تعجب کردم : برای چی ؟
_ چرا خودت رو می زنی به اون راه ؟
_ کدوم راه ؟
لبخندی از روی شیطنت زد : خانم مرادی اومد و شماره مامانت رو از من گرفت ، برای امر خیر .
واقعا تحمل یک مسئله دیگه که بخواد ذهنم رو درگیر کنه نداشتم : دست شما درد نکنه منیره خانم . من فعلا به همین درس های دانشگاهم برسم خیلی کار کردم .
نمی خواستم کسی بیاد خواستگاریم . اونم پسر آقای مرادی که معلوم بود از نظر مذهبی و اقتصادی کم و کسری ندارن . بعد باید مامان و بابا رو به هزار بهونه راضی کنم که دست از سرم بردارن . حتی فکر کردن به ازدواج با کسی به غیر از امیر عباس برام مثل کابوس بود . ❤️❤️❤️ ادامه در قسمت بعدی
رمان_خوب
#رمان_جذاب
#رمان_جدید
#رمان_عاشقانه_مذهبی
#رمان_عاشقانه
#رمان_عشقى
#رمان_ایرانی
#رمان_آنلاین
#رمان
#متن_خاص
#رمان_خاص
#دختر_مذهبی
#پسر_مذهبی
#عاشق
#عاشقانه_مذهبی
#عاشقانه
#عاشقانه_خاص
#عاشقانه_ها
#امام_حسین
#عشق
#خواستگاری
#دخترانه
#شیرینی
#دیدار
#باشد_قبول
#یا_حسین
#یا_علی
#یا_حسن
#دختر
#روضه