.
✍از عارفی پرسیدند.از کجا بفهمیم در خواب غفلتیم یا نه؟ او جواب داد :
✅ اگر برای امام زمانت کاری می کنی یا تبلیغی انجام میدهی و خلاصه قدمی برمی داری و به ظهور آن حضرت کمک میکنی، بدان که بیداری؛ و الّا اگر مجتهد هم باشی درخواب غفلتی!
📚برگرفته از کتاب:کیست مرا یاری کند،
من مهدی صاحب الزمانم.
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
@azkarkhetasham
امشب شب جمعه است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
🌹آقای من...
🔘امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
🌹آری آقای خوبم...
⚡️کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها .....
و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام...
🌹آری آقای خوبم..
⛔️زندانی شده ام.زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا......
و من را بگو که می خواهم یارت باشم...
🌹آقای خوبم...
✨کمیل خواندی یادمان کن امشب..
🌷اللهم عجل لولیک الفرج بحق ام المصائب،حضرت زینب کبری سلام الله علیها...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#روایٺــ_عِـشق ✒️
یکی از #عادت هاش این بود که حتما پنج شنبه عصر ها🌅 رو باید می رفتیم #بهشت زهرا (س)، بارون میومد برف میومد فرقی نمیکرد،❌ تو محل یا یک جعبه #شیرینی میخریدیم یا چند کیلو موز سر مزار شــ🌷ــهید کامران همون جایی که الان مزار خود حسین آقاست، میگذاشتیم و پخش میکردیم😇، قطعه های دیگه هم میرفتیم ولی سر مزار شهید #کامران یه ده دقیقه یک ربع اصلا حرف نمی زد ⚠️و فقط قبر رو نگاه میکرد، انس خاصی داشت حتی اون موقع #قطعه ۵۰ اصلا شلوغ نبود😔، نه ایستگاه صلواتی داشت نه اینقدر #مدافع حرم . بعد سر مزار شهید #رسول_خلیلی 💞و شهید #محمدخانی که یکم بالاتر بود می رفتیم، #پنجشنبه آخر شب هم که بعد از هیئت، هر چند هیئت داشتیم یا نداشتیم حتما #سیدالکریم علیه السلام می رفتیم، حسین جوری تنظیم میکرد 👌که زودتر برگردیم، بخوابیم😴 برای نماز #صبح بیدار شیم، یا اصلا اومدن ما بخوره به نماز صبح، یادمه خیلی وقت بود که همیشه نیم ساعت قبل از #اذان صبح می رسیدیم خونه🏡، مثلا اون موقع میگفتن حسین بزار دم اذان برسیم میگفت: نه نیم #ساعت قبل از اذان برسیم😍 که قبل از نماز صبح #عبادت کنیم.
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
@azkarkhetasham
از کرخه تا شام
#ستارههای_زینبی
🔰در سال 94 #صحبت از مدافع حرم و رفتن به سوریه مطرح شد و به من گفت "خانم، اسمم را برای رفتن به سوریه نوشتم، هرچند در جایگاه مدافع نیستم."،😔 نگاهی کردم و گفتم "هرچه خدا خواهد همان میشود. وقتی این لباس #سبز را به تن کردی یعنی خداوند لیاقت و سعادت شــ🌷ـهادت در راهش را نصیبتان کرد". تا اینکه یک شب آمد گفت #خانم، رفتن به سوریه حتمی شد" بهظاهر آرامش خود را حفظ کردم 😊اما در #دلم آشوب بود تا اذان صبح نتوانستم بخوابم.❌
🔰مدام ذکر یا حضرت #زینب(س) یا حضرت رقیه(س) خواندم😢. پدر ستون محکمی برای #خانه و خانواده است، نبودنش سخت بود.‼️ اما با خودم گفتم "اکنون زمان عمل کردن است و باید نشان بدهم چقدر #قوی هستم". زمانی که روضه 🎤اهلبیت(ع) را میشنویم میگوییم ایکاش ما آن زمان بودیم، اکنون نیز #همان زمان است. معمولاً به مراسم عروسی🎊 نمیرفت، اما 18 اسفند 94 عروسی در #تهران دعوت بود، از این فرصت استفاده کرد و از پدر و مادر و تمام فامیل نزدیک خداحافظی👋 کرد و شب بعد آن تا سه صبح نشست و #وصیتنامه را نوشت. زمان اعزام وصیتنامه را به دستم داد و گفت "همسرم،😇 ظاهر و باطن زندگی من همین است، #میسپارم به شما مراقب فرزندانم باش"🌹.
✍ به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_ابراهیم_عشریه🌷
#سالروز_ولادت
@azkarkhetasham