eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
5.2هزار دنبال‌کننده
288 عکس
179 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟ همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟ آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟ فاطمه پشت افتاده خدایا چه شده؟ دودی از آتش آن در به سماوات رسید گل یاس نبوی را چه جراحات رسید به فلک ناله ای از مادر سادات رسید که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟ آسمان دید که برعرش طنین افتاده شعله بربال وپر روح الامین افتاده غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟ فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس من نگویم چه شده از درودیوار بپرس فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟ درهیاهو که همه فتنه گران همدستند ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند عده ای دست علی را به طنابی بستند بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟ گرچه مأمور به صبراست تواناست علی دربر کوه مصیبات شکیباست علی خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟ نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد یارتنهای علی در براعدا چه شده؟ به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود تا که جان به تن یار علی زهرا بود ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟ ✍ .
. ای گل یاسین گل باغ عفاف کعبه نماید حرمت را طواف شمه ای از جلوه ی ایثار توست بخشش پیراهن شام زفاف هست جنان خانه ی دربست تو جودوکرم می چکد ازدست تو ای که تویی چشمه ی خیر کثیر وقت عطا وکرمی بی نظیر جز تو چه کس قوت وغذای سه شب داده به مسکین ویتیم واسیر برکرمت دوست نظر داده است آیه به شأن تو فرستاده است ای که تویی جلوه ای ازکبریا آیتی از عصمت تو شد حیا نیست عجب گرکه بخوانم تو را لیله ی قدر همه ی انبیا نورتو شد باعث اشراق هور راز سماواتی والله ونور ای همه نور وهمه حُسن صفات نورتو خیزد به فلک درصلات ناز تورا خالق تو می خرد ناز کنی گربه همه کائنات عرش برین قبله ی حاجات توست فخر خداوند مناجات توست گل همه جا برتو توسل کند نام تو را زمزمه بلبل کند بانوی گل های بهشتی وباز نام توبه روی لبم گل کند ای که وجود تو وجود علیست نام شریف تو سرود علیست فاطمه ای جان من وروح من ای تو به طوفان بلا نوح من جز تو کسی نیست دراین بی کسی مرهم زخم دل مجروح من ای سند غربت ودرد علی شاهد رخساره ی زرد علی ای که توهستی همه جا یار من دلبر من یاور وغمخوار من دست تو را ضربت دشمن شکست تا نگشاید گره از کارمن رفع غم از خاطر غمناک کن اشک مرا بار دگر پاک کن ای به همه درد گواه علی ای همه جا رهرو راه علی خیززجا بهر تسلای من راه برو پیش نگاه علی عقده زکار دل من باز کن ای تو مسیحای من اعجاز کن بامن اگر باز تکلّم کنی غربت من راتو تجسُم کنی زنده شود باردگر جان من گربه رویم باز تبسُم کنی ارلب تو دور چولبخند شد هم نفس من نفسم بند شد تاکه نظر برتو وحالت کنم گریه به زخم روی بالت کنم من زتو شرمنده شدم فاطمه ازچه تو گویی که حلالت کنم دره من روی توگشته کبود جرم توجز محبت من چه بود ازغم خود بی تب وتابم مکن از شرر داغ کبابم مکن اینقدر از رفتن ومُردن مگو آه مرو خانه خرابم مکن هیچ مگو شمع من از خامشی ورنه علی را زغمت می کُشی ای ملک خاک نشینم مرو داغ تو ماند به جبینم مرو گرکه روی سوی فلک ،هجرتو می زند آخر به زمینم مرو روشنی ازچشم من آخرمگیر با پربشکسته ی خود پرمگیر رفتن توپشت مرا خم کند قلب مرا آینه ی غم کند داغ توای مایۀ هستی من عمرعلی رابه خدا کم کند آه کجا می روی آهسته تر همره خود جان مرا هم ببر بی تو رود از دل وجانم شکیب بی تو دراین شهر غریبم غریب با تو پراز کوثر نورم ولی بی تو پراز آیه ی امن یجیب جان به لب آمد زجدایی مگو بس کن ازاین درد «وفایی» مگو ✍ .
. ای باخبر ز زندگیِ موبه‌موی من چشمِ خدا تویی همه جا، کوبه‌کوی من می‌بینی اَم نفَس به نفَس، لحظه لحظه اَم ایکاش روبراه شود، سمت و سوی من رفتارِ من، مؤیدِ گفتارِ من نشد با یک نظر، درست شود خلق و خوی من بوی گناه، گاه احاطه کند مرا یادِ تو باز، تازه کند عطر و بوی من آب از سرم گذشت، نجاتم دِه ای عزیز ای در میان موجِ بلا، چاره جوی من عادت بده زبانِ مرا هم به ذکرِ خود ای همزبانِ فطرتِ تسبیح گوی من هرچند بر تو نوکرِ نالایقم، ولی... رویی نشان بده دگر، ای ماهروی من بگذار با تو گریه کنم، بهرِ مادرت پر کن ز اشکِ روضه دوباره سبوی من می‌گفت پشتِ دربِ حرم، با زبانِ حال: در قتلگاهِ من، شده با خون وضوی من مسمار، خونِ سینۀ من را زیاد ریخت خوشحال شد ز لِه شدنِ من، عدوی من این دنده های پهلوی من، از لگد شکست بهرِ علی شهیده شدن، آرزوی من ارثیۀ شهادتِ من را حسین برد باشد شهیدِ کرب و بلا، راهپوی من می‌گفت: جای بوسۀ مادر نمی‌بُرد خنجر مَکِش دوباره به زخمِ گلوی من بس کن، سرم به پیشِ حرم از جفا مَبُر لب تشنه را، سر از بدنش از قفا مَبُر ✍ .
. با یاد حرم مطهر سلام الله علیها تا نظر داری بما در عشقِ تو گُل می‌کنیم گر نباشد لطفِ تو، در دَم تنزل می‌کنیم دوره های سخت را با امتحان های عجیب با دعاهای خودت یکسر تحمل می‌کنیم بُردِ ما این است در اوجِ مصیباتِ زیاد زود بر دردانه ی زهرا توسل می‌کنیم نامِ بانوی حرم، رمزِ عبور از فتنه هاست با غمِ بانوی قم، در دل تغزل می‌کنیم آبرو دار است بانو، نزد درگاه خدا اِشفَعی لی را بوقتِ هَمّ و غم، پل می‌کنیم عمه اَت بر شیعیانت، روز و شب دارد نظر اینچنین داریم احساسِ تکامل می‌کنیم آری از اُختُ الرضا حاجات می‌گیریم ما همجو او در عالَم، ایجاد تحول می‌کنیم قم، خراسان، ری، همه ارضی است از مِلکِ فدک کِی ز ملک حضرت زهرا تغافل می‌کنیم وانگهی اینجاست، ایرانِ امیرالمؤمنین بهر حفظ این حرم، با جان تبادل می‌کنیم با همه هستی بپایت ایستادیم ای حرم با امامِ عصر در حفظت تعقل می‌کنیم ✍ .
. اگر چشمِ فتنه، درآوردَنی است... چرا نزد برخی، رها کردنی است؟ در آنجا که فتنه، شرر می‌زند سکوتِ زبانها، ضرر می‌زند چگونه ست، در اوجِ گرد و غبار... نمودند خوبان، سکوت اختیار؟ کجا رفت، فریادِ عمارها؟ زبانِ چو شمشیرِ تمارها؟ چه شد، عهد و میثاقِ رزمندگان؟ مبادا بمانند، شرمندگان! خواص از چه شد دور، از بندگی؟ پیِ چرب و شیرینِ این زندگی! عوام از خواصند، فهمیده تر قدم می‌گذارند، سنجیده تر □ □ □ اَلا ای خواصِ زمانه، بگوش! بزرگان، جوانان، دلیران، بهوش! ندیدید! آتش به قرآن زدند؟ لگد بر زنانِ مسلمان زدند؟ ندیدید! کشتند بس بی گناه؟ جوانانِمان را، به هر قتلگاه؟ ندیدید! با چند قبضه سِلاح؟ نمودند، هتکِ حرم را مباح؟ ندیدید! بی غیرتی سر گرفت؟ به یک نقشه، بی عفتی سر گرفت؟ ندیدید! با لطفِ پروردگار؟ که شد چهره های نفاق آشکار؟ □ □ □ چه تکرارِ تاریخ، دیدیم باز! که سَبّ علی را، شنیدیم باز! بجای علی، با معاویه ها نشستند و گفتند از او چه ها دروغِ معاویه، تکرار شد اَراجیفِ شان، پُر خریدار شد ز تهدید و تطمیع و تحریم ها به کفار، کردند تکریم ها در آنجا که غم، تا نهایت رسید اِهانت، جسارت، به غایت، رسید در آنروزها، خانه آتش زدند در این روزها، خصمِ مسجد شدند پس از ناسزاها و اقدام ها... چه شد رفت شیطان، سرِ بامها؟! علی، باز اگر دست بسته شود... خواص از چه در کار، خسته شود؟! در آنجا که زهرا، چهل نیمه شب به یاریِ مولا، شود در تَعَب چگونه به تنهائی اَش، تن دهیم به رسوائیِ خویشتن، سر نَهیم □ □ □ علی دوستان، حامیِ حیدرند همه جان به کف، رَهروِ کوثرند اگرچه عدوی علی، یاغی است دفاع از علی، تا ابد باقی است وفاداریِ خود، نشان می‌دهیم به فرمانِ زهراست، جان می‌دهیم □ □ □ هنوز از جفا، فاطمه شاکی است هنوز اشک، بر چادرِ خاکی است هنوز آهِ زهرا، به مسمار هست هنوز اشکِ مولا، به دیوار هست هنوز اَبروی مرتضا اَخمی است! چرا گونه ی فاطمه زخمی است؟ چه شد، ضربه ای بر گُلِ یاس خورد؟ چه شد، بر رخَش دستِ خناس خورد؟ خدایا! قسم بر ولای ولی ز دشمن بگیر انتقامِ علی ✍ .
. فاطمه را کِی توان به جاه و جلالت پِی ببرد معرفت به کنهِ اِصالت یک صفت از مدحِ اوست، دختِ رسالت عالم و آدم گرفته تحتِ کفالت مادر عالم مگو، حقیقت عالم کارِ شِناساندَنَش، طریقت عالم جلوه ای از نور فاطمه ست، قیامش معجزه ی هَل اَتاست، وحیِ تمامش شعله خنک میشود، ز برد و سلامش گوشه ای از مدحِ اوست، جانِ کلامش مصحفِ او چون کتابِ وحیِ رسول است خطبه ی غرای او شبیهِ نزول است نکته در آن خطبه ی محدثه این است اینکه دفاعی تمام عیار، ز دین است فاطمه در منظرش، غدیر چنین است مقصد و مقصودِ دین، امامِ مبین است با دلِ آتش گرفته، از غمِ مولا گفت به مردم، ز حبلِ محکمِ مولا آنچه برای شما، خدای جلی گفت آنچه ز آیات، ذاتِ لم یزلی گفت هر سخنِ وحی، حضرت ازلی گفت آنهمه را مصطفی به مدحِ علی گفت هرچه مدیح است در کتابِ خدا اوست مسجد و محراب و دینِ نابِ خدا اوست از چه، ز حقِ تمامِ خویش گذشتید؟ عهد شکن، از دوامِ خویش گذشتید در که زدم، از سلامِ خویش گذشتید از سر و جانِ امامِ خویش گذشتید از چه، عبور از همه خطوط نمودید؟ حقِ علی غصب شد، سکوت نمودید! حال که تنها شده، پناه گزیدید تیرگیِ شب، بجانِ خویش خریدید فاطمه زیرِ در و به خانه دویدید سرورِ اَبرار را به کوچه کشیدید در وسطِ معرکه، نفاق و جنایت... کرد عبور از همه خطوطِ ولایت فاطمه در خانه اَش، پناه ندارد جز بسوی رهبرش نگاه ندارد غیرِ فدائی شدن که راه ندارد محسنِ شش ماهه اَم، گناه ندارد مرهمِ این قلبِ داغدیده نمک نیست مزد رسالت مگر به غیرِ کتک نیست بازوی من هست وقف یاریِ حیدر نیروی من نذرِ غصه داریِ حیدر صبر علی، عینِ بیقراریِ حیدر این من و این شامِ سوگواریِ حیدر ضربِ غلاف عاقبت، توانِ مرا برد غربتِ حیدر، ز سینه جانِ مرا برد ✍ .
. ای بفدایت سر و جان همه بنت اَبَاالفاطمه، یافاطمه ای تو سرآمد به همه بندگان رزمِ تو الگوست به رزمندگان ای به صف معرکه ها با علی رمزِ قیامِ تو فقط یاعلی نصرتِ اسلام، ز اقدامِ توست زنده ز فریادِ به هنگامِ توست کیست گِره بازکنِ کردگار؟ غیرِ تو ناموسِ خداوندگار مادری و در همه جا پیشران کِسوتِ تو، رهبریِ رهبران ما همه فرزند و شما مادری کوثری اَم، کوثری اَم، کوثری خطبۀ تو بر هم آموزگار تیغِ زبانِ تو چنان ذوالفقار یاد گرفتیم ز تو راه را رَهرُویِ معرفةُ الله را هر که شود طالبِ راه خدا خلقتِ نوریِ تواَش رهنما نور صفت، راهِ ترا میرویم همدل و همراهِ علی میشویم حامیِ حیدر تویی ای فاطمه قبله نمایی تو، برای همه پشتِ درِ کوچۀ باغِ اِرم ثبت شده با تو دفاع از حرم درس گرفتیم از این رهبری حیدری اَم، حیدری اَم، حیدری مادرِ اربابی و ما رهروَت مامِ شهیدانی و ما پِیروَت خَیرُالعمل، مَظهرِ پاکیِ توست شاهدِ ما چادرِ خاکیِ توست آه، چه جانکاه گذشتی ز جان پشت درِ خانه شدی بی توان تا که زد آتش به حرم، خیره سر خنجرِ خود، زد به تو از لای در زیر در خانه چها دیده ای؟ محسنِ شش ماهه رها دیده ای با قلم خویش نوشت آن پلید نالۀ زهرا که به گوشم رسید با لگدم، کار نشد یکسره هِی‌ زدم از میمنه و میسره بد زدم و سخت شکست استخوان کار نیامد دگر از این و آن گفتم از این در همگی رد شوید عیب ندارد، همه مرتد شوید گفتم اگر لِه بشود فاطمه کارِ علی هم بشود خاتمه گفت: معاویه مبادا دگر شعلۀ آتش نکنی بیشتر راهِ مرا تا دَمِ آخر برو کمتر از این واقعه راضی مشو فرقِ علی و جگرِ مجتبا باز کند، راهِ تو تا کربلا منتقمِ خندق و بدر و حنین خنجرِ شمر است و گلوی حسین پیر و جوانش، همه را سر بُرَند پردگیانش به اسیری بَرَند ✍ .
. یازهرا(س) ای به شهر بی کسی تنها طرفدار علی بد زمین گیر شدی دلبر و دلدار علی در جوانی که بهار همه ی عمر بود شد خزان برگ و برت ای گل گلزار علی دست من بسته شد و دست تو افتاد ز کار ای کس و کار علی سخت شده کار علی هر زمانی که ز دیوار کمک می‌گیری میزنی باز تو آتش به دل زار علی دل به دریا زدی و غرق به خون گشت تنت  یک تنه در وسط شعله شدی یار علی خون این سینه ی تو کشت مرا فاطمه جان زخمی از زخم تو شد دیده ی خونبارعلی مثل شمع سوختی و آب شدی دربرمن شبهی مانده  ز تو بانوی بیمار علی .
. گشتم اسیر پیری در موسم جوانی شد تیره در نگاهم ایام زندگانی وا می کنم به زحمت در روی شوهر خود با دست ناتوان و با قامت کمانی تا پای جان حمایت از رهبرم نمودم از او جدا نگشتم باحال ناتوانی دشمن به قصد کشتن زد تازیانه بر من من زیر پا فتادم در حد نیمه جانی رفتم فدک بگیرم از دشمن سیه دل برگشته‌ام به خانه با روی ارغوانی درکنج دیده ی من یک آسمان کبودیست مانده ز پنجه ی کین بر صورتم نشانی یا رب پس از خزانم با غنچه ها چه سازد این باغبان مظلوم در گلشن خزانی ✍ .
. تا از غم یاس به سینه آهم دادند درخیمه ی ماتمش پناهم دادند صد شکر خدارا که به لطف زهرا در روضه ی  فاطمیه راهم دادند ✍ .
. نمی آید نفس بالا از این بغض گلو گیرم به جای مرهم دردم سراغ از مرگ می‌گیرم نه پهلویی نه بازویی نه جانی در بدن دارم بسوزد جان طفلانم ز سوزِ آه دلگیرم چنان ماندم میان آن فشار درب کاشانه که با ناله برون آمد صدای بانگ تکبیرم در این هجده بهار عمر خزان شد هستیم از کین دفاع از رهبرم کردم همین است،جرم وتقصیرم اگر مویم سپید و قامتم همچون کمان گشته غریبی علی یارب مرا کرده چنین پیرم بیا ای مرگ راحت کن مرا و جان من بستان که من راضی به مرگ خویشم و از عمر خود سیرم چنین است قسمت من با تو ای تنها تر از زهرا که ماندن از تو و رفتن بود در حکم تقدیرم بیا بنشین کنارم یا علی جان، در دم رفتن که چون آئینه بینم، در رخ ماه تو تصویرم ✍ .
. لب فرو بسته ام و خاموشم بی رمق گشته ام و مدهوشم شبنم اشک بود بر رویم با اشاره سخنی می گویم زخمه دارم به تن تب دارم مدتی هست که من بیمارم دست کین سنگ به آیینه زده میخ افروخته بر سینه زده صید تیره ستم و غم شده‌ام در جوانی چو کمان خم شده‌ام گل لبخند به لبم پژمرده دلم از باد خزان آزرده شدت ضعف زمین گیرم کرد غم ایام چنین پیرم کرد به غم و غصه گرفتار شدم یا علی دست به دیوارشدم یاعلی جان به فدایت جانم چند روزی به تو من مهمانم ای تو بیمار ز بیماری من مکن اینقدر پرستاری من تو بکش دست از این درمانم ظاهراً زنده ولی بی جانم پرزند پیک اجل دور و برم از رخم هست عیان محتضرم باغبان شوق شکفتن دارم یا علی میل به رفتن دارم ابر غربت که به من می باری از چه سر بر سر زانو داری جمع این خانه پریشان ز هم است همچو گل عمر منِ زار کم است ✍ .