eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
4.2هزار دنبال‌کننده
32.7هزار عکس
37هزار ویدیو
34 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
وارد خونه شدم ... وقتی صلاحه چرا باشم؟ رفتم تو اتاقم، بغض خیلی سنگینی تو گلوم بود، نه اشکم میریخت نه حرف میتونستم بزنم. سمت لباس‌هام رفتم. لباس سیاهم رو پوشیدم با چادر مشکیم از اتاق رفتم بیرون و به هال رفتم ، مامان و عمه از بس گریه کرده بودن بیهوش شده بودن و عمو ها حالشون تعریفی نداشت ، محمدم اصلا خونه نبود نشستم یه گوشه به یه جا خیره شدم چند دقیقه بعد رفتم تو حیاط کنار حوض تا از جمعیت دور باشم یه دستی رو شونم نشست برگشتم ، شیدا بود کنارم نشست. هرچی حرف میزد من نمیشنیدم. انگار کر شده بودم. بدون توجه به حرفای شیدا به گوشه باغچه خیره بودم و بغض سنگینم بزرگتر میشد. محمد بعد چند دقیقه وارد خونه شد با این پیرهن سیاه چقدر مظلوم شده بود .... اونم آمد کنار ما شیدا یکم روسریش رو جلوتر کشید چند دقیقه هر سه تا ی ما به گوشی ای خیره بودیم و حرفی نمیزدیم بقیه تو خونه بودن و صدای قرآن و گریه مردم میومد خانوما طبقه ی بالا بودن که ما معمولا اونجا نمیرفتیم و آقایون طبقه پایین مدتی بعد در با شدت باز شد و نگاه هر سه ما برگشت سمت در، ستایش با نگرانی که از چهره‌ش معلوم بود به سرعت وارد حیاط شد کنارم زانو زد _ شیوا ...... شیوا ... شیوا چی شد ... کی آمد دنبالت ... اینجا چه خبره + تو ..... ساکت شدم و ادامه حرفم رو خوردم ستایش: _من چی شیوا..... با گریه گفت _ یکی بگه اینجا چه خبره ولی حال ما بدتر از این بود که بگیم بابا واسه همیشه رفته...ستایش اومده بود تسلیت بگه، میخواست من تنها نباشم، همدردی کنه اما من هیچکدوم رو حواسم نبود. حالم خرابتر از اونی بود که حرف بزنم و جواب محبتش رو بدم. ستایش و شیدا گریه میکردن. دقایقی بعد که ستایش یکم آروم شد. آمد نزدیکم و دستام رو گرفت هرچی میگفتن که من گریه کنم اشکم نمیریخت اما دور چشمم قرمز شده بود. همه نگرانم بودن که چرا گریه نمیکنم نکنه دیوونه شدم محمدم که ما رو دید برای اینکه معذب نشیم رفت داخل تا اینکه ستایش با اشک گفت _حالا میفهمم حضرت رقیه چقدر درد کشید وقتی سر باباشو براش اوردن انگار بنزین روی آتش شدم سرم رو بلند کردم و زار زدم. بلند بلند جیغ میزدم و بابا، بابا میگفتم. بعد چند دقیقه با کمک بقیه منو بردن اتاقم. چند ساعت بدون وقفه فقط گریه کردم و همه از گریه ها و حرف های پر از دردم گریه میکردن تا بالاخره ما کمی که آروم تر شدیم مامان ستایش آمد دنبالش. نگاهی به ساعت مچی تو دست شیدا کردم ساعت 7:55 دقیقه رو نشون میداد، صدای اذان از مسجد کنار خونه بلند شد ، همراه شیدا از تو اتاق محمد یه جانماز دیگه برداشتیم و بعد به اتاق من رفتیم و دونفری شروع کردیم به نماز خوندن اون شب سخت ترین شب زندگیم بود بخاطر همین عمو محمود اینا موندن اینجا و شیدا شب رو پیش من خوابید 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖رمان نمره قبولی💖 قسمت۱۶ اون شب اصلا خواب به چشمم نیومد ولی مجبور شدم بخوابم اذان صبح رو دادن با اولین الله اکبر بیدار شدم و شیدا رو هم بیدار کردم با هم به هال رفتیم محمد کل دیشب رو تو هال بود و اصلا نخوابید به نوبت به روشویی رفتیم و وضو گرفتیم بعد اینکه محمد هم وضو گرفت من ، شیدا ، محمد جانماز ها رو پهن کردیم و شروع کردیم به نماز خوندن و بعد ما مامان و خاله و عمو نماز خوندن بعد اذان دیگه هیچکی خوابش نبرد جز محمد که از دیشب بیدار بود رفتم تو اتاقش ... چقدر معصوم خوابیده بود کنارش نشستم و به گوشه ای زل زده بودم و اشکام بند نمی‌اومد ظهر از بس حال مامان بد بود عمو و خاله بردنش بیمارستان و من و شیدا شروع کردیم به ناهار درست کردن این بار موقع اذان من دستم بند بود و شیدا میخواست بره محمد رو بیدار کنه که با صدای در اتاقش و گفتن یاالله فهمیدیم که خودش بیدار شده‌ و به روشویی رفت تا وضو بگیره بعد ناهار یه زنگ به عمو زدم تا حال مامان رو بپرسم خوشبختانه حالش بهتر شده بود بالاخره دلم رو به دریا زدم و به محمد گفتم : _ محمد...... میشه.... میشه بریم.....گلزار شهدا ؟ + آخه ... وسط حرفش پریدم _ به خدا بگی نه با شیدا تنها پا میشیم میریم دزد بیاد ما هم ببره بکشه ها ۳ تا داغ ببینین اینقدر حالم بد بود که عصبانی و بلند گفتم محمد هم نفسش رو با صدا بیرون داد : + خب حاضر شید تو ماشین منتظرتونم جلوتر رفتم و محمد رو بغل کردم و گفتم: _ممنونم داداشی تا بخاطر لحن بدم از دلش در بیاد با شیدا به اتاق رفتیم و هر دو مانتوی مشکی همراه با روسری های مشکیمون رو پوشیدیم و بعد برداشتن چادر و گوشی به سمت ماشین رفتیم به گلزار که رسیدیم رفتم سمت مزار بابا نفهمیدم شیدا و محمد کجا رفتن، شاید مزار شهید حججی . منم از فرصت استفاده کردم تا یکم با ، بابا خلوت کنم
46.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑امام‌خامنه‌ای‌حفظه‌الله: «امروز جوان ایرانی به برکت شعار «الله اکبر» کارهای بزرگی را انجام می‌دهد» نماهنگ جدید گروه رسانه‌ای «هتنا»🔥 الله اکبر 🇮🇷 خامنه‌ای رهبر تقدیم به مالک های زمان 🌱 🖇 🤝 🆔کانال تحلیلی خبری عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید
🚘 قیمت خودرو 📆 امروز جمعه، 27 بهمن 1402 🔻 با توجه به تعطیلی بازار خودرو، هیچ‌گونه نوسانی ندارد. در هفته‌ای که گذشت، بازار خودرو دچار التهاباتی شد که غالباً متأثر از تغییرات نرخ دلار بود. 🆔قیمت روز خودرو در کانال عاشقان ولایت
♦️‌ طرح جدید دیوارنگاره میدان فلسطین تهران به زبان عبری: برای ۲ میلیون آواره آماده‌اید؟ 🔹‌همزمان با بالاگرفتن تنش‌ها در مرزهای لبنان و سرزمین‌های اشغالی، از جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان فلسطین تهران با شعار "ما قوی‌تر و مصمم‌تر از همیشه‌ایم، شما برای ۲ میلیون آواره‌ آماده‌اید؟" و تهدید صهیونیست‌ها رونمایی شد. http://eitaa.com/ashaganvalayat
♦️‌دیدار محرمانه رئیس رژیم صهیونیستی با نخست‌وزیر قطر 🔹‌پایگاه آکسیوس مدعی شده اسحاق هرتزوگ، رئیس رژیم صهیونیستی روز جمعه در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ با محمد بن عبدالرحمن الثانی، نخست‌وزیر قطر دیدار کرده است. 🔹‌دو منبع آگاه به پایگاه آکسیوس گفتند موضوع این دیدار مذاکرات در خصوص آزادسازی اسرا در غزه بوده است. 🔹‌آکسیوس نوشته این دیدار غیرمعمول در برهه‌ای حساس در مذاکرات آزادی اسرا صورت گرفته است. 🔹‌اکثر تماس‌هایی که از ۷ اکتبر به این سو بین قطر و رژیم صهیونیستی انجام شده با ریاست «دیوید بارنئا»، رئیس موساد انجام شده است. 🔹‌گفته می‌شود هرتزوگ برخی از اسرای صهیونیستی که در توافق قبلی آزاد شده‌اند و خانواده‌های آنها را به همراه خودش به مونیخ آورده است http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ توافق ایران و عراق برای مقابله و محاکمه تروریست‌ها 🔹‌رئیس قوه‌قضاییه در پایان سفر به عراق:دو طرف بر سر تعقیب تروریست‌ها و پیگیری پرونده ترور شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس توافق کردند. 🔹‌در این سفر همچنین درباره تشکیل شعب ویژه در عراق برای رسیدگی به مشکلات تجار ایرانی، و نیز رفع مشکلات ایرانیان مقیم برنامه ریزی شد. http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔴آلمان: حمله به رفح در نوار غزه باعث بروز فاجعه انسانی می‌شود 🔹آنالنا بائربوک وزیر خارجه آلمان هشدار داد که حمله به رفح در نوار غزه باعث بروز فاجعه انسانی می‌شود. 🔹بائربوک چهارشنبه شب در کنفرانسی خبری در قدس اظهار کرد: ۱.۳ میلیون نفر در فضایی بسیار کوچک منتظر هستند. آنها در حال حاضر جایی برای رفتن ندارند. ⛔️نکته اینها اینقدر گستاخ و بی شرف هستند که منظورشان اینست اگر در مصر جایی بود که بروند هیچ اشکالی ندارد. و سران بی‌غیرت در کشورهای عربی نمی‌گویند اصل حمله باید متوقف باید شود و کشتار کودکان و زنان هدف دشمن کودک کش است. 🔹وی افزود: اگر در چنین شرایطی ارتش اسرئیل به رفح حمله کند یک فاجعه انسانی رخ خواهد داد. 🔹بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی به تازگی اعلام کرد که عملیات زمینی در رفح ظرف ۲ هفته آینده آغاز خواهد شد. نخست وزیر رژیم صهیونیستی در ادامه گزافه‌گویی‌های خود خواستار نابودی گردان‌های نظامی جنبش حماس در رفح تا قبل از ماه رمضان شد. 🔹این طرح با محکومیت‌ها و نگرانی‌های گسترده جهانی مواجه شده است. 🔹گروه‌های مقاومت فلسطین ۱۵ مهرماه برابر با هفتم اکتبر ۲۰۲۳، عملیات غافلگیرکننده‌ای با نام «طوفان الاقصی» را از غزه (جنوب فلسطین) علیه مواضع رژیم اسرائیل آغاز کردند که سرانجام پس از ۴۵ روز نبرد و درگیری، سوم آذرماه ۱۴۰۲ برابر با ۲۴ نوامبر ۲۰۲۳، میان اسرائیل و حماس آتش بس موقت چهار روزه یا همان وقفه برای تبادل اسرا میان حماس و اسرائیل برقرار شد. 🔹این وقفه در جنگ، هفت روز ادامه یافت و سرانجام صبح جمعه ۱۰ آذر برابر با اول دسامبر ۲۰۲۳، آتش‌بس موقت به پایان رسید و رژیم اسرائیل حملات علیه غزه را از سرگرفت. این رژیم برای تلافی حملات غافلگیرکننده‌ «طوفان الاقصی» و جبران شکست خود و توقف عملیات مقاومت، تمام گذرگاه‌های نوار غزه را بسته و در حال بمباران این منطقه است. ✅ کانال عاشقان ولایت .
. 👇تقویم نجومی اسلامی شنبه👇      ✴️ شنبه 👈28 بهمن / دلو 1402 👈7 شعبان 1445👈 17فوریه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅مسافرت. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅شکار و صید و دام گذاری. ✅دیدار با قاضی و پیگیریهای قضایی. ✅و آغاز نویسندگی خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶 مناسب زایمان: نوزاد ستاره اقبالش سبک و خوش قدم است. 💑مباشرت امشب: دلیلی وارد نشده است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج جوزا و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید کالا. ✳️معامله املاک. ✳️تبادل اسناد و قولنامه و قرار داد. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️آغاز تحصیل و تدریس. ✳️آغاز نویسندگی و نگارش کتاب و مقاله... ✳️شراکت و امور شراکتی. ✳️و دیدار با روسا نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث دولت و ثروت می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث مرگ ناگهانی می شود. 😴😴 تعبیر خواب : خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 8 سوره مبارکه "انفال" است. لیحق الحق و یبطل الباطل..... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که بین خواب بیننده و دیگری اختلافی پیش آید و دعوا را نزد قاضی یا حکم برند و معلوم شود حق با خواب بیننده است. چیزی همانند ان قیاس گردد... کتاب تقویم همسران صفحه ۱۱۶ 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان https://ble.ir/ashaganvalayat
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان نمره‌ی_قبولی قسمت ۱۷ و ۱۸ عمو محمود اینا هم رفتن و من موندم و یه دنیا غم.... مامان دیگه اون مامان قبل نبود، محمد دیگه اون محمد قبل نبود ، منم ، دیگه اون شیوای قبل نمیشم...کارم شده بود شبا تا اذان صبح گریه بقیشم دلداری دادن مامان " دلم برات تنگ شده بابا ، میگن شهدا زنده‌ن ، پس کجایی بابایی ؟ چرا دیگه بهم نمیگی دختر باهوش بابا؟؟؟؟ دیگه وقتی محمد بهم میگه خرگوش خانم، کسی نیست بگه این دختر باباشه...میدونی چقدر دلتنگ شب بخیر گفتن هاتم بابایی ؟ چقدر میخوام دوباره احترام نظامی بگذاری برام ؟ اصلا اینا نه فقط باش ی بار دیگه بگو شیوای بابا فقط ی بار قول میدم دیگه چیزی نخوام بابا.......بابا......بابا......" زندگی چقدر سخت شده بود بعد بابا ، چقدر نبودش احساس میشد و این درد بدی داشت چند ماه از این واقعه گذشت.... هیچ چیز مثل قبل نشد من به کلاس دهم رفتم باید مدرسه‌م عوض میکردم و اونجا هیچکی نمیدونست من روز اول مدرسه با بغل دستیم که اسمش «حنانه» بود دوست شدم حنانه دختر خوب و درس خونی بود و خونشون هم کوچه‌ی روبرویی ما بود بخاطر همین قرار گذاشتیم که هر روز با هم بریم و بیاییم ۶ ماه از شهید شدن بابا گذشته بود و هر روز بیشتر دلتنگش می‌شدیم.... بین دو راهی مونده بودم الان ۲ هفته‌ی کامله که حنانه دوست صمیمیمه ولی هنوز نمیدونستم بهش بگم فرزند شهیدم یا نه مدرسه ما یه مراسمی داشت ، که روزهای پنجشنبه شهید معرفی میکرد ، پس دیر یا زود همه میفهمیدن فرزند شهیدم، از اینکه بدونن پدرم شهید شده خجالت نمیکشم ، بلکه بهش هم میکنم ولی نمیخوام به این دلیل بهم احترام بگذارن یا اگه اتفاقی افتاد به پدرم ربط بدن هر هفته یکی از شهدا اسمشون رو ، رو دیوار زده بودن هفته اول : شهید مرتضی آوینی هفته دوم : ابراهیم هادی هفته سوم : عباس دانشگر و...... هفته نهم : رضا هاشمی ..... وای هنوز زوده ، اگه حنانه بفهمه ، احتمالا ناراحت میشه که بهش نگفتم ، باید همین امروز بهش بگم زنگ تعطیلی به صدا در آمد و بچه ها هم دیگه رو هل میدادن و با شتاب از در بزرگ مدرسه رد میشدن. و من همراه حنانه آروم و با آرامش از در مدرسه عبور کردیم ، نمیدونستم از کجا شروع کنم ، یا اصلا الان موقع خوبی هست ؟بالاخره بعد کلی کلنجار رفتن با مغزم شروع کردم : _ ام .... حنانه .... + جانم _ راستش...مدرسه هر...مدرسه هر هفته... یه شهید رو معرفی میکنه....و ..... + اتفاقی افتاده ؟ _ آره....یعنی نه..... فقط هفته نهم........ شهید..... پدر .... منه ..... ایستاد برگشت سمتم : + شیوا .. شوخی ... شوخی نمیکنی؟؟ بغض کردم : _ نه حنانه شوخی کجا بود پدر من ۶ ماهه شهید شده بغضم شکست و قطرات اشک یکی پس از دیگری از دریاچه چشمانم فرو میریختن و مهمان صورتم میشدن ادامه دادم : _ میخواسم یکم دیگه بهت بگم ولی.... ولی ترسیدم اگه بفهمی بگی چرا زودتر بهت نگفتم دستش رو روی شونم گذاشت و با لحن ملایمی که بغض درونش مشخص بود گفت : _لازم نبود الان بگی.... میتونستی هر وقت آماده بودی بگی و بعد قطره اشکی از گوشه چشمش پایین اومد. بغلم کرد و با آرامشی که در آغوشش بود آرام تر شدم ... با حنانه به سمت خونه راه افتادیم.تا آخرهای راه هر دو ساکت بودیم و به کوچه نزدیک شدیم که خانم جوانی برامون دست تکون داد و به سمتمون دوید بعد چند ثانیه نفس نفس زدن گفت : _ سلام حنانه ، سلام شیوا حنانه لبخندی زد و گفت : + سلام آبجی بالاخره از فکر دراومدم و آروم سلامی گفتم _ خب شیوا جون ، امروز باید با حنانه بریم جایی +نه بابا این چه حرفیه. من خودمم کار دارم باید برم جایی و بعد حنانه پرید تو بغلم و در گوشم طوری که خواهرش نفهمه گفت : _مرسی که گفتی و همراه با خواهرش دور شدن تو راه فکر کردم چکار کنم حرفم دروغ نشه. برای همین رفتم خرازی نزدیک خونمون نمد خریدم تا یه خرس قهوه‌ای درست کنم. خودمم نمیدونم این ایده چرا به ذهنم اومد. شاید بخاطر در آمدن از فکر بابا بود ... بخاطر گریه ای که کرده بودم سرم درد میکرد با سر درد شدید وارد مغازه خرازی شدم.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان نمره‌ی_قبولی قسمت ۱۹ و ۲۰ نمد، چسب، همه رو در کیفم جا کردم و زیپش بستم. رفتم سمت خونه. زنگ در رو زدم ولی کسی در رو باز نکرد .. مدتی صبر کردم و دوباره زنگ زدم ، باز هم کسی در را باز نکرد. اینبار محکم با دست به در کوبیدم ولی خبری از مامان و محمد نبود پشت در تکیه دادم دیگه کم مونده بود اشکم در بیاد چقدر مشکلات خسته شدم... که صدای شیدا رو شنیدم که از فاصله‌ی نچندان زیاد داد میزد _شیواااا بلند شدم و دویدم سمتش و همینطور که نفس نفس میزدم بریده بریده گفتم : _تو...نمیدونی...مامان....محمد...کجان ؟؟ شیدا بدون اینکه فکر کنه گفت + بیمارستان _ کجااااا ؟؟؟
+ انگاری که آقا محمد خواسته بره راهیان نور ولی مامان مخالفت کرده آقا محمدم عصبی رفته بیرون و ماشین زده بهش الان بیمارستانن .....ما هم آمدیم دنبال تو دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و زدم زیر گریه، عمو و خاله که اونور خیابون بودن با دیدن ما با شتاب به سمتمون دویدن . . . دکتر گفت از سر داداش محمدم عکس بگیرن، که مطمئن شن ضربه‌ای که به سرش خورده آسیب جدی براش نداشته . وقتی جواب آزمایش ها و عکس رو دید، کاغذی امضا کرد که مامان رفت حسابداری. وقتی با محمد تنها شدم گفتم: _داداش میشه امسال اصلا نری؟ اخه..... محمد:_ تو هم که حرفای مامانو میزنی ولی من باید برم سر به زیر و مظلومانه گفت _ابجی قشنگم تو مامان رو راضی کن برات جبران میکنم قول میدم دلم براش سوخت حق داشت یکم فکر کردم که راهی به ذهنم رسید ‌. . . . تازه شام خورده بودیم. رفتم چای دم کنم دیدم مامان تو اتاق نشسته و داره کتاب میخونه. پیش خودم گفتم بهترین وقت الانه چای دم کردم دوتا استکان ریختم برای خودمو مامان بردم. در زدم و مامان گفت: _ چای نمیخام شیوا. دستت درد نکنه مامان بی توجه به حرف مامان سینی رو گذاشتم زمین کنار مامان رو زمین نشستم. بلد نیستم مقدمه چینی کنم ولی کردم بخدا و گفتم _مامانی چرا نمیذاری محمد بره؟ +تو کاری نداشته باش عزیزم _مامان گناه داره محمد، بعد بابا، خیلی محمد داغون شد، بذار بره حالش خوب بشه +مگه من بعد از رفتن بابات دلم به کی خوشه؟ نه عزیزم نمیتونم بذارم پاره تنم بره با خنده گفتم _اخه مامانی مگه میخواد بره میدون جنگ اینجوری میگی؟ مامان با لحنی نرم تر گفت _ مادر نیستی بفهمی چی میگم کلی دیگه حرف زدم که اخر مامان قبول کرد بذاره محمد بره. وقتی خبر رو بهش دادم ، از خوشحالی، پشت تلفن داد میزد ازم تشکر میکرد عمو محمود اینا امروز میومدن خونمون بعد از شهادت بابا زود زود به ما سر میزدن. با شیدا لب حوض نشستیم و که یه فکر خوب به ذهنم رسید . _ آره خلاصه آقا محمد مام میخواد زن بگیره اونم از جبهه قیافه شیدا دیدنی شد + از..... از جبهه..... مگه اینجا چشه؟ _ هیچیش نیست ، ولی داداش من میخواد از جبهه زن بگیره تو چرا رنگت پرید + من..... نه .....خیلیم خوبم لبخند شیطنت واری زدم و گفتم _ آها فهمیدم + چی.....چیو... _ اینکه تو میخوای زن داداش.....منو تیکه تیکه کنی ؟؟؟ نفس راحتی کشید و گفت + چقدر بی‌مزه شدی شیوا . مگه بیکارم _ بعدشم تو نمیدونی زنا الان دیگه جنگ نمیرن دیوونه نفسش رو صدا دار بیرون داد و در واقع منی که متوجه رفتار عجیب شیدا شده بودم از خنده میخواستم زمین گاز بگیرم بخاطر همین جوابش رو ندادم 🍄از زبان محمد🍄 مامان قبل رفتن منو از زیر قرآن رد کرد _ مامان من که نمیرم میدون جنگ + هیس . اونجا مین‌های خنثی نشده داره _ ای بابا خلاصه یه کاسه آبم داد دست شیوا که بریزه پشت ماشین. کلی هم ساندویج کتلت برام درست کرد انگار میخوام برم دیگه نیام، قرآن تو دستش رو داد دست شیدا خانم، که دوباره از زیرش رد شم ، البته حقم داره بعد بابا دیگه نمیخواد کسیو از دست بده .... از عمو محمود و خاله زینب خداحافظی کردم و رفتیم بیرون منتظر ماشین. دو ، سه دقیقه بعد ماشین اومد، از زیر قرآنی که دست شیدا بود رد شدم... _ خداحافظ شیوا + خداحافظت داداشی _ خداحافظ شیدا خانم شیدا خانم نگاهی بهم کرد و خیلی آهسته گفت + خداحافظ لبخندی به همه زدم و سوار ماشین شدم قبل بستن در، بلند گفتم یاعلی و دستم رو به نشونه خداحافظی تکون دادم در رو بستم و شیوا هم کاسه آب رو ریخت پشت سرم. رسیدیم به اتوبوس ها سوار اتوبوس برادرا شدیم و حرکت کردیم. رو برداشتم و انداختم گردنم، با بودن چفیه، حس خیلی خوبی داشتم. یکی، دو ساعتی گذشت که بالاخره رسیدیم و یه آقایی که فکر کنم آقای محمدی بود راهنماییمون کرد
🌸﷽🌸                 🌱ذکر روز شنبه🌱              🌺 یا رب العالمین 🌺 🔷 تاریخ: بیست و هشتم بهمن ماه سال ۱۴۰۲، مصادف با هفتمین روز از ماه شعبان معظم سال ۱۴۴۵ 🔶 مناسبت ها : 🌹سالروزشهادت حجت الاسلام سیدعباس موسوی دبیر کل حزب اللَّه لبنان(سال۱۳۷۰) روز هوای پاک 🌲السلام علیک یا رسول الله(ص) 🍃 آیه روز  وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (۲۲-نور) ببخشید و چشم بپوشید، آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟ و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است 🍁حدیث روز پيامبر صلى الله عليه و آله يا عَلىُّ لاتُشاوِر جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ وَلاتُشاوِرِ البَخيلَ فَإِنَّهُ يَقصُرُبِكَ عَن غايَتِكَ وَلاتُشاوِر حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها؛ اى على با ترسو مشورت مكن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشكل را بر تو تنگ مى كند و با بخيل مشورت مكن، زيرا او تو را از هدفت باز مى دارد و با حريص مشورت مكن، زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه مى دهد. (علل الشرايع، ج2، ص559، ح1) 🌿زلال احکام خواندن نماز به نيّت قضا در وقت ادا س: اگر شخصى به اشتباه گمان برد که وقت نماز صبح تمام شده و نماز خود را به نيّت قضا بخواند و هنگام نماز ظهر بفهمد که نماز صبح قضا نشده بود، حکم نمازى که خوانده چيست؟ ج) اگر به قصد وظيفه فعليه و آنچه بر عهده او مى‌باشد نماز را خوانده، صحيح است. استفتائات مقام معظم رهبری http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎬 آزمایش پهپاد جدید روسیه🔥 🔷تصاویری از آزمایش پهپاد جدید روسیه با قابلیت حمل محموله ای به وزن یک تن با برد پروازی تا مسافت ١٠٠٠ کیلومتر https://ble.ir/ashaganvalayat
🚨سید حسن نصرالله: ⚠️ دشمن پای خود را از گلیمش درازتر کرد.ما به آن خواهیم فهماند که ترور زنان و کودکان تقاص بسیار سنگینی دارد و به همگان نشان خواهیم داد که هیچکس نمی‌تواند به جان لبنانی تعرض کند. http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎬نبرد جبهه شرق و غرب در جنگ روسیه و اوکراین 🔷 ویدیو منتشر شده از یکی از داوطلبان سوری حاضر در صفوف ارتش روسیه در جبهه مقابله با ناتو در خاک اوکراین http://eitaa.com/ashaganvalayat
🔴 ناتو |🔻برگزاری رزمایش‌ها برای آمادگی جنگ با روسیه است 🔹 «راب باوئر» رئیس کمیته نظامی ناتو گفت که بزرگترین رزمایش تاریخ این ائتلاف نظامی به هدف آمادگی برای درگیری احتمالی با روسیه اختصاص داده شده است. http://eitaa.com/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثبت رکورد گینس 😋 🍵🥮🥘🥗🌯🌮 🍵🥮🥘🥗🌯🌮🫔 🍵🥮🥘🥗🌯🌮🫔 https://ble.ir/ashaganvalayat
‍ ‌📚دیگی که زایید سر زا هم می‌رود در مواقعی که کسی مطلب غیر قابل قبولی را به خاطر منافع خود بپذیرد و چندی بعد از بابت همان مطلب ضرر کند از این مثل استفاده می‌کنند تا نتواند انکار و اعتراض کند. می‌گویند ملانصرالدین چند بار از همسایه‌اش دیگی قرض کرد و هر بار دیگچه‌ای داخل آن گذاشت و دیگ را پس داد. همسایه می‌پرسید دیگچه از کجا آمده؟ جواب می‌داد دیگت آبستن بود و در خانه ما بزایید. بار آخر دیگی بسیار بزرگ از همسایه به عاریت گرفت و پس نداد. همسایه به در خانه او آمد و سراغ دیگش را گرفت. پاسخ داد دیگت چند روز پیش سر زا از دنیا رفت. همسایه گفت دیگ که نمی‌میرد. ملانصرالدین پاسخ داد: دیگی که می‌تواند بزاید حتما روزی هم ممکن است سر زا بمیرد. داستان دیگری نیز می‌گوید روزی شخصی ناشناس دو مرغ برای سلطان محمود آورد و گفت امروز به نیت شراکت با سلطان نرد بازی کردم و برنده شدم و شایسته دیدم که این دو مرغ را که سهم سلطان است به قصر بیاورم. سلطان قبول کرد و دستور داد تا مرغها را از وی بگیرند. تا چند روز آن مرد هر روز چند مرغ می‌آورد و هر بار همان را می‌گفت و سلطان می‌پذیرفت‌. یک روز با حالی ناراحت و دست خالی نزد سلطان آمد. سلطان او را ناراحت دید و علت پرسید. آن مرد پاسخ داد امروز به شراکت با سلطان در بازی نرد هزار دینار باختم. سلطان خندید و دستور داد پانصد دینار سهمش را به او بدهند و به وی گفت از این پس بی‌خبر از من به شراکت من قمار نکن. . https://ble.ir/ashaganvalayat
جالب بود💚🌿 *در زمان قديم که يخچال نبود، خنک ترين آب قنات در تهران، قناتى بود كه بعدها زندان قصر در آن ساخته و بنا شد. بعد از آن، هركس به زندان مي‌افتاد، ميگفتند رفته آب خنک بخوره.* *و اين اصطلاح بعدها شامل همه زندانی هايی شد كه به زندان می افتادند!!* ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ *قدیما که تهرانیها با ماشین دودی میرفتند زیارت شاه عبدالعظیم پول رفت وبرگشت ماشین را باید اول میدادند* *برای همین اهالی شهر ری که مطمئن بودن اینها چون پول بلیط را قبلا دادند وحتما برمیگردند خانه هاشان،الکی تعارف میکردند که تو رو خدا شب پیش ما باشید!!!* . . *از آنجا تعارف شاه عبدالعظیمی ضرب المثل شد...* ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ *اصطلاح "بوق سگ" چیست؟ اینکه گفته میشود از صبح تا بوق سگ سر کارم!!* *در قدیم بازارها دارای چهار مدخل بودند که شبانگاهان آنان را با درهای بزرگ می بستند و تمامی دکانها نیز به همین طریق قفل میشدند .. از آنجا که همیشه احتمال خطر میرفت،نگهبانانی نیز شب در بازار پاسبانی میدادند.*به دلیل اینکه نمیتوانستندتمامی بازار را کنترل کنند ، سگهای وحشی به همراه داشتند که به جز خودشان به دیگری رحم نمیکردند. پاسبانان شب، در ساعت معینی از شب، در بوق بزرگی که ازشاخ قوچ بود ، با فاصله زمان معینی میدمیدند بدین معنا که عنقریب سگها را دربازار رها خواهیم کرد . دکانداران نیز سریع محل کسب خود را ترک کرده وبه مشتریان خود میگفتند دیر وقت است وبوق سگ را نواختند. از آن زمان بوق سگ اصطلاح دیر بودن معنا گرفته !* ‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️‼️ *به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.* *ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !* *وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.* *ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!* *مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!* *چون دیگر فروشنده‌هاازاین داستان آگاه شدند،همگی ماست‌ها را کیسه کردند!!!* .*وقتى ميگن فلانى ماستش را كيسه كرده يعنى اين...* •✾📚 http://eitaa.com/ashaganvalayat
همزمان با اقدامات ضدروسی امریکا و تصویب یک بودجه حدود 80 میلیارد دلاری برای ادامه جنگ در اوکراین، مرگ یکی از عناصر وابسته به امریکا در زندان‌های روسیه، غربی‌ها را آشفته کرده است. آلکسی ناوالنی که مامور شناسنامه‌دار سیا و ام‌آی 6 بود، فکر می‌کرد می‌تواند در ادامه انقلاب‌های رنگی در جمهوری‌های سابق شوروی در روسیه هم با کمک رسانه‌ای، مالی و پشتیبانی غرب چنین کاری کند اما مرگ او همزمان با تصویب کمک 80 میلیارد دلاری بایدن به ادامه جنگ علیه روسیه نشان داد که مزدوران غرب و خائن‌ها در روسیه به بدترین سرنوشت ممکن دچار می‌شوند. عده‌ای از رسانه‌های فارسی زبان و حتی حکومتی و دولتی از ناوالنی به عنوان «مخالف پوتین» و «مهمترین یا بزرگ‌ترین مخالف یا دشمن پوتین» یاد کرده‌اند، در حالی که باید او را به عنوان «مهمترین، بزرگ‌ترین و اصلی‌ترین مزدور امریکا و انگلیس و در مجموع غرب برای انهدام روسیه می‌نامیدند. متاسفانه وقتی سواد رسانه‌ای نباشد و همه از روی دست رسانه‌های غربی کپی کنند، تهش هم می‌شود همین. او مخالف پوتین نبود بلکه مزدور امریکا و انگلیس بود، مزدوری که قرار بود مانند اوکراین روسیه را هم نابود کند اما خودش نابود شد. سرنوشت هر خائنی بهتر از این نخواهد بود؛ در همین کشور ما وقتی تروریست‌های مسلح که نه تنها اعتراف کرده‌اند، بلکه مستندات عینی آن‌ها در مورد اقدامات تروریستی منتشر شده و همه دیده‌اند به دار مجازات آویخته می‌شوند، عده‌ای ساده‌لوح و ابله می‌آیند و برای این‌ها دلسوزی می‌کنند. هر کسی که برای خائن‌ها، وطن‌فروش‌ها، مزدورها دلسوزی کند تفاوتی با آن‌ها ندارد. 🆔 فقط کافیست لمس کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ خیانت عربستان سعودی و امارات به جهان عرب و جهان اسلام 🔹وزیر راه رژیم صهیونیستی: اگر امارات و عربستان به دادمان نمی‌رسیدند ادامه جنگ غزه بسیار دشوار می‌شد. 🔹وزیر حمل و نقل رژیم صهیونیستی از مسیر جدید تدارکاتی که محاصره دریای سرخ یمن را دور می زند، فاش کرد. 🔹کالاها از بندر Mundra هند به امارات متحده عربی حمل می شوند و سپس از طریق عربستان سعودی و اردن از طریق کامیون به اسرائیل منتقل می شوند. https://ble.ir/ashaganvalayat
. ♦️این روزها در اقتصاد و فرهنگ کشوری که ۳۵۰۰۰۰ شهید داده ، اتفاقاتی در حال وقوعه که فقط در دوره پهلوی تجربه شده است. ♦️کشف حجاب و فقر فراگیر هدف شهدا و امام (علیهم السلام) نبود. http://splus.ir/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری که برای اولین بار از شبکه المنار پخش شد 🔹️حاج محمد رعد نماینده حزب الله در مجلس لبنان و فرمانده شهید حاج وسام طویل (جواد) در جشن فارغ التحصیلی یک دوره نظامی، تخصص تک تیراندازان http://splus.ir/ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحضه آغاز حملات راکتی حزب الله به کریات شمونه در پخش زنده کانال ۱۱عبری http://eitaa.com/ashaganvalayat