eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.9هزار دنبال‌کننده
268 عکس
172 ویدیو
37 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh آی دی تبادل @purbakhsh
مشاهده در ایتا
دانلود
. به سردی می رود هر داغ اما داغ مادر نه بخوان از روضه ی گودال، اما روضه ی در نه! چگونه می شود مرثیه خوان داغ زهرا(س) بود از آتش گفت اما از هجوم فتنه و شر نه سوال حضرت زهرا (س)گمانم پشت در این بود علی(ع) جان عقده ی این قوم بود از فتح خیبر نه!؟ دفاع از ولایت را چه زیبا کرده او معنا که جان داده است اما در هجوم فتنه، سنگر نه خوارج با سقیفه باب شد وقتی که نااهلان خلاف امر طاها و خدا گفتند حیدر نه... .
. سلام_الله_علیها زهراست آن که عرش خدا بوده محفلش تعظیم کرده اند ائمه مقابلش روح الامین در اوج تعالی و قرب خود شد مفتخر به خادمیِ بین منزلش جز او کدام زن، شب عقدش عطا نمود پیراهن عروسی خود را به سائلش او را خدا به مصحف خود مدح کرده است این شعرهای ما که ندارند قابلش بوسه به دست اُم ابیها زدن شده بالاترین مقام نبی در فضائلش مشمول رحمت است کنار پل صراط هر کس دعای حضرت زهراست شاملش وقت هجوم، حرمت او حفظ شد؟ نشد تا روز حشر لعنت شیعه به قاتلش افتاد درب سوخته روی گل علی تا که شود به لحظه ی پیکار، حائلش جا خورد فضه تا که به زهرا نظاره کرد تغییر کرده بود ز بس که شمایلش باری شبیه شیشه، زمان شکستنش تحمیل می کند چه غمی را به حاملش ✍ .
. خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن تب مکن  لرزه مکن  خوب شو و  خواب برو لب مگز  حرف بزن  دردِ خود انکار مکن نان نپز  خاک مگیر  آرد مکن  راه مرو بسترت جمع مکن  کار به اصرار مکن به خود از درد مپیچ  آب مشو  چهره نگیر بغلی باز کن و  حالِ حسن زار مکن   نفسی آب بنوش  آه مکش  سرفه مکن زخمِ خود تازه مکن  مقنعه خونبار مکن نفسم حبس نمان  آینه‌ام خورد مشو قسمتم خنده‌ی  نا‌مردمِ بی‌عار مکن حرفِ تابوت نزن  باز وصیت ننویس یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن گفتمت فاصله‌گیر  آتش و بغض و لگد است حرفی از من نزن و  تکیه به دیوار مکن گفتم ای در مشکن  شعله نزن  سینه مسوز زخم،  مسمار مزن  آه که مسمار مکن بقچه را باز مکن  باز کفن را مشمار صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت آه ای یار مکن  یار مکن  یار مکن پیراهن را بسپار و غم گودال نخور زینبت را نشکن  صحبت دیدار مکن زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است نیزه‌ها را مشکن  این‌همه نیزار مکن شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند خنجرت بی‌اثر است  اینهمه اصرار مکن ✍ .
. مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط زائر آن قبر خلوت  کاش می‌دیدم نهان یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط جان ما، بر وصله‌های چادر مادر قسم ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا  فقط نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط خانه‌ی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط اهل عالم  غرق غلفت، گرم سرگرمی  ولی ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط با دو تیغ غیرت و همت به خیبر می‌زنیم ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط سهم فرزندان بد را هم کناری می‌نهد با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط مادر است مادر است و مادر است مادر است حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط .
. السلام علیک یا فاطمه الزهرا مادرم زود از این دنیا رفت با دل خون شده از غم ها رفت وای با چشم خودم می دیدم همه ی هستی ام از دنیا رفت او که خود بحر کرامت ها بود همچو طوفان ز غم دریا رفت بود او یاس سپید یاسین همچو نیلوفری از صحرا رفت همه گلبرگ تنش زخمی بود مادر خوب همه گل ها رفت با چهل تن که برابر می شد یک تنه در وسط اعدا رفت پشت در ، در وسط شعله ی عشق بهر یاری علی تنها رفت پهلویش را ز جفا بشکستند باز در کوچه پی مولا رفت در شب غسل پدر تنها بود بهر یاری علی ، اسما رفت ریخت او آب روان آهسته پدر از حال دگر گویا رفت دستی از قبر برون آمده بود این امانت به بر طه رفت در دل قبر که مادر خوابید گوییا جان ز تن بابا رفت ۱۲ ماه صفر یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ مقبرة الشهدا ✍ .
. همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟ منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو .
. «هدیه‌ی خدا» هزار و چارصد ساله که شیعه عزاداره دوتا داغه هنوزم علیِ‌ّاصغر و گواهن که یه‌عمره با این‌روضه می‌سوزم اونایی که با بی‌رحمی یه‌روزی گل نشکفته‌رو از ما گرفتن دل مادر رو بدجوری شکستن خوشی رو از دل بابا گرفتن ولی تو این روزا دارم می‌بینم که روضه داره بازم میشه تکرار به‌جای؛ میخ و آتیش و سه‌شعبه یه کاغذ حکم قتلُ میده این‌بار بیا و دست از این بی‌رحمی بردار که دنیا با همین چیزاش زیباست نباید هدیه رو رد کرد، آره... اونم این هدیه که واست خداخواست خدا گفته که تو سختیه برکت یقین دارم که اون سختی همینه صدای قلبشو وقتی شنیدی بدون امضای خوشبختی همینه... همین که توی آغوشت بخوابه همین که لالایی واسش بخونی همین که میگه؛ بابایی، مامانی یعنی باید که قدرش رو بدونی. ولی تو این روزا دارم می‌بینم که روضه داره بازم میشه تکرار به‌جای؛ میخ و آتیش و سه‌شعبه یه کاغذ حکم قتلُ میده این‌بار بیا و دست از این بی‌رحمی بردار که دنیا با همین چیزاش زیباست نباید هدیه رو رد کرد، آره... اونم این هدیه که واست خداخواست. ✍ .
. زمین با آسمان اینجا غریبه ست کران تا بی کران اینجا غریبه ست نیا مولا کنون ،بنگر که در این زمان،صاحب الزمان اینجاغریبه ست ✍ .
. زهرا به وقتِ برگشت، در راه خورد سیلی ذکر علی به لب داشت، ناگاه خورد سیلی حفظ فدک بهانه‌ست، قصدش کمک بما بود از بس‌که مادری کرد، آنگاه خورد سیلی در آسمانِ رویَش، ابری سیاه بنشست در فکر مرتضی بود آن ماه خورد سیلی نورِ تمام‌وقتِ حیدر، غروب می‌کرد بدجور، بانو از یک گمراه خورد سیلی بدجور ضربه زد آن کافر به روی زهرا آنی ز دست و دیوار والله خورد سیلی هر کس که تا به امروز چون فاطمه، علی گفت در راهِ مرتضی، خواه‌ناخواه خورد سیلی آن‌چه به‌کوچه رخ داد، آغاز کربلا بود دختر ز بعدِ مادر، صد آه خورد سیلی هر بانویی ز خیمه، هر سو فرار می‌کرد در زیرِ تازیانه، در راه خورد سیلی در راهِ شام ای وای، از غربتِ رقیه کز دستِ زجر، گاه و بی‌گاه خورد سیلی روزیکه یار آید، آن روزِ انتقام است با منتقم تمامِ اسلام در قیام است ✍ .
. لب تشنه ی آب است ولی غرق سراب! شاد است ولی شکسته در پشت نقاب! از معرفت و عشق تهی شهری که یک عمر در آن غریب افتاده کتاب... .
. اَلسَّلام ای مهربان ، ای مادر عالَم سلام ای به روی لاله ها زیباتر از شبنم سلام اَلسَّلام ای سایبان آفتاب روز حشر ای پناه راستین عالَم و آدم سلام اَلسَّلام ای مادر آب ای شکوه بی بدیل ای تبلور یافته در چشمه ی زمزم سلام اَلسَّلام ای جان شیرین علیِّ مرتضی وی تمامِ هستی پیغمبر اکرم سلام چشمه ی جاری ز قلب کوهساران فاطمه ای جهان از بودنت همچون جنان خُرَّم سلام ای مطهّر بانوی بیت امیرالمؤمنین ای گرامی دختر پیغمبر اعظم سلام ای تجلّای وجودت فوق مهر و فوق ماه ای مقامت برتر و بالاتر از مریم سلام می درخشی برتر از خورشید در دامان وحی ای نگینِ چشمگیر حضرت خاتم سلام هم پیمبر هم علی هر دو گُواهی می کنند علم تو مافوق هر عالِم ، تویی اَعْلَم ، سلام بر بلندای مقامت خیره چشم آسمان بر وجود نازنینت هم درود و هم سلام ابر رحمت از نفس های تو می آید پدید ای طراوت بخش مثل بارش نم نم سلام همچو «یاسر» در دو عالَم با قدی افراخته من گرفتم رشته مهر تو را محکم ، سلام ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
14.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها حرم مطهر رضوی،رواق امام خمینی(ره)۱۴۰۳/۸/۲۶ .
. السلام ای زاده ی زهرا حسین ای شهید عصر عاشورا حسین ای عزیز کوثر ای خشکیده لب وای از آن لحظه که ابن وهب * نیزه زد بر پهلویت پرپر شدی گوشه ای از روضه ی مادر شدی چهره رویِ خاک بنهادی حسین از زمین بر عرش افتادی حسین با تن مجروح و جسم چاک چاک میزدی تو دست و پا در خون و خاک خون تو  فواره زد از حنجرت خاک گرم کربلا شد بسترت هر نفس از سینه ات برخواست آه چشم تو مضطر به سمت خیمه گاه چشم خونین را که بگشودی حسین فکر ناموس و حرم بودی حسین غیرت الله از دلت دارد خبر آنکه دیده همسرش را پشت در تو ندیدی آنچه حیدر دیده است بر زمین آیات کوثر دیده است باب مظلوم تو در  پیش همه با عبا پوشاند جسم فاطمه دید حیدر جان طاها را زدند با غلاف تیغ زهرا را زدند آه ای مظلوم در خون غوطه ور هست بابایت ز تو مظلوم تر * صالح بن وهب نیزه‌ای به پهلوی آن‌حضرت زد و در نتیجه ایشان با گونه راست خود از اسب به زمین افتاد. صالح بن وهب، از جمله ده نفری است که به دستور عمر بن سعد با اسب بر بدن امام حسین تاختند. - ۱۴۰۳ ✍ .
. زهرا مگیر از حرمم آفتاب را بر چهره ات مبند عزیزم نقاب را شرمنده ام که پای غریبیِ مرتضی کردی تحمل این همه رنج و عذاب را در روزهای صبر علی، با خطابه ات دادی جواب دشمن حاضر جواب را دیدی فراریان اُحد با چه کینه ای بستند دور گردن و دستم طناب را لعنت بر آن که با لگدی فتح باب کرد با که بگویم آخرِ این فتح باب را در خانه ام زدند زنم را مقابلم زهرا حلال کن، منِ خانه خراب را سوزاند آن که غنچه ی نشکفته ی مرا خواهد چشید آتش یوم الحساب را زینب کنار بسترت از حال رفته است از بس که خوانده سوره ی اُم الکتاب را فهمیدم از نفس زدنت، درد پهلویت... از پلک تار و بی رمقت برده خواب را ریحانه ی مجلله و سرو قامتم بیچاره کرده قد خمت، بوتراب را حالا دگر سفارش تابوت می دهی؟! بغضم شکسته، فاطمه کم کن شتاب را هر شب حسین تشنه لب از خواب می پرد بگذار بازهم به برش ظرف آب را - آبان ماه ۱۴۰۳ .
. «یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می‌برد تکیه که نذر شما کند یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها می‌برد با حسین شما آشنا کند» شعر از: حسن بیاتانی .............. . ابریست کوچه کوچه، دل من ـ خدا کند نم‌نم، غزل ببارد و توفان به پا کند حسّی غریب در قلَمَم‌‌‌ بغض کرده است چیزی نمانده پشت غزل را دوتا کند مضمون داغ و واژه و مقتل بیاورید شاید که بغض شعر مرا گریه وا کند با واژه‌های از رمق افتاده آمدم می‌خواست این غزل به شما اقتدا کند حالا اجازه هست شما را از این به بعد این شعر سینه سوخته، مادر صدا کند؟ مادر! دوباره کودک بی‌تاب قصه‌ات... تا اینکه لای‌لای تو با او چها کند یادش بخیر مادرم از کودکی مرا می‌برد تکیه تکیه که نذر شما کند یادم نمی‌رود که مرا فاطمیه‌ها می‌برد با حسین شما آشنا کند در کوچه‌های سینه‌زنی نوحه‌خوان شدم تا داغ سینه‌ی تو مرا مبتلا کند مادر! دوباره زخم شما را سروده‌ام باید غزل دوباره به عهدش وفا کند: یک شهر، خشم و کینه، در آن کوچه – مانده بود دست تو را چگونه ز مولا جدا کند باور نمی‌کنم که رمق داشت دست تو مجبور شد که دست علی را رها کند... تو روی خاک بودی و درگیر خار بود چشمی که خاک را به نظر کیمیا کند نفرین نکن، اجازه بده اشک دیده‌ات این خاک معصیت‌زده را کربلا کند زخمی که تو نشان علی هم نداده‌ای چیزی نمانده سر به روی نیزه وا کند باید شبانه داغ علی را به خاک برد نگذار روز، راز تو را برملا کند... گفتند فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟ افسانه باشد این همه؛ گفتم خدا کند با بغض، مردی آمد از این کوچه‌ها گذشت می‌رفت تا برای ظهورش دعا کند از کوچه‌ها گذشت... و باران شروع شد پایان شعر بود که توفان شروع شد ✍ .
جلوه ی ایثار رفتی و دل من شده بیت الحزن تو گردیده سیه پوش محیط محن تو جزناله، نوایی زدل باغ نیاید غرق غم واندوه و الم شد چمن تو ازقصه ی غصب فدک وضربت دشمن فریاد برآورده نگاه حسن تو چندین اثر ازجلوه ی ایثار توباقی است ازضربت گلچین ستمگر به تن تو از بازو و پهلو تو نگفتی سخن ، امّا این زخم گل انداخته برپیرهن تو افکنده شراره به دل وجان ملائک دستی که برون شد زحجاب کفن تو تابوت طلب کردی ونالیدم وگفتم حجمی که نمانده است برای بدن تو پروانه ی پرسوخته ی گلشن عصمت من شمع صفت سوختم از سوختن تو ازمرحمت دم به دم توست «وفایی» گوید به همه خلق جهان گر سخن تو
. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیِمِ اَلرَّحمنُ « ١ » عَلَّمَ الْقُرآنَ « ٢ » خَلَقَ الْاِنْسانَ « ٣ » عَلَّمَهُ الْبَیانَ « ۴ ».... ----------- قرآن بخوان که سوره ی کوثر خزان شده قرآن بخوان که قامت مولا کمان شده قرآن بخوان که مهر کرامت به خاک شد قرآن بخوان که ماه ولایت نهان شده قرآن بخوان ببین که فتاده ز پا علی در پیش اوست تیره و تار این جهان شده قرآن بخوان که قلب علی را گرفته غم قرآن بخوان که اشک ز چشمش روان شده قرآن بخوان که خواندْ علی هم نماز صبر قرآن بخوان که فاطمه سوی جنان شده یارب کنار تربت زهرا ز آسمان دیدند اهل عرش علی ناتوان شده ناگه رسید بانگ اذان از مناره ها سجّاده را گشود ؛ که وقتِ اذان شده بخوان تو بعد اذان ای نسیم درد بنگر فراق فاطمه آتش فشان شده «یاسر» بخوان تو آیه به آیه فراق را بر چهره اشک آمده دامن کشان شده ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. نه تنها مادرِ سادات زهراست که حتی فاطمه ام ابیهاست من از طرزِ دعاهایی که می‌کرد، یقین کردم که زهرا مادرِ ماست چه مادر، مادرِ سبطینِ طاها چه بانو، بانویِ عرشِ مُعلاست فقیهه، عالمه، اِنسیه، حورا فهیمه، فاطمه، ریحانه، عَذراست بهشتی که به زیرِ پاش اُفتاد همانا مُزدِ شیعه صبحِ فرداست اگر آدم غلامِ مرتضی بود کنیزِ حضرتِ صدیقه حواست فقط نَه ماه و خورشید و فَلک، نَه تمامِ کائنات از آنِ زهراست اُمیدِ «ملتمس» بر چادر اوست همان چادر که خونآلودِ غمهاست .
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #مدح_حضرت_زهرا محتاج نگاه و با دلی غرق گناه بردیم به نام حضرت نور پناه وا شد گره کور هرآنجا گفت
. کشتیی شکسته ایم در بحر گناه هستیم در اندیشهٔ یک پلک نگاه ما جز تو بگو که به کجا رو بزنیم یا فاطمه اشفعی لنا عند الله ــــ ـــ ـــ . مولا و غم و شبِ بلا جو چه کند؟ با مرثیهٔ کبود بازو چه کند؟ از داغ غم تو خانه هم می گرید بعداز تو ابو تراب بانو چه کند؟ .
🥀 پنجاه و دوم جلسه سوم حضوری سلام علیکم تا دقایق دیگر کلاس تفسیر زیارت عاشورا و مقتل بر اساس ( کتاب مذبوح فرات ) شروع می شود دوستان خود را مطلع سازید. ایتا https://eitaa.com/zameneashk1 آی دی دریافت کتاب @m_h_tabemanesh
. فاطمیه شد دلم پر غم شده غرق ماتم عالم و آدم شده فاطمیه فصل غم فصل عزاست لحظه های غربت شیرخداست فاطمیه موسم دلداری است روزهای آخر بیماری است مادری مجروح، گشته بستری اشک میریزد کنارش دختری مادری که خسته و آزرده است گوئیا در کوچه سیلی خورده است ای خدا قوّت ندارد مادرم رنگ بر صورت ندارد مادرم بازوی او از چه رو آزرده است زخم هایش طاقتم را برده است بستر او از چه رو رنگین شده وای من پیراهنش خونین شده لحظه رفتن رسیده، وای من شد نفس هایش بریده، وای من آه! مادر، ای جوان قد کمان التماست می کنم پیشم بمان رفتنت بیچاره می سازد مرا مرگ تو از پا می اندازد مرا زود باشد بهر من بی مادری بعد تو بابا ندارد یاوری عاقبت شد لحظه اشک و عزا شد شهیده حضرت خیرالنساء مادری شد سوی جنت رهسپار قلب طفلان علی شد داغدار حیدر کرار بی یاور شده ای خدا ارباب بی مادر شده در فراقش ناله ها دارد حسن از غمش چون ابر می بارد حسن زینب و کلثوم غرق ناله اند داغدار یاس هجده ساله اند فاطمیه موسم غمناله هاست شیعه با این اشک عمری آشناست فاطمیه درس غیرت می دهد فاطمه درس بصیرت می دهد مثل آن مادر که شد قامت کمان مانده ام پای ولی تا پای جان با ولایت درد درمان می شود کارهای سخت، آسان می شود تا ابد در خط زهراییم ما گوش به فرمان مولاییم ما من که پای روضه هایش سوختم عشق را از فاطمه آموختم عشق یعنی دل سپردن بر ولی عشق یعنی رهبرم سیدعلی عشق یعنی پای دین فانی شدن عشق یعنی چون سلیمانی شدن حاج قاسم! ای امید رهبرم ای علمدار شهیدان حرم ای که از داغ تو کشور غم گرفت مرد و زن از دوری ات ماتم گرفت حاج قاسم! ما که غمگین توایم پیروان راه خونین توایم .
. می آید استجابت اگر پیشواز تو فخر خداست محفل راز و نیاز تو محراب خانه نورُ علی نور می‌شود از جانماز و وصله ی چادر نماز تو فهم بشر به ساحت درکت نمیرسد پنهان شده به دست خداوند راز تو این آن حقیقتیست که کتمان نمیشود غیر از علی نبوده کسی هم‌ تراز تو ای ساده زیستی تو تدریس بندگی ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو نامت سلام داشت قیامت قیام داشت زنده است آن شهادت تاریخ‌ ساز تو محشر که اختیار شفاعت به‌دست توست داریم ما امید به برگ جواز تو ✍ .
. ندیده بود از ما غیر خوبی همونی که رسید بعدش لگد زد نه اینکه من بگم ، تو نامه گفته جدای از لگد ، حرفای بد زد چقدر آتیش آوردن پشت در که تموم خونمون خاکستری شد تمومه خونواده غصه دارن چراغ زندگیمون بستری شد یه دنیا خستگی رو شونه هاشه واسه اینه نمیتونه بخوابه دقیقا حالت خواب و بیداریش شبیه فردای طفل ربابه دوتا از برگ گل نازک تری که یکیشون میخ یکیشون تیر خورده به این زخم گلو و زخم سینه میاد که انگاری شمشیر خورده نوه مادر بزرگ و دوست داره علی اصغر میمیره واسه زهرا هزارتا هم شباهت داشته باشن یه فرقی هست که گریه ام میره بالا به قبر فاطمه نیزه نخورده علی رو نیزه ها بیرون آوردن لبای خشک و خونیش رو که دیدن همه پایین نیزه اش آب خوردن ✍ .
. دست ها را برده تا ابرو چرا ؟! از علی زهرا گرفته رو چرا ؟! مانده ام در شهر یثرب ساختند کوچه ها را تنگ و تو در تو چرا ؟! عادت شمع است از سر سوختن شمع من میسوزد از پهلو چرا ؟! با تن تب دار، با حال خراب خانه را خود میکنی جارو چرا ؟! مجتبی قبل از همه فهمیده بود راه میرفتی تو با زانو چرا میبرد زخم سقیفه عاقبت سمت گودال انتهای کوچه را ... ✍ .
. جایی که دَمِ حسین هم یازهراست غم دردلمان نیست مدد تا زهراست ای آنکه جواز کربلا می‌خواهی امضای جواز کربلا با زهراست .
. نشسته در گلوی حق دوباره خارها بیا امید قلب جمع بی قرار ها به ضجه می زند جهان تو را صدا، بیا ز حنجر بلا چشیده روی دارها نشسته غزه در میان خاک و خون ،بیا نجات بخش شهر مانده در حصارها سکوت کرده سازمان کور ناملل برای قتل عام موج انفجارها بیا اگرچه در کنار تو نبوده ایم شبیه وعده های داده در شعار ها نشسته ایم بی وجود درک معرفت گلایه مند از تمام انتظار ها نشسته ای در انتظار ما و دلخوشی به انقلاب روح و ذهن بی بخارها برای ما که نه ولی ظهور کن بیا برای التماس و اشک داغدار ها .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این کانال مخصوص زیباترین تصاویر و کلیپ های عاشورایی جهت استفاده عاشقان سید الشهداء در پروفایل و کانال و گروهشان است . کلیپ و تصاویر کربلا 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1482752010C901aaa4c91
. گرفت از من توان راه رفتن را غم ات زهرا تنم در آتش افتاده ز روی مبهم ات زهرا خمیدی و خمیدم هر دو مثل هم شدیم اما تو از پهلوی مجروح و من از قد خم ات زهرا تو روی از من گرفتی نشکنم از دیدن رویت شکستم در خودم با آه و اشک نم نم ات زهرا دو دستی که در خیبر ز جا کنده است میبینی ؟ ندارد تاب ، گیرد اشک چشم همدم ات زهرا ستون خانه ام بودی تو ، لرزیدی و افتادی ببین لرزه به سر تا پایم از عمر کم ات زهرا همه رفع امور طفل هايت با خودم اما بیا بر یاری ام  بر جسم طفل درهم ات زهرا ✍ .