3.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرگ تدریجیِ دریاچهی #ارومیه
دریاچهی زیبایی که سالهای نهچنداندور مقصد انواع #پرندگان و #گردشگران بود، امروز به وضعیت ناراحتکنندهای دچار شده و مثل خورشیدی در حال غروبه که معلوم نیست دوباره بتونیم طلوعش رو ببینیم یا نه...
امروز بعد از دورههای شدید خشکسالی، سدسازیهای نابهجا، آبیاریِهای بیرویهی #مزارع، افزایش هرسالهی دمای #هوا و البته دهها عامل دیگه شاهدیم که دریاچهی #ارومیه، یکی دیگه از سرمایههای طبیعیِ مملکتمون داره جلوی چشمامون نابود میشه...
و امیدواریم، امیدواریم دوباره بتونیم این دریاچه رو پرآب ببینیم، درحالیکه فلامینگوهای مهاجر بالاسر #دریاچه درحال پروازن و ما هم با لب خندون، نظارهگر.
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(از اين ستون به آن ستون فرج است)
مردي به شهري مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به #قتل ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل #قتل دستگير مي كنند . و او را نزد #قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ، #قاضي دستور #اعدام صادر كرد
فردا مرد مسافر را به يك ستون بستند تا #اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بي گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم .
جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست .
مرد كه ديد #مرگ نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و اعدام كنيد .
جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است !
مرد گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود .
جلاد با احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست .
در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . حاكم پرسيد : چه كسي را ؟
جلاد جلو آمد و حكم #قاضي را نشان داد .
حاكم گفت : مگر دستور جديد #قاضي به شما نرسيده است ؟
جلاد گفت : آخرين دستور همين است .
#حاكم گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . #قاتل اصلي ديشب به #كاخ من آمد و گفت وقتي خبر #اعدام اين مرد را شنيده ، ناراحت شده كه #خون اين مرد هم به #گردن او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد #قاضی فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد .
مرد مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا مرا اعدام كرده بوديد . اگر #خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است .
اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي گشايش در #كار و رفع مشكل )
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(هرکه بامش بیش، برفش بیشتر) (داستانش ربطی به برف و پشت بام نداره 😉😉)
میگویند که در روزگاران قدیم پادشاهی بود که در اثر بیماری در می گذرد. قبل از #مرگ #وصیت میکند چون وارث و جانشینی نداشته، فردای آن روز اول کسی که وارد شهر شد را بر جایگاه قدرت بنشانند و او را پادشاه جدید شهر معرفی کنند.
فردای آن روز مردم و امرا دستور شاه درگذشته را بر سر میگذارند و گدایی را که در تمام عمر تنها اندوختهاش خرده پولی بوده و لباس کهنهای، به عنوان شاه معرفی میکنند و او را بر تخت پادشاهی مینشانند.
روزها میگذرد و این گدا که حالا شاه شده و البته معتبر، بر تخت مینشیند و امور را اداره میکند. تا اینکه برخی از امیران شهر و زیردستانش سر ناسازگاری با او بر میدارند و با دشمنان دست به یکی میکنند و شاه تازه هم که توان مدیریت امور را از کف داده، بخشی از قدرت را به آنها واگذار میکند.
روزی یکی از دوستان دیرینش که از قضا رفیق #گرمابه و گلستانش بود، وارد #شهر میشود و میشنود که رفیقش حال پادشاه آن دیار است. برای تجدید دیدار و البته عرض تبریک نزد او میرود.
پادشاه #جدید در پاسخ تبریک و تعریف و تمجید دوستش میگوید: ای رفیق بیچاره من، بدان که اکنون حال تو بسیار از من بهتر است. آن زمان غم نانی داشتم و اینک تشوش جهانی را بر دوش میکشم. سختیها و رنجهای بسیاری را متحمل گشتهام.
و در اینجاست که رفیق دیرینش میگوید: هرکه بامش بیش، برفش بیشتر.
🙈@cartoon_ghadimy🙊
#حکایت📚
#مثل_آباد😇
(از اين ستون به آن ستون فرج است)
مردي به شهري #مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به قتل ميرسد . نگهبانان مرد #غريب را نزديك محل #قتل #دستگير مي كنند . و او را نزد #قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ، #قاضي دستور اعدام صادر كرد
فردا مرد #مسافر را به يك ستون بستند تا اعدام كنند . مرد هرچه گفت كه بي #گناه است و بعدا از اين كار #پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم .
جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست .
مرد كه ديد #مرگ نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و #اعدام كنيد .
جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك #بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است !
مرد گفت : #رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود .
#جلاد با #احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست .
در همين هنگام #حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . #حاكم پرسيد : چه كسي را ؟
جلاد جلو آمد و #حكم #قاضي را نشان داد .
حاكم گفت : مگر دستور جديد #قاضي به شما نرسيده است ؟
جلاد گفت : آخرين دستور همين است .
حاكم گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . #قاتل اصلي ديشب به كاخ من آمد و گفت وقتي #خبر اعدام اين مرد را شنيده ، ناراحت شده كه خون اين مرد هم به گردن او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد #قاضي فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد .
مرد #مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا مرا #اعدام كرده بوديد . اگر خدا بخواهد از اين ستون به آن ستون #فرج است .
اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي #نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي #گشايش در #كار و رفع مشكل )
🙈@cartoon_ghadimy🙊
شاید این محاسبات از #دیفرانسیل، جبر و #هندسه هم سخت تر بود 😁
انگار #بازی #مرگ و #زندگی بود روی بازی هامون #غیرت داشتیم😂
#نوستالژی
🙈@cartoon_ghadimy🙊
چه خلاقیت هایی داشتیم با این ۱۴
کیا یادشونه؟؟
وقتی دفعه اول #معلم اینا پای تخته کشید هممون داشتیم ذوق #مرگ میشدیم ازخوشحالی وازخلاقیتش ولی بچه الان واسه این چیزا تره هم خورد نمیکنن😒
#نوستالژی
🙈 @cartoon_ghadimy🙊