eitaa logo
املاک کشوری دلتا
134 دنبال‌کننده
703 عکس
881 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 سوم قتل 🔶 در سال ۲۴۷هـق در شب چهارشنبه عبّاسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل رسید. مدّت او ۱۴سال و ده ماه و عمر نحسش ۴۱سال بود. 📚توضیح المقاصد ص۲۶ متوکّل بعد از ، در ۲۳۲هـق به خلافت نشست؛ در ایّام او لهو و لعب و طرب، مخصوصاً در مجلس او بسیار بود. او مردی خبیث السیره بود و چنانچه علیه السلام فرموده بود، کافر ترین بود. 📚 مناقب آل‌ابی‌طالب علیهم‌السلام ج۲ ص۳۱۱  ؛  بحار الأنوار ج۴۱ ص۳۲۲ را والی و کرد، و او به مردم دستور داده بود کسی به علیه‌السلام احسان نکند، و اگر کسی کوچکترین احسانی کند سخت عقوبت خواهد شد، به حدی کار بر علویّین تنگ شده بود که لباس‌های زنان علویّه کهنه و پاره شده بود و پیراهن سالمی را برای به نوبت می‌پوشیدند، و نخ ریسی می کردند، تا متوکّل به درک واصل شد. 📚 الکنی و الألقاب ج۳ ص۱۴۴  ؛  مقاتل الطالبین ص۳۹۶ از اعمال زشت و پست متوکّل این بود که همیشه و در همه جا علیه السلام را به بدی یاد می کرد، و به آن حضرت جسارت می کرد؛ او چندین بار قبر مبارک حضرت علیه السلام را خراب کرد، ولی دوباره بنا شد. متوکّل در راه دست قطع می کرد و زوّار را می کشت، تا جایی که تعداد کشتگان را ۷۰هزار نفر نقل کرده اند. 📚 رسالهٔ فیروزیّه (میرزا عبد الله افندی رَحِمَهُ الله) در زمان معاصر هم بعد از سقوط حاکم ظالم عراق ملعون و حرکت شیعیان به سمت ی معلّی برای زیارت، جمعی از زائرین به طُرُق مختلف در مسیر به رسیدند. به خاطر جسارت هایی که متوکّل در مجلسی به امیرالمؤمنین علیه السلام کرد، پسرش در شب چهارشنبه سوّم یا چهارم ماه شوال چند نفر از غلام های خاص پدر را مأمور کشتن وی کرد، و آن ها در حالی که متوکّل مشغول بود، خونش را ریختند و به درکات جحیم شتافت. در همان روزی که متوکّل به دستور پسرش منتصر کشته شد مردم با او در قصر معروف جعفری کردند. منتصر مردی به ظاهر رئوف و مهربان بر پیامبر صلّی الله علیه و آله بود، و بر عکس پدر خود به آل ابی طالب علیه السلام احسان می کرد و به هیچ وجه متعرض ایشان نمی گشت. او زیارت علیه السلام را آزاد کرد و مانع احدی نشد، و دستور داد را به اولاد و علیهماالسلام رد کنند، و اوقاف آل ابی طالب علیه السلام را آزاد کرد و دستور داد کسی متعرض شیعیان علی علیه‌السلام نشود. همچنین برای علویّین و علویّات مدینه اموالی فرستاد تا در میانشان تقسیم شود. او در روز ۲۵ربیع الأوّل سال ۲۴۸هـ.ق بیمار شد و در پنجم ربیع الثانی هنگام عصر در گذشت و مدّت خلافتش شش ماه بود. گفته شده که او مسموم شد به زهری که در شاخ ریخته بودند. 📚 تتمة المنتهی ص۳۲۲
🔶 و در کلام علیه‌السلام 🔶 المتقي الهندي في كنز العمّال، بالأسناد عن سليم بن قيس العامري، قال: سأل ابن الكواء عليّا عليه السلام عن السنة و البدعة و عن الجماعة و الفرقة. فقال عليه السلام: يا بن الكواء، حفظت المسألة فافهم الجواب: السنة- و اللّه- سنة محمّد صلّى اللّه عليه و آله و البدعة ما فارقها، و الجماعة- و اللّه- مجامعة أهل الحق و إن قلّوا و الفرقة مجامعة أهل الباطل و إن كثروا. از علیه‌السلام از ، ، (وحدت) و سؤال کرد؛ پس فرمود: ای پسر کواء سؤال را حفظ کن و جواب را بفهم! فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است و بدعت آنچه آن باشد و به خدا قسم، وحدت، همدست شدن با است هر چند اندك باشند و تفرقه، همدستى با است هر چند بسيار باشند. 📚 کتاب سلیم ابن قیس الهلالی ج۲ ص۹۶۴ . .
🔶 روضه از زبان خویش 🔶 ... فَجَمَعُوا الحَطَبَ الجَزلَ عَلی بابِنا وَ أتَوا بِالنارِ لِیُحرِقُوهُ وَ یُحرِقُونا، فَوَقَفتُ بِعِضادَةِ البابِ وَ ناشَدتُهُم بِاللهِ وَ بِأبِی أن یَکُفُّوا عَنّا وَ یَنصُرُونا. فَأخَذَ عُمَرُ السَوطَ مِن یَدِ قُنفُذٍ ـ مَولی أبِی بَکرٍ ـ فَضَرَبَ بِهِ عَضُدِی فَالتَوی السَوطُ عَلی عَضُدِی، حَتّی صارَ کَالدُملُجِ وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ ـ وَ أنا حامِلٌ ـ فَسَقَطتُ لِوَجهِی وَ النارُ تَسعَرُ وَ تَسفَعُ وَجهِی فَضَرَبَنِی بِیَدِهِ حَتّی انتَثَرَ قُرطِی مِن اُذُنِی وَ جائَنِی المَخاضُ فَأسقَطتُ مُحسِناً قَتِیلاً بِغَیرِ جُرمٍ فَهذِهِ اُمَّةٌ تُصَلِّی عَلَیَّ ؟؟؟! وَ قَد تَبَرَّاَ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنهُم، وَ تَبَرَّاتُ مِنهُم. ( علیها السلام ـ با آن وضعیت وخیم، درد بازو، صورت کبود شده، پهلو شکسته، چشمان کم سو، بدنی که دچار سوختگی شده و ... و قلبی شکسته و پُر از غم ـ فرمودند :) ... بر درب خانه ما زیادی جمع کردند و آوردند تا خانه و ما را آتش بزنند. من در پشت درب ایستاده بودم و آن‌ ها را به خدا و پدرم می دادم که دست از ما بردارند و ما را یاری کنند. ناگهان تازیانه را از دست (غلام ) گرفت و با آن به بازوی من زد. در این هنگام دور بازوی من پیچید، به گونه ای که دور تا دور بازویم وَرَم کرد و مثل بازو بند شد و با پایش به درب زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد (و من در آن هنگام بودم) پس با صورت بر زمین افتادم، در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. سپس عُمَر چنان به صورتم زد به طوری که گوشواره هایم تکّه تکّه شده از گوشم جدا شدند و درد زایمان به سراغم آمد و را (که بی گناه بود) کردم. آیا این‌ ها مردمی هستند که می خواهند بر جنازه من نماز بخوانند ؟!! در حالی كه خداوند و فرستاده او از آنان جسته‌اند، من نيز از آنان می‌جويم. 📚 بحار الانوار (ط - بيروت) ج۳۰ ص۳٤۸