eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
275 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
269 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 روز 24 مرداد ماه دهکده فتح المبین مقر رزمندگان لشگر سیدالشهداء علیه السلام ❇️این تصویر آخرین تابلوی ثبت شده از است دست به بی سیم زانو بغل کرده و با مرثیه بر سیدالشهداء(ع) میگرید قرار است تا چند ساعت دیگر بال در بال ملائک رهسپار ملکوت شود مرتضی اهل شهرری بود و میرفت که دومین شهید خانواده ملکی باشد مرتضی در بامداد روز 25 مرداد 1364 در در منطقه به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای تهران در قطعه 23 میهمان خاک شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 بامداد 25 مرداد1364 منطقه عملیات فکه ✍️✍️✍️✍️ راوی: 1️⃣ ساعت 5.30 غروب بود که تجهیزاتم رو محکم کردم. یک نیم ساعتی دنبال کش گشتم تا نارنجک‌ها رو به حمایلم محکم کنم. قرار بود سر معبرها پرچم بزنیم. چوب پرچم‌ها دو برابر قد من بود. بعد از اینکه تجهیزاتم رو بستم شروع کردم سر چوب پرچم ها رو با سرنیزه تیز کردن که به راحتی داخل خاک فرو بره... تازه از داغی آفتاب کم شده بود که با بلند گو همه گردان‌ها و واحدها رو در محوطه باز (مقر عملیاتی لشگرده سیدالشهداء(ع) قبل از عملیات عاشورای 3 که در جاده فکه بعد از سه راهی قهوه خانه قرار داشت) خواستند. دسته ما متشکل بود از مربی های کار کشته آموزش نظامی که بعضا از مربی های پادگان امام حسین (ع) بودند و من و چند تا از مامور شده بودیم به این دسته و وظیفه این دسته به جهت توانمندی هایی که داشتند، در گیری با دشمن و سرگرم کردن اون برای خروج نیروها از منطقه درگیری بود و درحقیقت بچه های تخریب که به این دسته مامور بودند وظیفه داشتند معبر برگشت نیروهای عملیات کننده رو بزنند. اینهم از استثناهای عملیاتهای جنگ بود؛ ؟ ساعت نزدیک 6.30 غروب بود که تو محوطه اردوگاه واحدها و گردانها به خط شدند. ابتدا حاج آقای فضلی صحبت کرد و بعد هم آقا رحیم صفوی پشت تریبون رفت و در مورد عملیات توضیحی داد و بلافاصله اتوبوس‌ها و کامیون‌ها و چند مینی بوس و تویوتا وانت اومدن و بچه ها سوارشدند و به ستون از اردوگاه بیرون اومدیم و به چپ جاده پیچیدیم و به روانه شدیم تا دو راهی سایت که یک راه به سمت شوش دانیال و یک راه به سمت فکه می‌رفت هوا روشن بود و بعد از اون هوا تاریک شد. ماشین ها با چراغ جنگی حرکت می‌کردند و مواظب بودن به هم نخورن. تا اینکه ستون روی جاده شنی عریضی نگه داشت و گفتن برای نماز و شام پیاده بشین. وقتی پیاده شدیم ساعتم رو از جای سیم چینم در آوردم، دیدم ساعت 9 شبه و یک ربع بود که از اذان گذشته بود. پرسیدم اینجا کجاست که گفتند روی پیاده شدیم... ادامه دارد👇🏿👇🏿👇🏿👇🏿 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 بچه های تخریب لشگر10 عملیات عاشورای 3 دهکده فتح المبین قبل از حرکت برای عملیات عاشورای 3 از سمت چپ: بهرام بیاتی فریدون ملایی برادر امینی جعفرطهماسبی @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 بامداد 25 مرداد1364 منطقه عملیات فکه ✍️✍️✍️✍️ راوی: 2️⃣ وضو داشتیم و نماز مغرب وعشا رو با پوتین خوندیم. شام رو هم تقسیم کردند. شام یک بسته کالباس بود و یک گوجه فرنگی و نون لواش. همه رو تو هم گذاشتیم و یک لوله درست کردیم و مشغول خوردن شدیم. همینطور که شام می‌خوردیم فرمانده ها با بچه ها کارهاشون رو چک می‌کردند و ما های_تخریب هم وظایفمون رو مرور می‌کردیم. قرارشد برادر بهرام بیاتی، مین خنثی کنه و من و ملایی هم پشت سرش طناب معبر بکشیم و سر معبر، ابتدا و انتهای میدون به جهت اینکه رزمنده ها معبر رو گم نکنند دو تا پرچم بزنیم. ساعت ده شب بود که سوار آیفا شدیم و همه گردان‌ها و واحدها به سمت محل ماموریتشون اعزام شدند. حدود یک ساعتی با ماشین راه رفتیم. مسیر طولانی نبود اما چون ماشین چراغ خاموش حرکت می‌کرد زمان زیادی برد تا اینکه ماشین ایستاد و پیاده شدیم و بلافاصله در یک ستون قرار گرفتیم و حرکت شروع شد. نیم ساعت پیاده راه رفتیم تا به خط پدافندی ارتش رسیدیم. نیم ساعتی به جهت هماهنگی و توجیه گردان پدافند کننده معطل شدیم و باز و مسوول دسته، کارها و وظایف هرنفر رو توضیح دادند و ساعت از دوازده گذشته بود که از خاکریز خط اول گذشتیم و با رعایت شرایط اختفاء، بعضی جاها ایستاده و دولا دولا و بعضی جاها هم به صورت سینه خیز به سمت خط اول دشمن حرکت می‌کردیم . فکر کنم شب اول ماه ذی الحجه بود، آسمون ظلمات بود حتی ستاره ها هم نور نداشتن. خود این تاریکی بچه های اطلاعات عملیات رو به اشتباه انداخت و یک مقدار ما از مسیر منحرف شدیم. مسئول تیم اطلاعات ما بود. یک مقدار که از مسیر منحرف شدیم ستون رو نگه داشت و رفت جلو و برگشت و بعد از چند دقیقه راهپیمایی به مسیر اصلی اومدیم و این گم شدن هم دلیل داشت. چون هوا خیلی تاریک بود و شیارها رودخونه های فصلی هم شبیه هم بود و بوته هایی که در منطقه وجود داشت سرعت رو کم می‌کرد که نکنه گشتی های عراقی باشن. دریکی از شیارها بودیم که دشمن منور زد و بلافاصله چند رگبار پراکنده که چرت ما رو پاره کرد. اونقده لذت داره در ستون که به سمت دشمن میری چرت بزنی!! من این رو بارها تجربه کردم. نمیدونم چندهزارقدم راه رفتیم. فقط میدونم دوسه کیلومتری شد تا رسیدیم زیر" تپه رزمی" که مکان درگیری ما با دشمن بود. اینجا هم من فضول، باز ساعتم رو از جای سیم چینم در آوردم و نگاه کردم ساعت 2 نیمه شب بود. دسته ما داخل یک شیار که در اثرسیلاب‌های فصلی درست شده بود زیر تپه رزمی مخفی شد و هرکدوم از بچه ها آماده می‌شدند برای انجام ماموریتی که داشتند. چون ارتباط بی سیمی ما با عقب قطع شده بود نگران بودیم و دشمن هم تک و توک منور میزد. فاصله ما با دشمن شاید دویست متر بیشتر نبود. تو تاریکی شب با هم حرف می‌زدند و ما می‌شنیدیم. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 ❇️ ✅ اعلام رمز عملیات توسط سردار فضلی بامداد 25 مرداد ماه 1364 🔷 🔶حسن.... ناصر حاج حسن امیری فرمانده گردان حضرت قاسم(ع) 🔶داود..... ناصر شهید حاج داوود آجرلو فرمانده گردان علی اصغر(ع) @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خاطره ۲ دقیقه ای رو از دست ندید 🔹 خاطره ای شنیدنی از نوجوان چهارده ساله وقتی جعبه مهمات باز کردم فقط گریه کردم....😭 ─┅┅┅─🍃🌸🍃 🍃🌸🍃
j ta, [۱۵.۰۸.۲۳ ۱۱:۵۸] 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 بامداد 25 مرداد1364 منطقه عملیات فکه ✍️✍️✍️✍️ راوی: 3️⃣ حدود ساعت دو نیم بود که ارتباط برقرار شد و گفتن کارو شروع کنید. قرار بود ما معبر رو باز کنیم و بچه های آموزش نظامی رو عبور بدیم و اونها خود رو به سنگرهای اجتماعی و به تیربارهای سنگین دشمن برسونند و با تیربار و آرپی جی سنگرها رو خاموش کنند و با گردانها که روی سایر تپه ها عمل کرده بودند الحاق برقرار کنند و از معبرما به عنوان استفاده شود . چون مسیر در نظر گرفته شده از داخل شیار بود و اگردشمن آتش می‌ریخت تلفات کمتری داشت. از شیار بالا رفت و پشت سرش برادرسلیمانی و بیاتی و من هم پشت سر او از شیار بالا رفتم و پشت قرارگرفتیم. میدونه مین اش خیلی قدیمی بود و احتمال می‌رفت که مین‌ها با جریان آب جابجا شده باشند لذا باید خیلی دقت می‌کردیم. برادر سلیمانی و بیاتی با شهید مهدی فرد از سیم خاردار تک رشته ای اول میدون مین عبور کردند و مین‌ها رو خنثی می‌کردن. ردیف اول میدون مین، منور ایتالیایی بود و بعد از اون دو سه نوار مین گوجه ای تا اینکه به سراشیبی که می‌رسیدیم چندین نوار بود. اونا رد شدند و من و مولایی پشت سر اونا به صورت دو نوار سفید موازی می‌کشیدیم. هنوز یک ردیف از مین های والمر خنثی نشده بود که صدای الله اکبر بلند شد و درگیری شروع شد و دشمن شروع کرد به منور زدن و آتیش ریختن. منطقه مثل روز روشن شد. در این گیرو داربود که صدای انفجاری از جلوی ما اومد. ما حواسمون به کارخودمون بود که دیدیم برادر سلیمانی دولا دولا داره عقب میاد تا به ما رسید گفت کار رو ادامه بدید . ما معبر رو ادامه دادیم چند قدم جلوتر دیدیم بهرام بیاتی هم غرق خون تو میدون افتاده.. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 بامداد روز 25 مرداد 1364 فرماندهان لشگر 10 (فرمانده تخریب) (فرمانده اطلاعات عملیات) فرمانده گردان قمربنی هاشم(ع) ...... فرمانده محور عملیات @alvaresinchannel
25 مرداد 1364 با رمز فرمانده عملیات: حاج علی فضلی فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع) گردان های عمل کننده: منطقه عمومی فکه @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 به یاد سردار دل‌ها حاج قاسم سلیمانی کلیپی کمتر دیده شده ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ➕ به ( ) بپیوندید👇 🆔 @shohada_fakkeh
38.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 رزمندگان شهید لشگر10سیدالشهداء(ع) از گردان ها و واحدها در عملیات یاد و خاطره شهدا را گرامی میداریم @alvaresinchannel
یاد وخاطره در گرامیباد. عملیات عاشورای 3 در 25 مردادماه 64 در توسط رزمندگان لشگر10 انجام شد ✅ شهید محسن علی پور بایی در شناسایی عملیات و 5 شهید هم در ایجاد معبر عبور برای رزمندگان به شهادت رسیدند. این تعداد شهید نشان دهنده فعالیت و ماموریت های متعدد در این عملیات است. @alvaresinchannel
🔼 سالروز مجاهدت های خاموش و دشوار آزادگان عزیز ما در اسارت‌گاه‌های عراق از جمله مقاطع فراموش نشدنی تاریخ پرشکوه ما است . مقام معظم رهبری
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 بامداد 25 مرداد1364 منطقه عملیات فکه ✍️✍️✍️✍️ راوی: 4️⃣ با کمک برادرها معبر رو باز کردیم و بچه های دسته آموزش نظامی رو عبور دادیم. من یک لحظه یاد پرچم ها افتادم که باید ابتدا و انتهای معبر نصب می‌کردیم. از جام بلند شدم و دولا دولا بین دو دویدم ابتدای میدون مین و پرچم ها رو باز کردم و دو طرف معبر که مثل یک کوچه شده بود کوبیدم. دشمن پی درپی منور می‌زد. مثل اینکه معبر رو دیده بود و با خمپاره معبر رو میکوبید. منهم اومدم داخل شیار جانپناه گرفتم تا آتیش سبک بشه. چند دقیقه نگذشته بود که دیدم از پشت سر صدای دارد میاد. اول گقتم شاید بلدوذر یا لودر اومده برای جانپناه درست کردن.اما نزدیکتر که اومد در زیر نور منور دیدم یک سبز رنگ داره به سرعت به سمت ما میاد. خیلی ترسیدم، گفتم دور خوردیم و دشمن اومده ما رو اسیر کنه. یک شیخ روحانی هم اونجا با ما بود. سوال کرد برادر چی شده؟ گفتم: آشیخ به قول امام؛ مکتبی که شهادت داره اسارت نداره. با تعجب پرسید میخوای چیکار کنی؟ یک از کمرم باز کردم بهش دادم و یک نارنجک هم خودم ضامنش رو آزاد کردم و منتظر عکس العمل خشایار شدیم. خشایار چند متر مونده بود به شیار ایستاد و گرد و خاک زیادی هم کرد. تو گرد و خاک دیدم یک دفعه درب روی کلاهک بازشد و یک نفر با زیر پیراهن پرید بیرون و پشت سرش هم با ناباوری دیدم فرمانده تخریب پایین پرید. ضامن نارنجک رو محکم کردم و دویدم سمت خشایار تا مسیر رو اشتباه نرن. شهید سید محمد از دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت چه خبر معبر کجاست، سلیمانی کو... با هم به سمت معبر دویدیم و وارد معبرشدیم. دشمن با تیربار سنگین داخل معبر رو می‌زد. من از ترسم که تیر نخورم خودم رو روی زمین می‌کشیدم اما دیدم راست راست داخل معبر داره راه میره. دستش رو کشیدم و با التماس گفتم سید "تو رو به جدت مواظب باش" تیر میخوری، انگار نه انگار. چند قدم که رفتیم برخوردیم به بهرام بیاتی که هنوز توی میدون مین غرق خون افتاده بود و ناله می‌کرد. تا سید رو دید گفت: آقا سید کمک کنید. سید با عتاب رو به من کرد و گفت: خودم بقیه معبر رو میرم، تو اینو کول بگیر و ببر عقب... سید چنان جذبه ای داشت که آدم جرات نمی‌کرد بگه نه. بیاتی رو یک مقدار رو دوشم گرفتم و به سمت انتهای میدون کشیدم. بدنش سنگین شده بود. راننده خشایار هم اومد کمک و به سختی اونو بالای خشایار گذاشتیم تا به عقب بره. باز خودم دویدم داخل معبر و به سمت بالای رفتم. دیدم نیروها دارن میان که از معبر عبور کنند. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 بامداد 25 مرداد1364 منطقه عملیات فکه ✍️✍️✍️✍️ راوی: 5️⃣ ساعت حدود سه و نیم یا چهار صبح بود. بچه های گردانها عقب میومدند و شهدا و مجروحین و اسراء رو هم با خودشون عقب میاوردن. تقریبا همه نیروها عقب رفتند اما سید عقب نمی اومد. هرچی من و سلیمانی بهش التماس می‌کردیم سید گوشش بدهکار نبود. فکرکنم نگران بچه هایی بود که رفته بودن پل های روی رو منهدم کنند. بچه های گردانها عقب رفته بودند اما مشغول انهدام سنگرها و تجهیزات دشمن و کار گذاشتن بودند. هوا دیگه داشت روشن میشد که خبرآوردن که همه بچه های تخریب با اتمام ماموریتشان عقب اومدند. شهید سید محمد هم رضایت داد و عقب اومد. به خط خودمون که رسیدیم داشت نماز صبح قضا می‌شد. نماز رو با لباسهای خونی و با تیمم و بدون اینکه پوتین از پا دربیاریم خوندیم. بعد از نماز سوار تویوتا شدیم و به عقبه (ع) دردهکده (ص) اومدیم. دیدیم بقیه بچه ها هم اونجا هستند. یک راست رفتم سمت کلمن آب یخ و کلمن رو سرکشیدم. از خستگی روی زمین افتادم. هنوز خورشید بالا نیومده بود و سرو صدای "هندونه خربزه" بچه ها من رو از زمین بلند کرد و با همون دست خونی هندونه رو میزدم رو زمین و میشکافت و با خوردنش رفع تشنگی می‌کردم. حالم که جا آومد یاد رفیقا افتادیم و سراغ یک به یک رو از هم می‌گرفتیم. کلمه"اونم رفت خوش به حالش"بین بچه های تخریب و سایر گردانها رد و بدل می‌شد. تو همون دقایق اولیه بعد از عملیات سر زبونها حماسه خوابیدن رو بود. ما خبر نداشتیم. فقط به خودمون می‌بالیدیم که یک چنین رفیقی داریم. تو دهکده حضرت رسول بودیم (عقبه رزمندگان لشگرحضرت رسول(ص) و سیدالشهداء(ع) درعملیات والفجرمقدماتی) که اخبار ساعت 8 صبح اعلام کرد که 3 دیشب در منطقه فکه توسط رزمندگان اسلام انجام شده و تعداد 35 نفر از دشمن اسیر گرفتن و بعد هم اعلام کرد که از این ساعت رای گیری برای انتخاب هم آغاز شده . ماشین‌ها اومدن و رزمنده ها رو سوار کردن و به عقب بردند. مقر گردان ما در پل کرخه بود و ما ایستگاه صلواتی کرخه پیاده شدیم و رفتیم حموم و از حموم که بیرون اومدیم صندوقهای رای گیری رو آوردند تا رزمندگان رای بدهند. ما هم با کارت پلاک رای دادیم. رای همه ما بود و مسولین رای گیری کارت پلاک جنگی ما رو سوراخ کردن. @alvaresinchannel
سلام‌ارباب خوبم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ.. وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ .. اَلسَّلامُ عَلَی‌الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن‌الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِالْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ‌الْحُسَین🏴 سلام امروز به نیابت محمد جهانخواه 『ع』 @khademin_alborz
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از خوش‌رفتار اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 @khademin_alborz
فرار از چاقی میانسالی با ۵ حرکت @AkhbareFori
🔴یادمان والفجر۴ به روایت تصاویر 🔻یادمان شهدای والفجر۴، محل انجام عملیاتی به همین نام است که در نوار مرزی مریوان_دره شیلر و در نزدیکی پایانه مرزی باشماق واقع شده است. 🌐 باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور جهاد رسانه‌ای شهید رهبر 🆔 @Rahianenoor_press