🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹
🌹
#پیر_تخریبچی
ابوالشهید
جانباز عزیز حاج توکل بیات
چند وقتی است که بعضی از همرزمان #تخریبچی سراغ حاج توکل بیات رو از ما میگرفتند تا اینکه قسمت شد ایشون رو عصر روز جمعه گذشته در #بیت_الشهداء زیارت کنیم و با حاج حسین سازور و حاج محمود عطایی با ایشون یه عکس یادگاری بگیریم.
خدا یار و نگهدار این رزمنده تخریبچی باشد.
@alvaresinchannel
تصویر رزمندگان تخریبچی شرکت کننده در عملیات سیدالشهداء(ع)
حاج توکل با دایره قرمز مشخص است.
🌷🌷🌷🌷
🌷
🌷
حاج توکل بیات در #عملیات_سیدالشهدا_علیه_السلام که در اردیبهشت ماه سال 65 در منطقه عمومی فکه توسط رزمندگان لشگر10 انجام شد ، #تخریبچی مامور به #گردان زهیر به فرماندهی شهید داوود حیدری بود
حاجی بیات بعد از شهادت #تخریبچی_شهید_حمید_دهقان و #سعید_منتظری که هردوشان هنگام زدن معبر شهید شدند وارد معبر شد و ادامه معبر رو ایشون باز کرد و نیروها رو ازمیدان مین عبور داد.
حاج توکل از نزدیک شاهد شهادت #شهید_حسین_اسکندرلو فرمانده گردان علی اصغر علیه السلام بود
خودش میگفت که کمک کردم پیکر حاج حسین رو به نفربر زرهی انتقال دهند..
🌷
🌷
🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
غریبانه رفتند..یاران تخریب
آخرین قرارگاه خاکی
غواصان #تخریبچی ل10 قبل ازپرواز
#پل_های_هفتی_هشتی5
جاده اهواز خرمشهر
یاد شب ها و رورهایی که شهدا اینجا زندگی کردند
یاد نمازجماعتها توی این #هشتی_ها بخیر.
غیر از چند نفری که وسط بودند بقیه مجبور بودند سرهاشون رو دولا کنند.
یاد نماز شب ها که به جماعت خونده میشد. برای اینکه همه بلا استثنا نیم ساعت به اذون رو به قبله داشتند نماز میخوندند.
یاد #شهیدصبرعلی_کلانتر بخیر.
روزهای آخر نماز شب میخوند. اونقدر لطیف شده بود که میشد فهمید داره میره روی سکوی پرواز.
یاد اذان های #شهید_مهدی_اسماعیلی_پور بخیر.
با اذونهایی که میگفت اشک همه رو در میاورد.
و...
یاد همه نوجوون های آماده رفتن...
یاد معرکه هایی که #شهیدحاج_رسول توی این هفتی هشتی ها میگرفت.
داد میزد...شفاعت..شفاعت...هرکی میخواد بیاد جلو..
یاد لباس غواصی پوشیدن شب آخر توی این هشتی ها.
لباس غواصی رو خشک خشک پوشیدن چقدر زحمت داشت و وقت لباس پوشیدن به ولوله ای به پا شده بود...
🍃🍃 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#تخریبچی شهید
#جعفر_صادق_نصرت_خواه
شهادت : عملیات کربلای8 فروردین66
#منطقه_شلمچه
✍✍ راوی: #جعفر_طهماسبی
زبان آذری غلیظی داشت متولد #سلماس بو د وبه قول خودش کوچیک رو خوچیک و قایق رو گایخ میگفت:
برادر بزرگش توی تهران پلیس بود و اومده بود پیش برادرش و از تهران اعزام شده بود.
بعد از عملیات کربلای2 به جمع بچه های تخریب اضافه شد.
چون لهجه اش غلیظ بود زود به چشم میومد و شوخ طبعی و خوش کلامیش هم موثر بود .
تا اینکه یه روحانی جدید وارد گردان ما شد که سر پر شور و جسارت زیادی داشت و اصلا شکل تبلیغش با بقیه رو حانی هایی که به #گردان_تخریب اومده بودن فرق میکرد.
اون با تخته و گچ و کلاس و از این حرفها کار داشت.
خیلی زود هم خودمونی شد.
چون بچه محل فرمانده ما #شهید_سید_محمد بود و دم کدخدای گردان رو دیده بود
تا اومدیم به خودمون بجنبیم بساط تئاتر رو توی گردان علم کرد و کار به جایی رسید که روضه خون گردان و بزرگ ماها رو برد روی سن و نقش جاروکش بهش داشت.
موضوع تئاتر حکایت بازرسی بود که وارد مدرسه میشه و میره سر کلاس دینی و از بچه ها سووال میکنه " #در_قلعه_خیبر_رو_کی_کنده.
من نقش اون بازرس رو داشتم و #شهید حمیدرضا #دادو معلم کلاس بود و #شهید_نصرت_خواه هم مدیر مدرسه بود.
ما توی چند جلسه تمرین تئاتر از دست نصرت خواه روده بر میشدیم و من برام مشکل بود با ایشون روبرو بشم.
مناسبت ولادت بود که قرار شد تئاتر رو توی #حسینیه_الوارثین برگزار کنیم.
با چند تا کائوچوی #پل_خیبری سن تئاتر انتهای حسینیه برپا شد و برنامه شروع شد.
حسینیه جای سوزن انداختن نبود و برای بچه ها حالب بود نقش بازی کردن من و حاج ابراهیم قاسمی.
پرده اول کنار رفت و کلاس درس بود و من و شهید دادو.
من با یه کیف که زیر بغلم بود رفتم سر کلاس و شهید دادو برپا داد و دانش آموزها نشستند و من سووال کردم در قلعه خیبر رو چه کسی کند. یکی از بچه ها بلند شد وبا ترس و لرز گفت : آقا اجازه به خدا ما نکندیم و شهید دادو هم که معلم کلاس بود با آرمش گفت: قربان بچه های کلاس ما خیلی مودب هستند و از این کارهای زشت نمیکنند.
من با عصبانیت از کلاس خارج شدم و پرده رو کشیدند و قرار بود قسمت دوم تا چند دقیقه دیگه شروع بشه.
پشت پرده که رفتم شروع کردم با #شهید_نصرت_خواه بگو مگو کردن و اینکه سعی کن با لهجه با من حرف نزنی که من نمیتونم جلوی حودم رو نگه دارم.
گفت باشه سعیم رو میکنم.
پرده دوم با بازی شهید نصرت خواه که به عنوان مدیر مدرسه در دفترش روی صندلی نشسته و حاج قاسمی هم جارو به دست و یه کلاه نخی به سرش داره اطاق رو نظافت میکنه شروع شد.
تا پرده کنار رفت همه زدند زیر خنده.
آخه صورت شهید نصرت خواه رو با ماشین خیلی کوتاه کرده بودن و سیبیل های قیطونیش به چشم میومد و یه پاپیون هم زده بود که خیلی خنده دار بود.
من صبرکردم تا هم همه و خنده ها کم شد و رفتم روی سن و با عصبانیت رو به شهید نصرت خواه شروع کردم این دیالوگ رو گفتن. که رفتم سر کلاس و از دانش آموز سووال کردم در قلعه خیبر رو کی کنده نتونست حواب بده معلم مدرسه شما هم نتونست حواب بده.
شهیدنصرت خواه هم با حوصله یه خورده سیبیل هاش رو بالا و پایین کرد و دستی به پاپیونش کشید و گفت معلم راست گفته ما بچه های خوبی داریم و از این کارهای بد نمیکنند.
نصرت خواه داشت توی چشم من نگاه میکرد و این حرف ها رو میزد .
و ادامه داد قربان خالا به فرض هم که یکی چنده باشه من یه رفیگ آهنجر دارم و میدم در رو زوش بده . اینا رو با لهجه گفت و من داشتم از خنده منفجر میشدم که یه هو بلند داد زدم که رفتم سر کلاس و از دانش آموز سووال کردم بلد نبود از معلم سووال کردم در قلعه خیبر رو کی کننده بلد نبود شما هم که میگی رفیق دارم میدم جوش بده و اینجا بود که نصرت خواهم عصبانی شد و از حا بلند و صدا زد اصلا در قلعه خیبر رو خودت کندی که با هم دست به یقه شدیم و حاج قاسمی هم که داشت اطاق رو جارو میکرد وارد معرکه شد و هردو به جای اینکه من رو به پشت سن هل بدن به وسط بچه ها توی حسینیه هل دادن و چراغ ها خاموش شد و ریختن سر ما و حسابی برای ما توی تاریکی جشن پتو گرفتن.
یاد همه اون روزهای خوب بخیر
#شهید_جعفر_صادق_نصرت_خواه فروردین 66 در کربلای8 و از شلمچه پرکشید وسالها بدن مطهرش میهمان خاک شلمچه بود و #شهید_حمید_رضا_دادو رو هم ،تیرماه 66 از ارتفاعات مشرف به شهر ماووت ملائکه به آسمان بردند و ماهم ماندیم
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️
◼️
#مجلس_ترحیم_مادر_شهید
در زیر باران
روزجمعه 29 فروردین مجلس ترحیم #والده_شهیدان_خوش_سیر
در قطعه 45 بهشت زهراء(س) با حضور خانواده و جمعی از همسنگران #تخریبچی با حفظ رعایت مسائل بهداشتی و فاصله اجتماعی انجام شد.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#تخریبچی_سر_به_زیر
#شهید_علی_اصغر_صادقیان
شهادت: #عملیات_کربلای_8
#غرب_کانال_ماهی
بارها میگفت: یه #تخریبچی باید مثل یه درخت پر ثمر باشه که هرچی بارش بیشتر میشه افتاده و متواضع تر میشه
او خودش اینگونه بود
توی گردان تخریب لشگر10 علی اصغر برای خودش استوانه ای بود.
معمولا توی عملیات ها در نقش معاون گردان ظاهر میشد
فرماندهان تخریب لشگر10 مثل شهید حاج عبدالله و شهید حاج سید محمد به توانمندی او ایمان داشتند.
روزهای سخت پاتک های دشمن در #عملیات_والفجر_8 در شهر فاو #شهید_علی_اصغر فرمانده تخریبچی در خط بود.
اونجا فقط انفجار در مسیر پاتک دشمن و مین گذاری چاره کار بود و این هم به آسانی انجام نمیشد .
بچه هایی که باید انتخاب میشدند برای این کار استثنایی بودند و علی اصغر روی تک تک بچه ها شناخت داشت و انتخاب نیروها برای عملیاتش حرف نداشت.
عملیات کربلای 4 و 5 و 8 مسولیت محور تخریب رو در خط مقدم و قرارگاه لشگر10 داشت.
تا اینکه به #عملیات_کربلای_8 رسید.
کار عملیات در غرب کانال ماهی سخت و پیچیده بود
فاصله با دشمن خیلی کم بود و خط درگیری هم شلوغ بود.
دشمن با آتش پرحجم و میدان های مین ایضایی سعی کرده بود حرکت رزمندگان رو در عملیات کند کنه.
برنامه ریزی برای عبور از زمین مسلح به مین و موانع وسیع دشمن در محور عملیاتی لشگر10 با شهید علی اصغر صادقیان به عنوان #معاون_تخریب_لشگر_10 بود.
روز 18 فروردین 66 بود بچه های توی خط با دشمن درگیر بودند و علی اصغر بین خط و قرارگاه در رفت و آمد بود.
تا اینکه شب فرا رسید . دشمن همه ی امکانات رزهی اش رو پای کار آورده بود که همون شب پاتک کنه و بچه ها رو عقب بزنه. و فرماندهان برای مقابله ی با دشمن به خط مقدم فراخوانده شدند.
شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده تخریب لشگر10 و شهید علی اصغر صادقیان و یه تعداد از بچه های تخریب هم عازم خط شدند که در مسیر رسیدن به خط با گلوله خمپاره #شهید_علی_اصغر_صادقیان آسمانی شد.
و فرمانده تخریب لشگر10 شهید حاج سید محمد زینال حسینی بالای پیکر مطهر #شهید_علی_اصغر_صادقیان دو دستی بر سر میکوبید و میگفت: #خدایا_امیدم_رفت.
یاد شهید علی اصغر صادقیان و برادر شهید علی اکبر بخیر
به روح شهیدان صلوات.
#جعفر_طهماسبی
@alvaresinchannel
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌹🌿
#تدبیر_عملیاتی
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10
در #عملیات_کربلای_یک
سردار شهید #حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
🔶دشمن درمنطقه عملیات سه تا خط دفاعی داره و مقابل هر خط دفاعی اش را با #میدان_مین و موانع محکم کرده است
برای عبورازخط دفاعی دشمن و گذشتن از #میادین_مین_و_موانع به هرگردان عملیاتی ده نفر #تخریبچی مامورکرده ایم .
یکی از اون ده نفر که از بچه های قدیمی تر و با تجربه است به عنوان مسوول بچه های تخریب بافرمانده گردان همراه است.
به هرگروهان سه نفرتخریبچی تقسیم میشوندکه هرتخریبچی یک دسته راهمراهی کند.
ميدان مین وموانع دشمن در دو سه نقطه،جلو،پشت و پشت خط دوّمش متمرکز شده است.
به خاطراين، نيروها را پخش كرديم كه اگرگردانی درمسیر رسیدن به مواضع دشمن به میدان مین و موانع رسید متوقف نشود و بچهها معبر زده و نیروها را عبور دهند .
در این عملیات تیم معبرجداگانه ای برای باز گردن معابردر شب عملیات سازماندهی شده اند.
درترکیب این تیم ها از بچه هایی که به همراهی بچه های اطلاعات عملیات منطقه را شناسایی کرده اند استفاده شده.
هر چند به علت کمبود وقت ، شناسایی ها کامل نیست اما تدبیر ما این است تعداد 5 نفر لازم است تا با توکل به خدا معابر را باز نمایند.
@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
3️⃣ #دستور_عقب_نشینی_از_ماووت_رسید
6 تیرماه 1367
#ارتفاع_قشن
✍️✍️✍️ : #محمد_رضا_سجادی_طلب(وهابی)
تخریبچی لشگر10
بیست دقیقه ی طول کشید و هنوز #شهید_رضایی مشغول بود .
با خودم گفتم تله کردن یه مین اینقدر طول نمیکشه!!!! چرا برادر رضایی اینقدر طولش داد.
شهید رضایی رو صدا زدم و گفتم: چیکار میکنی؟؟؟ چقدر طولش میدی.
اون در جواب گفت: هر چه میکنم ضامن مین رو در بیارم و مین رو مسلح کنم نمیشه.
من بهش گفتم بیا جامون رو عوض کنیم و من مین رو مسلح کنم.
شهید رضایی قبول کرد تا جامون رو عوض کنیم.
من توی #سنگر_کمین مشغول ور رفتن به مین و درآوردن ضامن مین بودم که ناگهان #صدای_انفجار مهیبی اومد ، که من احساس کردم که بدنم پاره پاره شد و روح از بدنم بیرون رفته است .
جلوی چشمم یک تاریکی بی انتها بود و من منتظر بودم از انتهای تاریکی نکیر و منکر برای حساب و کتاب جلو بیایند.
گردو خاک که کنار رفت چشمم به ماه افتاد و فهمیدم توفیق شهادت پیدا نکردم.
بچه های گردان رزمی و #تخریبچی همراه ما با شنیدن صدای انفجار خودشون رو رسوندند و کمک کردند گونی های سنگر که با انفجار روی من ریخته بود کنار زدند و من هم از روی مین بلند شدم.
انفجار همه جا رو به هم ریخته بود، هم احتمال داشت شهید رضایی روی مین رفته باشه و هم اینکه با اصابت گلوله ی توپ یا خمپاره به نزدیکی مین مین منفجر شده باشه.
کف کانال به اندازه یک متر در جایی که #مین_ضد_تانک را کار گذاشته بودیم خاک جمع شده بود. یک مقدار خاک را با دست و بعدا با بیل جابجا کردیم.خبری از ابوالفضل رضایی نبود.
در آن لحظه به ذهنم آمد که اگر ابوالفضل رضایی وقت انفجار نزدیک مین ضدتانک بوده جسم او از شدت انفجار به دور و اطراف پرت شده باشه.
ادامه دارد..............
@alvaresinchannel
❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️❇️
❇️
#شهدا_شرمنده_ایم
33 سال از شهادت #شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی فرمانده گردان تخریب لشگر10 و جانشین تیپ کربلا میگذرد
32 سال از شهادت #شهید_حاج_ناصر_اربابیان معاون گردان تخریب لشگر10 میگذرد
متاسفانه کتابی در خور شان این شهیدان نوشته نشده است
چه باید کرد.
بیش از 30 سال محرومیت عاشقان شهدا از سرگذشت هدایتگر فرماندهان شهید #تخریبچی.
#شهدا_شرمندهایم
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌸🌹
#آخرین_وداع
#شهید_حسن_مقدم
#عملیات_کربلای_2
✍️✍️✍️راوی : #جعفر_طهماسبی
روز یکشنبه 9 شهریور 65 از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس میخواهد داخل #شه_نقده برود آزاد است.
من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم . هم وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند #تکایا و #حسینیه هاشون رو برپا میکردند. بوی #محرم به مشام میرسید و حسن بی تاب بود.. نهار رو که خوردیم اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات.. اسم من و حسن رو هم خوندند..
من #بسیجی بودم و حسن #پاسدار بود...حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجکها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم..
یک مینی بوس و چند تا وانت وارد مدرسه شدند و بعد از زیر قرآن رد شدن و وداع با بفیه بچه ها سوار ماشین ها شدیم و هنوز هوا روشن بود که به #پادگان_پسوه رسیدیم و از اونجا به گردانها به عنوان #تخریبچی مامور شدیم..من رفتم گردان #حضرت_قاسم_علیه_السلام و حسن رفت گردان #حضرت_علی_اضغر_علیه_السلام لشگر10 سیدالشهداء(ع)..
کامیونهای کمپرسی آمدند و بچه های گردانها رو سوار کردند برای انتقال به خط مقدم ، و من و حسن هم از هم جدا شدیم .
هوا گرگ و میش بود که روی #ارتفاع_کدو در داخل خاک عراق از ماشینها پیاده شدیم و دسته ها به خط شدند و فرمانده ها شروع کردن به توجیه نیروهاشون و من هم تو فکر حسن بودم که ماشین نیروهایی #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) رسید... هوا داشت تاریک میشد که شام رو هم پخش کردند و گفتند همه شام بخورند شام کنسرو ماهی و نون بود و من چون تجربه خوردن این شام و تشنگی رو داشتم شام نخوردم..داشتم نارنجکهام رو روی بند حمایل محکم میکردم که یکی از پشت سر بغلم کرد و کتفهام رو سفت گرفت و تا اومدم بفهمم کیه دو تا ماچ از صورت من کرد و من رو رها کرد من تا صورت برگردوندم او دیگر چند متری از من دور شده بود..اون حسن مقدم بود که خندان از من دور میشد و با خنده میگفت بالاخره ماچت کردم. من رو حلال کن و در حالیکه با #سیم_خاردارقطع کن بازی میکرد از#ارتفاع_کدو به پائین سرازیر شدند.
و گردان ما هم بعد از #گردان_حضرت_علی_اصغ_علیه_السلام حرکت کرد.
🌸🌹
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
@alvaresinchannel
🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌿🌸
#تخریبچی_هایی_که_شهید_نشدند
#عملیات_کربلای_2
#شب_عملیات_کربلای_2 دو تیم از بچه های #تخریبچی مامور شدند برای باز کردن #معابر_گردان_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام .
قرار بود دو تا گروهان حمله کنند به دوتا تپه که به #تپه_دو_قلو معروف بود. تیم اول مسولیتش با #شهید_حسن_مقدم بود که به علت آتشباری دشمن و آتش گرفتن #میدان_مین در حالیکه میرفتند خطر کنند و به میدان مین آتش گرفته بزنند با گلوله خمپاره دشمن مهمان آسمان شدند و از تیم سه نفره.
#حسن_مقدم و#سعید_صدیق #شهید و #حسین_بداغی هم مجروح شد.
تیم دوم #بچه_های_تخریب رو برادر هادی کسکنی هدایت میکرد که این تیم در زیر نور منورهایی که از هواپیما در منطقه ریخته و همه جا مثل روز روشن بود وارد معبر شد.
معبری که در زیر نور منورها لو رفته ودشمن هم آتش خود را برروی آن متمرکز کرده بود .
در حین زدن معبر #مین_والمری منفجر شد وسه #تخریبچی این تیم مجروح شدند .
قبل از روشن شدن هوا دستور عقب نشینی داده شد و گردان هایی که برای عملیات ساعت ها از ارتفاعات منطقه پایین رفته بودند میبایستی برگردند.
هواپیماهای دشمن با بمباران شدید مسیر برگشت سعی میکردند تلفات را بالا ببرند اما گودی شیار"اینه" بین ارتفاع وارس و سکران مانع صدمه جدی به رزمندگان بود.
مجروحان این عملیات به سختی خود را به بالای ارتفاعات رسوندند و پیکر دو #تخریبچی_شهید لشگر10 سیدالشهداء(ع) روی زمین ماند. تا اینکه بعد از 40 روزتعدادی از دوستان برای عقب آوردن پیکرها اقدام کردند.
🌿🌸
🌿🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@alvaresinchannel
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
▪️▪️▪️
▪️
با خبر شدیم والده برادران همسنگر #تخریبچی حاج مجید جوزایی و حسین رضایی در شهرستان قدس دار فانی را وداع گفته اند
بدینوسیله به نیابت از دوستان مراتب تسلیت خود را اعلام میداریم و همنشینی با حضرت صدیقه سلام الله علیها را برای سفرکردگان خواستاریم.
#هیات_الوارثین
@alvaresinchannel