eitaa logo
انباز
271 دنبال‌کننده
402 عکس
79 ویدیو
25 فایل
انباز: شریک، دوست، مانند و همتا، محبوب و معشوق. جایی کوچک برای فعالیت دینی ایتا: https://eitaa.com/anbaz60 تلگرام: https://t.me/anbaz60 ادمین: @Sajjaddinparast60 پست اول کانال: https://eitaa.com/anbaz60/2 وبلاگ: http://sdinparasti60.parsiblog.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
ملاحظه: خدا راضی است به حکومت اما مشروط به .
هدایت شده از حدیثنا
👂مراقب باشیم؛ گوشمان را به چه کسانی می‌سپاریم! 🌿...عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: 🍃«مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ.» 📚الكافي، ج۶، ص۴۳۴ 🔶از امام جواد (علیه‌السلام) نقل شده است: 🔸«هرکس به گوینده‌ای گوش می‌سپارد، در حقیقت او را عبادت می‌کند؛ 👈پس اگر آن گوینده از جانب خداوند (عزّوجلّ) سخن گوید، در حقیقت خداوند را عبادت کرده است 👈و اگر گوینده از جانب شیطان سخن گوید، در حقیقت شیطان را عبادت کرده است.» 📝پانوشتـــــــــــــــــــــــــــــــــ 1️⃣در متن عربی حدیث، برای «گوش سپردن» از ماده «صغي» استفاده شده. گوهر معنایی این ماده، «میل و گرایش» است. لذا این گوش سپردن، گوش سپردنی است انفعالی، که در آن درجاتی از فروتنی، تمکین، انقیاد و پذیرش در برابر طرف مقابل، وجود دارد. به‌همین‌خاطر است که این گوش سپردن، نوعی عبادت محسوب می‌شود و این‌جاست که امام جواد (علیه‌السلام) این هوش‌دار را به ما می‌دهند. 2⃣آن‌چه نسبت به آن هوش‌دار داده شده است، گوش سپردنِ منفعلانه است. اگر گوشمان را به کسی بسپاریم که خودش و سخنش خدایی است، این، خود عبادت خداوند محسوب می‌شود، اما اگر به کسی گوش بسپاریم که شیطان بر او مسلط است و سخنش را بر زبان او جاری می‌کند، این گوش سپردن، عبادت شیطان خواهد بود. 3⃣شنیدن سخن دیگران، اگر فعالانه باشد؛ یعنی با این پیش‌فرض باشد که این سخنان قطعی نیست و معلوم نیست درست باشد و قرار نیست من آن را بپذیرم و بر اساس آن عمل کنم و...، در این‌صورت این‌گونه شنیدن، عبادت محسوب نمی‌شود و خطرش کم‌تر خواهد بود. 4⃣این‌که مطالعه کتب ضالّه و تماشای شبکه‌های معاند و قرار گرفتن در معرض شبهات متعدد، برای عامه مردم جایز نیست، به همین دلیل است. اما آن عالمِ باتقوای هوش‌یاری که به مبانی دین آگاه است و با حقه‌های شیاطین آشناست و از فریب معاندان به‌دور است، با هدف پاسخ به شبهات و جلوگیری از فساد جامعه، نه‌تنها جایز است که سخن شیطان‌صفتان را بشنود، بلکه واجب نیز هست. 5⃣مرحوم کلینی (رحمه‌الله) این حدیث را در باب غناء (آواز آهنگین) ذکر کرده است. لذا این احتمال زیاد است که امام جواد (علیه‌السلام) این سخن را ناظر بر همین موضوع فرموده باشند. بنابراین سخن ایشان در مورد گوش سپردن به آوازهای آهنگین نیز صادق است. 👌درهرصورت، مراقب باشیم که به چه کسانی گوش فرا می‌دهیم و دل می‌سپاریم. 💠 جرعه‌ای از احادیث کمترشنیده‌شده اهل‌بیت ﴿علیهم‌السلام﴾ در «حـدیـثـنـا»: 💠 @hadithona
092 آیات 87-91 نساء.mp3
6.03M
ص 92 87-91 🔹 اثبات یا نفی جهاد ابتدائی؟
093 آیه 94 نساء.mp3
7.64M
ص 93 94 🔹 معنای نظامی و معنای فرهنگی آیه
اهل ادب گفته‌اند: ، نگهداشت حد هر چیزی است. (ر.ک. کشاف تهانوی) 🕯 🔹 از آداب در عالم مجاز و حضور: اگر متوجه ادعا و سؤالی نشدیم، صادقانه اظهار جهل کنیم و معنای سخن دیگران را بپرسیم؛ اگر کسی به رفتار و گفتارمان خرده گرفت و ما جواب درستی نداشتیم، خاضعانه اظهار جهل کنیم و فرصتی برای تأمل بگیریم و از پاسخگویی طفره نرویم؛ اگر متوجه شدیم حرفمان اشکال دارد، با چشم‌پوشی از حق، نکنیم و خود را حق‌به‌جانب جلوه ندهیم، بلکه اشکال را بپذیریم و کنیم. ▫️ هر چند دیگر تعجبی نیست، اما هنوز هم جای تأسف فراوان است اگر در تنگنای میدان گفتگو، مطلب را بپیچانیم و به لطایف الحیلی (بلکه به نیرنگ‌های شنیعی) توپ را بیندازیم به میدان طرف مقابل؛ که از لقمان حکیم چنین وصیت نقل شده است: أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ؛ کار خود را پاک کن، که حسابرس، بینا است. (اختصاص (شیخ مفید)، ص: 341) ▫️ خوشا به حال کسانی که اگر در معرض پذیرش مسئولیت دیگران‌اند (دست کم در حد دوست و پدر و مادر و ...) اول برای خودشان حل کرده باشند که عقلائا و شرعا به و اصلاح رفتارند و عملا هم کرده و ورزیده باشند. ... فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ (ذاریات 55) خدایا بیدارمان کن! 🌱
095 آیات 102-103 نساء.mp3
4.66M
ص 95 102-103 🔹 اسلام، دین است، حتی هنگام نماز؛ نه دین 🔹 نماز خوف
098 آیات 122-127 نساء.mp3
5.66M
ص 98 122-127 🔹 نفی نژادپرستی و اشرافیت دینی و مذهبی 🔹 اشاره‌ای به
099 آیه 128 نساء.mp3
5.38M
ص 99 128 🔹 نقد تفاسیر ذیل آیه 🔹 توضیح درست آیه، مستلزم دفاع از است، نه نفی آن. 🔹 توضیح ذیل آیه
100 آیات 135-136 نساء.mp3
5.37M
ص 100 135-136 🔹 نمونه کوچکی از تفسیر اجتماعی-حکومتی قرآن کریم
101 آیه 141 نساء.mp3
5M
ص 101 141 🔹 قاعده نفی سبیل 🔹 اشاره‌ای به تدبیر خدا برای نجات و پیشرفت جوامع اسلامی
هدایت شده از مرتضی رجائی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مثل آب خوردن... 🔸️در این روزهای آخر ماه ، حتماً این مصاحبه خاص رو ببینید و بشنوید... 🔸️شاید همین مصاحبه سبب شد یه تصمیم خاص بگیرید و با یه حال جدید وارد ماه مبارک بشید. 🆔️ @m_rajaaei
قبلا درباره آقای سه متن زیر را در کانال فرستاده بودم: https://eitaa.com/anbaz60/25 https://eitaa.com/anbaz60/86 https://eitaa.com/anbaz60/113 اینک به دلیل نظرخواهی یکی از اساتید عزیز و بزرگوارم، مطالب زیر را درباره «ترجمه خواندنی قرآن» تقدیم حضور می‌کنم: 🔹 امتیازات این ترجمه: 1️⃣ ویژگی‌های زیر باعث می‌شود قلم این ترجمه، به آسانی قابل فهم باشد: ✅ ترجمه‌ای تفسیری است، و فاصله‌ی زمانی، زبانی و گفتمانی مخاطب با متن قرآن را پر می‌کند. ✅ تلاش می‌کند مطالب را با عباراتی به‌هم‌پیوسته عرضه کند؛ بنابراین متنی منسجم در اختیار می‌گذارد. ✅ پرهیز حداکثری از واژه‌ها و اسلوب‌های کلام عربی دارد. ✅ از آنجا که معادل‌های متداول در زبان فارسی امروزین را انتخاب می کند، برای هر شخص آشنا به این زبان، قابل فهم است. یکی از دلچسب‌ترین معادل‌هایی که در این ترجمه دیده‌ام، «کاردرست» برای «حکیم» است. این معادل، معنای حکیم را در جایی که به عنوان صفت فعل به کار می‌رود، به خوبی نشان می‌دهد. 2️⃣ تکیه اصلی این ترجمه بر تفاسیر ارزشمندی همچون المیزان و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) است. بنابراین در فهم معارف قرآنی، دقت قابل دفاعی دارد. 🔹 اشکالات مطرح بر این ترجمه: 1️⃣ برخی از اساتید فن ترجمه قرآن، عامیانه بودن بعضی از عبارات آن را عیب می‌شمارند؛ زیرا قرآن متنی فاخر است و باید تناسب متن و ترجمه رعایت شود. به نظر بنده این اشکال وارد نیست؛ زیرا اولا فاخر بودن یک متن، لزوما به معنای پرهیز از تعابیر عامیانه نیست، و این مسئله تابع غرض و روش کاربرد آنها است. ثانیا برخی از تعابیر عامیانه برای مخاطبان در سطح سواد دیپلم (که مترجم محترم همین گروه را مخاطب خود فرض کرده) قابل فهم‌تر می‌نماید و غرض درست از ترجمه، همین منتقل کردن پیام قرآن به مخاطب است. 2️⃣ گاهی اشتباهات مفسران، خصوصا تفسیر شریف المیزان در این ترجمه منعکس شده است. 3️⃣ در بعضی موارد به هر علتی، دقت مطلب فروکاسته شده است؛ شاید به این علت که مطلب آیه یا منبع تفسیری خاصی را به خوبی متوجه نشده یا اینکه دقت را فدای بیان آسان‌تر مطلب کرده‌اند. البته شخصا معتقدم برای ترجمه‌ای با ویژگی‌های مذکور، چنین مواردی قابل اغماض است؛ چه اینکه سایر ترجمه‌ها نیز مصون از خطا نیستند (حتی برخی از ترجمه‌های مهم، خطاهای بیشتری دارند). 4️⃣ برخی از دیدگاه‌های تفسیری جدید، فهمی مستقیم‌تر و عمیق‌تر از آیات قرآن به دست می‌دهند که پاسخ به شبهات قرآنی را نیز هموارتر می‌کنند. در برخی از موارد که مراجعه داشتم، رد پایی از این نظرات ندیده‌ام. 🔍 برای ملاحظه اکثر نقاط قوت و ضعفی که عرض کردم، دیدن ترجمه دو آیه 34 و 128 سوره نساء (درباره ) و مقایسه با آنچه در فایل‌های صوتی زیر آمده، خالی از لطف نیست 👇 https://eitaa.com/anbaz60/409 https://eitaa.com/anbaz60/434
102 آیات 148-149 نساء.mp3
4.98M
ص 102 نساء 148-149 🔹 از مستنیات غیبت 🔹 تقدم تربیت بر دستور 🔹 تبعیت استنباط فقهی از فلسفه دین، فلسفه حقوق و فلسفه فقه 🔹 تأثیر افزودن مؤلفه بر دایره حجیت استنباط از نصوص دینی 🔹 جزای شرط آیه 149 چیست؟
103 آیات 1550162 نساء.mp3
6M
ص 103 155-162 🔹 اضلال و هدایت خدا، سلب اختیار نمی کند 🔹 معنای شک و ظن و یقین
104 آیات 163-170 نساء.mp3
4.95M
ص 104 163-170 🔹 برای درک شهادت خدا به حقانیت قرآن، باید با محتوای قرآن مأنوس باشیم.
106 آیات 1-2 مائده.mp3
4.89M
ص 106 : غرض سوره + آیات 1 و 2 🔹 آیا عمل به همه عقود واجب شرعی است؟ 🔹
107 آیه 3 مائده.mp3
4.92M
ص 107 3 🔹 بیانی متفاوت درباره سیاق آیه اکمال دین 🔹
ادامه از قبل 🔺🔺🔺 پی‌نوشت‌ها: 1️⃣ البته ایشان در نقل و نقد معنای سوم ثار الله، معنای اول ثار را خونی می‌داند که به دنبال انتقامش باشیم، نه هر خونی: «ثالث اینکه ثار به معنی دم باشد و کلام مبتنی بر تنزیل و تقدیر شود. یعنی اگر خدا خون داشت، تو بودی. از قبیل عین الله و جنب الله و ید الله. و این وجه را در جایی یاد ندارم که دیده باشم ولی بعید است؛ چه، ثار به معنی مطلق دم نیست، بلکه آن خون ریخته شده‌ی قابل اقتصاص است، چنانچه بر متتبع مستأنس هویدا است.» (ص 164) همچنین در وجه پنجم همین معنا (دم مطلوب) را مفروض گرفته است. 2️⃣ شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، انتشارات مرتضوی، چاپ 1376، ص 162 3️⃣ سه مورد در منابع لغوی دیدم که ممکن است شاهدی بر این معنا حساب شوند: یک) ابن اثیر می‌گوید: في حديث محمّد بن مسلمة يوم خيبر «أنا له يا رسول اللّه الموتور الثَّائِر» أى طالب الثَّأْر، و هو طالب الدّم. (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏1، ص: 204). اما به نظر می‌رسد او نمی‌خواهد «ثأر» را به معنای «دم» بگیرد، بلکه از نظر مصداقی بیان می‌کند که خواهان انتقام، همان خونخواه است. چه اینکه از عبارت دیگر او چنین برمی‌آید که گاهی «دم» به معنای انتقام به کار می‌رود: الأوتار: جمع وتر بالكسر، و هو الدّم و طلب الثأر (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏4، ص: 99) دو) ابن سیده می‌گوید: «الثَّأْرُ: الطَّلَبُ بالدَّمِ. و قِيلَ: الدَّمُ نَفْسُه.» (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 172) اما همانگونه که ملاحظه می‌کنید معنای دوم را با تعبیر «قیل» آورده که دلالت بر ضعف این معنا نزد خود مؤلف دارد. لسان العرب هم این مطلب را به همین شکل از ابن سیده نقل کرده است. سه) در کتب لغت و ادب، تعبیر «طالب الثأر» کاربرد زیادی دارد. ممکن است گفته شود «معنای در این تعبیر نمی تواند "طلب خون" باشد؛ زیرا در این صورت معنای عبارت "خواستنِ خواستنِ خون" خواهد بود که نادرست است». اما این استدلال نیز تام نیست: اول: چنین کاربردهایی را برمی‌تابند و موارد مشابه دیگری هم در زبان‌های مختلف دارند، مانند آنچه در برخی از معانی حروف جاره در زبان عربی می‌بینیم (ضربتک بالسوط و ضربتک مستعینا بالسوط؛ ذهبت من المدرسة و ابتدأت الذهابَ من المدرسة). دوم: بر فرض پذیرش این نظر، معمول شدن «ثأر» برای مادۀ «طلب»، خود دلیلی بر این تغییر معنا است و استعمال ثار به معنای خون در سیاق های دیگر، نیازمند دلیل دیگری خواهد بود. 4️⃣ الدم: الثار على سبيل المجاز. (معجم المصطلحات البلاغية و تطورها، احمد مطلوب، ص: 527، پاورقی 4) 5️⃣ این معنا از جهتی نزدیک به معنای اولی است که شفاء الصدور آورده، ولی اشکالی که او می‌گیرد، بر توضیحی که آوردم وارد نیست. از جهتی نیز شبیه معنای چهارم او است، ولی چنانکه خود او هم آورده، توضیح لغوی او (ثار = مثئور = قتیل) مقبول نیست، و البته در توضیح ما نیازی هم به این معنا نیست. 6️⃣ این معنا نظیر وجه دوم شفاء الصدور است، اما باز هم توضیح لغوی او نه مقبول است و نه مورد نیاز.
معنای 🌹 مرحوم میرزا ابوالفضل طهرانی در شرح عمیقی که بر زیارت شریف عاشورا دارد، دو معنا برای ذکر می‌کند: «استعمال ثار به معنی ️⃣ و مسلم است و معنی ثانی معنی مصدری است.»2️⃣ همچنین دو استعمال لغوی زیر را نقل می‌کند (که در کتب لغت نیز آمده است): ▫️ ثأَرتُ حمیمی: خونخواهی کردم قریب خود را (یعنی به خونخواهی دوستم اقدام کردم)؛ ▫️ ثأرت فلانًا بحمیمی: خونخواهی کردم به واسطه قریب خود (یعنی با کمک دوستم به خونخواهی کسی برخاستم). در ادامه، پنج وجه برای آورده و در نهایت، وجه پنجم را پذیرفته است: «خامس اینکه ثار به معنی همان دمِ مطلوب باشد و اضافه به الله به جهت آن باشد که مخصوص به مطالبه او و ولی حقیقی او است. و این اوجَهِ معانی است و اضافه، بنابراین، به معنی لام است بر وجه متعارف. و عجب است که هیچ کس را متعرض این وجه ندیدم با کمال استقامت و انطباق بر قواعد و مناسبت با اذواق سلیمه.» (همان، ص 164) 🔍 بررسی: اولا هیچ منبع لغوی نیافتم که «ثأر» را به معنای خونی بداند که می‌خواهیم انتقامش را بگیریم (الدم المطلوب)، بر خلاف نظر میرزای طهرانی. ثانیا استعمال «ثأر» به معنای مطلق خون هم مشکوک است3️⃣ هر چند بعید نیست دست کم معنای مجازی آن باشد، شهادت ادیبی حاذق، همچون صاحب شفاء الصدور نیز سند قابل تأملی است. اما بیشتر چنین به نظر می‌رسد که ماجرا برعکس باشد؛ یعنی گویا «دم» به معنای «ثأر» و انتقام به کار می‌رود، نه ثار به معنای خون.4️⃣ حاصل اینکه با توجه به اینکه معنای مصدری ثار (خونخواهی و انتقام) قطعی است، دو وجه در معنای روشن است: 1. اضافه مصدر به فاعل: کسی که خدا خونخواه او است5️⃣ 2. اضافه مصدر به مفعول‌به: کسی که دنبال خونخواهی خدا است (یعنی می خواهد از دشمنان خدا انتقام بگیرد)6️⃣ با توجه به برخی از مباحث تاریخی (درباره ماجرای کربلا) و مبانی دینی، معنای اول آشکارتر است، ولی معنای دوم هم نادرست نیست. البته اگر اثبات شود «ثار» به معنای «خون» یا «خونی که به دنبال انتقامش هستیم» نیز به کار رفته است، در این صورت معنای مختارِ شفاء الصدور هم درست خواهد بود، بدون اینکه دو معنای ذکر شده را رد کند. اما شاید علت اینکه دیگران این وجه را نگفته‌اند، همین باشد که دیگران، ثار را به این معنا ندانسته‌اند. 🔻🔻🔻 ادامه در بعد
PTT-20210419-WA0055.opus
1.94M
کتاب التصریف جلسه دوم و أمّا الرّباعيّ المجرّد، فهو فعلل كدحرج دحرجة و دحراجا. و أمّا الثّلاثيّ المزيد فيه، فهو على ثلاثة أقسام: الأوّل: ما كان ماضيه على أربعة أحرف: كأفعل، نحو: أكرم يكرم إكراما، و فعّل نحو: فرّح يفرّح تفريحا، و فاعل، نحو: قاتل يقاتل مقاتلة و قتالا و قيتالا. الثّاني: ما كان ماضيه على خمسة أحرف: إمّا أوّله التّاء، مثل تفعّل، نحو: تكسّر يتكسّر تكسّرا، و تفاعل، نحو: تباعد يتباعد تباعدا، و إمّا اوّله الهمزة، مثل انفعل، نحو: انقطع ينقطع انقطاعا، و افتعل، نحو: اجتمع يجتمع اجتماعا، و افعلّ، نحو: احمرّ يحمرّ احمرارا. الثّالث: ما كان ماضيه على ستّة أحرف: مثل استفعل، نحو: استخرج يستخرج استخراجا، و افعالّ، نحو: احمارّ يحمارّ احميرارا، و افعوعل، نحو: اعشوشب يعشوشب اعشيشابا، و افعوّل، نحو: اجلوّز يجلوّز اجلوّازا، و افعنلل، نحو: اقعنسس [يقعنسس‌] اقعنساسا، و افعنلى، نحو: اسلنقى [يسلنقي‌] اسلنقاء. و أمّا الرّباعيّ المزيد فيه، فأمثلته تفعلل كتدحرج [يتدحرج‌] تدحرجا، و افعنلل، نحو: احرنجم [يحرنجم‌] احرنجاما، و افعللّ، نحو: اقشعرّ [يقشعرّ] اقشعرارا. تنبيه: الفعل إمّا متعدّ، و هو الفعل الّذي يتعدّى من الفاعل إلى المفعول به، كقولك ضربت زيدا و يسمّى أيضا واقعا و مجاوزا، و إمّا غير متعدّ، و هو الفعل الّذي لم يتجاوز الفاعل، نحو: حسن زيد، و يسمّى لازما و غير واقع و تعديته في الثّلاثي المجرّد بتضعيف العين، أو بالهمزة كقولك: فرّحت زيدا و أجلسته، و بحرف الجرّ في الكلّ، نحو: ذهبت بزيد و انطلقت به.
فاضل ارجمند آقای احمدیاسر وافی برخی از کتب ادبی را تدریس می‌کند که امروزه کمتر مورد توجه‌اند. با توجه به تسلط علمی و بیان شیوای ایشان، دوستانی که می‌خواهند در ادبیات عربی (که در فهم قرآن و سنت مفید است) تقویت شوند، می‌توانند از این صوت‌ها بهره‌مند شوند.
🧐 اگر اهل مباحثه یا پیگیری مباحثات باشید (خصوصا در مسائل اجتماعی و سیاسی) لابد دیده‌اید که بعضی از افراد، خطاب به مخالف نظر خود می‌گویند «این نظر شخصی شما است»، «این دیدگاه شخصی شما است»، «این تحلیل شخصی شما است» و مانند آن. گذشته از اینکه چنین تعابیری در واقع مصداق «مغالطۀ بستن راه استدلال» به حساب می‌آیند، گرفتار یک اشکال عمدۀ معرفت‌شناختی هم هستند. این اشکال را می‌توان از رهگذر شناسایی مغالطۀ و مغالطۀ ، با تمرکز بر کلمۀ پیگیری کرد، که مغالطۀ اول را در کلام این دوستان توضیح می‌دهم: 1️⃣ اگر مراد از چنان عباراتی این است که «مطلبی را می‌گویی که خودت آن را باور داری [نه من]»، با چند سؤال مواجه خواهیم بود: اگر افرادی غیر از ما باوری داشته باشند، آیا دلیل بطلان آن باور است؟ اصولا مگر اصل، غیر از این است که هر کسی باید نظری را در گفتگوها مطرح کند که خودش باور دارد؟ (اعم از اینکه آن نظر، نظر مشهور یا دیگران هم باشد یا نه.) و مگر شما که با نظر طرف مقابل مخالفید، نظر شخصی خودتان را نمی‌گویید؟! 2️⃣ اما اگر مراد این است که «مطلبی را می‌گویی که خودت آن را باور داری، نه هیچ کس دیگری»، اولا اشکال قبلی به نحو دیگری مطرح می‌شود: مگر انحصار یک باور در یک شخص، دلیل باطل بودن آن گزاره است؟ ثانیا حتی اگر بطلان چنین باوری را بپذیریم، لازم خواهد بود گویندۀ این سخن، حصر موجود در کلامش را اثبات کند. یعنی باید اثبات کند که در گسترۀ تاریخ و جغرافیا، دست کم تا کنون، هیچ کسی موافق این نظر نبوده و نیست. ❌ روشن است که توان اثبات چنین ادعایی از طاقت بشر عادی خارج است () و اگر هم امکان داشته باشد، ادامۀ گفتگو به امری وابسته می‌شود که در زمان متعارف و معقولی تمام نمی‌شود و بحث درباره مسئلۀ اصلی، بی‌نتیجه می‌مانَد (). 3️⃣ اگر هم معنای دیگری از این تعبیر اراده شده، گرفتار است و نیاز به توضیح و شفاف‌سازی علمی دارد. با توجه به این اشکالات، راه درست و منطقی در ، عبارت است از بر مدّعا؛ چه اینکه مدّعی من باشم یا طرف مقابلم و نظر مخالفم. 💐
شرط فعل شرط نتیجه و الشرط إما أن نتصوره بنحو شرط النتيجة، بأن يشترط البنك على المودع في عقد ما أن يكون مالكا لحصة معينة من الربح على تقدير ظهوره ... و إما أن نتصور الشرط بنحو شرط الفعل أي شرط التمليك لا شرط أن يكون مالكا. (الدليل الفقهى تطبيقات فقهية لمصطلحات علم الأصول، ص: 201) إن متعلق الوصية تارة يكون هو الملكية أو الاختصاص بنحو شرط النتيجة، و أخرى هو التمليك أو الاختصاص بنحو شرط الفعل أو تصرفا آخر غير التمليك. (دروس تمهیدیه) در شرط نتیجه، میت وصیت کرده که «بعد از من، این شیء در ملک فلانی باشد» اما در شرط فعل، میت شرط کرده که «بعد از مرگم، وصی من، این شیء را به ملک فلانی درآورد». در اولی، صرفًا با وصیت و مرگ، فلانی مالک آن شیء می‌شود اما در دومی بعد از وصیت و مرگ، باید وصی هم تملیک کند (یعنی فلانی را مالک آن شیء قرار دهد، به طریقی مثل هبه). یعنی در دومی وصیت به شرط فعل وصی محقق می‌شود و اگر وصی تملیک نکند وصیت محقق نمی‌شود، اما در اولی فعل کسی شرط نیست و به صِرف مرگ، مالکیت مطرح شده در وصیت، محقق می‌شود.