#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(از اين ستون به آن ستون فرج است)
مردي به شهري مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به #قتل ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل #قتل دستگير مي كنند . و او را نزد #قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ، #قاضي دستور #اعدام صادر كرد
فردا مرد مسافر را به يك ستون بستند تا #اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بي گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم .
جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست .
مرد كه ديد #مرگ نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و اعدام كنيد .
جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است !
مرد گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود .
جلاد با احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست .
در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . حاكم پرسيد : چه كسي را ؟
جلاد جلو آمد و حكم #قاضي را نشان داد .
حاكم گفت : مگر دستور جديد #قاضي به شما نرسيده است ؟
جلاد گفت : آخرين دستور همين است .
#حاكم گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . #قاتل اصلي ديشب به #كاخ من آمد و گفت وقتي خبر #اعدام اين مرد را شنيده ، ناراحت شده كه #خون اين مرد هم به #گردن او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد #قاضی فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد .
مرد مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا مرا اعدام كرده بوديد . اگر #خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است .
اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي گشايش در #كار و رفع مشكل )
🙈@cartoon_ghadimy🙊