به زنجیر تعلق گر چه محکم بستهام دل را
نسیمی گر وزد بر طرهی دلدار میلرزم
#صائب_تبریزی
هدایت شده از ‹ ھیـٰاھو! ›
میگن ریشهي واژهی "انسان" از
دو کلمه انس و نسیان میاد،
یعنی موجودی که زود انس میگیره
و زود هم فراموش میکنه...
ولی کاش فراموش کردنی نبود،
آدما خاطراتشونو از یاد نمیبردن...
خاطره هایی که با دلبر ساخته بودن(:
✨🚂♡°||@Heyrani
+ زندگی تعداد نفسهایی که می کشی نیست،
زندگی لحظه هاییه که نفس تو سینهت حبس می شه....
#دیالوگ
اگر قرار بود بیانیهٔ مراقبت از خودی بنویسم،
احتمالاً مینوشتم:
با خودِ غمگینتان مهربان باشید.
#مگان_دیواین
باید به این حقیقت گفته شده توسط حسین صفا اکتفا کنیم ک: «بعضیها برای دوست داشتناند، نه داشتن!»
ادمیزاد سختشه که بگه «به من توجه کن»
برای همین قیل و قال راه میندازه؛
عصبی میشه، داد میزنه، قهر میکنه،
با خودش زمین و زمان لج میکنه
برای اینکه به چشم اونی که میخواد بیاد،
برای اینکه دیده بشه. تو فقط میبینی که چشماشو میبنده و داد میزنه و هیچی نمیشنوه!
اون داره میپرِه و دستاشو تکون میده
و میگه: «هی من اینجام، ببین منو!»
داره میگه: «به من توجه کن»
و میدونی چقدر درمونده است؟!
سراسر استیصاله و اگر به زبون بیاد؛
دیگه گفتن و نگفتنش فرق نداره.
#فیلم
بعد مدت ها یه فیلم که واقعا از ته دل باهاش خندیدم
هرچند یه شب مونده به امتحان با کلی درس مونده خیلی چسبید
تلفیق چند تا ژانر طنز و پلیسی و اکشن باهم واقعا فیلم زیبایی ازش به وجود آورده بود و
نظریه ام درباره اینکه همه فیلمای سینمایی کره ای قشنگ نیستن و عوض کرد ....
🎬 Mission Impossible
نمیدونم سی روز دیگ همین حول و حوش
چ حالی دارم؟!
احتمالا لای صندلی ها دارم دنبال جای خودم
میگردم و از شدت استرس ممکنه قلبم سنگ کوب کنه!
#کنکور
گرم آمد و بر آتشِ شوقم نشاند و رفت
آتش به جای آب ز چشمم فشاند و رفت
#وحشی_بافقی
VID_20210602_125333_988_۲۰۲۱۰۶۰۲۱۲۵۴۴۷۸۴۷_a01.mp3
543.3K
همیشه ورژن دسته جمعی آهنگ ها قشنگتر و دلنشین تره.
🎶@caferoooman
تو چرنوبیل بعد از انفجار راکتور، یه چیز سفید و سبک و زیبا مثل برف از آسمون شروع به باریدن کرد، بهش میگن nuclear fallout. یه جور غبار رادیواکتیوه و مسلما سمی. تمام آدمایی که زیر غبار وایساده بودن اون شب، مُردن. حالا من وایسادم وسط زندگی خودم و غم شکل این برف داره آروم میباره روم.
من هر چی که رو لباسام باریده بود رو تکوندنم، زمین رو جارو زدم و هر چی غم بود رو جمع کردم تو خاک انداز' اما نمیدونم کجا خالیش کنم. این حجم غبار زیر فرش جا نمیشه، از سطل آشغال سر ریز میشه، از درِ اتاق درمان رد نمیشه، هیچکاریش نمیشه کرد. من وایسادم وسط اتفاقا و پیشامدا با یه خاک اندازِ غم تو دستم. با رد شدن هر کسی، باد دوباره همه چیو تو هوا پخش میکنه. مشکل اینجا پیش میاد که برای آروم و تمیز موندن زندگی باید آدمایی رو از خودم دور کنم که دلم میخواد همیشه پیشم باشن. گیر کردم این وسط، دوباره میگم، خاک انداز به دست گیر کردم.
#سآبی
+ نمیتونستم از رفتن منصرفش کنم
- پس چی کار کردی؟
+ نشستم کنار دریچه، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم..
- بعدش رفتی خونه؟
+ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده..
- بعدش چی؟ رفتی خونه؟
+ آره رفتم خونه و همه عکس هاش رو جمع کردم...
- سوزوندی؟
+ نه، گذاشتم تو انبار..
- چرا نسوزوندی؟
+ دیوونه شدی؟ شاید برگرده!
#روزبه_معین
| تَبَتُّـل |
نمیدونم سی روز دیگ همین حول و حوش چ حالی دارم؟! احتمالا لای صندلی ها دارم دنبال جای خودم میگردم و
من همین فردا سنگکوب نکنم کنکور پیشکش.
اولش یکم سخته اما کم کم عادت میکنی،
به صبح هایی که به محض باز شدن چشمات دلت نخواد به کسی صبح بخیر بگی...
عادت میکنی به کسی رو نداشتن واسه خریدن نازت!
یاد میگیری خیلیا ممکنه بیان،
ولی آخرش به جز خودت هیچکی برات نمیمونه...
خودتو غرق کار میکنی، غرق درس، غرق زندگی
میترسی نکنه یه وقت بیکار بشی و بفهمی چقدر تنهایی؛ چقدر خودتو واسه آدمای بی ارزش خرج کردی؛ چقدر دنیات خالیه؛ چقدر هیچکس نیست...
ولی میدونی..؟
مهم اینه بلاخره عادت میکنی؛ بلاخره یه روز میاد که زندگی هرچی بهت مشت میزنه تو دیگه دردت نمیاد!
فقط بهش لبخند میزنی.
#تراوشات_نصفِ_شبیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- اعترافات ساعت دو شب به بعد: