فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤔چگونه با فامیلی که حرفمان را باور نمیکند رفتار کنیم؟
- اشتباه از سمت چه کسی است؟/دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی
هدایت شده از تبلیغات گالری هنرمندان🎻
همه مشارکت کنید 👆👆👆
اجرتون با حضرت زهرا 🤲🤲🤲
💡افراد دارای #بلوغ فکری، به تواناییهای خود ایمان دارند.
💠 یک فرد عاقل و بالغ، نسبت به رویدادهای زندگی و پستیها و بلندیها از خود واکنشهای منطقی نشان میدهد.
💠 این فرد به قدری قوی است که در خود میبیند در برابر سختیها و مشکلات زندگی ایستادگی کند و بهترین کار را انجام دهد.
💠 این افراد سریعا خود را با شرایط هماهنگ میکنند و با تغییرات محیط و زندگی خود را تطبیق میدهند و برای داشتن زندگی ایدهآل راهحلهای کوتاه و مفید را پیدا میکنند.
⁉️در جلسات خواستگاری میتوانید از او سوال کنید که در برخورد با مشکلات چه عکسالعملی از خود نشان میدهد؟
حتی طرز صحبت کردن این فرد نشان میدهد که به بلوغ فکری کافی برای #ازدواج رسیده است.
این موارد در صورت ایدهآل است .
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
❤️🍃❤️
#ترفندهمسرداری
🔴وقتی با هم دعواتون شد دعــوا را کش ندین
❗️وقتی بحثتون میشه و دلخوری پیش میاد نذارید دلخوری به روز بعد بکشه.
از دل هم دربیارید و بی تفاوت نخوابید.
❌این حس بی تفاوتی از تلخ تریناست که
روان نامزد یا همسرتونو آزار میده.
همون شب ناراحتی رو چالش کنین و روز بعدتون رو با شادی و رضایت ازهم شروع کنین
وگرنه روزی که با ناراحتی از شب قبل شروع بشه
اون روزم هدر میره ...
✌️اگه گذشت آدمو کوچیک میکرد
خدا با این همه گذشتش اینقدر بزرگ نبود.
سعی کنین حتی تو لحظات ناراحتی و دلخوری کنارهم باشین
و رختخواب تونو از هم جدا نکنین...
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . (بهادر) یک ماهی میشد که از روستا و عمارت بیخبر بودم و
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
با فکر این که یکی از خدمه ها هست بهم گفت بیا تو.....
به محض دیدنم عصبانی بلند شد و غرید تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟ کی بهت اجازه داد بیایی داخل....
از شدت عصبانیت تو مرز سکته بود زنیکه عقده ای...
به خودم جرات دادم و گفتم: خانم جان،
شما خودتون یه مادرین و یه دختر هم سن و سال من دارین، دلتون میخواد سرنوشت دخترتون هم مثل سرنوشت من بشه؟؟!! ....
بخدا من گناهی نکردم.....
نگاهی پر غضب بهم انداخت و گفت: دختره ی گستاخ ه.رزه....
حرفهای بزرگتر از دهنت میزنی، مواظب زبونت باش ایندفعه اونو کوتاهش میکنم.....
هیچ وقت یادت نره تو یه عروس خونبس هستی و تا آخر عمرت باید به عنوان کلفت و خدمه اینجا کار کنی....
نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم و گفتم ولی خدا رو خوش نمیاد.....
خونبس رسمیه که برای رضای خدا نیست.....
خونبس حراج عمر زن بیگناهی مثل منه، برای نجات جون مردی گناهکار!!....
هیچ موقع نفهمیدم گناه من این وسط چیه؟؟ و بخاطر کدوم گناه نکرده باید اینطوری مجازات بشم و تقاص پس بدم؟؟!!....
با تو دهنی که بهم زد ساکت شدم و اشکم از گوشه چشمم جاری شد.....
گمشو بیرون دختره زبون دراز.....
دیگه دور و اطرافم نبینمت که بد میبینی....
دستم رو روی دهنم گذاشتم و سر به زیر و مظلوم از اتاق زدم بیرون، خدایا خسته شدم خودت به داد منه بیکس برس....
خوب که فک میکردم نه بهادر، نه دلربا هیچکدوم این همه بی رحم و مروت نبودن، نمیدونم شاید حتما به پدر مرحومشون رفته بودن، ولی این زن...
امروز پنجشنبه هست و طبق رسم هر هفته مادر ارباب رفته بود سر خاک بهداد، هر کدوم از خدمه ها هم مشغول کاری و منم مشغول تمیز کردن باغ بودم....
به دستور نیرخاتون به یاد بهداد هر پنجشنبه غذایی آماده و بین اهالی روستا پخش میشد، ولی من اجازه کمک کردن و پخش کردن غذا رو نداشتم، تو عمارت همه به چشم یه خدمه بهم نگاه میکردن...
صدای کوبیده شدن در عمارت به گوشم رسید، با فکر اینکه مادر اربابه خودم رو پشت درختی پنهان کردم، نه حوصله نگاه های پر از نفرتش رو داشتم نه زخم زبان هاشو.....
بار دوم کوبیده شد، معلوم نبود این وقت ظهر نگهبان ها کجا بودن که کسی نبود در رو باز کنه....
با ترس و دلهره به سمت در راه افتادم..... میدونستم بخاطر این کارم مواخذه میشم ولی چاره ای نبود.....
با دیدن زنی و پسری که همراهش بود چشام گشاد شد و پشت در خشکم زد......
🔥#نفرین_پدر
امام حسن علیه السلام همراه پدر ارجمندش علی علیه السلام برای طواف به مسجدالحرام رفتند ، نیمه های شب بود ، ناگاه شنیدند شخصی در کنار کعبه به سوز و گداز خاصی مناجات می کند ، امام علی علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمود : پیش او برو و به او بگو نزد من بیاید . امام حسن علیه السلام پیش آن شخص رفت ، دید جوانی است بسیار مضطرب و هراسان ، که سرگرم دعا و راز و نیاز با خدای بزرگ است به او گفت : امیرمؤ منان ، پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید نزد من بیا .
آن جوان با شور و اشتیاق وافر برخاست و به حضور علی علیه السلام آمد ، حضرت به او فرمود : حاجت تو چیست که این گونه خدا را می خوانی ؟
عرض کرد : من جوانی بودم بسیار عیاش و گنهکار ، پدرم مرا از گناه و آلودگی نهی می کرد ولی من به حرف او گوش نمی دادم ، بلکه بیشتر گناه می کردم تا اینکه روزی پدرم مرا در حال گناه دید ، باز مرا نهی کرد ، ناراحت شدم ، چوبی برداشتم او را طوری زدم که به زمین افتاد ، در نتیجه مرا نفرین کرد ، نصف بدنم فلج شده (و با دست لباس را عقب زد و قسمت فلج شده بدنش را به امام علیه السلام نشان داد)
از آن به بعد خیلی پشیمان شدم ، نزد پدرم رفتم با خواهش و گریه و زاری ، از او معذرت خواستم ، و از او خواستم که برای نجاتم دعا کند ، او حاضر شد که با هم برویم در همان مکانی که مرا نفرین کرد ، در حقم دعا کند تا خوب شوم ، با هم به طرف مکه رهسپار بودیم ، پدرم سوار شتری بود ، که در بیابان مرغی از پشت سر ، شتر را رم داد و پدرم از روی شتر بر روی زمین افتاد ، تا به بالینش رسیدیم از دنیا رفته بود ، همانجا دفنش کردم و اینک خود تنها به اینجا برای دعا آمده ام .
حضرت فرمود : از اینکه پدرت با توبه طرف کعبه آمد تا دعا کند تو شفا یابی معلوم می شود ، از تو راضی شده است ، اینک من در حق تو دعا می کنم .
آنگاه امام علیه السلام دست به دعا بلند کرد و سپس دستهای مبارکش را به بدان آن جوان کشید ، جوان در دم شفا یافت . و بعد علی علیه السلام به فرزندان توصیه کرد به پدر و مادر خود نیکی کنند
✨✨✨
#متن_های_دلنشین
ﻣﻦ زن بوﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺳـــﺖﺩﺍﺭﻡ…
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺳﺮﺧﻮﺵﻣﯿﺸﻮﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪﺑﻠﻨﺪ
ﮐوﺗــﺂﻩ ﮐـــﻮﺗــﺂﻩ ﮐﻨﻢ
ﻭ ﭼﯿﺰ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻭﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻥﻫﺎ.… ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ ﻭﺁﺑﯽ ﻭﺯﺭﺩ
ﻭﺻﻮﺭﺗﯽ ﻭﻗﺮﻣﺰ ﺑﭙﻮﺷﻢ
ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻥ
ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻨﻢ
ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺷــﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ
ﺁﺳﺎﻥ ﺑﺨﻨــــﺪﻡ
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ
ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺎﺯﮎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ
ﺩﻭﺳﺖ دارم
❤️ @daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨با مردی که بلد نیست محبت کند چه کنیم❤💍
🟤 دکتر سعید عزیزی
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
اگر کسی ازت پرسید:
چقدر بهم اعتماد داری؟
نگو به قدرت چشم هام!
بگو به اندازه که بهم اطمینان میدی،
بهت اعتماد دارم...
چرا؟
اینکه بدونه تا زمانی برای تو با ارزش
که به ارزشهات احترام بزاره!
این رو یادمون نره👌
@daneshanushe✍️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 عواملی که باعث میشود کودکان به بازی معتاد شوند
- والدین باید با فرزندانشان بازی کنند/روانشناس پهلوان نشان
#روانشناس_پهلوان_نشان
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . با فکر این که یکی از خدمه ها هست بهم گفت بیا تو..... ب
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
این همه شباهت بین این پسر و بهادر عجیب بود؟؟!!...
همین طور با تعجب نگاهم بین زنه و پسره میچرخید که با صدای یکی از خدمه ها به خودم اومدم....
تو اینجا چیکار میکنی؟
با اجازه کی در رو باز کردی؟
بروکنار ببینم...
با صدای فریادش نگهبان ها سر رسیدن و با ضربه ای که بهم زدن پخش زمین شدم و لحظه اخر نگاهم با نگاه پسره تلاقی شد......
پسره به سمتم قدم برداشت و خواست از زمین بلندم کنه که صدای مادر ارباب اومد....
اینجا چه خبره؟؟!!......
همه به سمت صدا برگشتن!!......
ولی مادر ارباب با دیدن اون زن به وضوح رنگش پرید و گفت:......
تو......
تو.........
اینجا چیکار میکنی؟؟......
بعده این همه سال برا چی اومدی؟؟...
این همه سال از وجودت باخبر بودم ولی کاری به کارت نداشتم تا زندگیم حفظ بشه.....
برو از عمارت من بیرون......
دیگه نمیخوام اینطرفا ببینمت، برو بیرون.....
زنه کمی جلو اومد و گفت: نیرخاتون باید باهم صحبت کنیم؟؟.....
من این همه سال صبر کردم ولی دیگه نمیتونم...
نمیدونم دیگه چند صباحی زنده ام ولی باید قبل رفتنم به ارباب همه چیز رو بگم......
دوست ندارم با این راز بمیرم، بهادر باید از همه چیز باخبر بشه!!.....
حال نیر خاتون اینقدری بهم ریخته بود که توجهی به اطرافش نداشت و از وجود من اونجا بیخبر بود....
با حالی زار به سمت عمارت راه افتاد و لحظه آخر گفت:.....
بهادر اینجا نیست و معلوم نیست کی برمیگرده؟!...
برو همون جایی که این همه سال بودی.....
نزار کاری که سالها قبل انجام ندادم الان عملی کنم....
خودت میدونی که شوخی ندارم....
مخصوصا الان که چیزی برای از دست دادن ندارم.....
برو....... گلناز برو.....
به نگهبان ها اشاره کرد و گفت بندازینشون بیرون....
زنه خیلی خونسرد گفت: میرم ولی مطمئن باش هر چه زودتر دوباره برمیگردم.....
اینجا چه خبر بود، یعنی این زن کیه؟؟... هیچکدوم اینها اونقدری برام مهم نبود، ولی شباهت بیش از اندازه این پسر و بهادر خیلی منو به فکر انداخته بود!!.....
آقایان بخوانند
👈مردها مراقب چند اقدام ناپسند بعد از ازدواج باشند
‼️بیتوجهی به ظاهر
👈همونطور که در اوایل آشنایی به خودتون میرسیدید، الان هم به ظاهرتون رسیدگی کنید تا همسرتون احساس خوبی کنه.
👌فراموش کردن مناسبتها
❌رعایت نکردن ادب
👈‼️کاری نکنید که همسرتون تصور کنه برای شما فرقی با یکی از دوستان مذکرتون نداره.
‼️بیتوجهی به ظاهر و احساسات همسرتون
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . این همه شباهت بین این پسر و بهادر عجیب بود؟؟!!... همی
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
شباهت بیش اندازه این پسره و بهادر خیلی منو به فکر انداخته بود!!...
یعنی چه نسبتی باهم داشتن؟؟!!
بشدت کنجکاو بودم که از این راز سردربیارم...
روزها پشت سر هم سپری میشد و خبری از بهادر نبود، تنگاری آب شده رفته بود تو زمین، رغبتی به اومدن و دیدنش نداشتم ولی ته دلم دوست داشتم بدونم الان کجاست و چیکار میکنه....
بهم خیلی نامردی کرده بود ولی من ذاتا دختر مهربون و دلرحمی بودم و زود میبخشیدم....
چند باری گلناز به عمارت اومده بود ولی به دستور نیرخاتون نگهبان ها مانع ورودش شده بودن و زن بینوا هم بعد از ساعتها ایستادن پشت در و ناامید شدن رفته بود.....
تقریبا یک ماهی بود که به بردگی برا این عمارت و زندگی تو انباری سرد و تاریک عادت کرده بودم که نقشه مادر ارباب(نیرخاتون) رونمایی شد، دختر خان روستای بالاتر به عمارت پاگذاشت.....
دختری بشدت خودخواه و مغرور که حتی سایه خودش رو هم قبول نداشت و ازش فراری بود، سردی و شرارت از چشمهاش میبارید، به نظرم از نظر اخلاق و وجنات خیلی شبیه نیرخاتون بود.....
تو آشپزخونه مشغول کمک به پخت غذا بودم و بی اهمیت به اطرافم کار خودم رو میکردم که پچ پچ خدمتکار ها به گوشم رسید......
یکیشون گفت: این دختره ده بالا نشون شده بهادر خان هست....
چقدر زیبا و خانومه، عروس عمارت باید همچین دختر با اصالتی باشه نه اون دختره ده پایین...
واقعا هم با بهادر خان برازنده همدیگه هستن و به هم میان.....
یکیشون میگفت و اون یکی خدمه ها هم تایید میکردن...
ادامه داد: اگه این اتفاق شوم نمیوفتاد و این دختره خونبس ه.رزه پاشو اینجا نمیزاشت الان تو عمارت هفت شبانه روز بساط عروسی برپا بود....
همشون نچ نچی سردادن و شروع به لعن و نفرین من کردن...
دیگه نمیتونستم بیشتر از این خوددار باشم...
از شدت عصبانیت دستام میلرزید و کنترلی رو خودم نداشتم، عصبی به سمت خدمه غریدم و خواستم چیزی بگم که با دیدن اون دختره تو آشپزخونه ساکت شدم...
دهنم لال شد و نتونستم حرفی بزنم....
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
شاه باشی یا گدا ؛ از دست ساقی فلک
باید این ته جُرعۂ جام اجل نوشید و رفت
گر کنیز پادشاهی یا زن بقال کوی
در تغار صبر باید کشک خود سابید و رفت
سنگ باشی یا گهر ؛ از تختۂ تابوتها
در سیه چال لَحِد خواهی بِسَر غلتید و رفت
حلقۂ طاعت بگوش آویز و در آتش نرو!
اهرمن بود آنکه فرمان خدا نشنید و رفت
زین جهان تا آن جهان ظلمات پُر پیچ و خمیست
باید از اختر شناسان راه خود پرسید و رفت
شهریار از ذوق رفتن در وداع آخری
دوستان با وعده گاه بوستان بوسید و رفت
#شهریار
✨✨✨
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #گلبهار #ادامه_دارد . شباهت بیش اندازه این پسره و بهادر خیلی منو به فکر اندا
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#گلبهار
#ادامه_دارد
.
همین که وارد شد همه سکوت کردن، بعد از دادن یکسری دستورات از آشپزخونه خارج شد و به سمت اتاق نیرخاتون رفت....
واقعا که برازنده همدیگه بودن....
هر دو مغرور و متکبر و بد ذات، فقط جلوی دماغشون رو میدیدن....
(بهادر)
صبح زود بعد ساعتها تو راه بودن، با خستگی تمام به روستا رسیدم.....
همین که وارد عمارت شدم چشمم به انباری افتاد و همه اتفاقات شوم مثل یه فیلم از جلو چشام رد شد، شرمسار سرم رو پایین انداختم و زود از جلوش ردشدم....
به سمت داخل حرکت کردم و همین که به سمت نشیمن راه افتادم صدای قهقه های مادرم و یه دختر ناآشنا توجه منو جلب کرد.....
بدنبال صدا رفتم، سر میز صبحانه بودن، مادرم و دختره پشتشون بهم بود و متوجه حضور من نشدن....
اولین کسی که حضور منو احساس کرد دلربا بود که گفت خان داداش برگشتی!!.....
با حرف دلربا مامان و اون دختره به سمتم چرخیدن....
شناختمش، دختر اردشیرخان بود، خان روستای بالا.....
اما تو عمارت من چیکار میکرد؟؟؟؟؟؟
متوجه شدم که با نقشه مادرم اومده،...
بعد از بغل کردن دلربا، مادرم بلند شد وبه سمتم اومد و یه دل سیر بغلم کرد و بعد کلی گله که تا الان کجا بودم و چرا بیخبر رفتم و.....
اجازه داد برم اتاقم تا کمی استراحت کنم.....
سلام سردی به دختره دادم و به بهانه استراحت به اتاقم پناه بردم، از پشت پنجره به باغ نگاه میکردم که گلبهار رو دیدم، در حال تمیز کردن باغ بود.....
رنگ و روی پریده و جسم لاغرش نشون میداد این همه مدت چقدر سختی کشیده.....
چجوری من تونستم به این دختر ضعیف و مظلوم این همه بدی کنم....
نگاهمو ازش برداشتم و از خودم بدم اومد.....
از پنجره فاصله گرفتم و خودم رو روی تخت پهن کردم و چشمام رو بستم، به این فکر کردم که یعنی خدا و گلبهار منو میبخشن؟؟....
هوا تاریک شده بود که در اتاق زده شد...
دلربا بود.....
سرش رو انداخت پایین و گفت:...
داداش مامان کارت داره، پایین منتظرته.....
.
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
#مرد_زندگی
#همسرداری
مرد خوب است به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد.
این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد.
زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است، به ویژه هنگامی که در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد. این امر باعث میشود ه زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی کند و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی، و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر مشکلات و سختیهای احتمالی بیشتر میکند.
رابطه زناشویی👩❤️👨
💕💕
همه میگویند که زندگی سر بالایی و سرازیری دارد
اما من میگویم:
زندگی هر چه که هست، جریان دارد
میگویم تا خدا هست و خدایی میکند، امید هست
فردا روشن است
خدایا
هرکسی برای هدفش زحمت کشیده اورا به هدفش برسان.
همانهایی که در آخر کارچشم امیدشان به توست
اگر در هر کاری به بن بست رسیدید این عبارت تاکیدی را با احساس تکرار کنید:
به یمن هدایت الهی راه درست را در پیش می گیرم جایی که راه نیست
خدا راه می گشاید❤️
۰
🖌#کانال_دڪتر_انوشه
@daneshanushe✍️
#همسرداری
میخوای یه بانوی باسیاست بشی اینو بخون👇👇👇👇
💟 نکته مهم اینکه اگر هدیه ای از سمت همسرتان دریافت می کنید هیچ وقت شروع نکنید از همون اول انتقاد بکنید 😬
⁉️ چرا رنگ قرمزش نگرفتی ،😬
⁉️چرا مثلا کوتاه ترش را نگرفتی،😬
⁉️ چرا اینجوری نگرفتی .😬
با کمال میل هدیه ایشان را بپذیرید سعی کنید حداقل چند بار حتی اگه خوشتان نیامد از آن استفاده بکنید،
❌ هیچ وقت هدیه همسرتان را به کسی نبخشید؛ به دلیل اینکه اندازه تان نیست یا از رنگش خوشتان نمیاد بخواهید به کسی ببخشید؛ حتی اگه اندازه تان نبود یا حتی از رنگش هم خوشتان نیامد فکر اینکه بخواهید بروید مغازه و آن را تعویض بکنید را از سرتان بیرون بیاورید.
با کمال میل و با هیجان خاصی هدیه همسرتان را قبول بکنید.
🍃❤️@daneshanushe✍️
👇تقویم نجومی دوشنبه👇
✴️ دوشنبه 👈12 آذر / قوس 1403
👈30 جمادی الاول 1446👈2 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅خرید و فروش.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅درختکاری.
✅خون دادن و فصد.
✅معالجه و درمان.
✅نوشیدن ادویه.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅انواع دیدارها.
✅مقدمات ازدواج مثل خواستگاری.
✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد خوب تربیت شود و کارش بالا گیرد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️امور ازدواجی.
✳️کارهای آموزشی و تعلیماتی.
✳️شروع به کار و کسب.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️بردن جهیزیه.
✳️شراکت و امور شراکتی.
✳️و امور تجاری نیک است.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب و فردا:ممکن است فرزند و مادرش دچار صرع و غش گردند.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز باعث ایمنی از بلیات می شود.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، حکمی ندارد.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضیخ الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد " است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی وی گردد. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چایت را بنوش رفیق
بی دغدغهیِ فردایی که آمدنش را
هیچ تقویمی تضمین نکرده است...☕️
صبح بخیر🙂🍳
🔥وقتی به داشته های خودت عادت میکنی دیگه شاکر نعمتها نیستی و وقتی دیگه شاکر نباشی، کم کم ممکنه برخی از نعمتها را از دست بدی!
🔹مثلا این که ما قدرت تفکر داریم یا دست و پای سالم داریم و قلبمون داره عین ساعت میزنه و... اینها در زندگی روزمره ما برامون عادت میشه و یادمون میره. نیز برخی نعمتهای زندگی مثل شغل و درآمد و آبرو و خانواده و سقفی بالای سر حتی به صورت اجاره و... وقتی این نعمتها عادی میشه احساس میکنیم چیزی نداریم و ناشکری میکنیم و همین ناشکری باعث میشه این نعمتها را کم کم از دست بدهیم!
"پس شاکر همه نعمتها و داشته های خود باشیم و بدانیم توان شمارش آنها را نداریم."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 انرژیهای کلمات در زندگی اثر گذار است
- در بعضی از انسانها بد دهنی عادت است /دکتر عزیزی
🎥#دکتر_عزیزی