eitaa logo
این عماریون
316 دنبال‌کننده
265.6هزار عکس
74.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
آن روزصبح زود حرکت نمودیم و با فراوان شب به اندیمشک رسیدیم . باد تندی در مسیر می وزید و نشستن در پشت تویوتا در آن شرایط بسیار بود و همه هایم داشتند. 🍃🌷🍃 بعلت اینکه در بود به راهمان ادامه دادیم و پس از طی یکهزار کیلومتری طی 24 ساعت ، صبح به و به بهشتی رسیدیم و ساعت 5 بعدازظهر به دیدنمان آمد و در یکی از های شدیم. 🍃🌷🍃 ما از 30 ایی بودیم که برای به آمده بودند. 🍃🌷🍃 وقتی دشمن بر فراز دیده می شدند نمی توانستم در موقع اعلام خطر ها را به برسانم و به ناچار در می ماندیم و منتظر خطر می شدیم. 🍃🌷🍃 هرگاه از می آمد نفر از و بودند و برخی از آنان از برای غذا در می شدند. 🍃🌷🍃
دفاع مقدس حمید نخلی 🍃🌷🍃 در تاریخ ۱۳۴۰/۹/۲۳# در شهر تهران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. دوران کودکی را پشت سرگذاشت و وارد مدرسه شد و ادامه تحصیل داد تا دبیرستان و در رشته اقتصاد دیپلم گرفت. 🍃🌷🍃 از دوران نوجوان سواد و فکری بود، بود و. 🍃🌷🍃 با وجود این که  بود، ولی از و بالایی   و بود. 🍃🌷🍃 بطوری که در همان سالهای ۱۳۵۷_۵۸_۵۹# بطور و هم به انقلاب می پرداخت و هم با کمونیست ها، منافقین و سایر تفکرات انحرافی ایشان و داشت. 🍃🌷🍃 ایشان با شروع تحمیلی ، از همون اوایل  به رفت و در های زیادی  داشت. 🍃🌷🍃
جاویدالاثر دفاع مقدس،  علی اصغر کوچکی 🍃🌷🍃 اهل روستای سالیکنده کردکوی بود. و در خانواده ای روستایی و مذهبی متولد شد. به روایت از مادر : ۶ پسر و سه دختر دارم که اصغر دومین فرزندم سال داشت که شروع شد. اصغر رشته شناسی دانشگاه علی آباد بود و به ورزش علاقه زیادی داشت و در این رشته خیلی بود. 🍃🌷🍃 قبل از اعزام به برای برای گذراندن یک دوره ۴۰ روزه آموزشی به منجیل رفت. بعد از برگشت علف‎های باغچه را می‎کند و می‎خورد. بهش می ‎گفتم: پسر چرا علف می‎خوری و غذا نمی‎خوری؟ مریض میشی . می‎گفت: نه مادر ، کشور درگیر است ، شاید یک روز اتفاقی افتاد و غذایی برای خوردن نباشد و مجبور شوم با علف خودم را سیر کنم ، لااقل از الان خودم را عادت می‎دهم. 🍃🌷🍃
قبل از رفتن به به من گفت: "مادر در اهواز ۳۴۰# نفر از ما و ما را به ا گرفتند، من باید به بروم". وقتی این حرفها را شنیدم ، چون پدرش برای انجام کاری در شهر دیگری بود ، رضایتنامه اش را امضاء کردم. 🍃🌷🍃 وقتی می‎خواست قبل از رفتن به از پدرش خداحافظی کند، پدرش به او گفت: پسرم تو نرو، من یک بار رفتم ، باز هم می‎روم و جای تو هم ادای دین می‎کنم. 🍃🌷🍃 ولی پسرم در جوابش گفت: پدر جان نمی‎خواهد. مگر می‎شود در یک قبر همزمان دو نفر را گذاشت؟ من می‎خواهم بجای بروم. 🍃🌷🍃 زمانی که می‎خواست به اعزام شود به من گفت: "مادر من دارم میرم و میدانم که بر نمی‎گردم، اگر برنگشت کوچه به کوچه دنبالم ".😭😭 🍃🌷🍃
۱۲ اسفند ۱۳۶۰# که روز به بود با خانواده و اقوام برای بدرقه او به سپاه رفتیم. آنجا به من گفت: "مادر برایم نان نیاوردی؟ 🍃🌷🍃 گفتم تو نان نخواستی. رفتم تا برایش نان بگیرم وقتی برگشتیم دیدیم که حرکت کردند و رفتند. بعدها فهمیدم به یکی از اقوام گفته بود که "نمیخواستم ی مادرم را موقع خداحافظی ببینم".😭😭 🍃🌷🍃 خیلی ها می‎گفتند معلوم نیست چه شده است و خیلی ناراحتی می‎کردم. یک روز های کوچکش را پشت نویس کردم و به یکی از اقوام دادم تا به داخل ضریح (ع)🌷بیندازد. 🍃🌷🍃 همان شب خواب دیدم که یک زن رو بند دار صدایم می‎زند و می‎گوید حالا بیا و فرزندت را ببین که چه شده. دیدم در صحن علی(ع)🌷زمین خورده است اینجا بود که خیالم راحت شد که پسرم شده.😭 🍃🌷🍃 بعد از عیدنوروز سال ۱۳۶۱# بود که ساکش را اوردند و گفتند اصغر شده 😭😭 . برای پیدا کردنش به رفت ولی شد، عمویش هم رفت و او هم شد و نتوانستند را پیدا کنند.😭😭 🍃🌷🍃
نامه‎ در ساکش بود، در وصیت نامه‎اش نوشته بود:"مادر و خواهران من وار باشند، خود را حفظ کنند و اگر ‎ام برنگشت برای من # و نکنید و سر ندهید و بگویید به جای ناراحتی و تسلیت گفتن، به شما بگویند."😭 🍃🌷🍃 در همین سال بود که خانواده به اعزام شدند تا شاید اثری از اصغر یافت شود ، ولی بین ها و هیچ اثری از پیدا نکردند.😭 🍃🌷🍃 یکی از به من گفت: یک شب یک گروه به ی چزابه رفتند که هیچ کس از آنجا برنگشت. گفتند که پای تیر خورده و در یک افتاده است و بلافاصله یک از روی گودال کرده.😭😭😭 🍃🌷🍃 همسرم هم# سه بار، یک بار قبل از و دوبار بعد از شدن پسرم، به رفت. فرزند دیگرم هم نیز به رفتند که یکی از آن ها شد . تاکنون تقاضایی از جایی نداشتیم چون اعتقاد داریم که : ما خدا🤍را می‎خواهیم نه چیزی دیگری". 🍃🌷🍃
ایشان از ورود به پاسداران حضور در ها را به کار در شهر ترجيح می داد لذا به مناطق رفت و در المبين ، المقدس ، ، ابن عقيل ، مقدماتی ، 2 و مرحله و 4 شرکت کرد. 🍃🌷🍃 و مختلفي را در اين بر عهده داشت،ایشان در متعدد و شد از جمله در والفجر مقدماتی از ناحيه شد و عملاً خود را از دست داد. 🍃🌷🍃 ایشان در سال 1362# براي درمان و چشم از طرف پاسداران به آلمان اعزام و بعد از مراجعت عليرغم استراحت پزشکي به بازگشت و در مسلم ابن عقيل ابوالفضل (ع)🌷 را بر عهده گرفت. 🍃🌷🍃 در زمان تصدی نسبت به آمادگي نيروهاي تحت امر بسيار حساس بود و با نظمی و توجهی به مسائل به شدت برخورد می کرد. 🍃🌷🍃
ایشان در شرايط نيز فضيلت شب را از دست نمی داد، تفاوتی و توجهی به مسائل و # شهدا را از بزرگ می دانست و در کنار نظامی در از نيز غافل نبود‌. 🍃🌷🍃 در 6 1362# در مرحله والفجر 4 در بازپس گيري قندی در منطقه عراق به همراه ابوالفضل العباس (ع)🌷 وارد شدند. 🍃🌷🍃 اين در نبرد شبانه به# اهداف مورد نظر دست يافت و نيروها در مقر نيروهای عراقي مستقر شدند . اما ارتش عراق گردان ابوالفضل العباس (ع)🌷 به ایشان را از #3 جهت به درآورد.😔 🍃🌷🍃 و تعداد از تحت امر ایشان با ناچيز در برابر پاتک اول عراقی ها شبانه روز کردند. 🍃🌷🍃 در شب روز نيروهاي عراقي با اجراي پاتک سنگين ، نيروهاي ابوالفضل العباس (ع)🌷 را با شرايط بسيار روبرو کردند با شدت گرفتن دشمن بر اثر ترکش راست ایشان شد. 🍃🌷🍃
سلامت فرهاد سرحدی 🍃🌷🍃 ایشان هم بودند  علی سرحدی و ترور هستند، ۴۰ پیش به رسیدند.درسال  ۱۳۴۸# در خانواده ای متدین ومذهبی در تهران متولدشد. 🍃🌷🍃 تحصیلاتش را در شیراز گذرانده بود، ایشان مجربی بود و در زمینه تخصص ویژه‌ای داشت. 🍃🌷🍃 بود و دو فرزند به یادگاردارد،  دو فرزند   ۱۶   ساله و  ۲۲   ساله 🍃🌷🍃 ایشان و بود و به بود و در می کرد. 🍃🌷🍃 در بسیار  بود و از این نظر همیشه مورد و بود. 🍃🌷🍃 در بین و به بود که هر لحظه در بود و برای رسانی به به و کرد. 🍃🌷🍃 ایشان بودند، هم سال مقدس هستند. 🍃🌷🍃 خیلی  داشت که به برود ، اما چون آن زمان سنش بود و برادر  و پدر ایشان  در بودند، ایشان نتوانست برود. 🍃🌷🍃
اما می‌گفت ما لازم را انجام می‌دهیم اما که این افراد نیست و نیاز به و دارند؛ به همین دلیل را هم می‌کرد و در زمینه آنان نمی‌کرد.😭 🍃🌷🍃 وقتی کرونایی بهش می‌شد، تردید می‌کرد و می‌گفت را می‌دهم. در نهایت هم حین یکی از به این مبتلا شد و بر اثر آن به رسید.😭😭 🍃🌷🍃 ما هستیم. من بود. من هم سال مقدس هستم که سال 59# به درجه رسیدم. 🍃🌷🍃 ما سال‌ها پیش را کرده‌ایم و می‌دانیم که در را تا حد امکان در همان انجام می‌داد تا فرصتی از دست نرود و چنانچه حال وخیم بود او را به منتقل می‌کردند. 🍃🌷🍃 من 40 پیش در یک در   به رسید. بودند  حالا بعد از 40 در ما با ، یافت.😭😭 🍃🌷🍃
مدافع حرم حاج عزت الله سلیمانی 🍃🌷🍃 متاهل بود و دو فرزند پسر به یادگار  دارد. آقا «رضا» ارشد رشته مهندسی نفت . و آقا «مهدی»، کلاس هشتم. 🍃🌷🍃 مقدس بود. از دوران مقدس در ایشان بود و زمانی که  رفت، آنجا هم شد. 🍃🌷🍃 درتاریخ   ۱۳۴۹/۱/۲# در خانواده ای متدین وکشاورز ،در روستای «باغملک» استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. 🍃🌷🍃 ایشان نسبت به و و و روزی خاصی داشت، تاکید داشت که   را پرداخت کند تا مالش باشد، برای قدم بود. 🍃🌷🍃 بعد از اول دبیرستان به رفت، و ماه در بود، سال 1367# به درآمد. 🍃🌷🍃 و و بود، به خاطر شغلش خیلی وقت ها کنار خانواده  نبود و همسر ایشان  مسئولیت فرزندانش را به داشتند. 🍃🌷🍃
ترور سرهنگ پاسدارحسن صیاد خدایی 🍃🌷🍃 در سال ۱۳۵۱ در روستای باشماق از توابع شهرستان میانه از شهرهای استان آذربایجان شرقی در خانواده ای متدین و مذهبی متولدشد. ۳ برادر هستند که ایشان پسر آخر خانواده هستند. داماد حاج حسین فیضی مداح (ع)🌷 و از هیأت دلریش تهران که هیأت آذربایجانی‌های مقیم تهران است هست. 🍃🌷🍃 ایشان از سالگی در بود و یکی از دفاع مقدس ، اذن پدر و مادرس را گرفت و رفت . بعد هم توی استخدام شد و کرد. 🍃🌷🍃 یک ریال حرام و حلال را قاطی نمی‌کرد. حرام اصلاً در ذاتش نبود. همیشه بود. ماه و را یکسر می‌گرفت. خیلی مخلص بود و همیشه آرزویش بود. 🍃🌷🍃 ایشان مستأجر بود و خانه‌ای که در آن زندگی می‌کرد اجاره‌ای بود. با اینکه از میانی بود، زندگی‌اش با زیستی همراه بود. 🍃🌷🍃