شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 💚 #پرسش سلام وقتتون بخیر من تو خانواده همسرم عروس آخری هستم واکثر فامیل همسرم شهرستا
#پاسخ_اعضا 🧡
سلام
درمورد اون خانمی که گفتن عروس اخری هستن....
خواهر من مگه مجبوری هرجا میخاین برین همه رو خبر کنین خودتون تنهایی برین الحمدلله ماشین دارین ودرامدتون هم جداست پس لزومی نداره هرجا میخاین برین خبر بدین چندبار که بی خبر رفتین دیگه بقیه عادت میکنن ودر مورد کادو بردن وقتی میان خونت چیزی نمیارن شما هم یاد بگیر
💚💚💚💚💚💚
سلام خدمت عروس خانمی که عروس آخره.
عزیزم خیلی زود متوقف کن این سکوت بی جارو!!! آخه چرا ما فکر میکنیم کوتاه اومدن همه جا خوبه؟؟؟
نکته اول: حالا که دستت اومده اخلاق جاری و خواهرشوهرت، دفعه بعدی خودت خیلی زودتر کادو مورد نظرت تهیه کن وقتی حرفش شد به خواهرشوهرت بگو من کادومو گرفتم.
یعنی خواهرشوهرت اجازه نمیده؟؟؟ مگه شما از اون دستور میگیری؟ شما اصلا نباید اجازه بدی اونا تعیین کنن چکار کنی.
تنها راه مشکلت همینه که کادو رو از قبل گرفته باشی و بگی منمیخوام مستقلا کادو بدم... جنگ اول به از صلح آخر!!!
دوم: جاریت هر موقع دستوری صادر کرد شما اگر نمیتونی فعلا نه بگی، بگو حالا ببینم چی میشه، بعدا خبر میدم و... در آخر هم انجام نده تا کم کم مهارت نه گفتن رو بدست بیاری.
درباره شوهرت، ،، کم کم و در آرامش و با روی خوش درحالیکه قبلش حتما دل شوهرت بدست آوردی نه زمانیکه خسته و گرسنه و...هست، بگو برادرت خودش ماشین داره برای همین مواقعه دیگه که رفت وآمد کنن،،، اینکه هربار با ما بیان توجیه نداره. اگر ماشین نداشتن من اصلا مشکلی نداشتم ولی دلیل نداره وقتی خودشون ماشین دارن جای مارو تنگ کنن!!
اینها به زمان احتیاج داره تا جا بیفته ولی شما باید حتماااا شروع کنی دختر خوب!!! وگرنه دیگه نمیتونی تغییر بدی زندگیت رو.
💚💚💚💚💚💚💚
برای اون خانمی که با خواهرشوهرش کادو مشترک میخرن ویا با ماشین اونا همه مسافرت میرن
عزیزم با روی خوش،و زبون چرب ونرم باید کارت رو پیش،ببری با جنگ و دعوا فایده نداره مثلا وقتی میدونی که جایی بری که باید کادو بخری خودت جلوتر همیشه چندتا کادویی تو خونه داشته باش یا جلوتر برو خودت بخر وقتی هم خواهر شوهرت گفت بگو من جلوتر خریدم می تونستی روی کادوی های قبلی هم بنویسی از طرف فلانی و فلانی ویا بد جوری به گوش طرف مقابل برسون که منم تو کادو شریک بودم مثلا می گفتی قابلتون رو نداره با خواهر شوهرم شریکی براتون کادو آوردیم با خنده و روی خوش
برای مسافرت هم به شوهرت بگو من دوست دارم تو راه با تو تنها باشم ویا چند بار نه به صورت قهر بلکه خیلی مودبانه بگو جلوی بقیه که من تو مسافرت وقتی جام تنگه اذیت میشم مگه ما چقدر زنده ایم که به خودمون سختی،بدیم از این دست حرفها ولی با خنده د شوخی
اگه دیدی که درست نشد چند بار از مسافرت رفتن صرفنظر کن که بفهمند تو اینطوری اذیت هستی
هر بلایی سر ما میاد از درست حرف نزدن ما است و سعی میکنیم هر کاری رو با عصبانیت و ناراحتی و دلخوری درست کنیم نه حرف تو بزن ولی خیلی مودبانه وبا خنده
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دهم هاشم با عصبانیت به طرفم اومد و سیلی محکمی بهم زد و گفت به چه حقی تو خونه من خواهرمو ناراحت
#بخش_یازدهم
وقتی رسیدم کمند در رو باز کرد منو که دید دستپاچه شد و گفت چی شده؟
رفتم تو مامان منو که دید شصتش خبر دار شد
جریانو برای مامان گفتم
مامان شاکی بود و زیر لب با خودش حرف هایی زمزمه می کرد
ظهر که آقاجون اومد مامان به سمتش رفت و بعد از سلام و خسته نباشی جریانو تعریف کرد
اقاجون تو فکر رفت
حسین هم که مرتب برای هاشم خط و نشون می کشید
ناهار رو که خوردیم دم دم های عصر بود که فرحناز و جمال اومدن خونه مون
مامان و اقاجون حسابی از خجالتشون دراومدن و هرچقدر کوتاه می اومدن اقاجون بیشتر خط ونشون می کشید، مامان هم پشت اقاجون رو داشت
در آخر هم جمال و فرحناز دست از پا درازتر برگشتن
چند روزی گذشت و قرار شد در حضور پدر هاشم یه جلسه بگیرن و سنگ هامون رو وا بکنیم
اقاجون و مامان خیلی ناراحت بودن بابت اینکه هاشم دست روی من بلند کرده بود و اونطوری زده بود آش و لاشم کرده بود
وقتی پدر هاشم و جمال و هاشم و فریبا اومدن
آقاجون حسابی متلک بارشون کرد و پدرهاشم هم تمام مدت هاشم رو سرزنش می کرد و حق رو تمام و کمال به اقاجون می داد و فریبا را هم چندبار تحقیر کرد و مامان هم خیلی با فریبا و هاشم سرد حرف زد و ابراز دلخوری کرد و گفت من دخترمو با امید دادم به شما توقع نداشتم دو ماه از عروسیش بگذره اینطور ناراحت ببینمش
فریبا و هاشم سرشون زیر بود چیزی نمی گفتن اما همه این ها باعث نشد دلم خنک بشه هنوز تو شوک رفتار هاشم بودم باورم نمیشد مردی که عاشقانه دوستش داشتم بامن اینطوری رفتار کنه
با پادرمیونی پدرهاشم همون شب برگشتم خونه
آقاجون حسابی هاشم رو گوش مالی داد و تهدیدش کرد که دیگه دست روی من بلند نکنه و اگه یه بار دیگه این کا رناپسندش رو تکرار کنه اونموقع هرچی دیده از چشم خودش دیده
وقتی برگشتم با هاشم کلامی حرف نزدم و اگه هم حرفی می زد خیلی کوتاه جوابشو می دادم هاشم خیلی راحت رفتار می کرد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده
از اینکه به روی خودش نمی آورد هم تعجب کرده بودم هم توی دلم حرص می خوردم
چند روزی گذشت و فریبا ما رو دعوت کرد خونشون اولش
نمی خواستم قبول کنم از فریبا و رفتارهاش خیلی دلخور بودم اما با پا درمیونی فرحناز قبول کردم
وقتی رفتیم اقاجون و فرحناز اونجا بودن
بعد از سلام واحوال پرسی های معمولی نشستیم
سفره را که انداختن فریبا فقط یه سینه مرغ پخته بود که دوتا بشقاب بیشتر نبود و چهارتا ظرف هم خورشت سبزی گذاشته بود
وقتی دیدم غذا کمه کم تر کشیدم تا شرمنده نشه
اما از این کارهاشون شوکه بودم
گرسنه از پای سفره بلند شدم
و با فرحناز ظرف ها رو شستیم
فریبا هم جوری وانمود می کرد
که انگار از صبح خیلی روپا بود و خسته شده....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 💚
#پرسش
سلام من به تازگی با کانالتون اشنا شدم یه موضوعی بود میخواستم بگم خیلی دوست دارم نظرات اعضا کانال رو بدونم که چه پیشنهادی به من میکنن...
من یه پسر مذهبی در عین حال شوخ اهل گردش سفر سینما و... هستم ،الان 25 سالمه سه سال پیش با یه دختر خانوم عقد کردم البته قبلش همو دوست داشتیم چون تو روستاییم و همه همو میشناسن ، ایشون هم منو خیلی خیلی دوست داشت دو سال از،عقدمون گذشت که یهو تغییرات شروع شد بهونه گرفتناش و... دوستاش که ازدواج کردن تغییر کرد چون دوست داشت مدام بش میگفتن وای چرا به این ادم مذهبی شوهر کردی برا تو بهتر این پیدا میشد و.... خلاصه با این حرفا کاری کردن که الان یه سال درگیر دادگاهیم و ایشون درخواست طلاق داده ،من اهل کارم شاید در امد اون چنانی نداشته باشم ولی هر چی خانومم خواسته براش تهیه کردم ولی متاسفانه گوشی به حرف دوستاش گوش میده اگه دوستاش گفتن شوهر ما فلان چیزا خریده چرا شوهر تو نخریده برات معلومه شوهر خوبی نیست فورا با من دعوا راه مینداخت و قهر میکرد ،همه اقوام و دوستان بهم میگن طلاق بده بره اگه از همین حالا که عقدی بخواد گوشی باشه زندگیت نابود میشه ،نمیدونم چیکار کنم خیلی دوست دارم نظرات اعضا را بدونم و بگن چیکار کنم بهتر؟ اینم بگم تو این یه سال من همه کار کردم که برگرده اما پاشو تو یه کفش کرده که فقط طلاق نمیدونم پای کسی وسط یا ... ، خیلی دوست دارم اعضا راهنماییم کنن و نظر بدن که چیکار کنم؟
لطفا اگه میشه زودتر پیام منو بزارین گروه چون من هفته بعد 11 مرداد اخرین جلسه دادگاهمه دوست دارم قبلش نظرات اعضا را بدونم خواهشن پیام منو زودتر بزارین
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
دوستای گلم این برادر عزیزمون رو راهنمایی بفرمایید
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هفتم بعد از ناهار تو حیاط مشغول شستن ظرفها بودم که دیدم در حیاط و زدن، با لباس خیس و دستای کفی
#بخش_هشتم
آقا رفت و آخر شب با ناراحتی برگشت گفت بردمش یه چند وقت خونه مادرش باشه توام اینجا میمونی تا بچه به دنیا بیاد
تو اون مدت آقا هرشب میومد خونه مادرش و تو یک اتاق باهم میخوابیدیم
یه وقتایی میدیدمش که چشمش به شکم منه و لبخند رو لبشه
تو اون مدت خیلی آرامش داشتم تازه حس خانوم بودن بهم دست داده بود، بعضی وقتا شام درست میکردم آقا سر سفره میگفت اگه هرشب تو درست کنی چاقمون میکنی
پسرم که به دنیا اومد آقا بال درآورده بود کل فامیل و شام داد گوساله قربونی کرد
راضیه دیگه اومد خونه و محسنمو گرفت تو بغلشو گفت خداروشکر بچمون به دنیا اومد دیگه میتونیم ۳ تایی پیش هم زندگی کنیم
من فهمیدم منظورش چیه با چشمای التماس وار به آقا نگاه کردم، آقا همون موقع خودش فهمید گفت بچه شیر میخوره به مادر نیاز داره فعلا از این حرفا نزن
راضیه با عصبانیت رفت تو اتاق میدونستم قراره دوباره شر به پا کنه فقط امیدم این بود آقا یکم دوسم داره یا دلش به حالم میسوزه نمیزاره برم نگهم میداره
محسنمو تو بغلم فشار دادم و گفتم از خدا میخوام هیچوقت تو رو از من دور نکنه فقط زمانی که قراره سربازی بری
با بغض بهش نگاه میکردم آقا اومد بالا سرم گفت نگران نباش نمیزارم بری....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
هم دعا کن گره از کار تو بگشايد عشق
هم دعا کن گره تازه نيفزايد عشق
قايقي در طلب موج به دريا پيوست
بايد از مرگ نترسيد ،اگر بايد عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شايد اين بوسه به نفرت برسد ،شايد عشق
شمع افروخت و پروانه در آتش گل کرد
مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق
پيلهي عشق من ابريشم تنهايي شد
شمع حق داشت، به پروانه نمي آيد عشق
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 💚 #پرسش سلام من به تازگی با کانالتون اشنا شدم یه موضوعی بود میخواستم بگم خیلی دوست
#پاسخ_اعضا 💚
سلام و عرض ادب
اون اقایی ک گفتن ۲۵ سالشونه و الان نزدیک یک ساله ک درگیر دادگاه هستن و...
خواستم بگم ی مدت فکر کنید بسنجید
رفتار
گفتار
کردار خانومتون رو
ی قرار چه دوتایی چ مقابل خانواده هر دو باشه
خیلی اروم
با ارامش از لحظه های قبل عقد بعد عقد ک شوق و ذوقی داشتی بگید
از شخصیتتون بگید
بگید درسته مذهبیم ولی دلو عقلم فقط پیش یکیه
جونم فقط برا یکی میره
منم خدا غیر راه اونم راهی نمیرم
انتظار دارم خانومم منو همون ک لحظه عقد دیده همون جور ببینه
همه مث هم نیستن
ازپاکی نجابت خودتون بگید
از علاقه تون
و...
حرف بزنید عنوان کنید تمام احساساتون رو
اگر واقعا مورد رضایت خانوم نبود
بدونین کسی ک از الان برا هر چیزی رفقا اولویت هستن
زندگی رو با اونا میسنجه
ن تنها الان بلکه همیشه همینه مگر ب کمک مشاور تغیر کنه
اگر ایشون الان متوجه نشن بعدا با سه تا بچه هم متوجه نمیشن
همه جا سکوت عمل لازم نیس ی جاهایی باید کارهایی ک کردید ب رخ بکشیدید بدونن چقدر ارزش دارن 💔
در کل مشاور هم عالیه
امیدوارم درست بشه
التماس دعا
یاعلی
💚💚💚💚💚💚
برادر مذهبی که خانمش درخواست طلاق داده اگه خانمتون دهن بین و تحت تاثیر دیگران قرار میگیره قابل تغییر نیست و ادامه زندگی همراه با ریسک بزرگیه استقلال فکری خیلی مهمه کسایی رو میشناسم سی سال به خاطر این مسئله زندگی رو جهنمی کردند
💚💚💚💚💚💚
در جواب این آقا باید بگم که اگر واقعا دوستش داری پای دوست داشتنت بمون
ببرش پیش مشاور ولی نه هر مشاوری یه مشاور مذهبی
سعی کن با محبت بهش بفهمونی زندگی ارزشش بیشتر از این حرفهاس
بزرگترها را بفرست پادرمیانی کنند و بهش بفهمونن که گاهی بعضی دوست ها از روی حسادت حرف میزنن که زندگی شما را بهم بریزند
خلاصه باید به قول معروف یه ریش سفید بفرستید جلو
شاید شما هم اشتباه کردی و تمام خواسته هاشو بی برو برگرد انجام دادی اونم هر روز به خواسته هاش اضافه کرده.شاااید
این خانم باید بفهمه زندگی جای چشم و هم چشمی نیست
زندگی یعنی ما
یعنی عشق
یعنی خدا
امیدوارم خدا مهرشما را به دلش بیندازه و قبل از اینکه جدایی بیفته متوجه اشتباهاتش بشه
یاعلی
💚💚💚💚💚💚
سلام...آقایی که گفتن میخوان طلاق بگیرن
اینجور که شما گفتین تمام این ها زیر سر دوستان خانومتون هست...اگر میتونید به همسراشون بگین که خانوماشونو جمع کنن...همسر شما خودش باید متوجه باشه که اون دوست ها خوبیشو نمیخوان...کدوم آدمی به دوستش میگه شوهر من اینو خرید تو چرا نداری؟؟؟...دایی من سر همین قضیه زندگیش داشت نابود میشد..باز خانوم شما میگه من چرا اینو ندارم اونو ندارم..زندایی من انواع اقسام کلاس ها میرفت...حجابشو یه مدت گذاشت کنار...ماهی چهار پنج دست مانتو بخر ؛بدوز ....کارشون به کتک کاری هم کشید...داییم دید نمیشه اینجوری رفت به همسر دوستش با احترام تذکر داد...یه مدتم زنداییمو نذاشت جایی بره یا با دوستش ارتباط داشته باشه...ولی الان خداروشکر زندگیشون خوبه..البته بعضی از مردا دنبال دعوا هستن...شما خیلی محترمانه و منطقی باهاشون صحبت کن..ان شالله مشکلتون بر طرف بشه
💚💚💚💚💚💚
سلام درمورد اقایی زنش میخاد طلاق بگیره باید باهاش درست صحبت کن واینکه خانم قبول نمیکنه واشتباهش رو نمیپذیره خیلی بده برید پیش مشاور وقتی نمیخاد باشما زندگی کن و حرف دیگران براش مهم نشون میده شما رو به اندازه کافی دوست نداره و خودتون رو بدبخت نکنید.
💚💚💚💚💚💚
درمورداون اقاکه گفتن همسرش گوش به حرف دوستاش میده ازالان بهتره جدابشن کسی که همسرش روبه دوستاش ترجیح میده تااخرزن زندگیش نمیشه الان بدزمونه ای شده من دیدم که می گم الان جداشه بهتربابچه جداشن
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_یازدهم وقتی رسیدم کمند در رو باز کرد منو که دید دستپاچه شد و گفت چی شده؟ رفتم تو مامان منو که
#بخش_دوازدهم
فریبا هم جوری وانمود می کرد
که انگار از صبح خیلی روپا بود و خسته شده به خاطر ادا اطوارهای فریبا ساعت هنوز ده نشده بود که خداحافظی کردیم زدیم بیرون تمام مسیر در سکوت گذشت
وقتی رسیدیم لباس هامو عوض کردم و مستقیم رفتم تو اتاق خواب و خوابیدم
هاشم هم که دید حوصله ندارم
بی خیال شد
بعد از مهمانی فریبا منم تصمیم گرفتم همه رو دعوت کنم
برای شام مرغ و ماهی سرخ کردم و خورشت سبزی و بادمجون گذاشتم
همه چیز عالی شده بود و همه از غذاها ودستپختم تعریف میکردن
حسابی سنگ تموم گذاشتم و یه جورای فریبا رو شرمنده کردم البته قصدم این نبود اما از رفتارهاش متوجه شدم اینطور برداشت کرده شاید هم چون همون غذاهای که اون درست کرده بود رو پخته بودم اینطور برداشت می شد اما من هیچ قصد و نیتی نداشتم
ولی می شنیدم که همه جا تو درو همسایه و فامیل و دوست و آشنا پشت سرم حرف زده، ناراحت میشدم
اما کاری ازم ساخته نبود به هاشم هم که می گفتم، می گفت من یه بار دخالت کردم پاش رو هم خوردم دیگه بین شماها دخالت نمی کنم خودتون مشکلاتتونو حل کنید
از دستش کفری بودم از اینکه وقتی پای خواهرش درمیون بود به این چیزها فکر نمی کرد اما الان ترجیح می داد دخالت نکنه چون پای منافع خواهرش درمیون بود
چند روزی گذشت دقیقا ماه محرم بود و فریبا نذر داشت
تصمیم داشتم از صبح برم کمکش
هاشم قبل از اینکه بره سرکار منو گذاشت خونه فریبا و رفت تا به کارش برسه
وقتی رسیدم دیدم رختخواب ها پهن و هنوز خوابن معذب شدم ساعت تقریبا هشت بود
فریبا بلند شد ومنم کمکش رختخواب ها رو جمع کردم و
هرکاری داشت با جان ودل انجام دادم و چون پای امام حسین و نذری درمیون بود از هیچ کاری دریغ نکردم
تقریبا پیش از ظهر بود که شهناز و فرحناز سررسیدن همه کارها تقریبا انجام شده بود
اما همین که چشم فریبا به شهناز و فرحناز افتاد...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا 🧡
سلام وقت بخیر ،خواستگاری دارم که طلبه هستن و انشاءلله در اینده نزدیک باهم ازدواج می کنیم،ولی راستش من اصلا با زندگی طلبگی و شرایط و محدودیت های اون اشنایی ندارم .اصلا در فامیل یا دوست و اشنا کسی رو نداریم که طلبه باشه به همین دلیل نمی دونم زندگی طلبه ها به چه صورت هست ،از خواهرانی که همسرشون طلبه هستن از شرایطشون برام بگن ممنون می شم🌹🌹
💚🧡💚🧡💚🧡
سلام امیدوارم همگی خوب باشید شوهرم ارماتوربند نیمه وارد هست اما جایی ک ما زندگی میکنیم خیلی کار کم هست ازتون خواهش میکنم اگه کسی رو میشناسید ک شرکت بندر عباس ،عسلویه کار میکنه ک نیرو بخوان ممنون میشم ایدیم رو از ادمین بگیرید بهم بگید قبلا هم در شرکت مبین عسلویه چن سال کار کرده ازتون خواهش میکنم ک راهنمایی کنید چون از نظر اقتصادی خیلی مشکل داریم 🙏🙏🙏
🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام من یک لک برا حاملگی توی صورتمه هر کاری میکنم هر روغنی هرچیزی اصلا پاک نمیشه چقدر هزینه کردم بعد اصلاا پاک نمیشد اگر میشه کمکم کنید ممنون دست خدا🙏🙏🏻🌹
💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام تورخدا پیام منو بزارید تو گروه من در شرف طلاقم
همه جور ظلمی از شوهرم و خانوادش دیدم
از کتک فحاشی و گشنگی و تشنگی تا
تهدید به مرگ خوردن طلا هام و پول هام
الان فقط از اعضا کانال میخام ک
برا گرفتن طلاق و راحت شدنم
هر چقدر ک تونستند دعایی نادعلی بخونن
التماس دعا دارم
و خدا جواب ستمگر هارو بده
💚🧡💚🧡💚🧡💚
سلام به همه عزیزان💕
امیدوارم حالتون خوب باشه☺️
دوستان گل میشه یک چیز گیاهی معرفی کنید که اشتها رو به کل قطع کنه و در روند لاغری هم تاثیر بزاره..😁
ممنون میشم🙏
خیلی گلی ادمین عزیز💯
پیامم رو بزار حتما💋
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_هشتم آقا رفت و آخر شب با ناراحتی برگشت گفت بردمش یه چند وقت خونه مادرش باشه توام اینجا میمونی ت
#بخش_نهم
۲ سال گذشت با هر سختی و بدی و خوبیش کنار راضیه باهم زندگی کردیم و راضیه دوباره شروع کرده بود به گفتن اینکه چرا این دختره نمیره خونه باباش مگه قرار نبود تا شیر دادن بچه اینجا بمونه
محسنم دو سال و سه ماهش بود که فهمیدم دوباره باردارم، آقا باز تا فهمید انگار بچه اولشه همونجوری ذوق کرد شیرینی داد به رفیقاش خانوادشو دعوت کرد سر از پا نمیشناخت
راضیه کلا عوض شده بود هر لحظه احساس میکردم منو تنها گیر میاره و خفم میکنه یکسره دعوا میکرد میگفت خونه باباش نرفت هیچ با بچه دوم داره جا پاشو سفت ترم میکنه، هیچ روزی نبود دعوا راه نندازه، با آقا هم دعوا گرفت آقا هم یه روز انقدر خسته شد گفت پاشو ببرمت خونه بابات تا تکلیفتو مشخص کنم
راضیه جیغ میزد با گریه منو نفرین میکرد، منم با اینکه دل خوشی ازش نداشتم ولی خیلی دلم گرفت براش، با گریه و التماس به آقا میگفتم آقا نکن من میرم یه جا دیگه هرچی گفتم گفت نه باید بره بسه دیگه خسته شدم
شبی که بردش دو روز بعدش آقا که رفت سرکار، بعد از یک ربع دیدم در میزنن فکر کردم آقاست چیزی جا گذاشته رفتم دم در دیدم راضیه اس، درو هل داد اومد تو، درو بست دندوناشو رو هم فشار میداد اومد گوشت بازومو گرفت و هولم داد و گفت خوب تو خونه من جا خوش کردی تند تند بچه میندازی فکر کردی میشینم کنار تا بیای جامو پر کنی
گریم گرفت گفتم مگه من خواستم اینجوری بشه به من چه بابام شوهرم داد به آقا مگه من این زندگی رو انتخاب کردم تقصیر من چیه
گفت بسه انقد خودتو به موش مردگی نزن فکر کردم بچه ای حالیت نیست اما دیدم مار خوش خط و خالی انقد بلد بودی که آقا رو بگیری تو مشتت
اینا رو میگفت و هولم میداد داخل خونه گفت همین امروز وسایلتو جمع میکنی به عباس میگی ببرتت خونه بابات
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پاسخ_اعضا 🧡
در مورد اون خانومی که درباره معجزه پرسیده بودند؛
خانم عزیز معجزه وجود داره!
خداوند مارو به خواسته هامون میرسونه شاید اون خواستتون به صلاحتون نیست خداوند مارو آفریده پس بهتر از ما خیر مارو میفهمند.
امیدوارم کفر نگید و از خداوند ممنون باشید.
شاید گاهی شما کوتاهی کردید!
مشکل از بندگان است که بر سر هر چیز گلایه میکنیم.
حتما خدا چیز بهتری براتون در نظر گرفته.
امیدوارم خداوند شمارو به حاجتتون برسونه.
دعا کنید و صبور باشید.
یا حق💓
💚💚💚💚💚💚
خواهر گرامی که میوم رحم ودرد دارید
پزشکان راعوض کنید
یعنی چی که می گه اینا چیز مهمی نیست
به دکتر متبحر رجوع کنید
💚💚💚💚💚💚
سلام میخواستم درجواب خانومی که میگن کادو میخرن وجاری خواهرشوهرش اسمی از ایشون نمیبرن اینجور که من تو حرفاتون شمارو شناختم شما اول باید ببینید چجور رفتار میکنید که ازتون حساب نمیبرن واعتماد به نفس خیلی پایینی دارید و جاری تون رو از خودتون سرتر میدونید و کمک من به شما اینه که اعتماد به نفستون رو بالا ببرید قوی باشید رودروایسی رو بزارید کنار ما تو جامعه زندگی میکنیم که اگه از خودت دفاع نکنی ازت سوء استفاده میکنن ازسادگی مهربونیت.
امیدوارم که باحرفام موفق بشی 🌷
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سلام به اعضای گروه و مشاور عزیز همسر منم پلیسه و من و بچه م بیشتر شبا تنهاییم، سال پیش ما یه خونه ی حیاط دار گرفته بودیم که اطرافش همش زمین خالی بود و همسایه هم نداشتیم. اون شب لعنتی، ساعت یک نصف شب بود یکی در زد منم به شدت ترسیدم چون همسرم کلید داره .گفتم کیه؟ یه خانم بود گفت ماییم دیگه.. گفتم این وقت شب چی میخوای؟ گفت از اینجا رد شدیم یکی گفت خونه رو میفروشین اومدم داخلو ببینم..منم با این حرفش تا ته قضیه رو رفتم فهمیدم چه خاکی تو سرم شده. گفتم شما رو نمیشناسم بیخود کردی، نصف شب مگه وقت خونه دیدنه . دیدم صداش اومد یواش یه چیزی گفت بعدم صدای پاشون اومد که انگار رفتن.منم از روی کنجکاوی یا حماقت گفتم برم گوشه ی درو وا کنم ببینم کی بود.که ای کاش دستم میشکستو اینکارو نمیکردم . سرمو بردم بیرون دیدم عه نرفتن هیچ تازه سه نفرن، دو تا مرد با یه زن .یهو از پشت تیربرق به سرعت اومدن سمتم...👇🔞
https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
#بلایی که سر این خانم اومده رو حتما بخونید و #هوشیار باشید❌🙏🏻
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_دوازدهم فریبا هم جوری وانمود می کرد که انگار از صبح خیلی روپا بود و خسته شده به خاطر ادا اطوار
#بخش_سیزدهم
فریبا همین که شهناز و فرحناز رو دید به کل منو فراموش کرد و از یاد برد
برای هر چیزی نظر شهناز رو میپرسید و مرتب ازش تشکر میکرد و پیش همه تعریفشو میکرد و خوب میدونستم از عمد این رفتارها رو میکنه که منو بچزونه
از دست خودم شاکی بودم از این که از صبح خونه و زندگیمو رها کردم و پاشدم و اومدم کمکش و اینطور دست مزدم رو داد
از رفتارهاشون خسته شده بودم و از اینکه هاشم هم همیشه طرفشون بود و الویت اول و آخرش خواهرهاش و خونواده اش بود
مدتی بود که هاشم پافشاری میکرد برای بچه دار شدن و چون شهناز هم باردار شده بود بیشتر مصمم بود و هنوز یه سال از ازدواجمون نگذشته بود
منم تسلیم خواسته هاشم شدم و تصمیم گرفتم برای بارداری اقدام کنم، فکر می کردم اگه بچه دار بشیم رفتارهای هاشم و خونواده اش بهتر بشه
ماه اول که اقدام کردیم خبری نشد، اما ناامید نشدیم و ادامه دادیم اما هربار که می گذشت هیچ خبری نمی شد
تا اینکه به پیشنهاد مامان رفتیم دکتر و بعد از ازمایشات مختلف دکتر آب پاکی رو ریخت روی دستمون و گفت شما به صورت طبیعی بچه دار نمیشید و مشکل هم از من بود...
وقتی دکتر اینو گفت انگار دنیا روی سرم خراب شد
تمام مسیر رو گریه کردم و هاشم هم کلافه بود و به جای دلداری دادن میگفت بس کن به جای اینکه من ناراحت و شاکی باشم تو ناراحتی
وقتی خونواده ها فهمیدن سکوت کردن خواهرهای هاشم تو فکر فرو رفتن و خوب می دیدم مامان چقدر ناراحته و غصه می خوره
همون روزها بود که یه خواستگار خوب هم برای کمند اومد و مامان سرگرم تدارک مراسم خواستگاری و مهربرون کمند بود
با دلی زار و روحی زخمی بدون هاشم تو مراسم عقد کمند شرکت کردم
هاشم بهانه گیری هاش شروع شده بود و همیشه به حال شهناز و جمال غبطه می خورد و به وضوح به روی من می آورد و من هرروز افسرده تر می شدم و مجبور بودم سکوت کنم و خم به ابرو نیارم چون به هاشم حق می دادم هربار ازش می خواستم برای بچه دار شدن اقدام کنیم و هرکاری نیاز انجام بدیم از زیرش در می رفت و یه بار آب پاکی رو ریخت روی دستم و گفت من اهل عمل و این برنامه ها نیستم اگه خدا خودش خواست بده و اگه صلاح نمی دونه منم نمی خوام و تسلیم میشم
اما از طرفی هم همیشه غبطه بچه های فامیل رو می خورد و با چنان حسرتی بهشون نگاه می کرد که دلم آتیش می گرفت از اینکه
نمی تونستم بهش بچه بدم، از خودم عصبانی بودم ورخودم را مقصر می دونستم
مدتی گذشت و یه روز تو دورهمی هامون شهناز اعلام کرد که قرار تو همین چند روز برای سونوگرافی و تعیین جنسیت بره، همه خوشحال بودن و بهش تبریک می گفتن و من نگاهم به هاشم بود و رفتارهاش و نگاه پر از حسرتشو که می دیدم غصه می خوردم و تو خودم می شکستم...
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 💚 #پرسش سلام من به تازگی با کانالتون اشنا شدم یه موضوعی بود میخواستم بگم خیلی دوست
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام عزیزان.اون آقایی که خانمش به تحریک دوستاش طلاق میخواد باید خدمتت عرض کنم که من فقط حرف های شما رو شنیدم.اگر بخوام نسبت به حرف های شما نظر بدم،بهتر میبینم که کار رو تموم کنید.مسلّمه که دوستان همسر شما حسودن (چون شما هرچی خواسته تهیه کردین) واینکه نامزد شما تاثیر پذیره از دوستاش.حالا شاید درآینده این اخلاقش عوض بشه ولی ممکنه تا اون موقع،زندگی رو به کام شما تلخ کنه و خدایی نکرده فردا پس فردا،با یکی دوتا بچه مجبور به جدایی بشید.با مشاور صحبت کن.اگر حق با شما بود،دل بکن ازش.کسی که قدرت تصمیم گیری نداره برای زندگیش،و هرچی دوستاش بگن گوش میده،از نظر منِ خانم،به درد زندگی نمیخوره.خودش هم مطمئن باشید پشیمون میشه،ولی اول باید سرش بخوره به سنگ.الآن متوجه نیست.امیدوارم هرچی که خیر باشه براتون اتفاق بیافته.🌷
💚💚💚💚💚💚💚
سلام نظر منم اینه که زودتر طلاقش بده اگر سر خونه و زندگیتون هم برید همین آشه و کاسه
💚💚💚💚💚💚
سلام من همون جوون 25 ساله مذهبی ام ،نظر دوستان خوندم ممنون واقعا حرفاشون عالی بود ، خیلیا گفتن ببرش مشاوره باید بگم ایشون میگفت اصلا مشاوره چیه مگه من دیوونم که بیام مشاوره ولی من هر جور شده از طریق دادگاه کاری کردم که مارو چهار پنج جلسه فرستادن مشاوره اما بی فایده بود ،حتی از شورا محل ریش سفید های فامیل و محل فرستادم خونشون ولی بی فایده بود و ایشون پاشو کرده تو یه کفش و میگع طلاق و فقط،حرف اطرافیاشو قبول داره و دوستاشو، من همه اینکارا رو کردم چون زندگیمو دوست داشتم ولی انگار بی فایدس بعضی وقتا میگم حتما حکمتی تو کاره ، تو این یه سال که میریم دادگاه حتی یه بارم در حقش نفرین نکردم همیشه براش دعا کردم و میکنم ،خیلیا میگن شاید چون هر چی خواسته براش فراهم کردی حتی میگفت هوس فلان تنقلات رو کردم من هر جور بود حتی خارج روستامون بود میرفتم براش تهیه میکردم که نگه شوهرم فلان و... ولی اخرش اینجور شد
من حاظر بودم و.همه کارم کردم که برگرده ولی اون فقط حرف بقیه براش مهم و کوچکترین قدمی بر نمیداره
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام وقت بخیر ،خواستگاری دارم که طلبه هستن و انشاءلله در اینده نزدیک باهم ازدواج می کن
#پاسخ_اعضا 💚
سلام اون خانمی که گفتن خواستگارطلبه دارن اول دقت کنن ببین واقعامومن هست یانه حقوق طلبگی خیلی کمه باید کنارتحصیل شغل نیمه وقت داشته باشن چون دامادماخودش طلبه هست خیلی خوب ومهربونه خواهرم روخیلی دوست داراخلاقش زبانزده جمعه زندگی ساده ای دارن ولی باعشق
💚💚💚💚💚💚
در مورد اون خانمیکه میخاد با یه طلبه ازدواج کنه اولا تبریک میگیم ثانیا طلبه ها غالبا اهل رعایت هستندو با تقوا هستند و مقید به مسائل مذهبی هستند ،به نماز و واجبات اهمیت میدند ،درامد شون بالانیست ولی پر برکت است ممکنه گاهی جهت تبلیغ به روستایی یا جایی هم برند و از این جهت کمک مالی هم بهشون میشه .در رابطه با محرم و نامحرم حساس هستند، وقتی در جمعی از دوستان خانواده گی باشند خانم ها و اقایون جاشون جدا هست، نگاه به ناموس مردم نمیکنند،خانواده براشون اهمیت داره،اگه خونه اجاره ای داشته باشند از دفتر رهبری کمک اجاره میشه ،موفق باشید
💚💚💚💚💚💚
سلام
درمورداون دخترخانمی که خواستگار طلبه دارن خواستم بگم عزیزم منم همسرم طلبه هستن اصلا محدودیتی توزندگی ندارم هرجا بخوام برم یا هرچی خواستم بخرم اجازه دارم اینم بگم همه این جوری نیستن ولی ازنظر مالی زندگی بایه طلبه سختی های خودشو داره که انشالله عنایت امام زمان شامل زندگی همه طلبه ها میشه
💚💚💚💚💚💚
سلام
درجواب دوست عزیزمون که نامزدشان طلبه است بگم که منم مثل شما با زندگی طلبگی آشنا نبودم و می ترسیدم آزادی نداشته باشم محدود باشم ولی ریسک کردم و با یک طلبه ازدواج کردم الان ۵ سال از شروع زندگیمان میگذرد و من احساس خوشبختی کامل می کنم و فکر می کنم افرادی که طلبه اند بهتر خانمشون را درک می کنند چون اخلاق و رفتارشان برگرفته از دین است، همسر من به غیر از کار بیرون توی کارهای خانه و بچه داری به من کمک می کند و عقیده اش بر این است که کارهای خانه فقط مخصوص خانم ها نیست و یک کار مشارکتی است، هیچ پنهان کاری از من ندارد و همیشه با من در همه کارها مشورت می کند و کارهایی که من راضی نباشم اصلاً انجام نمی دهد، زندگی طلبگی کلا یه زندگی شیرینه ولی سختی هایی هم داره این که باید محکم باشی خیلی جاها پیش میآید که حرف مردم اذیتت کند ولی خوب هیچی مهمتر از خوشبختی نیست نباید به حرفشون گوش کرد. انشالله خوشبخت بشی عزیزم
💚💚💚💚💚💚
خانم عزیزی که میخاند با طلبه ازدواج کنند من همسرم و سه دامادم طلبه هستند زندگی معنوی و شیرینی هست به شرط داشتن ظرفیت چون مشکلات خودش رو داره یه طلبه کمترین و بابرکتترین درآمد رو داره یه طلبه اگه فقط درس بخونه و تدریس یا کار فرهنگی نداشته باشه نیمی از عمرش رو در خونه سر میکنه پس از خواستگارتون بپرسید ایا اهل فعالیتهای دیگه در حیطه طلبگی مثل تدریس یا تبلیغ و .........هستند و در آخر از لحاظ خانوادگی هم آگاهی کافی پیدا کنید چون بعضی از اخلاقهای ذاتی موروثی و ذاتی است وبا طلبگی قابل تغییر نیست من الحمدلله راضیم
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_نهم ۲ سال گذشت با هر سختی و بدی و خوبیش کنار راضیه باهم زندگی کردیم و راضیه دوباره شروع کرده ب
#بخش_دهم
گفتم آقا نمیزاره برم هم منو دوست داره هم بچه هاشو
اینو که گفتم چنگ زد موهامو گرفت جیغم بلند شد از ترس داشتم سکته میکردم زورمم نمیرسید از دستش خودمو بکشم بیرون، همون موقع حس کردم وسط پام داغ شد دست زدم وسط پاهام دیدم دستم خونی شد یهو شل شدم شروع کردم جیغ زدن راضیه ولم کرد یکم بالا سرم وایساد و دویید رفت
صدای گریه محسن دراومد اومدم بلند شم که چشمام سیاهی رفت و با تکونای همسایمون چشم باز کردم دیدم خونمون پر شده همسایه ها اومده بودن تو، گیج و منگ نگاشون میکردم گفتن تکون نخور الان عباس آقا میاد
آقا اومد بردنم بیمارستان و گفتن بچم سقط شده آقا صورتش شده بود مثل لبو چشماش باد کرده بود مادرشوهرم از اونور گریه و نفرین میکرد منم سرم به دست از شوک نمیدونستم باید چیکار بکنم
چند روز بعدش فهمیدم که اون روز همسایمون دیده راضیه با عجله از خونمون رفته بیرون و صدای گریه محسنم قطع نشده به شک افتاده هرچی در زده دیده من باز نمیکنم یکیو از دیوار میفرستن تو که درو باز کنه
بعد از اون روز دیگه راضیه نیومد از آقا سراغشو گرفتم گفت بره خداروشکر کنه ازش شکایت نکردم بچمو از بین برد
بچم که سقط شد تا ۳ سال بچه دار نشدم بعد سه سال دوباره باردار شدم و آقا از ترسش مارو آورد همدان، دخترم به دنیا اومد بعد ۴ سال خدا یه پسر دیگه بهمون داد
راضیه رو ندیدم فقط میدونم آقا یکی از خونه هایی که تو شهرستان داشتیم بهش داده اما با پدرش زندگی میکنه
راستش تو این سالها روزی نشده که بهش فکر نکنم خودمو جاش میزارم میگم چقدر بدبختی کشیده اما نه من گناهی داشتم نه اون از بدشانسیمون بوده که توی زمان و مکانی بدنیا اومدیم که بخاطر زن بودنمون برای خواسته ها و تصمیماتمون ارزشی قائل نبودن، خداروشکر الان دوره و زمونه این چیزا گذشته. ایشالله هرکس ازدواج میکنه خوشبخت و عاقبت بخیر بشه.
#پایان
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سلام. منم میخوام مثل بقیه بدترین اتفاق زندگیمو تعریف کنم. ۱۷آبان ۹۸بود که برای شوهرم کار ضروری پیش اومد و باید میرفت شهرستان و گفت اسنپ بگیر برو خونه مادرت تا تنها نباشی.منم آماده شدم و رفتم جلو در تا ماشین بیاد. ماشین راننده یه پراید دودی بود و همون موقع که رفتم جلو در یه پراید تو خیابونمون پارک کرده بود.فکر کردم اسنپیه، بدون اینکه پلاکشو نگاه کنم رفتم جلو پرسیدم. پسره تقریبا ۳۰ ساله بود با یه حالت خاصی نگام کرد گفت بله اسنپم ،
شوهرم از پنجره داشت نگاه میکرد گفتم خدافظ و سوار شدم .ساعت حدود هشت شب بود ،راننده گفت مقصدتون کجاست. گفتم مگه تو گوشیتون مقصدو مشخص نکردم؟؟گفت اره ولی گوشیم خاموش شده،گفتم عیب نداره من بهتون میگم از کجا برید. همون لحظه گوشیم زنگ خورد برداشتم اسنپی بود گفت خانوم من رسیدم چرا نمیایید پس .یه دفه عرق سرد کردم و دلم ریخت....👇
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
ادامه ی ماجرای #تلخ و عبرت اموزی که برای این خانم اتفاق افتاده رو اینجا👆بخوانید🔞
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام وقت بخیر ،خواستگاری دارم که طلبه هستن و انشاءلله در اینده نزدیک باهم ازدواج می کن
#پاسخ_اعضا 💚
برای خانمی ک گفتن لک صورت حاملگیشون هر کار کردن درمان نشده.کرم ضدلک رزالیا رو روزها ۲ بار ب صورت بزنین قیمت ۱۶۰ . و شبها سرم ضدلک اریکه ۲۷۰ . فقط این دو کرم جواب میده .بیخودی راههای دیگری و امتحان نکنین.
💚💚💚💚💚💚
سلام به اوعزیزی که باردارهستن نگران لک صورتشون هستن نگران نباشیدوقتی زایمان خواستی کنی عرقی که توصورتت هست بادست پاکش کن تالکها پاک بشن
💚💚💚💚💚💚
سلام به اون عزیزی که بهم گفتن برافیبرم ومیومت دکترعوض کن همدان رفتم پیش صغری ربیعی این جواب بهم گفت چیز مهمی نیست شرمنداگه توهمدان دکترفوق تخصص خوب سراغ دارید شماریااسمش برام بفرستیدممنون ازاینکه به حرفهام دردلهامون توجه میکنید
💚💚💚💚💚💚
دخترم بجای اینکه بپرسی چرا نمیتونم نماز بخونم پاشو همین الآن نماز بخون
همین الآن ها
همین الآن
نگو الآن وقت نماز نیست
قضای نماز قبلی رو بخون
مشکل فقط شروع به نماز خوندنه
وقتی شروع کردی مشکل حل میشه
همه مشکلات عالم همینجوریه
فقط شروعش سختته
شروع که کردی تمام شد
ده دقیقه قبل از اذان وضو بگیر سجاده رو پهن کن بشین منتظر اذان
تا گفت الله اکبر پاشو نمازت رو بخون بببن چه کیفی داره
🧡🧡🧡🧡🧡
سلام.برای خانمی ک شوهرشون ارماتوربند هستن و کار در عسلویه میخوان
من ی شماره دارم از شخصی ک مدام تبلیغات کارمیکنن در واتساپ
اتفاقا خیلی هم ارماتوربند و کارگر درعسلویه میخوان شماره رو براتون میفرستم بهشون بدید
بگین ذخیره اش کنه و بهشون پیام بدن ک اونم شمارتونو ذخیره کنه وضعیتهاشو درواتساپ ببینید.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 🧡 سلام وقت بخیر ،خواستگاری دارم که طلبه هستن و انشاءلله در اینده نزدیک باهم ازدواج می کن
#پاسخ_اعضا 💚
سلام درجواب خانمی که نامزدش طلبست ببین عزیزم من ۱۸ سالمه ویه ساله که ازدواج کردم چون بخاطر شرایط کرونا پیش خانواده مادرشوهرم این یسال زندگی کردم گاهی اوقات اذیت شدم ولی همیشه شوهرم پشتم بوده الانم که مستقلیم خداروشکر هیچ گونه محدودیتی ندارم طلبه ها خیلی خوب خانمشون رو درک میکنن و واقعا توکار خونه هم کوتاهی نمیکنن امیدوارم خوشبخت شی دوست عزیز
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
در جواب خانومی که می خوان با یه طلبه ازدواج کنن.
بهتون تبریک میگم منم همسرم طلبه هست و وااافعا از ایشون راضی هستم..معمولا همسر طلبه بودن خیلی خوبه چون بنا به دستورات دین هوای خانوم هاشون رو دارن و کمک کارن( البته به رفتار شخصی ایشون و خودتون هم قطعا برمی گرده)
اما خب چند تا نکته وجود داره. اول اینکه اصولا با وجود دریافتی کم اما باید حرف مردم رو تحمل کنید که فلان قدر شهریه میگیرد و راحتید و فلان و اینها. یعنی در عین اینکه باید باید اهل قناعت باشید باید این فکر مردم و کنایه ها شون رو که چهقد وضعتون خوبه رو تحمل کنید😁
نکته دوم اینکه زندگی طلبه ها به چند دسته تقسیم میشه. بعضیا فقط کلاس شون رو شرکت می کنند که اینها اصولا نصف روز رو خونه هستن. بعضیا نصف روز کلاس میرن و نصف دیگه رو مباحثه و مطالعه فردی دارن پس تا حد زیادی سرشون شلوغه. بعضیا نصف درس و نصف کار.
بعضیا هم نصف درس و باقی رو مشغول فعالیت های فرهنگی بدون حقوق. یعنی همسرتون سر کار میره ولی یا حقوقی نمیگیره و یا خیییلی کم. همسر من و اطرافیان شون اینجور هستن. اگر شهر غریب هم باشید خب باید تحملش رو داشته باشید. هم اینکه همسرتون بی حقوق وقت بگذاره( که خب بعضا تعطیل رسمی ها هم معنایی ندارند و اصولا در مناسبات مذهبی سرشون شلوغه تره) و هم اینکه حضورشون کنار خونواده کم باشه.
بعضی از طلبه ها هم تبلیغ زیاد میرن و که بعضا باید دائم خونواده رو بذارن و برن. بعضیا هم کم میرن و بعضیا هم اصلا نمیرن.
زندگی طلبگی برکت داره. امیدوارم خوش بخت بشید.
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام
خدمت اون آقای مذهبی که در حال اقدام برای طلاق هستند نکته اول اینکه چرا دوران عقد رو گذاشتید این قدر طولانی بشه همون طور که گفتید دوسال اول خوب بود وبعد از اون بهانه گیریها شروع شد پیشنهاد مشاورین مذهبی برای دوران عقد ۶ماه تا نهایتا یکسال هست لطفا همه دقت کنیم تا دچار این مشکلات نشیم. و نکته دوم اینکه تا دیدیم به اختلاف خوردیم بریم پیش مشاور و مشاوره بگیریم البته مشاوره مذهبی بهتر هست تا هنوز کار خراب نشده راحت میشه درستش کرد احتمالا اگه این آقا بلافاصله ازدواج میکرد ن و محل زندگیش رو از اون محل به جای دیگه میبردن دیگه اون خانم با دوستانش ارتباطی نداشت و پایه های زندگیش قشنگشکل میگرفت بعد بر میگشتند به محل خودشون .انشاالله مشکلشون حل بشه با توکل به خدا و استعانت از ائمه علیهم السلام
#تغییر_نگرش 💚
#سبک_زندگی 🌱
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_سیزدهم فریبا همین که شهناز و فرحناز رو دید به کل منو فراموش کرد و از یاد برد برای هر چیزی نظر
#بخش_چهاردهم
یه روز عصر که تو خونه نشسته بودیم فریبا سراسیمه اومد خونمون و با خوشحالی به هاشم گفت مژده بده و هنوز هاشم چیزی نپرسیده فریبا فرصت حرف زدن نداد و نفسشو با خوشحالی بیرون داد و گفت شهناز سه قلو بارداره جنسیت دوتا بچه ها هم مشخص شده یکی دختر یکی پسر
وقتی خبر رو شنیدم باتمام وجودم براش خوشحال شدم و از ته دل برای توراهی هاش ذوق کردم و دعا کردم که صحیح و سالم به دنیا بیان
اما هاشم سکوت کرد وربه وضوح اشک تو چشم هاش جمع شد
فریبا تازه به خودش اومد و حال هاشم رو که دید بغلش کرد و شروع کرد به قربون صدقه رفتن و
گفت بمیرم که تو هیچی شانس نداری و عاشق بچه هستی و نمیتونی بابا بشی
و همه این حرف ها رو جلوی من
می زد و راحت متلک بارم میکرد
فریبا بی توجه به حال من گفت و گفت که من نتونستم تحمل کنم و رفتم توی آشپزخونه
شب فریبا برای شهناز جشن گرفت و هاشم رو هم دعوت کرد، و وقتی هاشم به من گفت آماده شو فریبا سرشو زیر انداخت
متوجه شدم که نمی خواد من حضور داشته باشم برای همین قبول نکردم و سردرد رو بهانه کردم و خواستم تنهایی شرکت کنه هاشم هم عصبانی شد و کمی باهم بحث کردیم و به حالت قهر با فریبا از خونه زد بیرون
متوجه نبودم واقعا رفتارهای خواهرشو نمی دید و با من دعوا میکرد
برای بار هزارم دلم شکست، تمام شب گریه کردم
آخرهای شب بود که هاشم برگشت و من هم خودمو به خواب زدم
از وقتی شهناز فهمیده بود بارداره اونم سه قلو بیشتر متکبر شده بود و جوری منو نگاه می کرد که هر کس ندونه فکر می کرد من بیماری
نا علاجی دارم
نمی دونستم چرا خدا اینطور رقم زده بود و حکمتش چی بود که باعث شده بود این آدمها بیشتر عذابم بدن
روزها همینطور می گذشتن
تا اینکه یه روز شنیدم شهناز به فریبا گفت تنها راه هاشم اینه که این زن بدقدم اجاق کور رو طلاق بده و دوباره ازدواج کنه....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا 🧡
سلام. من حدود سی و خورده ای سال پیش ازدواج کردم. خودم ۵۰ سالمه همسرم ۵۵. شوهرم خیلی آدم خوبی بود و ما هیچ مشکلی نداشتیم اما بچه دار نمیشدیم به هر دری زدیم نشد که نشد. چندین و چند جا رفتیم به چندین پرورشگاه سر زدیم اما بخاطر شرایط سختی که داشت ما نتونستیم بچه ای رو به سرپرستی قبول کنیم یعنی ندادن بهمون. اون موقع هم وضع مالی زیاد جالبی نداشتیم.
خلاصه یه روزی یه نفر گفت یکی از فامیلای دورمون بچه دار شدن اما نمیخوان بچشونو. اگر میخواید شما برید و بچه رو بیارید اونا چندتا بچه دارن وضع مالی خوبی هم ندارن.
خلاصه ما هم رفتیم و این بچه رو آوردیم و پول هم تا اونجا که در توانمون بود دادیم بهشون و خلاصه این پسر کوچولو مال ما شد. خیلی عاشقانه بزرگش کردیم همه دوستش داشتن و ما به خانوادش که از اقوام پدریم بودن ، از لحاظ مالی میرسیدیم. این بچه بزرگ شد و تو سن هفت هشت سالگیش از جانب خدا در کمال ناباوری خدا یه دختر به ما داد که همه گفتن پاقدم اون پسره که خدا دامنتو سبز کرد.
ما روز به روز خوشبخت تر میشدیم، خداروشکر وضع مالیمونم روز به روز بهتر میشد.
این دوتا خواهر و برادر هم خیلی بهم وابسته بودن
خلاصه خاله ها و عمه ها و دایی ها و.... خیلی عاشق پسرم بودن اصلا فکر نمیکردیم ازمون جداست. این راز سالها تو سینه ی همه مونده بود
حدود یه سال پیش وضع مالی ما خیلی خوب شد و ما کلی از همین آشناها و فامیلا که ادعای دوستیشون میشد، دشمن پیدا کردیم. نمیدونم چرا مردم ما اینطورین و نمیخوان کسی از خودشون بالاتر باشه
کم کم از اینور و اونور صدا شنیدیم که این بچه باید بدونه بچه ی شما نیستو فردا بزرگ شه ارث میخواد...
#ادامه_دارد
#پرسش_اعضا 💚
من تو یه شهر دیگه ازدواج کردم و از خانواده ام دورم و الان باردارم میخام برم سیسمونی بخرم برای دختر نازم ولی از اونجایی ک هیچ تجربه ای ندارم نمیدونم چی باید بگیرم؟مثلا نمیدونم لباس بایدچطور بگیرم چند دست و تا چند ماهگی خرید کنم یک ماه دیگه ب زایمانم مونده و هیچ کاری نکردم خیلی استرس دارم؟ از خانومها میخوام راهنماییم کنن ک چند دست لباس تا ۳ ماهگی وتا۶ ماهگی و اینکه چجور لباسایی بگیرم چون بچه ام پاییز بدنیا میاد وهوا سرد میشه چ لباسایی مناسبه😊🌹🌹🌹 ممنون بابت نظراتتون
💚🧡💚🧡💚🧡
سلام خدمت دوستان وادمین عزیز
خداقوت
راهنمایی میخواستم
من ۲۹سالمه متاهلم ویه دختر دارم وتصمیم به بارداری
دیپلم گرفتم ممتاز بودم. برخلاف میلم دیگه نتونستم درس بخونم
دوس دارم در زمینه عقاید،دین وحجاب اطلاعات بدست بیارم اونم با استدلال.
میگن دروس حوزه مطالب متفرقه هم داخلش هست مثل اموزش زبان عربی وقواعدو...که علاقه دارم ولی اینقدر وقت ندارم.
کسی رشته ای،یاجایی میشناسه که حضوری یا مجازی تدریس کنه این مطالب رو
دوره آموزشش طولانی باشه ولی کم حجم اشکال نداره
زیاد فشرده نباشه وحجم درسی بالا نباشه که همه وقتمو بگیره چون متاهلم نمیتونم
خیلی ممنونم ازتون
اگر میشناسید راهنمایی کنید دنیا دنیا ممنون میشم ازتون.خیلی نیاز وعلاقه دارم
ساکن قم هستیم
💚🧡💚🧡💚🧡💚
سلام مشکل من از جایی شروع شد که سردرد بسیار شدیدگرفتم و رفتم طب اسلامی گفتن روغن بنفشه پایه زیتون بریزداخل بینی وقتی ریختم شبش کلی خلط از گلوم اومد فکر کردم که شاید اولین باره این طورشده ولی دفعه های بعدی شدیدترشد طوری که از شدت خلط وعوق زدن تمام گلوم زخم شده بود دیگه روغن بنفشه پایه زیتون استفاده نکردم تا دیگه خلط نیادگلوم وبهتربشه اما بهترکه نشد بدترهم شد اینقدر خلط میاد از گلوم که گاهی میشینم زارو زار گریه می کنم مامانم همش بهم می گه چرا اینقدر فشارگلو خودت میاری اما واقعا نمیشه چون انگار این خلط ها راه نفسم رو می بنده و دهنم رو خشک می کنه خواهش می کنم ازتون اگر کسی راهکاری بلده تا این خلط ها تموم بشه بگه دیگه خسته شدم آب دهنم هم خیلی چسب ناک شده
💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام ستاره جان من دوباره پیام رو میزارم شاید شمام زحمت کشیدی گذاشتی توی کانال.خواهرم آدم باایمانی هستش و وضع مالیشون دچارمشکل شده از کسی هم کمک قبول نمیکنه آدم مذهبی و خداشناسیه خیلی عزت نفس داره از اعضاکانال خواهش میکنم اگرواسه امواتشون ختم قران یا ختم ادعیه میخوان از خواهرمن بخوان و با دستمزد منصفانه.اجرتون باخدا
💚🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام عزیزم میشه لطفاپیام من روبذارین
زندگی داداشم داره ازهم میپاشه
داداش من متولد۶۳هست ودرحال حاضرساکن قم هست ولی دراصل منزل پدریمون کرمانشاهه
برادرم باهمسرش که ازآشناهابودازدواج کردوبه خاطربیکاری مجبورشدبره قم زندگی کنه چون خانومش ساکن اونجاست وگفتن اینجاکارهست
توی این چندسال توی چندتاشرکت وکارخونه مشغول شد(لیسانس حسابداری داره)وبنده ی خداهرکاری بودروبه خاطرزندگیش انجام دادولی متاسفانه به خاطرمشکلات جامعه وتعدیل نیرووکروناکارخونه هاجمع شدوداداشم الان بایه بچه ی دوساله بیکارشده وبه قول خودش دست ازپادرازتربرگشته شهرخودمون
خیلی عصبیه وحالش بده وباخانومش همش مشاجره داره وزندگیش درشرف ازهم پاشیه
میخواستم خواهش کنم به خاطرجلوگیری ازهمپاشیدگی زندگیش پیامم روتوی همه ی کانالاتون بذارین که اگه کسی کاری سراغ داشت(هرکاری باشه انجام میده)(شماروبه خدا)توی کرمانشاه،قم،تهران ویااطراف این شهرهامنت بذاره وبه خاطررضای خداوبچه ی کوچیکش بهش رحم کنه واطلاع بده وازدوستان میخوام به خاطررفع مشکلش براش یه صلوات بفرستن.
ممنونم ازهمگیتون
ان شاالله سلامت وشادباشین🙏
ایدی ادمین👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
سلام خانم مشاور،شاید باور نکنید ولی من با یه کار اشتباهم باعث شدم مادرم سکته کنه، خیلی حالم بده و تا ابد خودمو نمیبخشم 😔😭
یک هفته بود بابام خیلی مشکوک رفتار میکرد هی گوشیشو چک میکرد خاموش میکرد همشم با یکی چت میکرد ،منم بهش شک کردم یواشکی رفتم سروقت گوشیش دیدم اون شخص خالمه ،خاله ی مومن و باخدا ،عروس و داماد داره من. حالم خراب شد زدم زیر گریه رفتم همه چیو به مامانم گفتم. گفت چی داری میگی دختر .گفتم به خدا یه هفته س زیر نظر گرفتمش مطمئنم خاله عاطفه س ،یهو مامانم حالت تهوع پیدا کرد بعدشم افتاد زمین،با اورژانس مامانو بردیم بیمارستان،بابام که اومد وقتی حواسش نبود پیاماشو چک کردم دیدم واسه خالم نوشته جا جور شد شما فقط تا اون روز احتیاط کن زنگ زدم آماده باش،اینو که دیدم ازصفحه ی چتش عکس گرفتم فرستادم واسه دخترخالم اونم زنگ زد با خنده گفت عه توام فهمیدی؟ گفتم مامان من به خاطر کثافت کاری مادر تو سکته کرده الان بیمارستانه بعد تو میخندی👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1073086497C706b877c24
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#دردو_دل_اعضا 💚 #پرسش سلام من به تازگی با کانالتون اشنا شدم یه موضوعی بود میخواستم بگم خیلی دوست
#حرف_اعضا 💚
سلام من همون جوان 25 ساله مذهبی ام که چند روز پیش پیام دادم که زنم به حرف دوستاش فقط گوش میده و طلاق میخواد و اعضا راهنماییم کردم ،الان داشتم از اول پیام ها کانال رو میخوندم به پیام یکی از اعضا رسیدم که به فالگیر زنگ زدن و زندگیشون سرد شده اینو که خوندم یاد یه چیز افتادم، ما قبلا به اصرار خانومم رفتیم پیش یه پیرمرد که خیلی قیافه ترسناکی داشت و گفتن برامون دعا بنویسن این از این ، همونجور که گفتمم یه سال درگیر دادگاهیم حدود دو ماه پیش میخواستیم در حیاطمون رو جابجا کنیم بعد همسایمون یه برگه ای رو بالا سر در حیاط لای بلوک ها پیدا کرده که مث دعا میمونه و جالب اینه اسم من و مادرمم توش نوشته یعنی نوشته فلانی پسر فلانی و یه پارچه سبزم روش بود ، الان که پیام اعضا رو خوندم میگم نکنه مال دعای اون پیرمرد و این دعایی که بالا سر درمون بوده زنم دیگه منو نمیخواد و فقط میگه طلاق ،البته بگم من همون روز با مشورت یه حاج اقا اون دعا رو انداختم تو جوب اب ، از اون لحظه به بعدم درامدم الحمدالله بهتر شد بعد یه مدتی که واقعا در امد نداشتم ،ولی هنوز زنم میگه طلاق، میگم نکنه دعا نوشتن ما از هم جدا بشیم برا همین حرف دوستاشو گوش میده و نکنه اثر اون دعا و سحر هنوز باطل نشده، دوستان بگین چیکار کنم؟
اینم بگم ما بعد یه سال دادگاه رفتن و چندتا مشاوره درخواست طلاق توافقی دادیم و دوشنبه 11 مرداد اخرین جلسه دادگاهمونه، خیلیا گفتن طلاق بده شاید پای کسی دیگه درمیون و از حالا اگه بخواد به حرف دوستاش گوش بده فایده نداره خودمم به همین فک میکنم ولی نمیدونم با اون همه خاطرات چیکار کنم ؟ اگه کسی وکیل هست بهم بگه ایا میشه تو جلسه اخر بگم من از طلاق توافقی منصرف شدم شاید بتونم با نظراتی که گفتین باز باش حرف بزنم بعد اگه قانع نشد دیگه جدا بشیم، ایا میشه تو جلسه اخر بگم طلاق توافقی رو پیشیمون شدم ازش؟
ایدی ادمین 👇🏻🌱
@habibam1399
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#بخش_چهاردهم یه روز عصر که تو خونه نشسته بودیم فریبا سراسیمه اومد خونمون و با خوشحالی به هاشم گفت م
#بخش_پانزدهم
وقتی این حرف ها رو شنیدم دنیا برام تیره وتار شد، با تمام وجودم شکستم و متلاشی شدم
می دونستم با شنیدن اون حرف دیگه هیچ وقت حالم خوب نمیشه
سعی کردم به روی خودم نیارم و برگشتم خونه و تو تنهایی خودم گریستم و به خدا شکایت کردم که چرا به من یه بچه نداد تا اینطور عذاب نکشم و این حرف ها رو نشنوم
دلم از عالم و آدم گرفته بود
روزگار همینطور می گذشت تا یه روز که خونه پدر هاشم بودیم دیدم یه اس ام اس رو گوشی شهناز اومد که اسم منو خطاب کرده بودن.. کنجکاو شدم نگاهی به دور واطرافم کردم دیدم کسی حواسش نیس
گوشی را برداشتم و رفتم دستشویی، وقتی پیام رو باز کردم دیدم از سمت شهرزاد خواهر شهناز که نوشته بود پس کی برادر شوهرت ماله من میشه؟؟ هاشم و برام جور کن دیگه..
و یه استیکر خنده هم فرستاده بود
شهناز نوشته بود با فریبا حرف زدم قرار با هاشم حرف بزنه
چون زنش بچه اش نمیشه هاشم هم عاشق بچس به زودی یه اردنگی به گلی می زنه پرتش میکنه از زندگیش بیرون اون موقع تو میشی جاری من، فقط قول بده برام جاری بازی درنیاری ها..
شهرزاد خواهر کوچک شهناز بود و تازه از شوهر معتادش جدا شده بود و الان هم چشمش دنبال شوهر من بود
با هرکلمه ای که خوندم دلم
میریخت پایین تمام بدنم گر گرفته بود سرم داغ شده بود
سریع از دستشویی اومدم بیرون و گوشی رو گذاشتم سر جاش و به بهانه سردرد خداحافظی کردیم و رفتیم خونه
انقدر ناراحت بودم که با هاشم دعوای بدی کردم و هاشم برای اولین بار حرفایی زد که از درون شکستم حتی وقتی دست روم بلند کرد انقدر داغون نشدم
وقتی بهش گفتم می خوام بمیرم تا از تو و این زندگی راحت بشم
گفت کاش زودتر بمیری تا من هم از دستت نجات پیدا کنم
همون موقع چمدانمو جمع کردم و راهی خونه مامان شدم
مامان وقتی شنید چی شده تو فکر رفت....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸{ @azsargozashteha}
••-••-••-••-••-••-••-••
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#پرسش_اعضا 💚 من تو یه شهر دیگه ازدواج کردم و از خانواده ام دورم و الان باردارم میخام برم سیسمونی بخ
#پاسخ_اعضا ❤️
در جواب اون خواهر گلم که در مورد سیسمونی نظر خواستند باید بگم که بستگی به وضع مالی شماداره ، اما لباس برای سایز یک و دو خیلی کم بگیرید چون بچه بیشترین رشد رو در سایز سه میکنه و در این سایز هم رشد میکنه و هم راه میفته و دندان در میاره و چاق و لاغر میشه ، اسباب بازی خیلی نگیر چون بچه های این دوره زمونه خودشون میدانند چطور پدر و مادرها رو مجبور به خرید این وسایل بکنند و بعضی چیز ها اصلا استفاده نمیشه مثلاً کریر ، که کم مصرفه، بنظر من وسایل ضروری رو بخر چون خیلی جا گیر میشن ، من خودم یک اتاق پونزه متری رو پر کرده بودم ، بعد ها دلم میسوخت که اصلا کاربری ندارن.
💚💚💚💚💚💚
سلام اون خانمی که گفت می خوادسیسمونی بخره اول بچه توماهای اول تندتند بزرگ میشه پس بایدلباس دوداشته باشه کافی لباس سایزه صفریه دست بخره اغوشی نخره کریربخره وکالیسکه خیلی خوبه برای اینکه کولئک نکنه بچش ازگهواره ننوبخره خیلی خوبه تخت خواب نخره خرج اضافه است
🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡
سلام
در جواب او عزیزی ک میگن سردرد شدید داشتن و رفتن پزشک طب اسلامی بهشون روغن بنفشه دادن و وقتی استفاده کردن خلط از گلوشون اومده
خب عزیزم شما چرا ناراحتی اینکه خیلی خوبه وقتی چرک و خلط تو سر جمع بشه مشکل پیش میاد اینا باید تخلیه بشه
💚💚💚💚💚💚💚
سلام میخواستم به اون خانم که گلوش خیلی خلط داره و خیلی اذیته خواستم بگم عزیزم منم همینطوری بودم مثل شما ی راه حل ساده که زودم جواب مبگیری هر روز روزی دوبار اخر شب و صبحها اب نمک قر قر کن و بکش تو دماغت توی دماغ کشیدن خیلی مهمه اگه این کاری انجام بدی سه چهار روزه خوب خوب میشی مطمئن باش اگه خوب شدی انشالله ی صلوات برای سلامتی و ظهور عشقم اقا امام زمان بفرست
🧡🧡🧡🧡🧡🧡
خانم گلی که به دروس دینی علاقه مندند جامعه الزهرا قم دروس غیر حضوری هم قبول میکنه به سایت جامعه مراجعه کنید
💚💚💚💚💚💚💚
درمورد سوال این خانوم
دوره هایی هست که کتب رهبری رو تدریس میکنند ، تحت نظرمنظومه فکری رهبری و با اساتید مجرب
💚💚💚💚💚💚
سلام مجدد...این پیام منو خواهشا بزارید در کانال...خانمی که گفتن متاهلن و دوست دارند قواعد عربی رو یاد بگیرن..اگر مایل باشن....بنده حاضرم قواعد صرف و نحو رو به ایشون از طریق مجازی اموزش بدهم...