eitaa logo
این عماریون
385 دنبال‌کننده
230.6هزار عکس
62.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 متن شبهه : ❔آیا این مطلب صحت دارد درباره علت به کار بردن لفظ «یا علی» هنگام خداحافظی از پیامبر سؤال شد: یا رسول الله ما وقتی صحبتمان، و حرفمان با یکی تمام می شود، پایان کلاممان، او را به خدا می‌سپاریم، به بیان پارسی می‌گوییم: خداحافظ و به زبان عربی می‌گوییم: فی امان الله. اگر بدون خداحافظی کردن، در وسط سخن گفتن از او جدا بشویم، نوعی بی ادبی می‌پنداریم شما وقتی در معراج با خدا هم‌صحبت شدید، پایان جمله که نمی‌توانستید به ذات خدا عرضه بدارید: تو را به خدا می‌سپارم آخرین جمله رد و بدل شده، بین شما و خدا چه بود؟ آن‌حضرت فرمود: در پایان صحبت، خداوند سبحان به من «یا علی» گفت، من نیز به خدای خود «یا علی» گفتم. این آخرین جمله بین من و ذات مقدس خدا بود ❕❕ 🔆 پاسخ شبهه : 1⃣ حکایت مربوطه در روایتی نیامده است ، آنچه در مورد علی علیه السلام در آمده است موارد دیگری است که از جمله آن دو حکایت زیر است . ❕امام رضا علیه السلام به نقل از پیامبر گرامی می فرماید ؛ « زمانی که به رفته بودم ، در دل عرش ملکی را دیدم که در دستانش شمشیری از نور است که با آن شمشیر بگونه ای حرکت انجام می داد که علی بن ابی طالب با ذو الفقار انجام می داد ، فرشتگان هر گاه مشتاق علی بن ابی طالب می شدند به صورت آن ملک نگاه می کردند ، من گفتم پرودگارا آیا این فرد ، علی بن ابی طالب است ؟ پرودگار مرا مخاطب قرار داد که ای محمد این فرشته ای است که او را به صورت علی خلق کرده اند و حسنات و تسبیح و تقدیس او را تا روز قیامت برای علی بن ابی طالب می نویسم » 📚عیون الاخبار ج2 ص131 👌در نقل دیگری آمده است ؛ « فرشتگان از محبتشان به علی نزد خدا شکایت کردند ، خداوند نیز آن ملک را از نور به صورت علی ( برای آنها ) آفرید ...» 📚ارشاد القلوب ج2 ص233 2⃣ در نقل دیگری آمده است که از پیامبر گرامی پرسیده شد خدا در شب معراج چگونه با تو گفته و تو را مخاطب قرار داد؟ آن‌حضرت فرمود: «مرا به زبانی مانند زبان على بن ابی‌طالب مخاطب قرار داده سپس به من الهام کرد که بگو: پروردگارا ، تو با من سخن می‌گویی یا على. سپس فرمود: اى احمد .من چیزى هستم ولى از همه چیزها فاصله دارم مانند چیزهاى دیگر نیستم و من به مردم قیاس نمی‌شوم و به موجودات تعریف نمی‌شوم. تو را از نورم آفریدم و على را از نور تو آفریدم او را به رازهاى نهانى دل تو آگاه کردم من کسى را به سوى دل تو دوست‌تر از على بن ابی‌طالب پیدا نکردم سپس با زبان على با تو سخن گفتم تا دلت آرام بگیرد». 📚بحار الانوار ج38 ص312 📚کشف الغمه ج1 ص106 📚الطرائف ج1 ص155 3⃣ البته باید توجه داشت که منظور از سخن گفتن خدا سخن گفتن با زبان نیست زیرا سخن گفتن با زبان و از طریق تارهای صوتی از عوارض جسم است و درباره خداوند که منزه از جسم وجسمانیت است مفهوم ندارد بلکه منظور سخن گفتن به وسیله ایجاد امواج صوتی در فضاست چرا که خدا قادر است بر اینکه امواج صوتی را در فضا بیافریند و این امواج را به گوش انبیا و پیامبرانش برساند و پیام خود را از این طریق به آنها ابلاغ کند آنچنان که قرآن درمورد تکلم با موسی بن عمران در وادی ایمن گواهی میدهد که امواج صوتی درآن درخت مخصوص ایجاد شده وموسی را به سوی خود فرا خوانده است 📚تفسیر نمونه ج2 ص478 این عماریون
ساعت10 صبح بود برادرم با من تماس گرفت که می‌خواهم برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بگیرم. تعجب کردم و گفتم مهمان دارم ولی ایشان اصرار داشت که من بیایم و قبول کردم. در راه رفتیم سئوالاتی می‌پرسید. وقتی ماشین را پارک کرد حس خوبی نداشتم و دلم آشوب بود. لباس را که برای محمدهادی اندازه می‌گرفت یاد تشییع جنازه 🍃⚘🍃 افتادم که فرزندان آن‌ها لباس نظامی برتن می‌کنند. به برادرم گفتم اتفاقی افتاده است؟ متوجه شدم شهید شده است روی پا نمی‌توانستم بایستم و در داخل ماشین احساس می‌کردم دنیا دیگر تکیه‌گاه ندارد و دوست نداشتم خانه بروم و گفتم فعلا خانه نمی‌روم و کمی در خیابان  باشیم. اسیر یک سرگردانی شدم و بعدازظهر به خانه پدری رفتیم و بعد شهدا. اصرار داشتند پیکر را  نمی‌توانند نشان  دهند چون مین در داخل دست ایشان منفجر شد. خودم هم دوست داشتم آخرین تصاویر خندان ایشان را در ذهن نگه دارم و  از این به بعد با روح ایشان زندگی می‌کنم.🍃⚘🍃 سرانجام محمود نریمانی در تاریخ 1395/5/10 به آرزوی خود که همانا بود رسید.🍃⚘🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌚🌑🌚«زن، زندگی، آزادی» به تعبیر مریم رجوی (۶) 🔹اگرچه درمیان منافقین ازدواج ممنوع بود اما برای مسعود نه! او به واسطه مریم رجوی و با اسم ذوب در رهبری یکی یکی زنان  را به عقد خود در می‌آورد و در حرمسرای خود هر شب یکی را دعوت به رابطه جنسی می‌کرد!‌ مسعود و مریم این سواستفاده جنسی از زنان را  با سرپوش یگانگی با رهبر انجام می‌دادند. 🔸بتول سلطانی می‌گوید: «یک روز مریم با من تماس گرفت و گفت امشب شب تو است و امشب تو به می‌رسی! و بعد من را راهی اتاق مسعود رجوی کردند!»‌ 🔹زنان و مردان گروهک منافقین دفترچه‌هایی داشتند که درجیب‌هایشان می‌گذاشتند و درتمام اوقات همراه شان بود. باید هر لحظه و هر فکری که به ذهنشان در خواب و بیداری خطور کرده را در آن می‌نوشتند تا روزانه در نشست‌هایی که گذاشته می‌شد در حضور مریم و مسعود رجوی و بقیه اعضا، آن را می‌خواندند. مسعود اسم این نشست‌ها را گذاشته بود ! 🔻 ادامه در پست بعدی...
پیکر از طریق شناسایی محرز شد، به همراه و از شخصی. 🍃🌷🍃 دیدار خانواده ایشان ظهر روز یکشنبه 13 دی ماه 94 مرکز برگزار شد.که مادر، خواهر و برادر حضور داشتند و بعد از گذشت 32# سال با #شهید دیدار کردند. 🍃🌷🍃
عادت داشت که به خودش هنگامی که می‌خواست حرف بزند می‌گفت: «عموت». هرگاه از او می‌خواستم که به نرود می‌گفت «عموت» باید به دستور خمینی عمل کنم. 🍃🌷🍃 ما باید به برویم و در آنجا از و کنیم. عموت دوست دارد مانند زهرا (س)🌷 باشد و می‌خواهد که من به سر نکنید. 🍃🌷🍃 اکنون که به جمع خانواده ما بازگشته در حقیقت به داد دل من رسیده است که آرام شوم. هنگام فقط 18# سال داشت.😭 🍃🌷🍃 پدرش 10 سال پیش فوت شدند.خواهرش که در هنگام او 14 سال سن داشت و برادرش که موقع هفت ماهه بوده بامن اومدن معراج 😭 🍃🌷🍃 سرانجام علیرضا کنی هم در تاریخ ۱۳۶۲/۶/۲۵#، در سن 18# سالگی و در منطقه عمران و در والفجر2 به آرزویش که همانا در راه 🤍 بود رسید. 🍃🌷🍃 #شهید طی مطهر توسط جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح شده و در مرکز شناسایی شد. 🍃🌷🍃
دشمن بعثی عقده و کینه اش را از امام و انقلاب امام با نازنین او کرد. آثار لگدهای دشمن بعثی بر صورت زیبای وحید نمایان است. با ضربات لگد مزدور بعثی به رفت و صورت زیبایش اینگونه شد. 😭 🍃⚘🍃 از نوجوانان بسیجی شهر ری بود که به پاس تلاش‌ هایی که انجام داده بود تقدیر نامه‌ ای به دست خط امام خمینی (ره) دریافت کرده بود. 🍃⚘🍃 به روایت یکی از امدادگران: وقتی بالای سر رفتم دیدم لب‌ هایش تکان می‌ خورد و گویی با کسی صحبت می‌کند. 😭 باند را برای پانسمان روی سینه اش گذاشتم. من نتوانستم وحید را به عقب منتقل کنم و به ناچار خود به عقب رفتم. 😔 🍃⚘🍃 وقتی اوضاع کمی آرام شد باز به نزد رفتم ولی دیدم به رسیده 😭 اونم با# پیکری اونجوری 😭😭 و بدین ترتیب « ذبیح الله عید قربان » شد در اول مرداد ماه ١٣۶٧ در حالی که سال بیشتر نداشت. 😭 🍃⚘🍃
شوکه شدم در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود گفتم مگه بود؟ گفته نه نمی دونم چطور شده؟ برگشتم بلیط را پس دادم رفتم 😭 🍃🌷🍃 به مسئول گفتم شده میگذارید برم اونو ببینم با یک نفر رفتیم سردخانه در یک تابوت را باز کرد دیدم 😭😭چند لحظه ای بهش خیره شدم😭😭 🍃🌷🍃 برگشتم بیرون😔 دلم راضی نشد گفتم اجازه می دهید یک بار دیگر برم ببینم رفتم بالای سرش نشستم باهاش کلی نجوا کردم و گلایه کردم که مگر قرار نبود باهم باشیم........😭 🍃🌷🍃 بعد رفتم ابوذر دیدم دارند می روند به خانواده اش خبر بدهند من را هم با خودشان بردند نامردا منو انداختند جلو😭 🍃🌷🍃 رفتم در زدم # امیر (حاج حسین) اومد تا منو دید رنگش پرید😔 گفت چیزی شده چیزی شده گفتم نه مجروح شده در بیمارستانه بیاییدبرویم اصرار کرد گفت اگر شده بگو من تحملش را دارم 😭 🍃🌷🍃 با اصرار فهمید😭 با هم رفتیم بالای سر .... باید می بودید و میدیدید که این پدر با چه می کرد بویید و بوسید....😭😭 🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ دست‌خطی از : «امروز پیچیده‌ترین و حساس‌ترین دوره است. فلسطین خط مقدم ما و همه جهان اسلام است. از خداوند سبحان برای مجاهدین صحنه فلسطین موفقیت و پیروزی و اجر الهی را خواستارم». ✍ همچنین چند ماه قبل از درباره فرموده بود: «به همه اطمینان دهید که اسلامی، هر میزان هم که فشار‌ها افزایش یابد و محاصره‌اش تنگ‌تر شود، فلسطین این نگین جهان اسلام و مسلمانان و محل رسول خدا (ص) را تنها نخواهد گذاشت. هرگز در ازای زرق و برق و لاشه این دنیا، از این واجب دینی یعنی «حمایت از فلسطین» دست نخواهیم کشید. دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از و است و هرکس ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد مسلمان نیست». ✅ عزیز، یارانت، ثابت‌قدم و استوار، به گونه‌ای عرصه را بر دشمن صهیونیستی تنگ کرده‌اند که و لشگر شیطان به سردمداری شیطان بزرگ، ، هرچه در توان دارند، به منطقه آورده و خود به صورت مستقیم، صحنه سیاسی و نظامی رژیم را مدیریت و فرماندهی میکنند! اما یقین داریم که به زودی، از بین رفته و نیز، غرق خواهد شد. ✍ سربازان سیدعلی، آماده‌‌ی قیام و پیروزی در فاز نهایی‌اند. قیامی که به یقین، تو نیز در کنار ما خواهی بود.✌️ 🖤 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
به روایت از پدر : من تقریباً سال 1357 که انقلاب شد بعد از یک سال دیگه تا نزدیکی 1360 در منطقه جنوب سوسنگرد و در جاده اهواز ـ آبادان بودم وقتی شد فامیل هایمان کارهایش را می کردند بعداً به منم گفتند شما هم بیا برویم من را بردند به شهدا 😔 شوق و ذوق این را داشتیم که دنبال باشیم و دنبال باشیم. 🍃⚘🍃 وقتی دومم، علی شد، خوشحال بودیم را شکر می کردیم که ما را کرد و . 🍃⚘🍃 در سال 1371 هم سه ماه بود ازدواج کرده بود و حتی در شب اش هم اول رفت جماعت خواند. من در آن سال گفتم حالا امسال ازدواج کردی عید باش گفت نه من می خواهم بروم 🍃⚘🍃 رفت 10، 15 روز که ماند روز قبلش هم زنگ زد و گفت من می خواهم بروم پیکرها بیاورم. روز قبلش زنگ زد و گفت به مامان بگین «مامان من یکشنبه می آیم»😭 🍃⚘🍃 یکشنبه و سوم ماه رمضان بود که به رسید، این موضوع را به من نگفتند ،شب احیا بود من دیدم که یکشنبه نیامد دوشنبه نیامد بعداً بچه ها هم مثل این که فهمیده بودند شده😭 🍃⚘🍃
با حمله تکفیری های داعشی به بی زینب سلام الله علیها🌷، ایشان  هم بااجازه از پدرومادر وخانواده راهی شد، نمی توانست ببینپ که دوباره سادات رو به می برند. 🍃🌷🍃 ایشان   سال ۱۳۹۵#  در یکی از ها همراه های به رسید و هایشان  همان جا باقی ماند و شدند.💔 🍃🌷🍃 ۱۳ از مردان  در باقی ماند. 🍃🌷🍃 تااین که،  ۹۹#  بعداز ۷ از ، ایشان  و۶ و شد، روز بعدهم رادمهر شد و شدند ۸. 🍃🌷🍃 شهدا را به منتقل کردند. 🍃🌷🍃 در رضوی🌷 داده شد و سپس برای و به منتقل شد. 🍃🌷🍃 { یاد عزیز با ذکر یک شاخه گل صلوات 🌷 } 🍃🌷🍃
ساعت10 صبح بود برادرم با من تماس گرفت که می‌خواهم برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بگیرم. تعجب کردم و گفتم مهمان دارم ولی ایشان اصرار داشت که من بیایم و قبول کردم. در راه رفتیم سئوالاتی می‌پرسید. وقتی ماشین را پارک کرد حس خوبی نداشتم و دلم آشوب بود. لباس را که برای محمدهادی اندازه می‌گرفت یاد تشییع جنازه 🍃⚘🍃 افتادم که فرزندان آن‌ها لباس نظامی برتن می‌کنند. به برادرم گفتم اتفاقی افتاده است؟ متوجه شدم شهید شده است روی پا نمی‌توانستم بایستم و در داخل ماشین احساس می‌کردم دنیا دیگر تکیه‌گاه ندارد و دوست نداشتم خانه بروم و گفتم فعلا خانه نمی‌روم و کمی در خیابان  باشیم. اسیر یک سرگردانی شدم و بعدازظهر به خانه پدری رفتیم و بعد شهدا. اصرار داشتند پیکر را  نمی‌توانند نشان  دهند چون مین در داخل دست ایشان منفجر شد. خودم هم دوست داشتم آخرین تصاویر خندان ایشان را در ذهن نگه دارم و  از این به بعد با روح ایشان زندگی می‌کنم.🍃⚘🍃 سرانجام محمود نریمانی در تاریخ 1395/5/10 به آرزوی خود که همانا بود رسید.🍃⚘🍃