پدرم واقعا با تقوا بودند. حاج آقا هیچ وقت از نحوه #شهادت آقا رضا #ناراحت نشدند و #گریه نکردند. خیلی قوی بودند و #اعتراضی نداشتند. همان روز تشییع مصاحبه تلویزیونی هم داشتند😭
پدر خودشان #فعال بودند و #بسیجی. چند باری به #جبهه رفته بودند و با بسیاری از #شهدا و برادران سپاه در تماس بودند. سواد نداشتند؛ اما چون صحبتشان گرم و دلنشین بود، برای سخنرانی به مدارس و دبیرستانها میرفتنــــد. اگر امروز بودند با لهجه شیرین یزدی براتون میگفتند.
#شهید #دوم خانواده ما #علیرضا رضائیان، هست که 23 اسفند سال 64 در عملیات بدر #شهید شدند#علیرضا پسری #آرام و#ساکت بود ،که بعد از #برادر #راهش را ادامه داد و درست در #19 سالگی #شهید شد همان #سنی که #رضا شهید شد.😭😭
🍃⚘🍃
#علیرضا #گمنام می شن و اینبار پدرم #11 سال #منتظر برگشتن #پیکر داداش #علیرضا بودند و #صبر پدرم برای #پسر دوم شون #مثال زدنی بود😭
🍃⚘🍃
به روایت از مادر#شهید:
#ابراهیم خیلی بچه ی #آرامی بود، با #محبت و #خوش اخلاق ، همیشه به #خانواده سفارش می کرد که بریم وبه خونه خانواده #شهدا سر بزنیم.
🍃🌷🍃
#ابراهیم فرزند بزرگم بود که همراه #برادر کوچک تر از خودش به #جبهه رفت وقتی #برادر کوچکترش در سال #60 #جانباز شد خودش خبر شو به من و خانواده داد.
🍃🌷🍃
#ابراهیم خیلی به ما #احترام می گذاشت
وقتی از #جبهه بر می گشت با #خواهر و #برادراش #بازی می کرد سنگر درست می کرد تفنگ درست میکرد و با هم #بازی می کردند.
🍃🌷🍃
موقعی که به #مرخصی می اومد اول به #بیمارستان می رفت و با #پولی که داشت میوه می گرفت می برد ملاقات #مجروحان و...
🍃🌷🍃
#ابراهیم #بار آخر که میخواست بره #جبهه،از پدرش خواست که اجازه بده برای رفتن و به خواهرانش سفارش کرد که به #حجاب اهمیت بدن و همسر و دخترانش رو من و پدرش سپرد 😭😭
🍃🌷🍃
وقتی خبر #شهادتش رو می خواستن بهمون بدن، پدرش سر کار بود شب یکی از همسایه ها گفتن میخواهیم هیئت امشب منزل شما بزاریم و ارام ارام به پدرش خبر دادن 😭
🍃🌷🍃
ایشان سپس وارد دبيرستان نظام شد و ديپلم گرفت ،در سال 1354# از طریق #دبیرستان نظام در #آزمون #دانشکده #افسری شرکت کرد و پذیرفته شد.
🍃🌷🍃
ایشان پس از طي دوره #موفقيت آميز #دانشكده افسری و دوره های #تکاور و #چتربازی در تاريخ 1357/07/01# به درجه #ستواندومی #نائل و به #رسته پياده #پیوست.
🍃🌷🍃
پس از طی دوره #مقدماتي #رسته ای در مرکز #آموزش پیاده شیراز مجدداً در تاریخ 1358/01/20# به عنوان #فرمانده دسته #یگان #بورسیه در #تیپ #دانشجویان مشغول #آموزش #دانشجويان شد.
🍃🌷🍃
ایشان در تاریخ 1358/06/11# در سمت #معاون و #افسر #اجرائیات #گروهان 4 #گردان 2 #منصوب و در تاریخ 1359/03/08# به #یگان #پاسدار #اختصاص و در محل #معاون #یگان #پاسدار #مشغول #خدمت شد.
🍃🌷🍃
در تاریخ 1359/03/29# ایشان ازدواج کرد.
و در تاریخ 1360/07/01# به درجه #ستوان #یکمی نائل شد.
🍃🌷🍃
ایشان با شروع #جنگ تحمیلی ، #داوطلبانه به #جبهه هاي حق عليه باطل رفت و به #لشگر 77 پیروز #خراسان مستقر در #آبادان #مأمور شد و در #گردان 163 #تیپ 1 مشغول انجام #وظیفه شد.
#شهید #۱۳ساله ، علیرضا محمودی پارسا ،
#شهید دفاع مقدس🍃⚘🍃
در کودکی نماز خواندن را یادگرفت،ودر ۶ سالگی وارد مدرسه شد،کلاس اول ابتدایی بود که به رجایی شهر کرج عزیمت کردند،کلاس چهارمش هم زمان بودباشروع انقلاب اسلامی وبا توجه به سنش درصحنه حضور داشت.
🍃⚘🍃
نور#شهادت درچهره اش ازهمان اول زندگی نمایان بود.درکودکی با #ذکاوت ،#هوش و#علاقه اش به مسائل دین ومکتب ،همه رومتوجه خودش می کرد.
🍃⚘🍃
درروز ۲۳ تیرماه سال ۱۳۴۸ درشهرکرج متولدشد،بااین که فقط #۱۳سال بیشترنداشت باآغازحمله نظامی عراق به کشورش #داوطلبانه #پنج باردر#جبهه کردستان حضورپیداکرد.
🍃⚘🍃
پس از پیروزی انقلاب، واردبسیج شد،درهمان موقع با#شهیدرضاجهازی آشناشد،دوست و همسایه بودند،وبا هم، هم پیمان شدند که تاآخرباهم باشند،شروع #جنگ تحمیلی شوروهیجانی عجیب دردل هر دوی آنها به وجودآورد.
🍃⚘🍃
اماچون سن شان #کم بود اجازه نمی دادند به #جبهه بروند درنوروزسال ۱۳۶۱ بود که برای بازدید به همراه دوستان ومسجدیها به #جبهه مهابادرفتند،بعدازبازگشت دیگه طاقت ماندن نداشت.
🍃⚘🍃
در فروردین همون سال همراه دوستش #رضاجهازی به #جبهه کامیاران رفت،بعدازسه ماه برگشت و مشغول امتحانات شد،وباموفقیت امتحاناتش را به پایان رساند وبه کلاس سوم راهنمایی رفت.
🍃⚘🍃
در اول تیرماه بار دیگه عازم جبهه سومارشد،ودرحمله مسلم بن عقیل بارمز#یاابوالفضل⚘از ناحیه سروگردن و صورت مجروح شد، خبر #شهادت دوست عزیزش،#رضاجهازی، همسنگروهم پیمانش ایشان را به شدت متاثر کرد دیگر روحش تو این دنیا نبود
🍃⚘🍃
یک بار هم در# عملیات «مسلمابن عقیل» مجروح شد و در بیمارستان به علت جراحت شدید از ناحیه صورت و گلو بستری بود و به محض بهبودی مجددا به #جبهه رفت.
🍃⚘🍃
به روایت ازمادر#شهید:
« زمانی که به بیمارستان رسیدیم. دیدیم یکی صدا میزند مامان، مامان. برگشتم به طرف صدا . از شدت جراحت ابتدا صورتش را نشناختم ولی از صدایش فهمیدم #فرزندم است. با اینکه اوضاع و احوالش مناسب نبود و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد، گفت: تو را به خدا بگذارید من برگردم به #جبهه. من باید برگردم. بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به #جبهه برگردم.»
🍃⚘🍃
درروز ۲۶ دی ماه سال. ۱۳۶۱ عازم جبهه اندیمشک شد وازآنجا به منطقه عملیاتی فکه رفت،حضورش درجبهه فقط #۳۳ روزدوام داشت چراکه درروز ۲۷ بهمن ماه همون سال براثر اصابت ترکش گلوله خمپاره ازناحیه شکم وسینه به شدت مجروح شد.
🍃⚘🍃
با اصابت تركش و تیر به دست و پا بخصوص بر روده و شكم به شدت زخمی شده و در اصفهان بستری شد و طی 2 روز جراحت درد سختی را بر جان پذیرفت....
🍃⚘🍃
و در ساعت 2:30 نیمهشب جمعه 29 بهمن ماه با جمله #السلام علیك یا اباعبدالله⚘به سوی لقاء یار شتافت و خود را به هدفش که همان #شهادت بود رسان و دیداری تازه را با دوستانش بخصوص دوست عزیزش #رضا جهازی انجام داد.
🍃⚘🍃
با حضور در #جبهه نامهای خطاب👆
به همکلاسیهایش نوشت و سپس از معلمش خواست تا آن را برای همکلاسیهایش بخوانند. متن و تصویر این نامه با دست خط خود #شهید به این شرح است:
🍃⚘🍃
وصیت#شهید به خانواده اش :
پدر و مادر عزیزم می دانم که برای من سختی های زیادی دیده اید و بی خوابی ها کشیده اید. من شما را خیلی دوست داشته و دارم ولی بدانید که من #خدا و #اسلامم را از شما بیشتر دوست دارم.
خواهش میکنم که در مصیبت من گریه نکنید و اجر خودتان را ضایع نکنید و فقط طول عمر امام عزیز را از خدا بخواهید و در عزای من جشن وصال خدا را برپا کنید. و جشن شادی برپا کنید.
🍃⚘🍃
#جانباز ۷۰#درصد دفاع مقدس، #فرمانده لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی"
🍃🌷🍃
درسال ۱۳۳۰# در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.
🍃🌷🍃
متاهل بود و ۴ فرزند به یادگار دارد #آقا جواد #اولین #فرزند ایشان بود که #همراهش در #جبهه #حضور داشت و #کوچکترین #رزمنده #دفاع مقدس بودند.
🍃🌷🍃
با اینکه زندگی در مناطق #جنگ زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند.
🍃🌷🍃
به همراه #پدر ، #پسر و #برادرش 67#ماه در #جبهه های #جنگ در کنار #سرداران بزرگی چون #شهیدان #بلباسی ، #خنکدار ، #عمویی ، #محسنی ، #ولیپور ، #مظفری ، #شیرسوار و #اکبری حضور داشت.
🍃🌷🍃
آن روزصبح زود حرکت نمودیم و با #مشقت فراوان شب به اندیمشک رسیدیم . باد تندی در مسیر می وزید و نشستن در پشت تویوتا در آن شرایط بسیار #سخت بود و همه #بچه هایم #حال #بدی داشتند.
🍃🌷🍃
بعلت اینکه #همسرم در #اهواز #منتظرمان بود #شبانه به راهمان ادامه دادیم و پس از طی #مسافت یکهزار کیلومتری طی 24 ساعت ، صبح به #اهواز و به #قرارگاه #شهید بهشتی رسیدیم و #همسرم ساعت 5 بعدازظهر به دیدنمان آمد و در یکی از #خانه های #قرارگاه #مستقر شدیم.
🍃🌷🍃
ما #چهارمین #خانواده از 30#خانواده ایی بودیم که برای #سکونت به #قرارگاه آمده بودند.
🍃🌷🍃
وقتی #هواپیماهای #جنگی دشمن بر فراز #قرارگاه دیده می شدند نمی توانستم در موقع اعلام خطر #بچه ها را به #پناهگاه برسانم و به ناچار در #خانه می ماندیم و منتظر #رفع خطر می شدیم.
🍃🌷🍃
هرگاه #همسرم از #جبهه می آمد #چندین نفر از #فرماندهان و #رزمندگان #همراهش بودند و برخی از آنان از #امکانات #کم برای #پخت غذا در #منزلمان #متعجب می شدند.
🍃🌷🍃
به روایت از همسر #شهید:
#شهید دوست برادرم بود. برادرم و #مسعود در #ستاد انقلاب فرهنگی کار میکردند. او فهمیده بود که برادرم، خواهری دارد و بالاخره به خواستگاری آمد.
#اولین جلسۀ خواستگاری که برگزار شد، #مسعود به #جبهه رفته بود و مادر و زندایی و خواهرش آمدند و عکسش را آورده بودند. پرسیدند که شما میپسندید یا نه؟ ما هم پسندیدیم.
🍃🌷🍃
لیسانسش را گرفت. برای فوقلیسانس دانشگاه شریف آمد، آزمونش شرکت کرد و قبول شد. همزمان برای #خارج از کشور #بورسیه شد. من خودم خیلی اصرار داشتم که برویم خارج کشور، به مسعود میگفتم آنجا بهتر میتوانی پیشرفت کنی؛ ولی او قبول نمیکرد. میگفت: «من تحقیق کردم، استادانی که من میخواهم با آنها کار کنم کمتر از استادان آنجا نیستند. چه دلیلی دارد که به آنجا برویم؟»
🍃🌷🍃
#مومن، #با اعتماد به نفس و #منطقی بود. در #زندگی مشترک بسیار #باگذشت بود؛ اما آن چیزی که باعث شد من به سرعت دلبسته او شوم، #جمیع این #ویژگیها در کنار #مهربانیش به من و خانواده بود.
🍃🌷🍃
ایشان #تک پسر خانواده شان بود
امید و آرزوی خانواده و چشم و چراغ خانه ساده پدر و مادر و خواهرانش بود.
🍃🌷🍃
آثار #تدین از کودکی در صورتش دیده می شد. #چراغ پر فروغی بود که مایه روشنی قلب پدر و مادرش در دنیا و آخرت شد.
🍃🌷🍃
با شروع #جنگ تحمیلی بارها به #جبهه رفت و در تاریخ 1364/12/01#طی #عملیات والفجر8 در منطقه #فاو عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
بعداز #شهادت #پیکر ایشان در منطقه ماند و #شهید گمنام شد.
🍃🌷🍃
ایشان #تک پسر خانواده شان بود
امید و آرزوی خانواده و چشم و چراغ خانه ساده پدر و مادر و خواهرانش بود.
🍃🌷🍃
آثار #تدین از کودکی در صورتش دیده می شد. #چراغ پر فروغی بود که مایه روشنی قلب پدر و مادرش در دنیا و آخرت شد.
🍃🌷🍃
با شروع #جنگ تحمیلی بارها به #جبهه رفت و در تاریخ 1364/12/01#طی #عملیات والفجر8 در منطقه #فاو عراق به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
بعداز #شهادت #پیکر ایشان در منطقه ماند و #شهید گمنام شد.
🍃🌷🍃