eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
276 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام‌الله‌علیها ای ز دیدارِ رُخَت جان پیمبر روشن دیدۀ حق‌نگر ساقی کوثر روشن در سراپردۀ عصمت که ملک راه نداشت از جمالت دل صدّیقۀ اطهر روشن یثرب اَر فخر فروشد به فلک نیست عجب که شد از نور تواَش مطلع و منظر روشن تیرگی‌نیست در آن‌سینه که‌مهر تو در اوست که ز مهر تو شده سینۀ حیدر روشن غنچۀ جان شبیر از گل روی تو شکفت وز تماشای تو شد خاطر شبّر روشن آیت لطف خدایی و به هر دل تابی گر بُوَد سنگ، شود چون دل گوهر روشن نه همین روی زمین از رخ تو روشن شد که ز میلاد تو شد اَنجم و اختر روشن «زیب اب» نام گرفتی و مرا فخر این بس که شد از نام دلارای تو دفتر روشن در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی ادب آموختۀ مکتب طاهایی تو تربیت‌ یافتۀ دامن زهرایی تو زینت قامت دین، زیور رخسار شرف مظهر کاملۀ عفّت و تقوایی تو گل گلزار نبی، میوۀ بستان علی خانۀ فاطمه را شمع دلارایی تو... عبرت‌آموز زنانی به حجاب و به وقار برتر از آسیه و هاجر و سارایی تو حوریان راست به‌خاک‌قدمت بوسه از آنک غنچۀ گلبن انسیۀ حورایی تو عجبی نیست اگر زینِ اَبَت نام دهند که گرامی ثمر اُمّ ابیهایی تو در صف حشر که هنگام شفاعت باشد مادرت فاطمه را همره و همپایی تو در سراپردۀ عصمت تو از آن زینِ اَبی که ز سر تا به قدم قدس و عفاف و ادبی «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 آینهٔ صبر ............................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
سلام‌الله‌‌علیها ای گرامی دخت سالار امم لوح محفوظ خدای ذوالنّعم از تو جسته سکّۀ عصمت رواج عصمتت بگرفته از عفّت خراج با وجود چون تو زن در احترام دیگر از مردان نباید برد نام کوه مس را می‌کند کان طلا خاک پای فضّه‌ات چون کیمیا آبروی مریم از خاک درت ساره چون هاجر به خدمت در برت گر تویی زن ای سرافراز یمن‌! کاش مردان جهان بودند زن کرده حق نام گرامت فاطمه ملک هستی را وجودت قائمه ذات تو اسباب ایجاد وجود خاطرت آئینۀ غیب و شهود سرّ مکنون خدای اکبری کفو حیدر دختر پیغمبری قلب تو ای قلزم مجد و شرف شد برای یازده کوکب صدف قامتت ای سرو بستان صفا پای تا سر نخل توحید خدا آنچه قدرت داشت ذات کردگار جمله را برده است در ذاتت به کار بیش از اینم نی به وصفت دسترس گر بُوَد در خانه کس یک حرف بس روز محشر «صامتت» را یار باش جرم او را در جزا ستّار باش «اللهُمَّ‌العَنِ الجِبتَ والطّاغوت و النَّعثل» «اللهُمَّ عَجِّل لَوَلیِّکَ الفَرَج» .________________ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. علیه‌السلام کبوترم که غزل صحن آسمان من است کلام پهنه‌ی پرواز بی‌کران من است به عارفانه‌ترین اوجها رسیده پرم به عاشقانه‌ترین شعرها نشان من است همیشه در پی توصیف عشق می‌گشتم که عشق نقطه‌ی آغاز داستان من است «همه قبیلهٔ من عالمان دین بودند» کنون‌ببین که‌جنون سهم دودمان من است به فکر واژه‌ای از جنس عاشقی  بودم حسین‌گفتی و گفتم حسین، جان‌من است حسین گفتی و آتش گرفت ابیاتم که یاد خون خدا آتش نهان من است شراره‌ای است که پنهان نمی‌شود در دل حرارتی است که در سینه میهمان من است قداستی‌است که درقلب می‌تپد شب و روز محبتی است که آیین خاندان من است در این‌زمانه که هرگوشه تیره‌گی‌چیره‌ست چراغ روشن تاریکی جهان من است منم که فطرسم و نادم از گذشتهٔ خویش حسین پاسخ الغوث و الامان من است چگونه با تو بگویم من از حقیقت او حسین بغض فرو خورده‌ی بیان من است حسین نام بلندی که بعد نام خدا همیشه و همه جا بر سر زبان من است کسی که عبد خدا بوده است از آغاز یگانه‌ای است که مولای مهربان من است حسین گفتی و گفتم حسین یعنی "عشق" بلی حسین فقط "عشق جاودان" من است «اللهُمَّ‌العَنِ الجبتَ والطّاغوت و النَّعثل» «اللهُمَّ عَجِّل لَوَلیِّکَ الفَرَج» ‌
. علیه‌السلام آنکه از عالم ذر روزی مارا غم داد.. غم و شادی جهان را بخدا توأم داد.. هرکسی‌ را به طریقی سوی کشتی آورد به یکی دیگ غذا و به یکی پرچم داد مشتری ذات خدا بود و فروشنده حسین جمعِ ما را به خدا داد ولی درهم داد بخدا ما که ندیدیم بگوید احدی.. حاجتم‌ را ز حسین خواستم اما کم داد! صدبرابر ز خود فاطمه پس می‌گیرد آنکه در بزم عزا آمد و یک درهم داد از حسن اذن گرفتم که حسینی شده‌ام از بقیع آمدم و کرببلا را هم داد! یارب این مرد چه مردیست نمیفهمم من که به دشمن ته گودالِ بلا خاتم‌ داد «اللهُمَّ‌العَنِ الجبتَ والطّاغوت و النَّعثل» «اللهُمَّ عَجِّل لَوَلیِّکَ الفَرَج» ............. طلوع صبح آزادی ،شروعش ماه شعبان است سحر مشتاق این ماه است و یثرب چون گلستان است صبا سرگرم آواز و فلق اینجا نمایان است سحاب از شوق این شادی، دو چشمش غرق باران است کرشمه در کرشمه، صبح شادی نغمه ها خواند صفیر راک سرمستی، به لبها خنده افشاند _ به دامن گوهری دارد، عروس خانه حیدر که در سیمای زیبایش، نشسته جلوه ی داور از این کودک به لب دارد ،تبسم شخص پیغمبر بهار روی نسرینش بود، گلواژه ی کوثر فلک دیگر نمی بیند، چنین طفل سمن رویی نبی صورت علی خصلت، چنان زهرا ملک خویی _ شده عالم منور از فروغ نور تابانش شده حاتم چو مسکینان گدای خوان احسانش شده یوسف چنان مجنون اسیر روی خندانش شده فطرس به خوشحالی غلام کوی و دربانش ببین موسی کلیم الله ،به عشق او زند هوهو و عیسای مسیح الله، به یک دیدن اسیر او _ سرور یاس و سنبل شد ،چراغ راه یکتایی چمن در رقص و سرمست از ،طلوع صبح شیدایی بنفشه با گل نسرین، ز کف داده شکیبایی بهار و ارغوان مات از، شکوه و اوج زیبایی هَزاران از وصال گل، کند دائم غزلخوانی کند خورشید جانپرور، ز جان و دل زرافشانی _ نسیم از غنچه ای گوید ، که برده رونق گل را شمیمش برده دل ها را ،ز دست مردم دنیا به پیش طلعتش گشته ،چو چنبر گنبد مینا ز میلاد حسین خنده، نشسته بر لب زهرا به غیر از حق که بر خلقت، به این مولود مینازد بر این مولود مسعودش، تمام بود مینازد ____ حسین آورده بر گردش همه زوار و احبابش همه از خوبی خلقش شده مجذوب و بیتابش ز بس تابیده بر مردم ز نور پاک مهتابش دلم خواهان دیدارش به بیداری و یا خوابش عجب وصفی عجب شوقی عجب احساس پر شوری از این مولود فرخنده به دل تابد عجب نوری ____ حسین آمد که دلها را کند پیوسته بیمارش کند وادار رقصیدن بدن ها بر سر دارش زلیخا را کشد بیرون ز کویش تا به بازارش که سلطان ازل باشد شبیه ما خریدارش بیا رمضی ببین عشقت کشاندت تا به ویرانی که از بس خواندهی او را به ترکیب و غزلخوانی محمد حسین علیرمضانی✍ .
. علیه‌السلام سلام بر تو که نوری و ذکری و ایمان سلام بر سخن حق سلام بر "قرآن" به هفت آیهٔ "سبع المثانی"ات سوگند تمام رحمت محضی، قسم به "الرحمان" معلّقات معلّق شد و به زیر آمد همین که نور تو آمد در آن زمان به میان خرد به عمق تو هرگز نمی‌رسد دستش هزار معنی نازک شدست در تو نهان اگر که چهره بدون نقاب بنماید کُمیت عقل شود لنگ و عاجز و حیران نسیم جنّت حق می‌وزد ز آیاتش بهشت را به تماشا نشین در این بستان خزان گذشت بر اوراق خلق و کهنه شدند گذر نکرده بر اوراق او غبار خزان به پیش هیبت "فاتوا بمثله"، فُصَحا گرفته‌اند سر انگشت عجز را به دهان زبان به کام گرفتند جمله لال شدند چو گفت "فاستمعوا له و اَنصِتوا"، یزدان بشر کجا و توان سخن چو او گفتن زبان هیچ بشر نیست مرد این میدان نگاه کن و بدان "اُنزل بعلم الله" اگر که بهتر از این هست هاتِ بالبرهان طناب اگر که بخواهی بیا که "انزلنا" طناب عرش الهی ست گشته آویزان نشسته‌اند همه انبیا بر این سفره به لقمه‌ای که بگیری از آن شوی لقمان فدای نثر روانش شود هزاران نظم که داده است پریشانی مرا سامان هزار فتنه بیاید هزار فتنه رود به زیر سایهٔ قرآن نمی‌شوم نگران چنان پر است کتاب خدا ز وصف علی شود علی، بشود این کتاب اگر انسان ببین به غیر علی کیست "باء بسم الله"؟! ببین شدست علی بر کتاب حق عنوان بدون نقطه چه معنا دهد کلام کسی؟! علیست مُظهِر قرآن و معنی "تبیان" خطاب آمده "بلّغ" : "علی ولی الله" که در غدیر شود حق چو آفتاب عیان به برکت علی "اکملتُ دینَکُم" آمد که با ولایت او کامل است این بنیان خلافت است فقط لایق علی آری "لَقَد تَقَمَّصَها" دیگری که وای بر آن کسی که شیعه او نیست، غرق می‌گردد علیست کشتی نوح و علیست کشتی بان هر آنچه گفته نبی در حق علی وحی است مُطَهّر است نبی از خطا و از هذیان بدون حب علی راه بدتر از چاه است به کعبه نه که رسد آخرش به ترکستان علی الصباح قیامت خدات می‌پرسد چه شد که بعد نبی، "اتبعتم الشیطان" به حکم آیه "واتوا البیوتَ من ابواب" ز درب خانه نبی را فقط شوی مهمان علیست باب ورودی علم پیغمبر گمان مکن که بود شهر بی در و دربان علیست سرّ "یدالله فوق ایدیهم" که اوست آیت عظمای حق به عالمیان علیست علّت جمع ضمیر "انفسنا" به جز علی چه کسی بوده بر پیمبر جان علیست هادی امت پس از نبی به صراط صراط نیست برای مُحبّ او لغزان علیست وجه خداوند "ذوالجلال" بلی در آن زمان که شود "کُلُّ مَن علیها فان" علیست ساقی‌کوثر، علیست رحمت محض و غیر اوست سرابی که "یَحسَبُ الظَمئان" علیست صاحب علم کتاب و شاهد وحی کجاست عالم و جاهل به یکدگر یکسان؟! علی و فاطمه مصداق آن دو دریایند به جز حسین‌وحسن نیست لُؤلُؤ و مَرجان قسم به آیه "تَبّت یدا" بریده شود دو دست هر که‌زند دست جز بر این‌دامان اگر‌که تیغ به رویم کشند می‌مانم نمی‌شوم ز مسیر غدیر رو گردان به حشر گر‌که شفاعت کند گناه مرا ثواب می‌خورد آن روز غبطه بر عصیان بگیر دست مرا بیقرارِ نام تو ام کویر خشک منم من ، تویی تویی باران فقط ترنم نام تو جان دهد ما را شبیه آب خنک در میان تابستان سخن به آب رسید و ز غصه آب شدم عطش چه کرد که صار السماء مثل دخان رسیده است خطاب "ارجعی الی ربک" خدا کند نخورد سنگ بر لب و دندان فدای قاری قرآن که تشنه لب بود و نداد جرعهٔ آبی کسی به آن عطشان آهای شمر! تو را ذره‌ای طهارت نیست مزن بدون وضو دست خویش بر قرآن «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها ✍ آستان صحن تو دارالشفاست تربت پاكت به هر دردي دواست كعبهٔ دلخستگان عالمي خاك كويت سُرمهٔ چشم دعاست نسل زهراي بتولي، فاطمه! مرقدت بيت‌الحرام انبياست خواهري!؛ برضامن آهو رضا بارگاهت قبلهٔ اهل ولاست هركه قبرت را زيارت كرد گفت عطر صحنت همچو بوي كربلاست دركنار چهارده نور خدا مِهر تو هم دين و هم عقباي ماست بر در هرخانه حاجت برده‌ام باز ديدم حاجتم اينجا رواست گوئيا زهرا مزارش پيش توست كاين‌چنين صحن و سرايت باصفاست عاصيا! معصومه دُري پربهاست همچو زهرا شافع روز جزاست .
. سلام‌الله‌علیها ✍ بالاتر از اندیشهٔ دنیاست زهرا بالاتر از بالاتر از بالاست زهرا نور خداوند است هر سو بنگری هست سرّ خداوند است، ناپیداست زهرا اهل قیاس او را نمی‌فهمند هرگز آن‌سوتر از مقیاس انسان‌هاست زهرا درس شهادت را حسین آموخت از او مرد آفرینِ روز عاشوراست زهرا در زندگی چیزی برای خود نمی‌خواست هرچه علی می‌خواست را می‌خواست زهرا روزی که مردم وقت یاری خواب بودند پای غریبی علی برخاست زهرا دل را به آتش زد علی تنها نماند افسوس خود در شعله‌ها تنهاست زهرا پروانه‌ها از شعله‌ها پروا ندارند در سیل آتش کوهِ پا برجاست زهرا در انتهای این مصاف نابرابر پیروز میدان بی‌گمان زهراست زهرا... «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ..
. ✅ شیدا این مژده ی جانبخش ز سرمد آمد میلاد  یگانه بنت احمد آمد ای شیعه تو را دهم بشارت امشب یکدانه گل باغ محمد آمد ✅ محمد نژاد بر کوکب آسمان عصمت صلوات بر فاطمه گوهر نبوت صلوات بر مادر یازده امام برحق از صبح ازل تا به قیامت صلوات ✅ مرتضی سروعلی این جشن وسرور سرمدی مارابس از فاطمه یک خوش آمدی مارابس لبخند به لب مهدی زهرا باشد عطری زگل محمدی مارا بس امشب همه جا جشن مبارکباد است دلها همه از مقدم زهرا شاد است از بهر محمد و خدیجه صلوات روشن همه جا ز نور این اُولاد  است ✅ سیدرضا موید عالم زفروغ احمدی لبریز است از جلوه حیِ سرمدی لبریز است میلاد بتول است و فضای مکه از عطر گل محمدی لبریز است ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا وی سینه تو بهشت احمد زهرا عید تو بوَد، ببخش عیدی ما را زان دست که بوسیده محمد زهرا یا فاطمه ای منشاء خیر و برکات مهر تو بود قبولی صوم و صلات فرموده نبی خدا گناهش بخشد هر کس که برای تو فرستد صلوات ✅نادعلی کربلایی بر عالمیان رحمت بیحد آمد زیبا گهر رسول امجد آمد تبریک به شیعیان اهل عالم چون فاطمه دختر محمد آمد ✅حامد نور دگری به بیت احمد آمد محبوب رسول حیّ سرمد آمد تا عطر وجودش همه عالم گیرد زهرا ، گل گلزار محمد آمد ✅مهدی پناهی بر مقدم دختر پیمبر صلوات بر چشمه ی پاك حوض كوثر صلوات بر محضر حضرت محمد تبریك بر مادر شیعیان حیدر صلوات ✅ مردانی در باغ نبوت از نهال توحید هنگام سحر گلی شکوفا گردید چون غنچه ی گل ، خدیجه خندید چو دید زهرا چو گُل محمدی می خندید ✅حسان چون فاطمه مظهر خدای یکتاست انوار خدا ز روی زهرا پیداست همتای علی، در دو جهان بی همتاست زهراست محمد و محمد زهراست ............... . سلام‌الله‌علیها چو نورش در بسیط ارض از عرش برین آمد خدا را هر چه رحمت بود نازل بر زمین آمد ز نورش رحمت از رب المشارق تافت بر عالم چو زهرا را ظهور از رحمه للعالمین آمد به رشک آسمان طالع شد از روی زمین ماهی که از شرم رخش خورشید، خاکستر نشین آمد هویدا گشت بر چرخ نبوت کوکبی تابان که مهرش مشتری چون زهره بر ماه جبین آمد ز عرش کبریا بر فرش چون نورش هویدا شد ملایک در طوافش از یسار و از یمین آمد چو از جان آفرین در صورت آمد نقش این دختر هزاران آفرین بر نقش، از جان آفرین آمد جمالی در تجلی آمد از پیراهن امکان که صد خورشید و ماهش جلوه گر از آستین آمد چو خورشید است پیدا از دو روشن گوشوار او که این کرسی نشین را منزلت عرش برین آمد در او نور علی، ممزوج با نور محمد شد مه و خورشید از این مشرق، صباح واپسین آمد علی عین محمد بود در عین فؤاد اما تعیّن بود کاینجا پرده بر عین دوبین آمد از آن تاری که چرخش، رشت با دست عبودیت میان حق و جبریل امین، حبل المتین آمد علی مرآت یزدان بود و ذاتش بی قرین، آری خدای بی قرین، مرآت ذاتش بی قرین آمد بتول آئینه شد، آئینه اوصاف یزدان را چنان آئینه را آئینه در عالم، چنین آمد چو از رنگ تعین صاف شد اوصاف این دختر ز بی رنگی رخش آئینه سلطان دین آمد نجویند اهل بینش، استعانت جز به نور او که در هر ورطه نورش مستعان و مستعین آمد ملایک را از آن شد سجده واجب بر گل آدم که این نور خدا را جلوه اندر ما و طین آمد یقین در حق ندارد هر که شک در حق او دارد بلی حق الیقین از دولت عین الیقین آمد ولایش آب حیوان است جاری در عروق دل حیات جان انسانی از این ماء معین آمد ز حسن طلعتش افتاد عکسی، آفرینش را ز عکس روی او پیدا بهشت و حور عین آمد نمود از سایه قدّش تجلی نخله طوبی بیانات لبش نهرین شیر و انگبین آمد چنان از ماه رویش روشن آمد ظلمت غَبرا که گوئی بر زمین مهر از سپهر چارمین آمد کنیزش را نباشد اعتنا بر تخت بلقیسی غلامش را سلیمان بنده تاج و نگین آمد در اوصاف کمال او همین کافیست بر دانا که این دوشیزه را شوهر امیرالمومنین آمد «فواد»از جان‌ودل چون‌دوست‌داردآل‌احمد را به سمع جان اهل دل، کلامش دلنشین آمد 📚 شمع جمع .
. سلام‌الله‌علیها این زن که خاک قم به وجودش معطر است تکرار آفرینش زهرای اطهر است تکرار آفرینش افلاک بر زمین تکرار آفرینش عرش مصوّر است این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب بر خاک می‌نشیند و از خاک برتر است دست سخاوتش پر از آمال دوستان چشم محبتش به غریبان مضطر است همشیرۀ شقایق و همراز رازقی با آفتاب مشرقی عشق خواهر است این زن که از نیایش او مست عالم‌اند معصومه است مریم آل پیمبر است «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. سلام‌الله‌علیها الا ای مه که جلوت می‌دهی خورشید انور را ز نور چهرهٔ خود نوربخشی ماه و اختر را الا ای دختر موسی که عیسی زنده می‌سازی دخیلم، گوشه چشمی بندهٔ از خار کمتر را کلید روضهٔ رضوان اگر در دست من باشد نمی‌سازم رها این درگه از خُلد بهتر را به علم و حلم و ایثار و وقار و غیرت و عصمت تجلی می‌دهی آئینه‌وش زهرای اطهر را تو مصداق صداقت هستی و در باور عالم نباشد انتظار دیگری دخت پیمبر را توئی تالی زهرا کز شمیم فاطمی بویت پدر پیش از ولادت بر تو داده نام مادر را اگر چه فاطمه هستی ولی معصومه می‌خوانم که با نامت نلرزانم دل ساقی کوثر را توئی درمان هر درد و یقین دارم اگر بودی نمی‌کشت آن غل و زنجیرها موسی‌بن جعفر را تو آن بانوی پر مهری که همچون عمه‌ات زینب گواهی می‌دهد هر عضو تو عشق برادر را تو هم دنبال دلبر کو به کو رفتی ولی چشمت ندیده از برادر غرق در خون جسم بی سر را «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. نبود و نیست و دیگر هم از مادر نمی آید یقین دارم که دختر مثل این دختر نمی آید زنی مانند زینب زاده ی حیدر نمی آید عقیله یک نفر بوده است پس دیگر نمی آید علی خورشید و زهرا ماه و کوکب می‌شود زینب به منهای الوهییت بگو رب می‌شود زینب نبوت در امامت به توان عصمت این گردد حسن در توامانی با حسینی اینچنین گردد اگر خمسه رکاب دهر باشد او نگین گردد زنی آمد که تالی تلو رب العالمین گردد زنی را همچنان معصوم میبینم که زن باشد زنی را قبله میخوانم که کل پنج تن باشد نمیفهمیم شأنش را و میگوییم فضلش را نمیدانیم جاهش را و میخوانیم وصلش را ندارد درک ما در خلقت عالم محلش را عقیله یک نفر بود و ندارد عقلی عقلش را همه فرعیم در عالم اگر این شخصیت اصل‌ست اگر مسندنشین ، زینب ؛ حمایتگر ابالفضل ست زبان الکن ما را کسی اینجا نمیفهمد زبان عشق سنگین است پس اصلاٰ نمیفهمد بجز تو حال من را هیچ کس حالا نمیفهمد ببین که دوستت دارم ، ولی دنیا نمیفهمد من از مردم بریدم وصل میخواهم کنار تو قرارم با تو این بوده که باشم بی قرار تو ببین کمبود دارم من ببین کمبود دارم من ببین افتاده از پایم ببین تحت فشارم من ندارم من ندارم من ندارم من ندارم من ولیکن صورتم را زیر پایت میگذارم من شلوغی های دنیا را برایم خوب خلوت کن گدایی آمدم امروز پس قدری محبت کن بلندا ! بی کرانا ! درد داریم و دوا داری زمانه زخمی ام کرده ولی قطعا شفا داری ببین دنیا گرفته سخت بر ما …. راه ها داری به گریه آمدم پیشت برایم کربلا داری ؟ پشیمانم اگر رفتم مسیر اشتباهی را پناهم باش وقتی که چشیدی بی پناهی را بمیرم بی حمایت عصر عاشورای خواهر را بمیرم تکه تکه های عریان برادر را نمیفهمیم و میخوانیم روضهْ روضهْ معجر را به روی ناقه میبردند اولاد پیمبر را سنان میبرد تا خورجین اسبش هست زینب را طناب شمر میبندد غروبی دست زینب را جدال کل حق و کل باطل بوده انگاری سپاه ظلمت و یک زن که مانده بی کس و یاری صدای دختر زهرا و گوش ابن سعد ؟ آری ندیده چشم او در طول عمرش کوچه بازاری ز داغ اوست که این روضه ها مکشوفه میگردد زنی بر چارپا دارد درون کوفه میگردد زنی با این جلالت چشم ها از این و آن خورده زنی با این شکوه از دست خولی تازیان خورده زنی با این سخاوت چوب دستی از سنان خورده زنی با این مقاماتش بگویم خیزران خورده ؟ نباید حالت زینب چنان آواره ها باشد چرا ذریه بین مجلس میخواره ها باشد ؟ ✍ .
. سلام‌الله‌علیها گفتیم آسمانی و دیدیم برتری گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفسّر الله اکبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا ای ماورای حد تصور، کمال تو بالاتر از پریدن جبریل بال تو غیر از حسین فاطمه، چیزی ندیده‌ایم در انعکاس آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است  گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو ساحل درست شد محض رضای پای تو محمل درست شد تو زینبی و شیر زن بعد کربلا تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا زهرا، نبی، حسین و علی و حسن تویی بانو تویی تو «پنج تن » بعد کربلا گاهی که طعنه می‌شنوی صبر می‌کنی یعنی تویی همان حسن بعد کربلا ای گریهٔ غریبی عریان بی کفن حالا تویی و پیرهن بعد کربلا قلبت تپید و سورهٔ مریم شروع شد غمگین‌ترین غروب محرم شروع شد ای سایهٔ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قدّ تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دار شام غریبان کربلا دل بستهٔ نماز شب تو برادرت ای خطبهٔ‌رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت هجده سربریده به دنبال چشم تو هجده سر بریده نگهبان معجرت ای قلّهٔ نجابت توحید، جای تو   عطر حضور فاطمه دارد حیای تو .