eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
13 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تدریجیِ دریاچه‌ی   دریاچه‌ی زیبایی که سالهای نه‌چندان‌دور مقصد انواع و بود، امروز به وضعیت ناراحت‌کننده‌ای دچار شده و مثل خورشیدی در حال غروبه که معلوم نیست دوباره بتونیم طلوعش رو ببینیم یا نه... امروز بعد از دوره‌های شدید خشک‌سالی، سدسازی‌های نابه‌جا، آبیاریِ‌های بی‌رویه‌ی ، افزایش هرساله‌ی دمای و البته ده‌ها عامل دیگه شاهدیم که دریاچه‌ی ، یکی دیگه از سرمایه‌های طبیعیِ مملکت‌مون داره جلوی چشمامون نابود میشه...  و امیدواریم، امیدواریم دوباره بتونیم این‌ دریاچه‌ رو پر‌آب ببینیم، درحالیکه فلامینگوهای مهاجر بالاسر درحال پروازن و ما هم با لب خندون، نظاره‌گر. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از اين ستون به آن ستون فرج است) مردي به شهري مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل دستگير مي كنند . و او را نزد مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ،‌ دستور صادر كرد فردا مرد مسافر را به يك ستون بستند تا كنند . مرد هرچه گفت كه بي گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم . جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست . مرد كه ديد نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و اعدام كنيد . جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است ! مرد گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود . جلاد با احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست . در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . حاكم پرسيد : چه كسي را ؟ جلاد جلو آمد و حكم را نشان داد . حاكم گفت : مگر دستور جديد به شما نرسيده است ؟‌ جلاد گفت : آخرين دستور همين است . گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . اصلي ديشب به من آمد و گفت وقتي خبر اين مرد را شنيده ،‌ ناراحت شده كه اين مرد هم به او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد . مرد مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا ‌مرا اعدام كرده بوديد . اگر بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است . اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي گشايش در و رفع مشكل )‌ 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (هرکه بامش بیش، برفش بیشتر) (داستانش ربطی به برف و پشت بام نداره 😉😉) می‌گویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از می‌کند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند. فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر می‌گذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوخته‌اش خرده پولی بوده و لباس کهنه‌ای، به عنوان شاه معرفی می‌کنند و او را بر تخت پادشاهی می‌نشانند. روزها می‌گذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت می‌نشیند و امور را اداره می‌کند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر می‌دارند و با دشمنان دست به یکی می‌کنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آن‌ها واگذار می‌کند. روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق و گلستانش بود، وارد می‌شود و می‌شنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او می‌رود. پادشاه در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش می‌گوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش می‌کشم. سختی‌ها و رنج‌های بسیاری را متحمل گشته‌ام. و در اینجاست که رفیق دیرینش می‌گوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر. 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از اين ستون به آن ستون فرج است) مردي به شهري كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به قتل ميرسد . نگهبانان مرد را نزديك محل مي كنند . و او را نزد مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ،‌ دستور اعدام صادر كرد فردا مرد را به يك ستون بستند تا اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بي است و بعدا از اين كار خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم . جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست . مرد كه ديد نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و كنيد . جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است ! مرد گفت : اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود . با دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست . در همين هنگام و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . پرسيد : چه كسي را ؟ جلاد جلو آمد و را نشان داد . حاكم گفت : مگر دستور جديد به شما نرسيده است ؟‌ جلاد گفت : آخرين دستور همين است . حاكم گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . اصلي ديشب به كاخ من آمد و گفت وقتي اعدام اين مرد را شنيده ،‌ ناراحت شده كه خون اين مرد هم به گردن او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد . مرد را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا ‌مرا كرده بوديد . اگر خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون است . اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي در و رفع مشكل )‌ 🙈@cartoon_ghadimy🙊
شاید این محاسبات از ، جبر و هم سخت تر بود 😁 انگار و بود روی بازی هامون داشتیم😂 🙈@cartoon_ghadimy🙊
چه خلاقیت هایی داشتیم با این ۱۴ کیا یادشونه؟؟ وقتی دفعه اول اینا پای تخته کشید هممون داشتیم ذوق میشدیم ازخوشحالی وازخلاقیتش ولی بچه الان واسه این چیزا تره هم خورد نمیکنن😒 🙈 @cartoon_ghadimy🙊