فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون اهمیت روزها را می گذرانيم ،
کم می خنديم ...
تند رانندگی می کنيم ...
زود عصبانی می شويم ...
زود قضاوت می کنیم ...
برای اثبات خود ،
پشت سر دیگران بدگویی می کنیم ،
تا ديروقت بيدار می مانيم ،
خسته از خواب برمی خيزيم ،
کم مطالعه می کنيم ...
بیشتر اوقات تلويزيون نگاه می کنيم
و به ندرت دعا می کنيم .
مايملک بسیار داريم ،
اما ارزشهايمان کمتر شده اند ،
بسیار صحبت مي کنيم و بسیار دروغ می گوييم !
و به اندازه کافی دوست نمي داريم ...
به کجا چنین شتابان ...؟!
#دڪتر_انوشه
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
@daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت56 . دیگه تا چند وقتی فایز نیومد و صدف روز به روز بدحال تر میشد؛ ق
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت57
.
یکتا ترسیده بود و دست مادرش رو سفت فشار میداد که احمد ته سیگار رو انداخت جلوی صدف و گفت این نامرد دیشب اینجا بوده هان؟! راستش رو بگو ب! ده بجنب! صدف آب دهنی قورت داد و ماندانا اومد چیزی بگه که احمد نعره زد تو خفه!
صدف انگار بهش برخورد بنابراین اخم تو هم کشید و مصمم رو به احمد گفت اره اینجا بود و من دوستش دارم میخوامش اونم منو میخواد و به تو هم ربطی نداره فهمیدی؟! خونمه اختیارش رو دارم تو هم بیخود میکنی توی خونه ام یقه ام رو میگیری!
وای تا اینو گفت احمد آتیش گرفت و عربده زد تو غلط میکنی بی همه چیز چشم سفید و سیلی محکمی صدف رو زد که ماندانا با جیغ رفت تو سینه احمد و سمت من داد زد همش تقصیر تو هست زنیکه بیشعور خبرچین! تو چی از جون ما میخوای؟! از وقتی اومدی توی زندگی ما همه رو به جون هم انداختی حالام که صدف رو حسابی دوشیدی میخوای برش حکومت کنی؟!
دیگه دیدم فایده نداره و دارن منو به گناه نکرده متهم میکنن به همین خاطر بلند شدم و گفتم چی میگی خواهر؟! تقصیر من چیه؟! احمد خودش ته سیگار پیدا کرد...
پرید تو حرفم و گفت خفه؛ تو بیخود میکنی به من میگی خواهر! من اصلا خواهر تو نیستم و نمیذارم زندگی صدف رو هم خراب کنی...
خلاصه من گفتم و اونهام گفتن که دیگه احمد طاقت نیاورد و منو جلوی اونها گرفت به باد کتک! اولین باری بود ازش کتک میخوردم و برام قابل باور نبود! اون لحظه ای که ضربات سیلی و پاش روی هیکلم فرود می اومد مرور میکردم گذشته ای که به واسطه احمد به سرم اومده بود و نمیدونستم من دارم تاوان چه خطایی رو میدم؟! مگه من چی خواسته بودم از احمد جز یه زندگی اروم و ساده؟! ای کاش هیچوقت به اون خونه نمیرفتم!
کتک خوردن یه طرف، کتک خوردن از آدمی که اون همه ابراز عشق میکرد یه طرف و در نهایت کتک خوردن به خاطر گناه ناکرده از همه بدتر بود.
من کتک خوردم و دعوا خوابید انگار همه منتظر این پایان غم انگیز بودن تا برگردن سر فرم خودشون و منی که با اشک بالای سر پسرم امید شب رو به صبح رسوندم و صبح در حالی بیدار شدم که چشمام از شدت غصه حسابی ورم کرده بود و احمد هم بدون اینکه منو بیدار کنه که براش صبحانه آماده کنم رفته بود سر کار.
بله دیگه اون خونه جای من نبود و به سرعت وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه برادر بزرگم عنایت و صدف و ماندانا حتی نپرسیدن کجا میری!
رسیدم خونه عنایت و براشون گفتم از رنجی که کشیده بودم؛ عنایت و ساناز خیلی دلداریم دادم و گفتن فردا بابا میاد باهاش برو روستا خونه بابا بزار تکلیفت روشن بشه.
♦️به همســرت مسئولیـت بــده..." ♥️
🔹حتی اگر میوهای که خریده، ریز و لهیده
است؛ انقدر تعریف کن که دفعه بعد بره
بهترشو بگیره. نکوب تو سرش که تو
عرضهی میوه گرفتنم نداری.
🔹اینطوری مرد سرکوب میشه و دیگه
تو کارهای بعدیتونم باهاتون راه نمیاد. با
خودش میگه اینکه بلده بره بگیره ولی تا
یه مدت میری بگیری یه روز که بهش نیاز
داری اون دیگه واست انجام نمیده..
🔹پس همیشه از بدترین خریدش تعریف،
تحسین کنید که امیدی باشه برای خرید
بعدی اگه دفعههای بعد هم بد و ریز خریدن
بازم نق نزنید کم کم یاد میگیرن. شاه کلید
فقط تعریفه ..
🔹بعدش کلی ذوق کنین و بگین؛ وااااای
عزیزم چقد دستات ماشالله قوی و قدر
تمنده، من هرکار کردم نتونستم بازش کنم
هیچوقت بهش نگین خودم میتونم خودم
میرم و ..
🔹بذارین فک کنه همه جا بهش نیاز
دارین و وجودش واستون درکنار شما
لازم و ضروریه.
👩❤️👨
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...
پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود !
💐💐💐
جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و...
با جون و دل میشنوم🥺👇
🧚♀🕊 ♥️ @Delviinam
· ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·
🔴 کمک عاشقانه
💠 زوجهایی که در انجام کارهای منزل به یکدیگر کمک میکنند، در زندگی مشترک خوشبخت هستند.
💠 و نسبت به بقیهی زوجها #شادتر زندگی کرده و محبوبیتشان روز به روز بیشتر میشود.
💠 گاه با ابراز این جمله که: "میخواهم کمکت کنم" و یا اینکه: "الان چه کاری از دستم برمیآید؟" محبت و عشق را به همسر خود هدیه دهید!
❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت57 . یکتا ترسیده بود و دست مادرش رو سفت فشار میداد که احمد ته سیگا
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت58
.
همینطور هم شد و چند روز بعد با بابا سمت روستا رفتیم؛ بابام اصلا ازم نپرسید چی شده نمیدونم چرا شاید خجالت میکشید از روی من و مادرم که مخالف ازدواجم با احمد بود ولیکن چیزی که بود من هنوزم احمد رو دوست داشتم بهتره بگم عاشقش بودم ولی یه عاشق دلشکسته! بابا فقط اشاره کرد که از ماجرا مادرت و برادرات مخصوصا سعادت خبر دار نشه چون مطمن بود شر میشه.
رسیدیم روستا و نزاشتم مادر جریان کتک خوردنم رو بفهمه چون پس می افتاد فقط گفتم با احمد بحثمون شده و من اومدم قهر که مادرم هم کمی رفت تو خودش و بعدش گفت اشکال نداره مادر دعوا نمک زندگیه چند روزی بمون بیاد دنبالت و به غلط کردن بیافته بعد برو سر زندگیت؛ یه نصیحت هم از من بشنو نون خالی خودتو توی خونه خودت بخوری بهتره بری خونه مردم! اصلا صدف و کاراش چه ربطی به تو داشت که خودتو قاطی کردی؟!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم مامان من که کاریش نداشتم به خدا حتی یه بار هم که فایز اومد بی احترامی نکردم ولی خود احمد حساس بود بالاخره مرده غیرت داره براش سخته که خواهر مطلقه اش یه مرد زن و بچه دار رو بدون هیچی دعوت کنه خونه اش و اونم شب تا صبح اونجا بخوابه احمد میگه اگه چیزی هم باشه چرا دزدکی؟! اگه واقعا زن میخواد صریحا بگه نه اینطوری هرچند مطمنم زن فایز راضی نمیشه چون قبلا دیدمش فوق العاده زرنگه و حتما بالاخره می فهمه!
مامان انگار چیزی یادش اومده باشه گفت میگم راستی وقتی مادر شوهرت خبر داره چطور بقیه خانواده اش خبر ندارن که فایز صدف رو میخواد؟!
گفتم کلثوم خانم میگه فهمیدن اما فکر کردن شایعه است و پی اش رو نگرفتن چون اگه یکی مثل سینا تا حالا فهمیده بود حتما صدف رو ک.شته بود!
خلاصه دو روزی خونه بابا موندم و به ظاهر لبخند میزدم اما از درون داغون بودم تا اینکه زنگ خونه زده شد و کلثوم خانم با چشمای نمناک وارد شد و بغلم کرد و کلی گریه کرد و حلالیت طلبید همش میترسیدم که از ماجرای کتک خوردنم جلوی مامان بگه اما چیزی نگفت و انگار خبر نداشت؛ مثل اینکه ماندانا سربسته چیزایی بهش گفته بود و کلثوم هم خودش و صدف رو حسابی دعوا کرده بود که ابروم رو جلوی زن احمد بردید و حالا اومده بود منو ببره خونه شون اما قبول نکردم و بابا هم با سر پایین و اخمالو بهش گفت خواهر بگو خود احمد بیاد دنبال بچم!
تا اسم احمد اومد دلم براش پر کشید من واقعا احمد رو عاشقانه دوست داشتم ولی باید خوددار میبودم.
همون شب یکی در زد و علیرضا رفت درو باز کرد و البته مدتی بود رابطه اش با احمد شکرآب شده بود ...
سخنان ناب دکتر انوشه👌
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️ #بیراهه #پارت58 . همینطور هم شد و چند روز بعد با بابا سمت روستا رفتیم؛ بابام اص
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#بیراهه
#پارت59
.
با فهمیدن جریان قهر من علیرضا کلا ازش زده شد به همین خاطر تا چشمش به احمد افتاد سرسنگین جواب سلامش رو داد اما احمد پرید و دستش رو بوسید و اومد داخل و من اصلا از اتاق بیرون نیومدم اما صداشون رو میشنیدم و احمد معلوم بود شرمگینه و رو به بابا شروع کرد به زمینه چینی برای رفع کدورت و دو سه ساعتی حرف زدن و آخر سر بابا راضی شد من برگردم خونه بابای احمد!
صدام زد و از اتاق بیرون اومدم و احمد جلو پام بلند شد منم سر به زیر سلام دادم که شرمنده اما محکم جواب داد و بابا شروع کرد به نصیحت ما دوتا و خلاصه آخرش طوری شد که وسیله ها رو جمع کردم و با احمد راهی شدم. از کوچه ها که رد میشیدم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد جز اینکه احمد گفت بچه رو بده من خسته نشی و بچه و ساک رو با هم برداشت! رسیدیم خونه محمود آقا و شروع شد بخش بعدی زندگی من! بخشی که اتفاقات زیادی رو توی زندگی من رقم زد.
کلثوم خانم و محمود آقا در بدو ورودم اومدن اتاقم و جاری ها هم از روی اجبار و برای حفظ ظاهر اومدن و سلامی دادن؛ منم دیگه توبه کرده بودم به این خواهر شوهرا و جاری ها و حتی کلثوم خانم اعتماد نکنم و فقط مثل خودشون حفظ ظاهر داشته باشم تا ان شاءالله برسه روزی که خودم و احمد بتونیم تهران خونه بگیریم.
همه رفتن و موندیم من و احمد و احمدی که تو روی من شرمنده بود و اینقدر اون شب دورم رو گرفت و قربون صدقه ام رفت و معذرت خواهی کرد که دلم دوباره باهاش صاف شد ولی راست گفتن که میشه میخ رو از دیوار کشید اما جاش تا ابد می مونه!
احمد باز رفت تهران و من موندم با جاری ها و خواهر شوهرهایی که اذیت میکردن ولی من دیگه کاری نداشتم و تا میتونستم از اتاقم بیرون نمی اومدم و بیشتر اوقات خونه مادر خودم بودم! صدف هم بعد از مدتی پشیمون شد و زنگ زد به تلفن اتاقم و عذر خواهی کرد من هم پذیرفتم ولی بازم هیچگاه فراموش نکردم رفتار زشتشون رو!
مدتی بعد هم شنیدم که زن فایز از ماجرا خبر دار شده و الم شنگه ای راه انداخته اون سرش ناپیدا و رابطه فایز و صدف هم تموم شد و دیگه وصالی برای صدف نمیشد تصور کرد و خودش هم به این جریان راضی شد ولی چند وقت بعد با یه پسر بیکار از خودش کوچیکتر ازدواج کرد و تقریبا دیگه سرش رفت توی کیسه خودش.
زندگی من روال عادی گرفته بود و در اصطلاح میسوختم و میساختم که فقط بگذره و من زودتر به احمد برسم و از دست خونه محمود آقا خلاص بشم تا اینکه یه روز صدای جیغ بلندی از اتاق محمود آقا شنیدم و درست بود کسی فوت کرده بود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
چه زیباخالقی دارم ...
دلم گرم است ومیدانم
که فردا باز خورشیدی
میان آسمان، چون نور میآید
شبی میخواندم با مهر
سحرمیراندم با ناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم.
شبتون پراز آرامش🌙✨
✨🏆
تقویم نجومی اسلامی
✴️ دوشنبه 👈10 دی / جدی 1403
👈28 جمادی الثانی 1446👈30 دسامبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🕋 طواف دادن پیامبر صلی الله علیه و آله دور کعبه توسط عبد المطلب و سپردن او به دایه (حلیمه سعدیه سلام الله علیها) برای طی کردن دوران شیرخواری در صحرا و دور از محیط شهر.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️امروز برای امور زیر خوب است:
✅نوشیدن دارو.
✅دیدار روسا و دفتر داران.
✅مناظره و گفتگو.
✅درختکاری.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و خرید و فروش خوب است.
🚘مسافرت مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد محبوب و مه رو است ولی عقیقه برایش لازم است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج جدی و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️انواع عمل جراحی.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️تشکیل تعاونی ها و امور مشارکتی.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️و شکار نیک است.
✳️شما میتوانید باجستجوی کلمه" تقویم همسران"در تلگرام و ایتا به ما بپیوندید و تقویم هر روز را دریافت نمایید.
🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت:
مباشرت امشب : ممکن است فرزند امشب مواجب بگیر ظالمان شود.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز خوب نیست.
🔴 حجامت:
#خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث قوت دل می شود.
🔵ناخن گرفتن:
دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕دوخت و دوز لباس:
دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن).
✳️ ذکر روز دوشنبه: یا قاضیخ الحاجات ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 29 سوره مبارکه "عنکبوت" است.
قال رب انصرنی علی القوم المفسدین...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده مامور شود به اصلاح گروهی که اگر با انها جنگ و ستیز کند پیروز شود و همه احوالات او شاید نیک شود و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
🌸🍂 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم🍂🌸
🌸🍂روزمون روباذکر نامهای خدا آغاز میکنیم
🌸 یا اَللهُ یا رَحْمنُ
🌸 یا رَحیمُ یا خالِقُ
🌸 یا رازِقُ یا بارِیُ
🌸 یا اَوَّلُ یا آخِرُ
🌸 یا ظاهِرُ یا باطِنُ
🌸 یا مالِکُ یا قادِرُ
🌸 یا حَکیمُ یا سَمیع
🌸 ُیا بَصیرُ یا غَفورُ
💖روزتون پر از خیرو برکت
💖پر از انرژی مثبت
💖و سرشـار از الطاف خداوند