eitaa logo
#کارتون و #فیلم های #قدیمی #نوستالژی
2.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
13 فایل
جهت پیام و تبادل با این آیدی در تماس باشید. 👇 @admin_ghadimiii « کپی برداری از مطالب و فیلم و کارتون ها، حرام است.»
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم جان میگفت قدیما زمستوناش مثل الان نبود که وقتی میومد چن روز هم میبارید و میبارید گاهی که میشد در از برفی که پشتش بود باز نمیشد... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ ❄️ خلاصه یه شب برامون اومد اون وقتا اینجوری نبود که تو هر اتاقی و باشه یه تو یه اتاق بود همه اونجا میخابیدن میگه بعد ب شوهرم گفتم آقایِ موحد و کجا بخابونیم شوهرمم گفت جاش و بنداز جلو همون قسمتی ک هر شب خودمون میخابیم ماهم این سرِ اتاق میخابیم خلاصه جون میگه همین کار و کردم ...نصف رفتم دستشویی وقتی برگشتم گیج بودم طبق عادت رفتم اون قسمتی ک همیشه🤪 میخابیدیم ینی زیر لحافِ مهمون و در گوشِ اون آقای مهمون گفتم ای مرد پاشو ببین چه برفی میاد این مهمون حالا حالا موندگاره ک آقای مهمون گفت پاشو برو پیش آقاتون بخواب نگران نباش فردا از آسمون بباره میرم😂😂😂😂😂😂 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از تو حرکت از خدا برکت) شخص ساده لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال ضامن رزق و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد . به همین قصد یکروز صبح به رفت و مشغول عبادت شد .همینکه ظهر رسید از خداون طلب کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش ناهار نرسید تا اینکه شام شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از گذشته بود که درویشی وارد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از کیسه خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از با شکم گرسنه از طلب روزی کرده بود و در تاریکی به خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار سرفه ای کرد و درویش که صدای را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از گرسنگی داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی شد ، درویش شرح حالش را پرسید و آنمرد هم حکایت خود را تعریف کرد. درویش به آن مرد گفت : فکر کن تو اگر نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در هستی تا به تو تعارف کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که خدا روزی رسان است ولی یک سرفه ای هم باید کرد . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (از تو حرکت از خدا برکت) شخص لوحی مکرر شنیده بود خداوند متعال و روزی بندگان است . بهمین خاطر به این فکر افتاد که به گوشه مسجدی برود و مشغول شود و از خداوند روزی خود را بگیرد . به همین قصد یکروز به رفت و مشغول شد .همینکه رسید از خداون طلب کرد ولی هرچه به انتظار نشست برایش نرسید تا اینکه شد و او باز از خدا طلب خوراکی برای شام کرد و چشم براه ماند. چند ساعتی از شب گذشته بود که درویشی وارد مسجد شد در پای ستونی نشست ، شمعی روشن کرد و از خود غذایی بیرون آورد و شروع به خوردن کرد . مردک که از صبح با از خدا طلب روزی کرده بود و در به غذا خوردن درویش دوخته بود ، دید درویش نیمی از غذای خود را خورد و عنقریب نیم دیگر را هم خواهد خورد .مردک بی اختیار ای کرد و درویش که صدای را شنید گفت : هر که هستی بفرما پیش . مرد بینوا که از داشت میلرزید پیش آمد و مشغول خوردن شد . وقتی شد ، شرح حالش را پرسید و آنمرد هم خود را تعریف کرد. به آن مرد گفت : کن تو اگر نکرده بودی من از کجا میدانستم تو در هستی تا به تو کنم و تو هم به روزی خودت برسی ؟ شکی نیست که روزی رسان است ولی یک ای هم باید کرد . 🙈@cartoon_ghadimy🙊
📚 😇 (شامت را اینجا بخور و دهن گیره ات را جای دیگر) یکی بود یکی نبود . مردی بود که همراه خانواده اش مشغول خوردن شام بودند . نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشت . ناگهان صدای در بلند شد . نگاهی به همسرش انداخت و گفت : کیست که این وقت شب در می زند؟ از جا بلند شد و رفت در را باز کرد . یکی از همکارانش بود . سلام و علیکی با هم کردند و همکارش گفت : « خانه ی دخترم میهمانم، گفتم سر راه سری به تو بزنم و حالی بپرسم . گفت : بفرمایید . همکارش گفت : بهتر است نشوم مرد، باز هم کرد . گفت : خداست . سفره باز است بفرمایید با ما بخورید . مرد گفت : نه نه اصلاً‌ نمی شوم . مرد گفت : مثل یک خوب بنشین و غذایت را بخور . همکارش گفت : می خواهم دخترم بروم . آنجا دعوت شده ام . مرد گفت : را با ما بخورید و بعد به خانه دخترتان بروید . همکارش گفت : نه خیلی متشکرم، نمی خورم، فقط دو لقمه دهن گیره می خورم و ته بندی می کنم و شام را به خانه ی دخترم می روم . سپس مشغول خوردن شد . مرد و افراد خانواده اش که داشتند او پس از خوردن یکی – دو ، کنار بکشد و چیزی نخورد . مرد به اندازه ی غذای دو نفر را جلو خودش کشید و با اشتها خورد . چهره ی بچه های صاحب خانه که مانده بودند، دیدنی بود . تمام شد همکار گفت : دست شما درد نکند ! غذای خوشمزه ای پخته بودید . کاش خانه ی دخترم نبودم و یک درست و حسابی اینجا می خوردم . مرد صاحب خانه که از دست او بودگفت : «بهتر است این دفعه شامت را اینجا بخوری و دهن گیره ات را خانه ی دخترت ....» از آن به بعد درباره ی کسی که در پذیرش دعوتی بیش از حد کند اما در عمل نکند می گویند... 🙈@cartoon_ghadimy🙊
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم عروسیای تمام عروسی ها توی خونه بود، حیاط رو میشستن و میکردن و میز و صندلی میچیدن...خانوم ها تو خونه و آقایون تو حیاط از بعدازظهر شروع میشد ضبط داشتن با نوار کاست... ها پشت هم پخش میشد، گاهی نوار کاست رو عقب جلو میکردن که آهنگ مورد علاقه شون پخش بشه و یه صدای «قیدخجئلقطدمئبب » از ضبط شنیده میشد... های « پاپیون و زبان» بود، میوه هم و هنوزم که هنوزه وقتی و رو با هم میخورم یاد های قدیم میفتم... دو سیخ بود با و گوجه و یه بسته با روش و نوشابه زرد از اون شیشه ای باریک ها توی ظرفهای ملامین، چقدر هم که خوشمزه بود😍😋 بعد از تموم شدن مراسم خودمونی ها بسته به میزان شون میموندن و ظرف میشستن و جارو میکشیدن و تو جمع کردن بساط کمک میکردن😊 درسته که عروسیای به نسبت الان خیلی برگزار میشد اما به همه واقعا خوش میگذشت 🙈@cartoon_ghadimy🙊
یادتونه اینقد گند میزدیم تو ها که توی دربسته جداگونه مینداختن واسمون که آروم بشینیم و فیلم رو خراب نکنیم؟ موقع یه نفر وایمیساد، میشمرد، داد میزد (مثلا) ۸ تا بچگونه بکش! آخ که اون زردا چه مزه‌ای داشت😍😄 🙈@cartoon_ghadimy🙊