود آورد. یعنی در دوران آن حضرت، چون عدّه‌ای مقام برایشان اهمیت پیدا کرد، با علی در افتادند. بیست و پنج سال از رحلت پیغمبر می‌گذشت و خیلی از خطاها و اشتباهات شروع شده بود. نَفَس امیرالمومنین علیه‌الصلاة والسلام نَفَس پیغمبر بود. اگر بیست و پنج سال فاصله نیفتاده بود، امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام برای ساختن آن جامعه مشکلی نداشت. اما با جامعه‌ای مواجه شد که: «یأخذون مال الله دولا و عبادالله خولا و دین‌الله دخلا بینهم» جامعه‌ای است که در آن، ارزشها تحت‌الشّعاع دنیاداری قرار گرفته بود. جامعه‌ای است که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام، وقتی می‌خواهد مردم را به جهاد ببرد، آن همه مشکلات و دردسر برایش دارد! خواص دوران او - خواص طرفدار حق یعنی کسانی که حق را می‌شناختند - اکثرشان کسانی بودند که دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دادند! نتیجه این شد که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام بالاجبار سه جنگ به راه انداخت؛ عُمر چهار سال و نه ماه حکومت خود را دائماً در این جنگها گذراند و عاقبت هم به دست یکی از آن آدمهای خبیث به شهادت رسید. خون امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام به قدر خون امام حسین علیه‌السّلام با ارزش است. شما در زیارت وارث می‌خوانید: «السّلام علیک یا ثارالله و ابن ثاره.» یعنی خدای متعال، صاحب خونِ امام حسین علیه‌السّلام و صاحب خون پدر او امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام است. این تعبیر، برای هیچ کس دیگر نیامده است. هر خونی که بر زمین ریخته می‌شود، صاحبی دارد. کسی که کشته می‌شود، پدرش، فرزندش، برادرش صاحب خون است. خونخواهی و مالکیّت حقِّ دم را عرب «ثار» می‌گوید. «ثارِ» امام حسین علیه‌السّلام از آنِ خداست. یعنی حقّ خونِ امام حسین علیه‌السّلام و پدر بزرگوارش، متعلّق به خودِ خداست. امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام به خاطرِ وضعیّت آن روز جامعه‌ی اسلامی به شهادت رسید. بعد نوبت امامت به امام حسن علیه‌السّلام رسید و در همان وضعیت بود که آن حضرت نتوانست بیش از شش ماه دوام بیاورد. تنهای تنهایش گذاشتند. امام حسن مجتبی علیه‌السّلام می‌دانست که اگر با همان عدّه‌ی معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقی زیادی که بر خواص جامعه‌ی اسلامی حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگی‌های معاویه، همه را تصرّف خواهد کرد و بعد از گذشت یکی دو سال، مردم خواهند گفت امام حسن علیه‌السّلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد. لذا، با همه‌ی سختی‌ها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا می‌دانست خونش هدر خواهد شد. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت ششم) 🔵گاهی شهید شدن آسان‌تر از زنده ماندن است! گاهی زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکل‌تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است. امام حسن علیه‌السّلام این مشکل را انتخاب کرد. خواص تسلیم بودند و حاضر نمی‌شدند حرکتی کنند. یزید که بر سرِ کار آمد، جنگیدن با او امکان‌پذیر شد. به تعبیری دیگر: کسی که در جنگ با یزید کشته می‌شد، خونش، به دلیل وضعیّت خرابی که یزید داشت، پامال نمی‌شد. امام حسین علیه‌السّلام به همین دلیل قیام کرد. وضع دوران یزید به گونه‌ای بود که قیام، تنها انتخابِ ممکن به نظر می‌رسید. این، به‌خلاف دوران امام حسن علیه‌السّلام بود که دو انتخابِ شهید شدن و زنده ماندن وجود داشت و زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش بیش از کشته شدن بود. لذا، انتخاب سخت‌تر را امام حسن علیه‌السّلام کرد. اما در زمان امام حسین علیه‌السّلام، وضع بدان گونه نبود. یک انتخاب بیشتر وجود نداشت. زنده ماندن معنی نداشت؛ قیام نکردن معنی نداشت و لذا بایستی قیام می‌کرد. حال اگر در اثر آن قیام به حکومت می‌رسید، رسیده بود. کشته هم می‌شد، شده بود. بایستی راه را نشان می‌داد و پرچم را بر سرِ راه می‌کوبید تا معلوم باشد وقتی که وضعیت چنان است، حرکت باید چنین باشد. وقتی امام حسین علیه‌السّلام قیام کرد - با آن عظمتی که در جامعه‌ی اسلامی داشت - بسیاری از خواص به نزدش نیامدند و به او کمک نکردند. ببینید وضعیت در یک جامعه، تا چه اندازه به وسیله‌ی خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح دهند، خراب می‌شود! به قضایای قیام امام حسین علیه‌السّلام و حرکت وی از مدینه نگاه می‌کردم. به این نکته برخوردم که یک شب قبل از آن شبی که آن حضرت از مدینه خارج شود، عبدالله‌بن زبیر بیرون آمده بود. هر دو، در واقع، یک وضعیّت داشتند؛ اما امام حسین علیه‌السّلام کجا، عبدالله‌بن زیبر کجا! سخن گفتن امام حسین علیه‌السّلام و مقابله و مخاطبه‌اش از چنان صلابتی برخوردار بود که ولید حاکم وقت مدینه، جرأت نمی‌کرد با وی به درشتی حرف بزند! مروان یک کلمه در انتقاد از آن حضرت بر زبان آورد. چون انتقادش نابجا بود حضرت چنان تشری به او زد که مجبور شد سرجایش بنشیند. آن وقت امثال همین مروان، خانه‌ی عبدالله‌بن زبیر را به محاصره درآوردند. عبدالله، برادرش را با این پیام نزد آنها فرستاد که اگر اجازه بدهید، فعلاً به دارالخلافه نیایم. به او اهانت کردند و گفتند: پدرت را در می‌آوریم! اگر از خانه‌ات بیرون نیایی، به قتلت می‌رسانیم و چه‌ها می‌کنیم! چنان تهدیدی کردند که عبدالله‌بن زبیر به التماس افتاد و گفت: پس اجازه بدهید فعلاً برادرم را بفرستم؛ خودم فردا به دارالخلافه می‌آیم. آن قدر اصرار و التماس کرد که یکی واسطه شد و گفت: امشب را به او مهلت بدهید. عبدالله بن زبیر، با این‌که شخصیتی سرشناس و با نفوذ بود، این قدر وضعیتش با امام حسین علیه‌السّلام فرق داشت. کسی جرأت نمی‌کرد با آن حضرت به درشتی صحبت کند. از مدینه هم که بیرون آمد، چه در بین راه و چه در مکه، هر کس به او رسید و هم‌صحبت شد، خطابش به آن حضرت «جعلت فداک» (قربانت گردم) و پدر و مادرم قربانت گردند و «عمّی و خالی فداک» (عمو و دایی‌ام قربانت گردند) بود. برخورد عمومی با امام حسین علیه‌السّلام این گونه بود. شخصیّت او در جامعه‌ی اسلامی، چنین ممتاز و برجسته بود. عبدالله بن مطیع، در مکه نزد امام حسین علیه‌السّلام آمد و عرض کرد: «یابن‌رسول‌الله! ان قتلت لنسترقّن بعدک.» اگر تو قیام کنی و کشته شوی، بعد از تو، کسانی که دارای حکومتند، ما را به بردگی خواهند برد. امروز به احترام تو، از ترس تو و از هیبت توست که راهِ عادی خودشان را می‌روند. عظمت مقام امام حسین علیه‌السّلام در بین خواص چنین است که حتّی ابن عبّاس در مقابلش خضوع می‌کند؛ عبدالله بن جعفر خضوع می‌کند، عبدالله‌بن زبیر با آن‌که از حضرت خوشش نمی‌‌آید خضوع می‌کند. بزرگان و همه‌ی خواصِ اهل حق، در برابر عظمت مقام او، خاضعند. خاضعان به او، خواص جبهه‌ی حقّند؛ که طرف حکومت نیستند؛ طرف بنی‌امیّه نیستند و طرف باطل نیستند. در بین آنها، حتّی شیعیان زیادی هستند که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام را قبول دارند و او را خلیفه‌ی اوّل می‌دانند. اما همه‌ی اینها، وقتی که با شدّت عملِ دستگاه حاکم مواجه می‌شوند و می‌بینند بناست جانشان، سلامتیشان، راحتیشان، مقامشان و پولشان به خطر بیفتد، پس می‌زنند! اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو می‌کنند. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت هفتم) 🔵نمی‌دانم عظمت این حقیقت که برای همیشه گریبان انسان‌های هوشمند را می‌گیرد، درست برای ما روشن می‌شود یا نه؟ ماجرای کوفه را لابد شنیده‌اید. به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشتند و آن حضرت در نخستین گام، مسلم‌بن عقیل را به کوفه اعزام کرد. با خود اندیشید مسلم را به آن‌جا می‌فرستم. اگر خبر داد که اوضاع مساعد است، خود نیز راهی کوفه می‌شوم. مسلم بن عقیل به محض ورود به کوفه، به منزل بزرگان شیعه وارد شد و نامه‌ی حضرت را خواند. گروه گروه، مردم آمدند و همه، اظهار ارادت کردند. فرماندار کوفه، نعمان‌بن‌بشیر نام داشت که فردی ضعیف و ملایم بود. گفت: تا کسی با من سرِ جنگ نداشته باشد، جنگ نمی‌کنم. لذا با مسلم مقابله نکرد. مردم که جو را آرام و میدان را باز می‌دیدند، بیش از پیش با حضرت بیعت کردند. دو، سه تن از خواصِ جبهه‌ی باطل - طرفداران بنی‌امیّه - به یزید نامه نوشتند که اگر می‌خواهی کوفه را داشته باشی، فرد شایسته‌ای را برای حکومت بفرست. چون نعمان بن بشیر نمی‌تواند در مقابل مسلم‌بن عقیل مقاومت کند. یزید هم عبیدالله بن زیاد، فرماندار بصره را حکم داد که علاوه بر بصره - به قول امروز با حفظ سمت - کوفه را نیز تحت حکومت خود درآور. عبیدالله بن زیاد از بصره تا کوفه یکسره تاخت. در قضیه‌ی آمدن او به کوفه هم نقش خواص معلوم می‌شود. او هنگامی به دروازه‌ی کوفه رسید که شب بود. مردم معمولی کوفه - از همان عوامی که قادر به تحلیل نبودند - تا دیدند فردی با اسب و تجهیزات و نقاب بر چهره وارد شهر شد، تصوّر کردند امام حسین علیه‌السّلام است. جلو دویدند و فریاد السّلام علیک یا بن رسول‌الله در فضا طنین افکند! ویژگی فرد عامی، چنین است. آدمی که اهل تحلیل نیست، منتظر تحقیق نمی‌شود. دیدند فردی با اسب و تجهیزات وارد شد. بی آن‌که یک کلمه حرف با او زده باشند، تصوّر غلط کردند. تا یکی گفت او امام حسین علیه‌السّلام است همه فریاد امام حسین، امام حسین برآوردند! به او سلام کردند و مقدمش را گرامی داشتند؛ بی آن‌که صبر کنند تا حقیقت آشکار شود. عبیدالله هم اعتنایی به آنها نکرد و خود را به دارالاماره رساند و از همان جا طرح مبارزه با مسلم بن عقیل را به اجرا گذاشت. اساس کار او عبارت از این بود که طرفداران مسلم بن عقیل را با اشدّ فشار مورد تهدید و شکنجه قرار دهد. بدین جهت، هانی بن عروه را با غدر و حیله به دارالاماره کشاند و به ضرب و شتم او پرداخت. وقتی گروهی از مردم در اعتراض به رفتار او دارالاماره را محاصره کردند، با توسل به دروغ و نیرنگ، آنها را متفرق کرد. در این مقطع هم، نقش خواصِ به اصطلاح طرفدارِ حق که حق را شناختند و تشخیص دادند، اما دنیایشان را بر آن مرجّح دانستند، آشکار می‌شود. از طرف دیگر، حضرت مسلم با جمعیت زیادی به حرکت درآمد. در تاریخ «ابن اثیر» آمده است که گویی سی هزار نفر اطراف مسلم گرد آمده بودند. از این عدّه فقط چهار هزار نفر دوْرادوْر محلّ اقامت او ایستاده بودند و شمشیر به دست، به نفع مسلم بن عقیل شعار می‌دادند. این وقایع، مربوط به روز نهم ذی الحجّه است. کاری که ابن زیاد کرد این بود که عده‌ای از خواص را وارد دسته‌های مردم کرد تا آنها را بترسانند. خواص هم در بین مردم می‌گشتند و می‌گفتند با چه کسی سر جنگ دارید؟! چرا می‌جنگید؟! اگر می‌خواهید در امان باشید، به خانه‌هایتان برگردید. اینها بنی‌امیه‌اند. پول و شمشیر و تازیانه دارند. چنان مردم را ترساندند و از گرد مسلم پراکندند که آن حضرت به وقت نماز عشا هیچ کس را همراه نداشت؛ هیچ‌کس! آن گاه ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و اعلان عمومی کرد که همه باید به مسجد بیایند و نماز عشایشان را به امامت من بخوانند! تاریخ می‌نویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. می‌بینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضیشان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل شریح قاضی. شریح قاضی که جزو بنی‌امیّه نبود! کسی بود که می‌فهمید حق با کیست. می‌فهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله‌ی او اطراف قصر عبیدالله زیاد را به کنترل خود درآوردند. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت هشتم) 🔵ابن زیاد ترسید. آنها می‌گفتند: شما هانی را کشته‌اید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: «ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمی‌آیند مرا از این‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟!» شریح قاضی گفت: «می‌خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیدالله آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم!» جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می‌گوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می‌داد، تاریخ عوض می‌شد. اگر شریح به مردم می‌گفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیدالله قصد دارد او را بکشد، با توجّه به این‌که عبیدالله هنوز قدرت نگرفته بود، آنها می‌ریختند و هانی را نجات می‌دادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا می‌کردند، روحیه می‌یافتند، دارالاماره را محاصره می‌کردند، عبیدالله را می‌گرفتند؛ یا می‌کشتند و یا می‌فرستادند می‌رفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه‌السّلام می‌شد و دیگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمی‌افتاد! حکومت حسینی، اگر شش ماه هم طول می‌کشید برای تاریخ، برکات زیادی داشت. گرچه، بیشتر هم ممکن بود طول بکشد. یک وقت یک حرکت بجا، تاریخ را نجات می‌دهد و گاهی یک حرکت نابجا که ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص به زنده ماندن است، تاریخ را در ورطه‌ی گمراهی می‌غلتاند. ای شریح قاضی! چرا وقتی که دیدی هانی در آن وضعیت است، شهادت حق ندادی؟! عیب و نقصِ خواصِ ترجیح دهنده‌ی دنیا بر دین، همین است. به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که عبیدالله بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت «بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در می‌آورم» چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَث بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیدالله گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت! اگر امثال شَبَث بن ربْعی در یک لحظه‌ی حسّاس، به جای این‌که از ابن زیاد بترسند، از خدا می‌ترسیدند، تاریخ عوض می‌شد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دُور مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند. البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ی اشتباهشان داده شد؛ اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند. چرا مسلم بن عقیل را با این‌که می‌دانستید نماینده‌ی امام است، تنها گذاشتید؟! آمده بود و با او بیعت هم کرده بودید. قبولش هم داشتید. به عوام کاری ندارم. خواص را می‌گویم. چرا هنگام عصر و سرِ شب که شد، مسلم را تنها گذاشتید تا به خانه‌ی طوعه پناه ببرد؟! اگر خواص، مسلم را تنها نمی‌گذاشتند و مثلاً، عدّه به صد نفر می‌رسید، آن صد نفر دور مسلم را می‌گرفتند. خانه‌ی یکی‌شان را مقرّ فرماندهی می‌کردند. می‌ایستادند و دفاع می‌کردند. مسلم، تنها هم که بود، وقتی خواستند دستگیرش کنند، ساعتها طول کشید. سربازان ابن زیاد، چندین بار حمله کردند؛ مسلم به تنهایی همه را پس زد. اگر صد نفر مردم با او بودند، مگر می‌توانستند دستگیرش کنند؟! باز مردم دورشان جمع می‌شدند. پس، خواص در این مرحله، کوتاهی کردند که دوْر مسلم را نگرفتند. 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn
🗒 موضوع: عبرت‌های عاشورا(قسمت نهم) 🔵از هر طرف حرکت می‌کنیم، به خواص می‌رسیم. تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه‌ی لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم. اینهاست که تاریخ و ارزش‌ها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند! در لحظه‌ی لازم، باید حرکت لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد. در الجزایر، جبهه‌ی اسلامی آن کشور برنده‌ی انتخابات شده بود؛ ولی با تحریک امریکا و دیگران، حکومت نظامی بر سرِ کار آمد. روز اوّلی که حکومت نظامی در آن‌جا شکل گرفت، از قدرتی برخوردار نبود. اگر آن روز - بنده، پیغام هم برایشان فرستاده بودم - و در آن ساعات اوّلیه‌ی حکومت نظامی، مسؤولین جبهه‌ی اسلامی، مردم را به خیابانها کشانده بودند، قدرت نظامی کاری نمی‌توانست بکند، و از بین می‌رفت. نتیجه این‌که امروز در الجزایر حکومت اسلامی بر سرِ کار بود. اما اقدامی نکردند. در وقت خودش بایستی تصمیم می‌گرفتند، نگرفتند. عدّه‌ای ترسیدند، عدّه‌ای ضعف پیدا کردند، عدّه‌ای اختلال کردند، و عدّه‌ای بر سر کسب ریاست، با هم نزاع کردند. در عصرِ روزِ هجدهم بهمن ماه سال ۵۷، در تهران حکومت نظامی اعلام شد. امام به مردم فرمود به خیابانها بریزید. اگر امام در آن لحظه چنین تصمیمی نمی‌گرفت، امروز محمّدرضا در این مملکت بر سرِ کار بود. یعنی اگر با حکومت نظامی ظاهر می‌شدند، و مردم در خانه‌هایشان می‌ماندند، اوّل امام و ساکنان مدرسه‌ی رفاه و بعد اهالی بقیه‌ی مناطق را قتل عام و نابود می‌کردند. پانصدهزار نفر را در تهران می‌کشتند و قضیه تمام می‌شد. چنان که در اندونزی یک میلیون نفر را کشتند و تمام شد. امروز هم آن آقا بر سرِ کار است و شخصیت خیلی هم آبرومند و محترمی است! آب هم از آب تکان نخورد! اما امام، در لحظه‌ی لازم تصمیم لازم را گرفت. اگر خواص امری را که تشخیص دادند به موقع و بدون فوت وقت عمل کنند، تاریخ نجات پیدا می‌کند و دیگر حسین‌بن‌علی‌ها به کربلاها کشانده نمی‌شوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ کربلاها در تاریخ تکرار خواهد شد. به افغانها نگاه کنید! در رأس کار، آدمهای حسابی بودند؛ اما طبقه‌ی خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند. یکی گفت ما امروز دیگر کار داریم. یکی گفت دیگر جنگ تمام شد. ولمان کنید، بگذارید سراغِ کارمان برویم؛ برویم کاسبی کنیم. چند سال، همه آلاف و اُلوف جمع کردند؛ ولی ما در جبهه‌ها گشتیم و از این جبهه به آن جبهه رفتیم. گاهی غرب، گاهی جنوب، گاهی شمال. بس است دیگر! خوب؛ اگر این گونه عمل کردند، همان کربلاها در تاریخ، تکرار خواهد شد! خدای متعال وعده داده است که اگر کسی او را نصرت کند، او هم نصرتش خواهد کرد. برو برگرد ندارد! اگر کسی برای خدا تلاش و حرکت کند، پیروزی نصیبش خواهد شد. نه این‌که به هر یک نفر پیروزی می‌دهند! وقتی مجموعه‌ای حرکت می‌کند، البته، شهادت‌ها هست، سختی‌ها هست، رنج‌ها هست؛ اما پیروزی هم هست: «ولینصرنّ الله من ینصره» نمی‌فرماید که نصرت می‌دهیم؛ خون هم از دماغ کسی نمی‌‌آید. نه! «فیقتلون و یقتلون»؛ می‌کشند و کشته می‌شوند؛ اما پیروزی به دست می‌‌آورند. این، سنّت الهی است. وقتی که از ریخته شدن خونمان ترسیدیم؛ از هدر شدن پول و آبرو ترسیدیم؛ به خاطر خانواده ترسیدیم؛ به خاطر دوستان ترسیدیم؛ به خاطر منغّص شدن راحتی و عیش خودمان ترسیدیم؛ به خاطر حفظ کسب و کار و موقعیت حرکت نکردیم؛ به خاطر گسترش ضیاع و عقار حرکت نکردیم؛ معلوم است دیگر! ده تا امام حسین هم سرِ راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد و از بین خواهند رفت! کمااین‌که امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام شهید شد؛ کمااین‌که امام حسین علیه‌السّلام شهید شد. خواص! خواص! طبقه‌ی خواص! عزیزان من! ببینید شما جزو کدام دسته‌اید؟ اگر جزو خواصید - که البته هستید - پس حواستان جمع باشد. در دو بخش باید روی این مطلب کار شود: یکی بخشِ تاریخی قضیه است که کجاها خواص بایستی عمل می‌کردند و نکردند؟ اسم این خواص چیست؟ چه کسانی هستند؟ بخش دیگری که باید روی آن کار شود، تطبیق با وضع هر زمان است. نه فقط زمان ما، بلکه هر زمان. باید معلوم شود که در هر زمان، طبقه‌ی خواص، چگونه باید عمل کنند تا به وظیفه‌شان عمل کرده باشند. این‌که گفتیم اسیر دنیا نشوند یک کلمه است. چگونه اسیر دنیا نشوند؟ مثال‌ها و مصداق‌هایش چیست؟ 📝 ✅ارزیابی‌ها، دیدگاه‌ها، پیشنهادها: 🌐https://eitaa.com/yazdanibakhsh 🔰دیگر یادداشت‌ها: 🌐https://eitaa.com/aghamoalem 🌐https://chat.whatsapp.com/ETF6bRVzpAC2teCIv5meTn