eitaa logo
گنجشکهای پاییز
369 دنبال‌کننده
28 عکس
7 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که لم‌ داده بودی آرام بر روی تختی یا که به زور دوتا قرص خوابیده بودی به سختی وقتی که خوشحال بودی از دیدن ناگهانش یا شکوه می‌کردی از خود از این‌که داری چه بختی در فکر این‌که بنوشی همراه او قهوه یا چای یا در نخستین قرارت باید بپوشی چه رختی تا نگذرد از لب مرز سوز سپاه زمستان افتاد و آتش به پا کرد یک بار دیگر درختی مشغول چشمی و ابرو،سرگرم با تاب گیسو بیرون بزن از شب این تکرار هر روزه لختی تا که مبادا بلرزی،جان داد سرباز مرزی وقتی که خوابیده بودی آرام بر روی تختی @azam_saadatmand
۲۴ آذر ۱۴۰۲
آه!برعکس تو غمگین و ملال انگیز: من چهرهء نامهربان آخر پاییز:من در هیاهوی مغول سرسبزی شیراز:تو صبح نیشابور بعد از حملهءچنگیز:من منتظر ماندم ولی آینده ام شیرین نشد سرنوشت تلخ هم فرهاد هم پرویز:من در به در در جستجوی نور خورشیدی که رفت ساکن قونیه و آوارهء تبریز:من عشق اگر تنها همین دلتنگی و دلواپسی است آنکه دیگر می‌کند از عاشقی پرهیز:من تاب بازی در حیاطی روشن و دلباز: تو وحشت طفلی دوان تا آخر دهلیز: من دورم از دامان پاک زادگاهم سالها مریمی پژمرده در گلدان روی میز: من * می رود از خاطرم عمری که غمگین زیستم شادی دیدار تو در روز رستاخیز:من پ‌ن:برای روزهای آخر پاییز @azam_saadatmand
۲۸ آذر ۱۴۰۲
خبر این است: سپیدار، کبوتر شده است در شب پر زدنش باغچه پرپر شده است خبر این است که تابوت تو ای سبزِ رشید رود سرخی‌ست که در شهر شناور شده است وطن آن‌گونه در آغوش گرفته‌است تو را گوییا بار نخست است که مادر شده است گفته بودی که به چشمان خدا نزدیکی به همان لحظه که دیدار مقدّر شده است خاک از ریشه تکاندی و تکانی دادی به جهانی که برای تو محقّر شده است در شب تیره‌ی دی رفتی و با ما گفتی دیدن چشمه‌ی خورشید میسّر شده است از غبار تن در باد رهایت ای سرو می‌رسد عطر بهاری که تناور شده است @azam_saadatmand
۷ دی ۱۴۰۲
هوا خوب شد خشکسالی سر آمد به صحرای سوزنده نخلِ تر آمد به گلزارها،سرخِ پر جنب و جوشی به جوبارها،آبیِ جوهر آمد پرستو پرستو پرستو پرستو بهاری به پاییز هر دفتر آمد من آورده‌ام مژده،کشتی‌نشینان! به دریای شب کوکبی دیگر آمد یتیمی که آزرده و خسته بودی! به غم‌خواری‌ات باز یک مادر آمد رسولی که دلتنگ عطر بهشتی! به‌پاخیز عطر خدا از در آمد بخوان کو به کو سوره‌ی تازه‌ات را که ای تشنگان! تشنگان! کوثر آمد پ‌ن:از مراقب امتحان نگارش بودن امروز @azam_saadatmand
۱۲ دی ۱۴۰۲
از مردمان بی‌سلاح کوچه و بازار از هر کسی که دوستت دارد هراسان‌اند
۱۳ دی ۱۴۰۲
یک جفت ابر خسته،صدها رود طولانی جاری شده از قصه‌ی چشمان خاموشت شاید تو اما برده‌ای از یاد آن شب را شاید که این دنیا شده دیگر فراموشت شاید که از خود در می‌آری شکلک افسوس وقتی تماشا می‌کنی ما لاک‌پشتان را شاید که مثل خنده‌های نرم یک‌ریزت با بی‌خیالی می‌دوی دنبال خرگوشت اینجا چرا گلزارهای شهر می‌گریند با عطر باقی مانده از پیراهنت در باد آیا نمی‌گریند گل‌های بهشت آنجا ؟ با دیدن گلبرگ‌های صورتی پوشت دارم نگاهت می‌کنم در صفحه‌ی گوشی پر می‌کند آواز لالایی هوایم را با آب و تاب و تندتند اما چه می‌خوانند آن گوشواره‌های قلبی‌شکل در گوشت با قصه‌ی معصوم خونت،با چراغی سرخ خوابانده‌ای امشب شلوغی‌های سرما را خوابیده‌ای آرام در یک نور بی‌پایان با تکه‌ای از گرمی مادر در آغوشت @azam_saadatmand
۱۷ دی ۱۴۰۲
به هم گره زده­‌ام بال­‌های روسری‌­ام را ببین چگونه به رخ می­‌کشم کبوتری­‌ام را اشاره‌­ای است به مشقی که عاشقانه نوشتم اگر نَشُسته‌­ام انگشت‌های جوهری­‌ام را به هفت سالگی‌­ام می‌­دوم که سیر بگریم به این بهانه که پیدا نمی­‌کنم "پری‌­"ام را کجاست باغچه­‌ام تا به جای دانه بریزم به خاک سوخته‌­اش اشک­‌های مرمری‌­ام را وبا مداد گُلی بوسه می­‌کشم به لبانم که بیست می­‌دهد آموزگار دلبری­‌ام را عروسکی که دلم را گرفته بود به بازی قبول می­‌کند آیا دوباره مادری‌­ام را فقط تو شاهدی ای باد و کوچه‌ای که دویدم خدا نکرده پدر نشنود سبکسری­‌ام را /چاپ ۱۳۹۰ پ‌ن:از خاطرات... پ‌ن۲: و پرستوها در گودی انگشتان جوهر‌ی‌ام تخم خواهند گذاشت / @azam_saadatmand
۱۹ دی ۱۴۰۲
ما محرمان خلوت اُنسیم غم مخور با یار آشنا سخن آشنا بگو
۲۹ دی ۱۴۰۲
بی هیچ فکر و نقشه و تصمیم می‌رسم از هر کجا که راه بیفتم به خانه‌ات
۳۰ دی ۱۴۰۲
38.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☃️ ...صَدها غَزل از مَن به رَسمِ یادگاری بَر قلبِ صِنوبرهای خاطرخواه خواهد بود این‌جا همیشه جای گرمی نَذرِ گُنجشکان حتی میانِ برفِ بهمن ماه خواهد بود! در بینِ آدم‌های دُنیا، ما گلِ سُرخیم از رازِمان تنها خُدا آگاه خواهد بود روزی برای عاشقانِ خَسته از دنیا جای قرارِ ما زیارت‌گاه خواهد بود 📖 باران پس از برف ✍🏻 🌐 https://eitaa.com/azam_saadatmand 🌨️ بُرونَند زین جَرگه هُشیارها
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
هدایت شده از ✨شکوهِ شعر✨
باخنده ی گیلاس‌ها همراه خواهد بود راهی که چون دیدار ما کوتاه خواهد بود بالای درها روی کاشی های سبز آبی با خط نستعلیق، بسم الله خواهد بود حتماً کنار حوض، سقاخانه می سازند آن روزها عهد کدامین شاه خواهد بود؟ صدها غزل از من به رسم یادگاری بر- قلب صنوبرهای خاطرخواه خواهد بود اینجا همیشه جای گرمی نذر گنجشکان حتی میانِ برفِ بهمن ماه خواهد بود! در بین آدم های دنیا، ما گل سرخیم از رازمان تنها خدا آگاه خواهد بود روزی برای عاشقان خسته از دنیا جای قرار ما، زیارتگاه خواهد بود! ☘️ @shokoohsher
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دو تا لیوان دو تا قاشق دو بشقاب سه‌تا دیوار،یک در، سقف ِ مهتاب از این دنیا به جز اینها چه می‌خواست تمام عمر مردِ کارتن‌خواب پ‌ن: مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است @azam_saadatmand
۱۳ بهمن ۱۴۰۲