eitaa logo
بېسېم چې
813 دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
8.4هزار ویدیو
289 فایل
[بسم الله المھدې...] [سلام‌بر‌ېگانه‌مُنجې‌عـٰالم‌بشرېت..!🕊] {عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک..🥀} خرده‌ریزها⇦ https://eitaa.com/bisimt
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 در قهقه‌ی مستانه‌شان عند ربهم یرزقونند.... 🌻🌿|• ...ツ ڪانالے با حال و هواے 🕊 اینجا با رفیق میشے و یاد میگیرے مثل اون زندگے ڪنے 😉👇 🔴 همراہ با..... ◽️ ••{🖼}•• ◽️ ••{✨}•• ▪️ ••{🌙}•• ▪️ ••{⛅️}•• ◽️ ••{📒}•• ▪️ ••{📙}•• ◽️ ••{🌻}•• ◽️ ●♡ ▪️ #و... *😻همونے ڪهـ دنبالش بودی😻* منتظر چے هستے ، دعوتت ڪرده،نمیخواے دعوتش رو رد ڪنے ⁉️ @shahidahmadmohamadmshlab
مگه میشه مذهبی باشی و اینجا عضو نباشی😳برای متفاوت‌ بودن این کانال عالیه😍 🔴 قسمتی از مطالب، تولید خود کانال هست و هیچ جا پیدا نمیشه 🔴 ❌ منبع کلی فیلم و متن و عکس نوشته های جذاب🤩 ❌ هر روز یک حدیث به همراه مطالب آموزنده از اساتید بزرگ مثل نسخه اصلی تمام عکس های بالا در کانال موجوده📸😌 ❌هر روز مطالبی خلاصه و شیک😎 🔴حتما به کانال حال خوب سر بزنید😇👇👇👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/725745797C5e755090ac@halee_khob༻ ────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من‌در‌پِـے‌تـــو‌هستم و‌مردم‌پِـے‌بهشــت...🌿 ایمان‌شهـر‌ڪفر‌مرا‌در‌مےاورد🥀 سلام‌سلام👋🏻 ببینیدچی‌اوردم‌براتون😍😍 ڪانال‌شهدایی‌ا‌زجنس‌فاطمے🌿 کلے‌خبرای‌خوب‌در‌راهـــــہ🦋 بدوبیا‌ڪه‌پشیمون‌نمیشے😉 https://eitaa.com/joinchat/190775429C322cf4584d ڪانال‌شهی‌محمد‌رضا‌تورجے‌زاده❤️ منتظر‌حضور‌گرمتون‌هستیم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت رمان 🍭
🦋 ♥️ +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ سریع سمت خیابون رفتم و یک تاکسی زرد نگه داشتم سوار شدم و آدرس خونه دایی رو و بعد از یک ربع دم خونه داییم وایستاد. وقتی خواستم پیاده شم یادم اومد کیف پولم رو نیوردم به خاطر همین به راننده گفتم: -یک لحظه.. زنگ در خونه دایی رو زدم و پشت آیفون گفتم: -نازنین خانم..یک پنجی دارین بدین که بدم به راننده. -آره به مش رحمان بگو بده. -باشه. رفتم تو خونه یک حیاط خیلی بزرگ و سرسبز مش رحمان ذو که دیدم بهش گفتم و اونم رفت که حساب کنه منم به سمت ویلا رفتم. داشتیم با نازنین خانم حرف میزدیم که همون موقع دایی وارد خونه شد. -سلام بر خانم خونه. من بلند شدم وگفتم: -سلام دایی..مهمون میخوایین؟ +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ ... 📝 ❌ •{عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک💛🌙✨ @bi3imchi}• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🦋 ♥️ +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ داشتم با نازنین خانم حرف میزدم و گرم صحبت بودیم که صدای در خونه اومد. و همون موقع دایی وارد خونه شد چون پشتش به من بود متوجه حضور من نشد و گفت: -سلام بر خانم خونه. منم به جای نازنین خانم جواب دادم. -سلام دایی جون..مهمون نمیخوای؟ دایی برگشت و گفت: -ای وروجک معلومه که میخوام..خوش اومدی حالا بپر بغل دایی بدو. با دو مثل زمان بچگیم با دو پریدم بغل دایی و دایی یک بوس از لپم خورد و یک گاز لپ دیگه ام گرفت. با اعتراض گفتم: -دایی... داییم هم با خنده گفت: -جان دایی. با دایی گرم صحبت و شوخی بودیم که همون موقع نازنین خانم گفتند: -به به دایی و خواهرزاده هم دیگه رو دیدن با من رو فراموش کردید. و قهر کردند و رفتند که دایی بهم گفت: -یک دقیقه وایستا برم که هوا بده.. متوجه منظور دایی شدم به خاطر همین چیزی نگفتم. +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ ... 📝 ❌ •{عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک💛🌙✨ @bi3imchi}• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🦋 ♥️ +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ بعد از گفتن این حرف نازنین خانم به سمت آشپزخونه رفت دایی هم که دید وضعیت بدیه رو به من گفت: -یک دقیقه تو بشین تو پذیرایی تا من برم و برگردم که وضعیت که بد شد. منم که متوجه منظور داییم بودم به خاطر همین چیزی نگفتم. داییم رفت و من هم به سمت پذیرایی رفتم و رو یک مبل یک نفره نشستم. نمیدونم چرا ولی با اینکه با نازنین خانم چندان اختلاف سنی نداریم و یکی از بهترین دوستام هستن ولی همیشه باهاشون جمع صحبت میکنم. اصلا هنوز که هنوزه متوجه نشدم برای چی! همون موقع دستی رو شونم نشست و تکونم داد. -حسنا...حسنا جون. -همم...با دیدن دایی و نازنین خانم به خودم اومدم و گفتم: -بله...بخشید تو فکر بودم. دایی رو بهم گفت: -از مامانت مجوز گرفتم امشب اینجا بمونی. با خوشحالی پردیم بغل دایی و ازش تشکر کردم. بعد از شام به سمت اتاقی که مخصوص مهمان بود و رفتم و بعد از وارد شدن در رو بستم. +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ ... 📝 ❌ •{عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک💛🌙✨ @bi3imchi}• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🦋 ♥️ +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ باخوشحالی پریدم بغل دایی وازش تشکر کردم. همون موقع نازنین خان اومد و گفت: -شام حاضره. با دایی به سمت میز ناهارخوری رفتیم و سرمیز کلی باهم خوش و بش کردیم. بعد اینکه شام تموم شد میز رو با کمک نازنین خانم جمع کردیم و ظرفا رو گذاشتن تو ماشین ظرفشویی تا بشوره. منم از هردوشون تشکر کردم و به سمت اتاقی که مخصوص مهمون بود رفتم و بعد از وارد شدن در رو بستم. گوشیم رو از جیبم دراوردم و نت رو وصل کردم رفتم فیلترشکن رو روشن کردم و رفتم تو تلگرام. بازم پیام داده بودن...تازه یک چند نفر جدید هم پیام داده بودن. هم رو جواب دادم و بعد یکم تو گروه های که داشتم چرخیدم. حال نداشتم و چشمام خیلی درد میکرد که نشون از این بود که شدید خوابم میاد. گوشی رو خاموش کردم و چشمام رو بستم. +-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+ ... 📝 ❌ •{عشق یعنی استخوان و یک پلاک سال‌ها تنهای تنها زیر خاک💛🌙✨ @bi3imchi}• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌