eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.6هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
11 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5938180809461599576.mp3
4.67M
٢۶_مهر_١۴٠٢ 🍀 هر پلکهایت فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند سطر همیشه این است: همیشه با ماست! 🌿 🌺 صبحتون بخیر 🌺 (اولین کانال کارتون و فیلم نوستالژی در ایتا) 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از اين ستون به آن ستون فرج است) مردي به شهري مسافرت كرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديك محل دستگير مي كنند . و او را نزد مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت كند ،‌ دستور صادر كرد فردا مرد مسافر را به يك ستون بستند تا كنند . مرد هرچه گفت كه بي گناه است و بعدا از اين كار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا كنم . جلاد به او گفت كه آخرين خواسته اش چيست . مرد كه ديد نزديك است گفت : مرا به آن يكي ستون ببنديد و اعدام كنيد . جلاد فكركرد كه مرد قصد فرار دارد و اين يك بهانه است و به او گفت اين چه خواهش مسخره اي است ! مرد گفت : رسم اين است كه آخرين خواهش يك محكوم به اعدام اگر ضرري براي كسي نداشته باشد اجرا شود . جلاد با احتياط دست او را باز كرد و به ستون بعدي بست . در همين هنگام حاكم و سوارانش از آنجا گذشتند و ديدند عده اي از مردم دور ميدان جمع شدند ، علت را پرسيدند گفتند مردي را به دار مي زنند . حاكم پرسيد : چه كسي را ؟ جلاد جلو آمد و حكم را نشان داد . حاكم گفت : مگر دستور جديد به شما نرسيده است ؟‌ جلاد گفت : آخرين دستور همين است . گفت : اين مرد بي گناه است ، او را آزاد كنيد . اصلي ديشب به من آمد و گفت وقتي خبر اين مرد را شنيده ،‌ ناراحت شده كه اين مرد هم به او بيافتد و بااينكه ميترسيده خودش را معرفي كرد . من هم او را نزد فرستادم و سفارش كردم كه مجازاتش را تخفيف دهد . مرد مسافر را آزاد كردند و او گفت : اگر مرا از آن ستون به اين ستون نمي بستيد تا حالا ‌مرا اعدام كرده بوديد . اگر بخواهد از اين ستون به آن ستون فرج است . اين ضرب المثل را هنگامي به كار مي برند كه فردي نااميد است و او را دلداري مي دهند كه در اندك فرصتي راه چاره پيدا مي شود . ( فرج به معناي گشايش در و رفع مشكل )‌ 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (بين همه پيامبرها جرجيس انتخاب كرده) روزي روباه ، خروسي را گرفت و دويد تا او را در يك جاي امن بخورد . كه جان خود را در خطر ديد سعي كرد كه حقه اي به بزند تا او دهانش را باز كند و از دست او فرار كند بنابراين به او گفت : اگر مرا ول كني در حق تو دعاي خير مي كنم . اما كه خيلي بود جواب نداد و در دلش گفت : اگر دعاي تو اجابت مي شود براي خودت كن . دوباره كفت : اگر مرا آزاد كني هر شب يك و چله برايت مي آورم . جواب نداد و در دلش گفت : تمام كساني كه گرفتار مي شوند همين حرف را ميزند . هر چه حرف زد و سعي كرد كه جوابي به او بدهد موفق نشد تا اينكه وارد خرابه اي شدند . خروس ديد كه ديگر فرصتي براي او نمانده است ، به گفت : حالا كه مي خواهي مرا بخوري در اين دم آخر از تو خواهشي دارم ، من داري هستم لااقل قبل از خوردنم نام يكي از پيغمبرها را ببر تا راحتتر بميرم . و او را به قسم داد كه نام يكي از پيفمبرها راببرد . خروس مي خواست تا از فرصت استفاده كند و هنگاميكه دهنش با ز مي شود تا نام يك را مي برد ، فرار كند . روباه كه خيلي زرنگ بود متوجه منظور شد ، ولي چون دلش به حال سوخت خواست تا آرزوي او را برآورده كند و همانطور كه گردن خروس را با دندانش گرفته بود گفت : جرجيس ( جرجيس يكي از عهد قديم است ) و با اين حيله هم خواست را برآورده كرد و هم مجبور نبود كه دهانش را باز كند . ( شما مي دانيد چرا مجبور نبود دهانش را باز كند ؟ ) اين المثل زماني استفاده مي شود كه كسي از ميان چيزهاي مهمتر و ، چيز گمنامي را انتخاب كند . يا چيزي را پيدا كند كه مناسب حال او باشد . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از تو حرکت از خدا برکت) شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد . به همین قصد یکروز صبح به رفت و مشغول عبادت شد .همینکه ظهر رسید از خداون طلب کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از گذشته بود که درویشی وارد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از با شکم گرسنه از طلب روزی کرده بود و در تاریکی به خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی شد ، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد. درویش به آن مرد گفت : فکر کن تو اگر نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده) مي گويند سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند . از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات يك وعده پذيرائي كند . حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است . روزي كه بود به اندازه يك خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد . يك در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك آوردند ولي ماهي سير نشده بود . حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود . كم كم هر چه خوراكي در بود به ماهي دادند ولي ماهي نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌ گفت : من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است . ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده . در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك را به بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به بگوئيد دو قورت و نيمش را بخورد . از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از تو حرکت از خدا برکت) شخص لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول شود و از خداوند روزی خود را بگیرد . به همین قصد یکروز به رفت و مشغول شد .همینکه رسید از خداون طلب کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش نرسید تا اینکه شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از صبح با از خدا طلب روزی کرده بود و در به غذا خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار ای کرد و درویش که صدای را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی شد ، شرح حالش را پرسید و آنمرد هم خود را تعریف کرد. به آن مرد گفت : کن تو اگر نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در هستی تا به تو کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که روزی رسان است ولی یک ای هم باید کرد . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
حال و هوای جور عجیبی دلنشین است ... آدم یادِ کودکی اش می افتد ... یادِ سادگیِ آن روزها ... یک سفره ی بی ریا ، یک جمع صمیمی ، و یک عالمه اشتیاق و بیتابی ... دلم برایِ آدم هایِ نابِ آن روزگار تنگ شده ، برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم ... برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد ... آخ که یک استکان و موقع افطار چقدر می چسبید ... هیچوقت یادم نمی رود ؛ که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ گرفتن دارم ، موقعِ ، من سیر بودم و جعبه های ، و ، نصفه بود ،،، هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد ... و شک ندارم هم با لبخندی پدرانه ، حاضریِ روزه هایم را می زد ... ! مهربان تر از این حرف هاست ، همین که سرِ سفره ی کرامتش نشستی ، ارادتت را می پذیرد ... ولی کاش در این فرصتِ بینظیر ؛ خوبی هایمان را تمدید می کردیم ، برایِ خدا ، خوردن یا نخوردنِ ما فرقی نمی کند ... عمیق تر نگاه کنیم ... ؛ تمرینِ انسانیت و است ، نه تمرینِ گرسنگی ... ! 🙈@cartoon_ghadimy🙊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آدم ‌های اطرافت یه نگاه بینداز و اون‌ها رو به حقیقتی از خودت نگاه کن به حضورشون بیشتر توجه کن شاید بشه یه دونه قاشق برای سالها نگه داشت و ازش ساخت. ولی با انسانها هیچ اتفاق نمی‌افته. پس با باور هدیه‌های بهشون نگاه کن و قدردان باش و محبتت دریغ نشه. 🙈@cartoon_ghadimy🙊