صدای چند نفر دیگه هم می اومد که از دعوا و حسینیه و یک نفر یه اسم سعید حرف می زدن . گفتم : بله چند لحظه صبر کنید .
دستم رو ، روی اف اف گرفتم و سرم رو به طرف بابا چرخوندم : بابا جون . آقا امیر عباس اومدن با شما کار دارن .
_ ای وای سر کلاس بودم نتونستم جوابشو بدم . گفتم بعداً زنگ میزنم که به کل یادم رفت .
مرصاد به گوشیش نگاه کرد : اوه یا خدا . ۱۲ بار زنگ زده نفهمیدم .
تو دلم گفتم حتما فکر یار بودی که نفهمیدی شازده .
بابا و مرصاد باسرعت رفتن دم در . مامان دم به دقیقه به ساعتش نگاه میکرد . گفتم : چی شده مامان چرا انقدر نگرانید؟
_چیزی نیست . صدرا دیر کرده .
توی دلم مامان رو مسخره کردم ، آخه مگه یک نفر چقدر میتونه مهم باشه که شب و روزت رو نگرانش باشی . اصلا مگه عشق چقدر میتونه وجودت رو تسخیر کنه !
ولی چند هفته بیشتر طول نکشید تا از حرفم پشیمون شدم . گفتم : الان میاد مامان نگران نباشید.
مامان رفت داخل اتاق . زمان خوبی بود برای سردر آوردن از قضیه حسینیه و دعوا و...
رفتم دم پنجره و پایین رو نگاه کردم امیر عباس و چند نفر دیگه از بچه های هیئت بودن .
خدا رحم کرد که صدای زنگ گوشیم سرم رو برگردوند وگر نه مامان منو تو اون وضعیت که پنجره رو باز کرده بودم و داشتم ملت رو دید می زدم ، می دید و آبرو ، حیثیت برام نمی موند .
رفتم تو اتاق و گوشیم رو برداشتم . ستیا بود : سلام رفیقم . چطوری ؟ دایی چطوره ؟ ...
بعد از یک ساعت احوال پرسی بالاخره گذاشت من هم حرف بزنم : سلام ستیا خوبیم همه .
_خب حالا که خوبین بیا پایین که با مهسا و شهلا بریم سینما . یک فیلم جدید اومده . تازه بعدشم میریم پارک یک دست والیبال میزنیم تو رگ .
مهسا و شهلا خواهرای دو قلو بودن که چند سالی می شد باهم دوست بودیم .
بعد از اون همه کار کردن و جمع و جور کردن وسایل واقعا به اون گردش احتیاج داشتم : اومدم .
سریع رفتم داخل پذیرایی و با مامان صحبت کردم . بعد از یک ساعت خواهش و التماس مامان راضی شد .
حاضر شدم و رفتم داخل پارکینگ . روسریم رو مرتب کردم . در نیمه باز خونه رو باز کردم و رفتم بیرون .
خواستم فقط نیم نگاهی به امیر عباس بندازم و طوری رفتار کنم که انگار اصلا برام مهم نیست ولی با دیدن اوضاع و احوالش نیم نگاهم چند ثانیه ای طول کشید .
حواسم به امیر عباس بود که یکی دستم رو کشید .
ادامه در قسمت بعدی 🌺🍃
#رمان_عشقى
#رمان
#رمان_عاشقانه_مذهبی
#رمان_عاشقانه
#رمان_ایرانی
#رمان_آنلاین
#رمان_جدید
#رمان_خوب
#رمان_جذاب
#عاشقانه
#عاشقانه_خاص
#عشق
#عاشق
#رمانتیک
#مهربانی
#رفاقت