eitaa logo
از کرخه تا شام
162 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
57 ویدیو
1 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. (امام خامنه ای) کپی برداری از مطالب با ذکر صلوات بلا مانع است. منتظر نظرات-پیشنهادات و مطالب شما هستیم. ارتباط با خادم کانال @abozeynab0
مشاهده در ایتا
دانلود
از کرخه تا شام
🌹ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید با تکفیری‌ها یکی از بی‌سیم‌های تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگم. 🌹عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن. گفتم پس چی بگم به اینا؟! 🌹گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...» سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ 🌹گفت: «به اون‌ها بگو ما همون‌هایی هستیم که صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم. ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله... هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است... ..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان.. 💗بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.» کتاب «عمار حلب»، زندگی‌نامه‌ی 🌹 @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
✒️ همیشه در فکر💭 اصلاح بود.خیلی وقتها از من می پرسید:‼️ «فاطمه! من چه اخلاق دارم؟» من هم سنگ تمام می گذاشتم😉 و بدون جوابش را می دادم. از آن لحظه به بعد آن مورد در مرتضی دیده نمی_شد🚫!مرتضی می گفت: «من باید به جایی برسم که من رو با انگشت نشان بده☝️ و بگه این رو که میبینین؛ من عاشقش💞 شدم و خون بهاش رو با دادم. من دوست ندارم رو به قبله بشینم⚠️ و دعا کنم شهادت، ، شهادت ... »من هم شوخی می کردم ☺️و می گفتم:« بشین تا خدا بشه» مرتضی هم می‌گفت: «فاطمه!💓 آخر می بینی خدا چه جور عاشقم می شه»💯من از مرتضی شهادت ندیدم. می گفتم: «تو خودت را برای خدا می گیری!» می گفت: «آره. این که خدا خودش بگه از تو خوشم اومده،😍 بیا پیش » ✍ به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 @azkarkhetasham
🕯شهادت مظلومانه شاهد لحظه های تب آلود عاشورا 🕯یادگار روزهای آمیخته باعشق و اشک و عطش 🕯تندیس اسوه اخلاق شکافنده دریای علوم 🕯پنجمین کوکب آسمان امامت حضرت امام باقر(ع) برشیعیان آن امام تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها دل هوای دیدن دلدار دارد جمعه ها صبح جمعه چشم در راهیم ما ای عاشقان یار با ما وعده دیدار دارد جمعه ها چشم های منتظر با اشک های عاشقی هر نگاهش حرف ها بسیار دارد جمعه ها اللهم عجل لولیک الفرج🍃 سلام✋ صبح جمعه تون مهدوی @azkarkhetasham
از کرخه تا شام
🔹زغال ها گل 💥انداختہ بود؛ ها توی آبلیمو و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود.😋 🔸تا آمدم ها را بگذارم روی منقل، سروڪله اش پیدا شد؛ من زودتر خوانده بودم ڪه نهار رو روبہ راه ڪنم. پرسید: داری میڪنی ؟ گفتم: میبینی ڪه می خواهم برای نهار جوجہ بزنیم! 😇 🔹گفت: با این و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ بچہ دلش❣ خواست چی؟اگه یہ زن هوس ڪرد چی ؟!♂ 🔸مجبورمان ڪرد با گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .😑یڪ پارڪ پیدا ڪردیم، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای استراحت.🏕 🔹ڪسب ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ 😍با اش همان جا اتراق ڪردیم دور از چشم 👀بقیہ ✍ به روایت رفیق شهید 🌷
از کرخه تا شام
۹۴که توی گردان پیچید ما داریم اعزام🚌 می شویم ، خیلی پکر شد😞 مدام با گردن کج توی اتاقمان پیدایش می شد. گفتم چیه⁉️ چی میخوای هی میای اینجا؟با گفت: "چقدر خوب میشد می اومدم!"😔 📖همکارمان اقای قادری پیچید توی دست و پایش: دو روز اومدی تو کجا میخوای بری❓ هنوز باید پا بکوبی پاشو برو خشک بشه بعد. همه را هم که صدا میزد. گفت:(نه حجی. این همه نیروی جدید👥 دارن میان ماهم می اومدیم چی میشد؟😢) 📖خبردار شدم برای یکی از بچه ها مشکلی پیدا شده و دنبال میگردد. گفت اگه حرف بزنی خودت میدونی! کجا آدم صفر کیلومتر👤 راه بندازیم دنبال خودمون؟! 📖حال نزارش را که دیدم دلمـ💗 نیومد این موضوع را پنهان کنم. کشیدمش کنار که بروپیش گردان ۳ بگو اومدی برای فلانی. با سرعت موشک دوید. نزدیک اذان ظهر بود دیدم یکی ازپشت چارچنگولی پرید روی گرده ام. برگشتم ببینم👀 چه کسی است. از فرط مرا رگبار بوسید😘 و گفت که برای من هم . 📖به قادری کارد می زدی خونش در نمی اومد😁 که آخر کار خودت را کردی! بعد : بذار برسیم اونجا دودستی تحویلت می دم به 😄 رفتیم تهران. از صد و بیست نفر فقط پاسپورت📓 محدودی اماده شد. عدل هم افتاد جزو آنها. هی جلوی ما رژه می رفت و چشم و ابرو می آمد. 📖با قادری توی نماز خانه📿 خفتش کردیم. ریختیم روی سرش😅 التماس می کرد: غلط کردم! با دو روز🗓 تاخیر به جمعشان ملحق شدیم. به بهانه های پست و گشت زنی نگهمان می داشت که کارمان ختم شود به . 📖سر به سرم می گذاشت: بالاخره برات باقیات و صالحاتی می مونه؛ هم که شدی می گن به نماز شباش بوده😉 به این واسطه کم کم نماز شب خوان شدم ولی نشد🚫 یک شب زودتر از او شوم. 📖یک شب از اتاق🚪زدم بیرون. محسن را ندیدم. توی دلم گفتم: آخ جون امشب از محسن بیدار شدم😍 نماز رو خواندم و رفتم . از بچه ها پرسیدم: از محسن خبری نیست! گفتند: رفته تو سوله وسط اون اتاق خرابه! 📖دیدم تمام شده و با تسبیح تربتش📿 ذکر میگوید رفتم نزدیک تر👤 که کپ شوم روی سرش. صورت پر از اشکش😭 را که دیدم جلو نرفت. حججی @azkarkhetasham
🌸🍃 #شهید_محمود_صارمی #شهید_خبرنگار #پوستر #سالروزآسمانےشدن
از کرخه تا شام
🌸🍃 #شهید_محمود_صارمی #شهید_خبرنگار #پوستر #سالروزآسمانےشدن
🌸🍃 📌زندگینامه اجمالی شهید محمود صارمی : 📝شهید " محمود صارمی" در خرداد ماه ١٣٤٧ در بروجرد متولد شد . او پس از پایان تحصیلات متوسطه برای ادامه تحصیل به تهران رفت . شهید "صارمی " بسیار پرکار ، پرتوان ، فعال ، خوش خلق و متواضع بود . او ورزشکاری پرتوان و دارای روحیه مردانگی بود و در رشته کاراته نیز مقام هایی در سطح شهرستان و استان کسب نمود و در دوران دفاع مقدس به مدت ١٧ ماه در میادین نبرد به عنوان بسیجی جنگید و همواره مدافع اسلام و اهل بیت بود . او تحصیلات خود را در رشته جغرافیا تا اخذ مدرک فوق لیسانس از دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد و در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران به عنوان نیروی رسمی آغاز بکار کرد . در سال ١٣٧٥ به عنوان سرپرست خبرگزاری ایران در افغانستان انتخاب و به آن کشور عزیمت نمود . تا اینکه در روز ١٧ مرداد ماه در مزار شریف به همراه ٨ نفر از همکاران ایرانی خود به اسارت طالبان در آمدند و روز ١٨ مرداد به پایگاه هوایی شینداد قندهار منتقل شدند - روز ١٨ شهریور ٧٧ خبرگزاری رویترز شهادت دیپلماتها و خبرنگاران را تأیید نمود. 📚موضوع مرتبط: @azkarkhetasham