eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
271 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
من برای روضه ات چشمان «تر» می آورم از نفس می افتم و خون جگر می آورم در میان گریه قلبم را به آتش میکشم آه را با اشک هایِ شعله ور می آورم هست جُرمَم معصیت! مُجرم زیاده خواه نیست شرمسارم! حاجتم را مختصر می آورم حضرتِ سنگِ صبورِ من حلالم کن اگر غصه هایم را برایت بیشتر می آورم بی خبر از حالِ دنیایم...به هر کس میرسم- -از «تو» و لطف مدام ِ «تو» خبر می آورم من به جز «تو» هیچکس را که ندارم یاحسین(ع) بی پناهم رو به درگاهت اگر می آورم از زمینگیری خلاصم کن! شهادت لازمم حسرتِ پرواز دارم... بال و پر می آورم من به کارِ دیگران کاری ندارم در جنون من برایت عاقبت یکروز «سر» می آورم!
گریه ام، معذرت من باشد طلب مغفرت من باشد غفلتم وقت گناه از نظرت بدترین معصیت من باشد آنچه از دور و برت دورم کرد نفسِ بی تربیت من باشد اخم و تنبیه تو بی حکمت نیست موجب تقویت من باشد درک تنهایی ات، ای یوسف دل کاش در ظرفیت من باشد اینکه من یاد توام، رحمت توست نه که از معرفت من باشد نوکرت هستم و این نوکری ام سبب منزلت من باشد دوست دارم که شهیدت بشوم کاش این عاقبت من باشد کمکم کن برسم صحن حسین صحبت از حیثیت من باشد گریه کردن به ترک های لبش با تو این سنخیت من باشد
صدام کردی که باز، بی تاب باشم تا با تو باز توی یک قاب باشم تو گفتی که خوبه اینجایی اما توو مهمونیت بده که خواب باشم مثه بارون مثه دریایم امشب دوسم داشتی که من اینجایم امشب دلم با گریه آرامش گرفته چه خوبه فارغ از دنیایم امشب تموم خواهشام از جنس درده ببین دنیا با این بنده ت چه کرده می ترسم خب، نزار تنها بمونم ببین شیطون داره دورم می گرده گناه، دست دلم، باز کار داده دلم دوره ز معراج السعاده ببخشم، باز قصد توبه دارم خدا جون می دونی که روم زیاده اسیر خواهشای بی خودم من گرفتاره جهان لابدم من من اینجوری نبودم که میدونی همونی که نمی خواستم شدم من
. عج آه که دیگر توان آه نداری ... تکیه ی عرشی و تکیه گاه نداری پای گناه همه نشسته ای آقا گرچه خودت ذره ای گناه نداری مثل حسینی اگرچه حضرت خورشید حیف که در لشکرت تو ماه نداری پشت و پناهی برای هر که غریب است خود که غریبی چرا پناه نداری ؟ یوسفی و رفته ای که شهر نرنجد پس تو نیازی به قعر چاه نداری اشک تو دریا شود اگر دو سه روزی بغض فروخورده را نگاه نداری ✍ .
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر سکینه ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر خجالت آور است گفته ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر
قومی که مسیرش همه بر عکس شهید است در حسرت دیدارِ کمی،خوابِ سفید است. جمعی که زر وسیم شود کعبه ی آنها، آمرزششان پیشِ خداوند بعید است در کوفه حسینی شدن امروز چه سخت است! وقتی که به بازار پر از وعده وعید است با مردم شهری که به هم رحم نکردند دیگر چه نیازی به ستمهای یزید است ‌ دیگر به سراپرده ی خورشید رسیدن از راهِ سیه گشته ی ما قطع امید است روزی که بیایی پسرِ حضرتِ زهرا؛ مردم همه گویند که دینِ تو جدید است اینجا به کسی خوش نگذشته است کجایی؟ هجران نفس از این دل دیوانه بریده است... تلخ است اگر زندگیِ منتظرِ تو... این زهر فراق است که از غصه چشیده است.. طوفان نکند رحم به هر برگ و درختی برگرد تن خفته ی ما شاخه ی بید است برگرد ببینی که چه اوضاع وخیمی است آری بخدا مرگ در این بُرهه مفید است
گوهر محمّد است که آن را خدیجه یافت بانوی اهل مکه چه گوهرشناس بود اَعراب، جاهلانه به دنبال جهل خود اما چه عالمانه پیمبرشناس بود از فرط شوق و شور، سر از پا نمی‌شناخت در جاده‌ی وصال که جای درنگ نیست نور پیمبری به رُخ یار دیده بود پس خواستگار‌ بودن این زن که ننگ نیست مهریّه را خودش به خودش داد، للعجب! بند تمام قاعده‌ها را ز هم گُسست از یُمن ازدواج خدائیِ آن دو نور توحید زنده شد، کمر کفر را شکست در طالع چنین زن پاک و مطهرّه حقّا که نور مادری کوثر است و بس روزی اگر به همسر او مکه بَد کند او کاشف الکروبِ دل شوهر است و بس مبعث رسید، لحظه‌ی موعودِ انبیا محبوب را حبیب به بانگ حجاز خواند کعبه گواه می‌دهد این را: خدیجه نیز پشت سر علی و پیمبر نماز خواند اسلام، طفلِ کم‌نفسِ نورسیده بود این طفل، زیر بالِ خدیجه بزرگ شد اسلام، شهر کوچکِ اهل نماز بود کز لطفِ بذلِ مالِ خدیجه بزرگ شد دین‌دار بود و هستی او وقف یار بود او محضر رسول خدا احترام کرد جبریل هر سفر که به نزد نبی رسید به حضرت خدیجه‌ی کبری سلام کرد باید فراگرفت از او رسم و شیوه‌ی در راهِ پاگرفتنِ دین، خون جگرشدن زهرا ز مادرش به خدا ارث برده است قربان یار رفتن و با جان سپر شدن ** آه از اجل که زود به سوی خدیجه رفت قربان اشکِ چشمِ عزادار فاطمه رفت و ندید آتش اهل سقیفه را نشنید آهِ در پس‌ ِ دیوار فاطمه بعد از عروج مؤمنه و مؤمن قريش این سال، سال ماتم و حُزن و غم نبی‌ست هر همسری خدا به پیمبر اگر دهد یک زن در آن میانه شبیه خدیجه نیست لطف خدیجه تا به قیامت گره‌گشاست مادربزرگ خوب ندیدیم این‌چنین اصلاً به حکم قاعده‌ی وجه تسمیه زیبد فقط به قامت او "اُمّ مؤمنین" ✍ .
‌. ایام عام‌الحزن ای باعث آرامش احوال پیغمبر بعد از تو "عام‌الحزن" شد هرسال پیغمبر آرامشی در عمق جان خویش حس می‌کرد هر وقت می‌رفتی به استقبال پیغمبر او چون تویی را دارد و تو همچو اویی را پس خوش به اقبال تو و اقبال پیغمبر چندین مجلّد می‌شود در صورت تحقیق شان تو در آیینه‌ی اقوال پیغمبر از دیگران هرقدر هم رنج‌وبدی می‌دید با تو همیشه خوب می‌شد حال پیغمبر از کودکی دنبال حق بودی و آخر شد تعبیر رویای تو در تمثال پیغمبر اسلام ثروتمند شد از آن زمانی که یک روزه اموال تو شد اموال پیغمبر مادربزرگ سفره‌داری مثل تو دارند اکرام اگر ارثیه شد در آل پیغمبر جای تو حتی لحظه‌ای خالی نخواهد ماند در سینه‌ی از عشق مالامال پیغمبر زهرا اگر دنبال حیدر رفته در کوچه چون دیده هرلحظه تو را دنبال پیغمبر... .
. همان دینی که شد مدیونت از شعب ابیطالب بر عالم کرده تکریم تو را مهر آفرین واجب شدی زینت فزای خانه ی طاها و آوردی گلی یکتا و در شان علی ابن ابیطالب خدا را دیده ای در چشمهایش بی گمان بانو که قلبت شد به عشق «رحمة للعالمین» راغب کم آورده است حاتم از شکوه بذل و بخشش هات و در تحریر اجر نیکی ات در مانده شد کاتب شدی سنگ صبور خاتم و نگذاشتی یک آن شود غم بر وجودش در هیاهوی زمان غالب اگرچه وصف تو سخت است ام المومنین شاید محمد رفت تا معراج ،وقتی شد تو را صاحب .
. و فراق جمعه و ماه مبارک ، تو کجایی آقا ؟ کاش می شد که همین جمعه بیایی آقا جمعه ها می رسد و میگذرد اما حیف چشم بر روی تو نائل نشود اما حیف بی تو در این رمضان کار دلم لنگ شود بر سر سفره ی افطار دلم تنگ شود سیزده قرن گذشت و نشد از تو خبری کاش من لایق دیدار تو گردم سحری تو بیا بهر ظهور و فرجت کاری کن بهر احیای فرج نیز مرا یاری کن تو ببین ذکر و دعایم که به جایی نرسد با نگاه تو دل من به صفایی برسد نکند آرزویِ دیدن تو دیر شود با فِراقت به خدا عاشق تو پیر شود جمعه ای رفت و دلم باز به یارش نرسید وای بر چشم و دلی که به نگارش نرسید به نبی و به حسن ، هم به علی و زهرا حضرت عشق بیا و قدمی رنجه نما . به تن غرق به خون و به شهِ کرببلا جان به لب آمده ِای حضرت دلدار بیا ✍ .
. چه غم دارم از لحظه‌ی مردنم به قبر و به زیر لحد خفتنم به میزان عدل خدا بردنم در آتش بخواهد بسوزد تنم که مولا علی دستگیر من است میان دو عالم امیر من است امامم علی اعتبارم علی پناهم علی افتخارم علی قرار دل بی قرارم علی همه لحظه ذکر و شعارم علی علی فاتح غزوه‌ی خیبر است نفسهای روز و شب کوثر است علی مرد میدان و مرد نبرد علی پشت خود را به دشمن نکرد علی درد را زار و بیچاره کرد علی مقتدا، پیشوا، رادمرد علی دست حق است در آستین ولیِّ فقیه خدا در زمین علی هست، دین نبی کامل است عبادت بدون علی باطل است کسی که علی داشته عاقل است و هرکس ندارد علی جاهل است تپشهای قلب نبی یا علی به معراج می‌رفت تا با علی علی عطر سجّاده‌اش یاس بود به اذن خدا اشجع‌النّاس بود به زهرا و اسمش چه حسّاس بود یکی از شجاعانش عباس بود علی همسر باوفای بتول علی اولین جانشین رسول علی باغبان زمین فدک علی سفره‌ی عالمی را نمک نگاه علی چرخش نُه فلک و ذکر شب و روز جن و ملک علی حاکم و عالم و عادل است علی رافع و حل هر مشکل است علی بهترین عبد پروردگار علی معنی کامل ذوالفقار علی مُلک این سینه را شهریار علی مرد شیر افکن روزگار علی گفتن ما عبادت بوَد قبول عبادت ولایت بوَد من از آنچه گفتم علی برتر است نبی شهر علم و علی چون در است علی همدم سوره‌ی کوثر است علی موج طوفان و، جنگ آور است خدا با علی و علی با خدا شهنشاه مُلک ولا مرتضی .
. خدیجه جان درود از ما به رویت به رفتار و به اخلاق نکویت تو هستی مادر زهرای اطهر پیمبر را تویی شایسته همسر تویی سرچشمه ی اموال و ثروت و اقیانوس بیتای کرامت تویی بانوی ثروتمند و خوشنام تمام هستی ات شد وقف اسلام حفاظت کرده ای اسلام نابت خدا داند جزای این ثوابت مهین بانوی عاشق،دست و دل باز ز کردارت محمّد شد سرافراز بهین ْهمراز ختم المرسلینی وفاداری و اُم المؤمنینی گذشت و مهربانی ات چو دریاست مرامت اسوه ی نیکوی زهراست به دوشت بار محنت را کشیدی و طعم تلخ سختی را چشیدی رسول از داغ تو اندوهبار است دل زهرا ز هجرت، سوگوار است ندیدی یاس نیلی بین در را حَسن را، زینب و چشمان تر را تو رفتی قلب احمد غرق غم شد ز داغت قامتش یکباره خم شد پروردگارا، به احترام اولین زن مسلمان، حضرت خدیجه سلام الله علیها ما را ببخشای و بیامرز (صبا) ✍ ١۴٠٢/١/١١ .
. یا (س) ای مادر زهرای اطهر یا خدیجه ای همسر خوب پیمبر یا خدیجه آموزگارِ بخشش و ایمان تو هستی آئینه دارِ حضرت یزدان تو هستی دین خدای مصطفی را یاوری تو با ثروت خود ذوالفقار حیدری تو تو اولین همراه ختم المرسلینی تو بهترین مصداق اُم المومنینی در مهربانی و وفا هستی تو غوغا در علم و احسان و ادب اُلگوی زهرا اما تو همپای نبی محنت کشیدی بار غم ختم رسل را هم چشیدی با رفتن تو می شود زهرا یتیمت قلب نبی شد پیر از داغ عظیمت پیغمبر از داغ تو بانو بر زمین خورد رفتی ندیدی فاطمه سیلی ز کین خورد انگار بی بی ، بی کفن بوده ، فدایش جانم به قربان حسین و کربلایش ✍ ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. دل شب خالق خود را صدا کن به یارب یاربی هر دم صفا کن به دامانش بزن دست توسل ز صدق دل به درگاهش دعا کن ######## ز جا برخیز تو یاد خدا کن ز غفلت جسم و جانت را رها کن به ذکر و یاد رب قلبت جلا ده به سوی درگه لطفش دعا کن ✍ ........................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. دست های کرامت خیز --------- ای که می خواهی کرامت های ایزد داده را لطف و احسان کن گرفتار ز پا افتاده را دست محتاجی بگیر اوّل که برخیزد ز جا پهن کن آنگه به زیر پای خود سجّاده را رحمت آور مردم بیچاره را با لطف خویش بعد ازآن ، از حق طلب کن رحمت بنهاده را بال پروازت دهد ای دوست بی منّت خدا پس بیا ایثار کن بی منّت خود باده را در مسیر زندگی غافل مباش از دیگران گر که خواهی بی خطر رفتن مسیر جاده را سرو آزادی اگر داری طلب در باغ عمر سايه ی سر بنگر ای دل مردم آزاده را خاکساری پیشه کن از کبر و نخوت دور باش زینت خود ساز دائم این لباس ساده را گر که می خواهی بگیرد دست تو مولا علی از کرامت دستگیری کن ز پا افتاده را از ولایت تا توانی دست هرگز بر مدار تا به دست آری دل مولا و مولا زاده را گر کنی احسان به مردم می شوی مهمان حق «یاسرا» از کف مده این سفره ی آماده را ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. السلام علیک یا ام المومنین یا خدیجه الکبری دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم "ای که ملول می‌شوی از نفس فرشته‌ها" باور من نمی شود، همنفس خدا شدم سفرهء دل برای من باز کن آیه ای بخوان حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم سیدحمیدرضا‌برقعی✍ .
. و أین مثل الخدیجه 🌴 مانند قرآن مادرم بی مثل و مانند است او صاحب محکم ترین آیات و پیوند است انسان و قدر و کوثر و ....شکر خدای نور دشت کلام الله ما لبریز فرزند است شان نزول لن تنالوا سوره ی قدرش... ذات خدا از این فضیلت شاد و خرسند است او کیست؟ سی جزءِ پر از افکار سرسبز و... او در نیستان جهالت....حامل قند است در بین کل انبیاء....آن بهترین سردار سرتا به پا از عشق او دریای لبخند است او عام العشق بهترین تقدیر دنیا بود مانند قرآن مادرم بی مثل و مانند است ✍ ‌.
. السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ نهاده گل سر تعظیم را به اجلالش فرشته دست به دامن فتاده دنبالش کنار همّت خیر الانام، دین مبین گرفت این همه رونق به برکت مالش فقط نه بخشش مال و تلاش بی حد او که صرف دین خدا شد تمام اعمالش سعادتی‌ست برای زن بزرگ قریش که شد پیمبر اسلام امین اموالش محبتش به محمد(ص) چه قدر بی‌حد بود محبتی که زمان داد هی پر و بالش محبتی که در آورد بعد از عشق خدا دل رسول خداوند را به اِشغالش علاوه بر غم تنهایی رسول الله درون سینه‌ی او بود، داغ اطفالش برای فاطمه(س) راهی نماند غیر دعا برای مادر خوبِ مریض احوالش خدیجه رفت، پس از رحلت ابوطالب فرا رسید پیمبر حزین‌ترین سالش همین که یار نبی شد، چه زود ترکش کرد چه قدر بد شده بود آخرین نفس حالش پس از گذشت زمانی خدیجه ای دیگر میان ظلمت کوچه شکسته شد بالش ✍ .
. شرمندگی بس است، شب بی دعا بس است این ناامیدی از درِ لطفِ خدا بس است من قفل معصیت که زده ام بر دعای خود این قدر بی حیایی و جرم و خطا بس است با من غریبه اند همه، آشنا تویی "با یار آشنا سخن آشنا" بس است تنها نگاه لطف تو کافی‌ست یا رئوف حُسن توجه تو برای گدا بس است ظرفیت وجود مرا هم ببین که باز جان بر لبم رسیده، گناه و بلا بس است من بعد هر گناه به خود طعنه میزنم: بی چشم و رو! گناه نکن! بی حیا! بس است □ وقتی که از زمین و زمان دل گرفته ام ایوان طلا و صحن امام رضا بس است امشب برات کرب و بلای مرا بده داغ فراق و دوری کرب و بلا بس است با روضه ی حسین دلم پاک می شود آیا برای توبه همین اشک ها بس است؟ □ وقتی که کهنه پیرهنت هم نمانده است جای کفن برای تو یک بوریا بس است .
. تقدیم به حضرت امّ المومنین، خدیجه کبری(س) اگرچه دشمن بسیار ختم المرسلین دارد دلش گرم است چون در خانه اش حصن حصین دارد کنارش تا علی هست و خدیجه غم ندارد، چون میان دشمنان خود حصاری آهنین دارد همیشه خاطرش جمع است تا وقتی که در مکه پیمبر دور خود سربازهایی اینچنین دارد علی یک سو خدیجه سوی دیگر، بتکده فهمید دو تا لشکر محمد در یسار و در یمین دارد کنار مصطفی خندان، ولی از داغ این امت خدیجه روزگاری خسته و اندوهگین دارد خدیجه مثل گلبانگ "اشّداء علی الکفار" همیشه در مصاف کفر، پیشانیش چین دارد تمام ثروتش را داد تا دنیا بفهمد که خدیجه پای احمد اعتقادی راستین دارد نه تنها ثروتش، بلکه تمام آبرویش را... که الحق اینهمه ایثار و غیرت آفرین دارد چه غم از طعنه ی مردم که او در زندگی تنها توجه بر رضای ذات رب العالمین دارد جهاد او همین بوده: کنار مصطفی ماندن؛ و گرنه ذوالفقاری آتشین در آستین دارد خدیجه مثل انگشتر در انگشت محمد بود همان انگشتری که نام زهرا بر نگین دارد نوشتم نام زهرا، باز یاد حیدر افتادم همانکه از نبی، وصف امیرالمومنین دارد خدیجه مثل حیدر از همان آغاز تا حالا همیشه دشمنانی کافر و پست و لعین دارد خدیجه خاطرش جمع است از آینده ی زهرا که زهرا مرتضی را در کنار خود قرین دارد خدیجه بنده هست و با تمام این مناقب هم همیشه واهمه از لحظه های واپسین دارد دعایی کرد پیغمبر، همانجا استجابت شد خدیجه یک کفن از جانب روح الامین دارد نوشتم از کفن، یاد شهید کربلا کردم که یک تاریخ از نام بلند او طنین دارد "چه غم دیوار امت را که دارد چون تو پشتیبان؟"۱ دلش گرم است شیعه تا که ام المومنین دارد ۱: مصرع از سعدی .
. بی تو دلهای ما بی قرار خسته ایم از تب انتظار العجل وعده ی کردگار حال و روز زمین گشته تار درد ها مهلک و بی شمار از پس پرده بیرون بیا با قدومت بیاور بهار بی حجابی شده افتخار رفته از مردها اختیار چشم و دلها به فحشا دچار نهی منکر گرفتار عار کیست دیگر به فکر وقار؟ حق علی گفت و شد یادگار «لعن اللهُ مَن لا یُغار» گرچه این نیست پایان کار سبز خواهد شد این شوره زار یک شب از قلب گرد و غبار بر کمر بسته ای ذوالفقار از خم جاده، ای تک سوار می رسی و عدالت شود در جهان با شما برقرار ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. آتش زدند لانه مرغ پریده را نیلی نموده اند رخ محنت کشیده را غارت ز دختران حرم هم،نگفتنی ست شکوه کجا برند،غم گوش دریده را از هر چه بود و هست بریدند دل را دیدند به روی نیزه چو راس بریده را چشمی که تا به حال قساوت ندیده بود کاری فلک نمود که خون کرد دیده را زینب کجا و اینهمه اندوه جانگداز پرخون نموده اند دل قامت خمیده را شلاق و کعب نی به همه آفتش رسید گلچین ز ریشه کند،همه گلهای چیده را کردند به تیغ و نیزه و سم ستورها پاشیده بر زمین،تن در خون تپیده را ✍ ..................... . (( شام غریبان)) غروب بود که آتش به خیمه ها افتاد شراره از همه سو بین کربلا افتاد غروب بود که دشمن برای غارت خویش به جان خیمه طفلان بینوا افتاد در آن کشاکش تاراج لشگر کوفه نشان ضربه سیلی به روی ما افتاد به خیمه ای که حریمش تمام قدسی بود ز راه فتنه و بیداد دهر،پا افتاد نگاه لشگر نامحرمان در آن آشوب به سوی چهره ناموس کبریا افتاد چه تازیانه که بر کودکان عدو میزد چه حیف شد که علمدار،زماجداافتاد برای بردن خلخال و معجر زنها قیامتی به خدا بین نینوا افتاد ز بعد کشتنت ای تشنه لب به یکباره بلا به قلب جراحت دیده پربلا افتاد تنی نماندازتو لحظه ای که میدیدم تنت به ورطه شمشیر و نیزه ها افتاد ✍ . ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. شکر خدا با اینکه غرقِ در گناهم ده شب در این میخانه آقا داد راهم آغوش خود وا کرد من را هم بغل کرد اصلا نپرسید از خطا و اشتباهم با اینکه آلوده ترین مهمان اویم حرفی نزد از زشتی و روی سیاهم یک عمر غفلت کردم و یک عمر بخشید یک عمر در وقت گنه کرده نگاهم ای کاش از عصیان جدا گردم ببینم در سایه‌ی رحمت خدا داده پناهم بال و پرم زخمی شده نایی ندارم از اینکه بی بال و پر هستم عذرخواهم دیگر دعاهایم خدایا کارگر نیست زیرا صفایی نیست در این سوز و آهم باید یکی دست مرا گیرد، و گرنه تا در گنه افتاده‌ام در قعر چاهم ذکر حسین این روزها باب نجات است تا با حسین هستم همیشه سر به راهم امشب دلم یاد غم عصر دهم کرد یاد امام بی کفن در قتله‌گاهم عصر دهم آقای ما را سر بریدند جسم عزیزش را به خاک و خون کشیدند ✍ ............................................................. کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه آموزش مقتل https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0 گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. گریز به روضه سلام الله علیها دوباره آمده ام، گرچه دیر برگشتم ولی شبیه گدا سر به زیر برگشتم به صد امید به سوی تو روی آوردم به سوی خانه ی نعم الامیر برگشتم شدم ذلیل گناهم، خودم پشیمانم ببین شکسته و زار و حقیر برگشتم گرفت دست مرا دست مهربانی تو به دستگیری تو یا مجیر برگشتم ز باب لطف تو رفتم ولی غلط کردم پر از گناه صغیر و کبیر برگشتم گناه بال و پرم را شکسته مولا جان شدم دوباره زمین گیر، گیر برگشتم اگرچه پیش تو احساس فقر بی معناست ولی دوباره به سویت فقیر برگشتم عطش دوباره لبم را ترک ترک کرده به حرمت لب مثل کویر... برگشتم به یاد خواهر غمدیده ای که می فرمود ببین برادر زینب که پیر برگشتم به کوفه شهر علی بعد بیست سال حسین به لطف حرمله ها من اسیر برگشتم ولی برادر زینب همینکه فهمیدم کفن شده است تنت با حصیر... برگشتم .
. [خوشا مصالحه ] ز شرمساری از تو چشمه گِل شده است، رود هم کَرَم چقدر نزد تو خجل شده است، جود هم عدم چه ذوق می‌کند ز بودنت، وجود هم قیام بوسه می‌زند به سجده‌ات، قعود هم "فلک چه خاک بر سر است اگر حضور تو نبود مَلک چقدر احقر است اگر که نور تو نبود" اگر که سرنوشت ما تویی، خوش است سرنوشت اگر بهشت وعده‌ی خداست، پس تویی بهشت بهشت، خانه‌ی تو در مدینه بود، خشت خشت چه خوب شد چه خوب شد ، خدا تو را حسن نوشت "حسن شدی حسن شدی، حسن تمامِ خوبی است خوشا خوشا چنین امام! حسن امامِ خوبی است" اگر حسن به صلح می‌رود، خوشا مصالحه! خوشا که با عدوی خود نداشته مسامحه چقدر ظلم‌ها شده به او در این مواجهه بخوان به دین بی‌جهاد تا همیشه فاتحه "شکوه صلح مجتبی کم از قیام کربلا نبوده و نبوده این دو لحظه‌ای ز هم جدا " نبوده است لحظه‌ای جدا حسین از حسن گرفته است درس کربلا حسین از حسن ببین که می‌برد چه فیض‌ها حسین از حسن خوشا دو پهلوان مرتضی؛ حسین از حسن- "حسن‌تر است بی‌گمان، حسن حسین‌تر از او یکی جهاد او به تیغ و دیگری به گفت‌وگو" برادرش که بوده جز حسین؟ جان ما حسین امام تشنه‌لب امام مهربان ما حسین همان‌که نام او خوش است بر زبان ما: حسین جوانی و جنون ما همه جهان ما حسین "اگر حسین را در این جهان مقام سروری است حساب کن برادر بزرگ او چه محشری است!" دعا بخوان دعا! که ربنا حریص می‌شود "کرامت" آه می‌کشد، "عطا" حریص می‌شود به ببخشش‌ت غریب و آشنا حریص می‌شود میان کوچه‌ می‌روی، گدا حریص می‌شود "گدا کشیده روی دیده خاکِ مقدمِ تو را کریمی و کسی ندیده در جهان کمِ تو را" زیاد باید از تو خواست؛ کم به تو نیامده تو لطف مطلقی! به جز کرم به تو نیامده ببخش اگر که مرقد و حرم به تو نیامده قسم به تو قسم به باورم به تو! نیامده- "کسی شبیه تو! که مجتبی فقط فقط یکی است چنان که ذات اقدسِ خدا فقط فقط یکی است" نوشته‌اند مجتبی غریب و بی‌پناه بود نوشته‌اند شاه ما همیشه بی‌سپاه بود خلافت تو در زمین حدود هشت ماه بود که چند ماه اشک بود و چند ماه آه بود "ولی امامت تو در زمان ندارد انتها تویی تو رود بی‌کران، تویی تو چشمه‌ی بقا" تویی تو جان ما حسن، تویی جهان ما حسن تویی تو مصطفی حسن، تویی تو مرتضی حسن چقدر تو مدینه‌ای، چقدر کربلا حسن چه خوب شد که در جهان شدی امام ما حسن "تپش تپش پر از تو شد تمام قلب من حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن حسن" .
. ایام عرض ارادت به محضر امام کریم... به نام خداوندِگار حسن دوباره شدم بی قرار حسن به حکم ولایش همی از ازل به سر دارم از سایه سار حسن فدایش که از دست او می رسد به ما رحمت بی شمار حسن سلام و درودِ پیمبر بُوَد به هر روز و هر شب نثار حسن فدای جمال و کمالش دلم سرم هم فدای وقار حسن الهی که ایل و تبارم شوند به قربان ایل و تبار حسن منم عبد آن افتخار جمل منم عاشقِ کارزار حسن همه عُمر من نذر فرزند او بُوَد قاسم آئینه دار حسن اَلا لعنت حق بر آن فتنه گر که شد دشمنِ نابِکار حسن همه آرزوی گدایانش است بقیعی که باشد مزار حسن خدایا مدد کن به روزِ فرج مدینه شود لاله زار حسن شدم«ملتمس»بر دو دست کریم منم شاعر و عبد و یار حسن .
. عشق است حسن... حسن گلواژه دیوان عشق است حسن تفسیری از قرآن عشق است حسن سرچشمه جودِ الهی حسن ابرِ کرم، باران عشق است حسن اَبروی او محراب طاعت حسن گیسوی او ایوان عشق است حسن نَبضِ پیمبر، نَفْسِ حیدر حسن جان و دلِ جانان عشق است حسن عزّت برای مومنین است حسن در سینه ها ایمان عشق است حسین ارباب خوبی های عالم حسن در معرفت سلطان عشق است حسن با رب الاعلی همنشین است حسن شب تا سحر مهمان عشق است حسن باشد کلامش وحی مُنزل حسن فرمان او فرمان عشق است حسن در پایِ او هستیِ خالق حسن در دستِ او احسان عشق است حسن صُلحش سبب شد دین بماند حسن جنگش ولی طوفان عشق است حسن دستِ کریمش بَنده پرور حسن تیغِ کَجَش بُرّان عشق است حسن مَرهَم به زخم قلب زهراست حسن بر فاطمه درمان عشق است حسن زهرِ هلاهل نوش کرده حسن جان و تنش سوزان عشق است حسن گر چه بقیع اش خاکی اما.. به درگاهش ملک دربان عشق است حسن را ملتمس دیگر چه گویی؟ که عشق است و همی قربان عشق است .
. علیه السلام رمضان سفره احسان خودش را انداخت سفره را با قدم یوسف زهرا انداخت تازه از نیمه ماه است سرآغاز کرم پس حسن سفره اکرام به هر جا انداخت آمد و شهر مدینه نفسی تازه گرفت شور و حال دگری بر دل شیدا انداخت با نگاهش دل زهراست که آرام شده چون نظر در نظر حضرت زهرا انداخت مصطفی بوسه گرفت از رخ همچون عسلش اینچنین بر رخ او یک گل زیبا انداخت مرتضی شاد شد و "حَول ولا.."یی خواند و.. بر کف دست گدا سکه اعلا انداخت ماه تصویر خودش را به دو چشمانش دید بعد از آن سوی حسن چشم تماشا انداخت آن طرف خیره به رویش شده خورشید افق این طرف زهره نظر بر قد و بالا انداخت از دمش بوده اگر حضرت عیسی زنده است او نفس را به دمِ گرمِ مسیحا انداخت اذن او بوده که دریا شده بر موسی باز.. دست او بوده عصا در دل دریا انداخت آمد و در دل دلداده ی خود گرمی عشق، بر دل دشمن خود وحشت سرما انداخت در جمل هم پسر فاطمه با یک ضربه شتر قائله را، شادیِ مولا انداخت صلح او اولِ پیروزی عاشورا بود صلح او عایشه را از نفس حتی انداخت هم به ارباب خودش ذکر حسن را آموخت هم خودش حرزِ حسن گردنِ سقا انداخت عزّت عالم و آدم، ثمرش قاسم بود که سر ازرقیان را همه در جا انداخت کربلا صحنه ی ایثار حسن ها شد که.. ..گفت"لایوم.."نظر جانب صحرا انداخت کودکی بود که بین گذر کوچه شکست عاقبت هم گذر کوچه اش از پا انداخت میرسد مهدی و..، روزی همگان می گویند حسنی باز نقاب از روی سیما انداخت حرمش هم به خدا حال و هوایی دارد او خودش شوق حرم را به دل ما انداخت تا که گفتیم حسن حاجت ما را دادند کار ما را نشد اصلاً که به فردا انداخت خوش به حال دل آن شاعر دلسوخته که بر عبای کرمش دست تمنا انداخت آمدم «ملتمس» کوی حسن جان باشم قرعه ی شعر به نام مَنِ رسوا انداخت .
. مدح ای یاس نشان، عجب گلابی داری اَحلی من عسل، عجب شرابی داری نامَت حسن است و مجتبی هم لقبَت به به که چه اسم و رسم نابی داری ای عزّت مسلمین سپاه تو حسن(ع) ای روزیِ شیعه در نگاه تو حسن(ع) ثابت شده کربلا به ایثار حسین(ع)، همواره ادامه داشت راه تو حسن(ع) مدیون عطای باراله حسنیم گر شامل یک نیم نگاه حسنیم یک روز می آید که همه می گوییم ما عازم صحن و بارگاه حسنیم به به به خودم که مستِ نامِ حسنم در سجده خود محوِ قیامِ حسنم باید که دو عالمی غلامم گردد وقتی که به عالمی غلامِ حسنم .
. ای که تنها امیدِ در غمی مهدی دردها را فقط تو مرهمی مهدی قلب ها از گناه و معصیت لبریز باز هم آرزوی عالمی مهدی دیدنت کاش سهم چشم ما می شد حین باران و اشک نم نمی مهدی می خورد بر دهان منکران یک روز با ظهورت چه مشت محکمی، مهدی حجت ابن الحسن، الغوث ، ادرکنی فاش کردم چه اسم اعظمی ؛ مهدی .