🔴 #داستان_جذاب
✅ #تبدیل_برف_به_نان!
💠 مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹شیخ بهائی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ نقل کرده است که در زمان پدربزرگ ایشان، شیخ شمسالدّین، برف سنگینی آمد و او و خانواده اش غِذا نداشتند و کودکانش از گرسنگی گریه میکردند.
🔹شیخ شمسالدّین به همسرش گفت: «بچهها را بنشان تا دعا کنیم که خدای روزیدهنده به ما غذا بدهد.» و با هم دعا کردند.
🔹سپس ایشان مقداری برف برداشت، سر تنور رفت، به کودکان گفت: «میخواهم برای شما نان بپزم!»، برفها را گلوله کرد و به تنور آتشین زد.
🔹پس از لحظاتی، همسرش از تنور، نانِ پخته بیرون آورد! و همگی خوردند و خدا را شکر کردند.
#رزق، #روزی، #علما، #کرامت، #مهربانی_خدا
💻 مشاهدهی داستانهای دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/2019/05/153/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
✅ #خاطره
🖋 به قلم فرزندشان، حاجآقا اسماعیل داستانی بنیسی:
🔸روز سهشنبه، 1398/10/10، خواهر بزرگوارم نقل کرد: «یک روز که به زیارت قبر پدرمان رفته بودم، به ذهنم خطور کرد که آیا ممکن است از قبور علما و عرفا، مانند قبر شهیدی که در تهران مدفون است، بوی خوشی به مشام برسد؟»
پس از زیارت ایشان، به امامزاده علیّ بن جعفر ـ علیهما السّلام. ـ که در چندقدمی آنجا است، مشرّف شدم و پس از زیارت کوتاهی، دوباره سر قبر پدرمان رفتم و بوی خوشی از آن استشمام کردم. لبخندی بر لبم نشست و خطاب به روح ایشان عرض کردم: «آیا شما حتّی ذهن مرا میخوانید؟!»
سپس به بارگاه آیتالله محمّدجواد انصاری ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ که نزدیک آنجا است، رفتم و از قبر شریف ایشان نیز بوی خوشی به مشامم رسید.
تا چند ماه، هر گاه به زیارت آن دو عالم عارف مشرّف میشدم، آن بوی خوش را استشمام میکردم تا این که آن فکر از سرم رفت و دیگر آن بو را حس نکردم.»
#شهدا، #علما، #کرامت
💻 مشاهدهی خاطرات و نکات خواندنی دیگر دربارهی ایشان:
http://benisiha.ir/2019/05/289/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔹در روز یکشنبه، 1399/1/17، دریافتم که مطلبی را در روز یکشنبۀ پیش از آن، از کتاب «الگوی وقار» نوشتهام؛ امّا نوشتن صفحۀ منبع آن را فراموش کردهام.
🔹به تصویر مرحوم حضرت آیتالله ملّا محمّد حائری اردکانی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ که روی جلد این کتاب ارزشمند است، نگاه کردم، صلواتی برای ایشان فرستادم و از ایشان درخواست کردم که مرا در پیداکردن صفحهی مطلبِ یادشده کمک کنند.
🔹همینکه این کتاب 120صفحهای را گشودم، صفحۀ 56 آمد که آن مطلب در آن بود!
🔹این کتاب دربارۀ این شخصیت بزرگ و بزرگوار است و مطلبی که دنبال صفحهاش بودم، این بود: «بسیارمتین حرف میزد و کمتر خشمگین میشد. ... در زمان عصبانیّت هم متانت و وقارشان را از دست نمیدادند.»
🔹برای شادی روح ایشان و ارواح علمای ربّانی، صلواتی ختم کنیم.
#آیتالله_حائری_اردکانی، #توسل، #توسل_به_علما، #خاطره، #خشم، #صلوات، #کرامت، #کرامات_علما، #متانت، #وقار
💻 مشاهدهی خاطرات دیگر:
http://benisiha.ir/2020/04/384/
🔵 کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش:
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔹مرحوم پدرم، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی که از شاگردان حضرت آیتالله سیّد محمّد وحیدی شبستری ـ رضوان الله تعالی علیهما. ـ بودند، دربارهی ایشان فرمودند: «زمانی ایشان به شهر شَبِستَر تشریف برد و مهمان کسی شد.
پدرم در آن زمان، بیمار بود؛ ولی از زادگاهش (روستای بنیس) به زیارت ایشان رفت.
صاحبخانه، یک لیوان شربت برای ایشان برد و ایشان مقداری از آن را نوشید.
پدرم بقیّهی آن را سر کشید و شِفا پیدا کرد.»
💻 مشاهدهی خاطرات دیگر:
http://benisiha.ir/2020/05/384/
#آیتالله_وحیدی، #زیارت_عالم، #شفا، #کرامت
@benisiha_ir
🔴 #پیام_معنوی
📝 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی در مجموعهنوشتاری با عنوان #خطاب_به_خودم:
🌿 برای رسیدن به مقام غیبدیدن و هر کَرامت دیگری، کاری انجام نده.
💻 مشاهدهی مطالب دیگر این مجموعه:
http://benisiha.ir/290/
#اخلاص، #چشم_غیب، #علم_غیب، #عمل، #کرامت
@benisiha_ir
🔴 #نکات_خواندنی دربارهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ :
🖊 حاجآقا اسماعیل داستانی بِنیسی:
🔸روز سهشنبه، 1398/10/10، خواهر بزرگوارم نقل کرد: «یک روز که به زیارت قبر پدرمان رفته بودم، به ذهنم خطور کرد که آیا ممکن است از قبور علما و عرفا، مانند قبر شهیدی که در تهران مدفون است، بوی خوشی به مشام برسد؟»
پس از زیارت ایشان، به امامزاده علیّ بن جعفر ـ علیهما السّلام. ـ که در چندقدمی آنجا است، مشرّف شدم و پس از زیارت کوتاهی، دوباره سر قبر پدرمان رفتم و بوی خوشی از آن استشمام کردم. لبخندی بر لبم نشست و خطاب به روح ایشان عرض کردم: «آیا شما حتّی ذهن مرا میخوانید؟!»
سپس به بارگاه آیتالله محمّدجواد انصاری ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ که نزدیک آنجا است، رفتم و از قبر شریف ایشان نیز بوی خوشی به مشامم رسید.
تا چند ماه، هر گاه به زیارت آن دو عالم عارف مشرّف میشدم، آن بوی خوش را استشمام میکردم تا این که آن فکر از سرم رفت و دیگر آن بو را حس نکردم.»
#شهدا، #علما، #کرامت
💻 مشاهدهی خاطرات و نکات خواندنی دیگر دربارهی ایشان:
http://benisiha.ir/289/
🔵 کانال بِنیسیها:
@benisiha_ir
استاد بنیسی و فرزندشان Benisiha.ir
🔴 #داستان_جذاب
✅ #اگر_درمان_درد_خویش_میخواهی_بیا_اینجا
💠 مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «همیان بِنیسی یا تاریخ گویای گذشته» نوشتهاند:
🔹زنی دچار بیماری خوره شد و لب، بينی و انگشتانش، کمکم ريخت؛ در نتیجه، شوهر و فرزندانش از او بیزار شدند و او را به بيرون شهر بردند و به بیابان انداختند!
🔹يکی از پسرانش هر روز مقداری نان برای او میبرد، آن را از دور به سوی او میانداخت و برمیگشت.
🔹روزی زن، نالهکنان به او گفت: «حَسبُنَا اللهُ (= خدا برای ما بس است). پسرم! جرعۀ آبی به من بده؛ خيلی تشنهام.»؛ ولی پسرش توجّهی نکرد و رفت.
🔹هنگامی که تشنگی بر زن غلبه كرد، خودش را در جوی آبی كه در آن نزديكی بود، انداخت و پس از لحظاتی با سختی از آن بيرون آمد و بيهوش بر روی خاکها افتاد.
🔹در آن حال، لطف خداوند مهرْبان كه فرموده است: «اَنَا عِندَ المُنكَسِرَةِ قُلوبُهُم و المُندَرِسَةِ قُبورُهُم؛ من پيش دلشكستهها و صاحبان قبرهای فرسوده هستم.»، زن را فراگرفت و به او تندرستی بخشید.
🔹چو دلهای شكسته هست مهمانخانۀ عزّت / خوشا حلوای نوميدی! زِهی پالودهی حِرمان!
🔹آن زن نقل کرده است: «در حال بيهوشی، دو مرد بزرگوار و دو بانوی باشُکوه را ديدم كه به سوی من آمدند. در دستان آنان مقداری نان و سبزی و یک كاسۀ آب بود. آنها را به من دادند و گفتند که اينها را بخور. هنگامی که آنها را خوردم، دریافتم که هرگز مانند آنها را نخوردهام و احساس كردم كه سالم شدهام. از ایشان پرسيدم: شما کیستيد كه به من عنایت کردید؟ و فهمیدم که آنان حضرت خدیجه، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسين ـ علیهم السّلام. ـ هستند؛ چون من آنان را خيلی دوست داشتم.»
🔹پس از شِفایافتن این زن، مردم از مناطق دور و نزديک، دستهدسته به دیدنش میرفتند و از او تبرّک میجستند؛ چون «نظرشده» بود.
🔹آنان كه خاک را به نظر، كيميا كنند / آيا شود كه گوشۀ چشمی به ما كنند؟
#حضرت_خدیجه، #حضرت_زهرا، #امام_مجتبی و #امام_حسین (علیهم السّلام)، #شفا، #کرامت
💻 مشاهدۀ داستانهای دیگر این کتاب:
http://benisiha.ir/2020/05/153/
🔗 عضویّت کانال
🔴 #پرسش_اندیشهبرانگیز
یک پرسش مرحوم حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ در کتاب «یکصد سؤال» از خوانندگان برای برانگیختن اندیشۀ آنان:
❓تفاوتهای اِرهاص، معجزه، كَرامت، الهام و خَرق عادت با هم چیست؟
#الهام، #کرامت، #معجزه
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_روزانه، بخش ۱ امروز
🔸امروز در اتوبوس دومی که سوار شدم، در کَنار پیرمردی که شخصیت اجتماعی داشت، نشستم و به او گفتم که مرحوم پدرم به بنده فرمود: «هر گاه با کسی برخورد کردی که میتوانی از او استفاده کنی، استفاده کن.» و از او درخواست کردم که به بنده، پند دهد یا برایم نکتهای بیان کند.
🔸او سخنان نامؤدّبانهای گفت که از بیان آنها شرم دارم و بنده به لطف الاهی سکوت کردم.
🔹او که سکوتم را دید، گفت: «یک روحانی ساکن عِراق نقل کرد که شخصی از من خواست هر سال به خانۀ او در لندن بروم و در دهۀ اوّل محرّم سخنرانی کنم و من هر سال میرفتم.
یک سال، پیش از دهه راه افتادم؛ امّا در راه، دچار مشکل شدم و در روز دوم محرّم، به خانۀ او رَسیدم.
او گفت: «چرا دیر آمدید؟ ما روحانی دیگری پیدا کردهایم و در این دو شب، او سخنرانی کرده و قرار است که تا پایان دهه، او سخنرانی کند و دیگر لازم نیست که شما بیایید.»
من مسافرخانۀ ارزانی پیدا کردم؛ سپس به پیادهروی رفتم.
مردی مرا دید و پرسید که آیا حاضرید در این روزهای دهۀ محرّم، در خانۀ ما روضه بخوانید؟ من پاسخ مثبت دادم و در بقیۀ روزهای این دهه، به خانهاش رفتم و روضه خواندم.
پس از مجلس روز آخِر، او بیشتر از مقداری که شخص اوّل به من پول میداد، پول داد و از من خواست که برای هر دهۀ محرّم، به خانۀ او بروم و روضه بخوانم.
به او گفتم: پرسشی دارم و چون روز آخِر است، آن را مطرح میکنم. من هر روز که به خانۀ شما میآمدم، فقط شما و همسرتان حضور داشتید و هنگامی که روضه میخواندم، شما گریه نمیکردید و فقط خودم گریه میکردم. چرا؟
گفت: «من و همسرم مسیحی هستیم. یک روز که در هواپیما بودیم، اعلام شد که هواپیما سقوط خواهد کرد. دیدیم که شیعیان، شخصی به نام حسین را صدا میزنند و "یا حسین" میگویند. پس از چند دقیقه اعلام شد که هواپیما نَجات پیدا کرد! همسرم گفت: ‹این مردی که شیعیان، او را صدا میکردند، هواپیما را نجات داد.› پس از برگشتن دربارۀ حسین تحقیق کردیم و تصمیم گرفتیم که هر سال برای او در خانهمان روضه بگیریم!»
🔹از پیرمرد برای نقل این ماجَرای زیبا تشکّر کردم.
🔸او که تشکّرم را شنید، نقل کرد که مردی گفت: «ما اهل خرّمآباد هستیم.
مادرم باردار بود؛ امّا غدّهای در گلویش به وجود آمده بود که بزرگ و بزرگتر میشد. پیش پزشکی در تهران رفتیم و او گفت که دیگر نمیتوان کاری کرد و سرانجام، این غدّه به اندازهای بزرگ میشود که راه نفس را میبندد و شخص میمیرد.
در مسیرِ بازگشت، به قم رسیدیم و مادرم خواست که بمانیم. ۱۲ روز ماندیم و (بارها) به زیارت حضرت معصومه ـ علیها السّلام. ـ رفتیم.
پس از این مدّت، مادرم گفت که گلویش بهتر شده است. پیش همان پزشک برگشتیم و او نظرش را تَکرار کرد. از او خواستیم که دوباره آزمایش انجام شود. او پس از آزمایش گفت: "پیشِ چه کسی رفتهاید که بهتر شدهاید و غدّهتان دارد کوچک میشود؟! به هیچ درمانی نیاز نیست و این غدّه، خودبهخود از بین خواهد رفت!"
مادرم خوب شد و فرزند چهارمش را به دنیا آورد. او برادر سوم من بود؛ امّا از من و دو برادر دیگرم، زیباتر بود؛ به حدّی که هر کس او را میدید، فکر میکرد که او دختر است؛ برای همین، مادرم موهای او را میتراشید و لباسهای کهنه بر او میپوشاند تا او چشم نخورد!»
🔹برای نقل این ماجرا هم از پیرمرد تشکّر کردم و به او گفتم: شنیدن اینگونه ماجراها ایمان انسان را تازه میکند. او گفت: «اینها مُرسَل است (یعنی: سند صددرصدی ندارد).» گفتم: آری؛ امّا مجموع آنها تَواتُر دارد و باعث یقینپیداکردن به اصل کلّی کَرامتداشتن اهل بیت و اولیاءالله ـ سلام الله تعالی علیهم. ـ میشود.»
🔸گفت: «من دیگر باید پیاده شوم.» و پیاده شد.
#ایمان، #حضرت_معصومه (علیها السّلام)، #حلم، #شفا، #کرامت
@benisiha_ir
🔴 #پرسش_و_پاسخ
❓پرسش:
گفته میشود که غیر از خداوند والا و معصومین ـ علیهم السّلام. ـ اشخاص دیگری هم هستند که ولایت تکوینی دارند یا دستکم میتوانند داشته باشند. آیا دلیلی برای اثبات این مطلب وجود دارد؟
🔍 پاسخ:
مقصود از ولایت تکوینی، کَرامت و قدرت ماورایی تصرّف در آفرینش و آفریدگان است.
یقیناً افراد دیگری هم چنین قدرتی داشتهاند و دارند.
دلیل اثباتش کَرامات یقینی و فراوان مجموعهای از امامزادگان ـ علیهم السّلام. ـ ، علما و صالحان است.
#کرامت، #ولایت_تکوینی
@benisiha_ir
اثر شگفت بندگی خدا.pdf
241.8K
🔴 #متن_PDF #نکاتی_از_سخنرانی
🔍 موضوع: #اثر_شگفت_بندگی_خدا
#اطاعت_از_خدا (#بندگی)
#کرامت
#امام_هادی (#شعر_روضه_امام_هادی) علیه السّلام
@benisiha_ir
🔴 #خاطرات_مفید
🔴 #خاطرات_روزانه
امروز حاجآقا علیاکبر سعیدی که از عزیزان مورداعتماد بنده است، گفت: «امروز حاجآقا امیرعلی صائنی از زبان عالم فاضلی که حدود ۱۰۰ سال عمر کرد و حاجآقا صائنی به راستگویی او مطمئن بود، نقل کرد که مدّتی من و همبحثم در بینالطّلوعین در بیرون اتاقی که ضریح حضرت قیدار نبی ـ سلام الله تعالی علی نبیّنا و آله و علیه. ـ در آن قرار داشت ـ حرم ایشان در آن زمان فقط همان اتاق بود. ـ ، بحث میکردیم.
روزی در میانۀ مباحثۀ ما، مردی آمد و خواست که در آنجا نماز صبح بخواند؛ ولی دید که در، بسته است و گفت: «ای بابا! من هر وقت به اینجا میآیم، درش بسته است.»
همینکه چند قدمی دور شد، قفلِ در، باز شد و لولای پشتِ در از جایش بیرون آمد!
ما او را صدا زدیم و گفتیم که بیا و نمازت را بخوان؛ که در، باز شد
#حضرت_قیدار (علیه السّلام)، #کرامت
@benisiha_ir