eitaa logo
سخنان ناب دکتر انوشه👌
9.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
14.3هزار ویدیو
34 فایل
روانشناسی دکتر انوشه 💫﷽💫 تبلیغات پر بازده https://eitaa.com/joinchat/624099682C3e1a6dd3b9
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 کلبه ای ڪه در آن مهربانی هست و ساکنینش می خندند بهتر از کاخی ست که مردمانش دلتنگ هستند. کلبه زندگیتان گرم به عشق و محبت ❤️ صبحتون بخیر
💠👌نکته ناب امروز ⛔️ 👈 بی‌توجهی، سمی که زندگی مشترک را تلخ می‌کند 👈 یکی از بزرگترین دشمنان زندگی مشترک بی‌توجهی است، هیچ چیز مانند نگاه کردن به همسر و توجه به او زندگی را شیرین نمی‌کند؛ 👈اگر همسرتان لباسی پوشید که او را بسیار مرتب و آراسته نشان می‌داد حتی واکنش نشان دهید و مورد تمجید و تعریف قرار دهید 👈 چرا که تعریف و تمجید در صورتی که به جا و اندازه باشد عشق شما و همسرتان را زیاد می‌کند ‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‍┈•••🍃🌸🍃•••┈ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
🍃🍃🍃🍃🌸 این متن آرامش خوبی به آدم میده! ﺑﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻨﺖ ﻫﯿﭻ کسی رﻮ ﻧﻤﯽﮐﺸﻪ! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ؛ ﻭﻟﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻥ پس ﮔﺮﻓﺖ! ﻫﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻫﺴﺘﯿﻢ، ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻧﻔﺴﻬﺎﯼ ﺁﺧﺮﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﮐﺸﺪ؛ ﭘﺲ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﻭ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ! ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﮐﻨﯽ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽﺗﻮﻧﯽ ﺁﺭﻭﻣﺶﮐﻨﯽ! ﻣﺜﻞ ﻣﺎﺭ، ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺶ ﻣﯿﺰﻧﻪ؛ پاﺩﺯﻫﺮﺷﻮ ﺷﻮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽﮔﯿﺮﻥ! ﺳﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﻧﺒﺮﯾﺪ:! ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﯾﺎﺭﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ!ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭﺳﺨﺘﯿﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ! ﮐﺴﺎﻧﯿﮑﻪ ﺩﺭﺳﺨﺘﯿﻬﺎﮔﺮﻓﺘﺎﺭﺗﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ! ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺑﻪ ﻋﻘﻠﺶ ﺑﻨﮕﺮ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺛﺮﻭﺗﺶ! ﺯﻥ ﺭﺍﺑﻪ ﻭﻓﺎﯾﺶ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻟﺶ! ﺩﻭﺳﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﻣﺤﺒﺘﺶ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﮐﻼﻣﺶ!! ﻋﺎﺷﻖ ﺭﺍﺑﻪ ﺻﺒﺮﺵ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ! ﻣﺎﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮐﺘﺶ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭﺵ! ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﺶ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﻴﺶ!! ﺩﻝ ﺭﺍﺑﻪ ﭘﺎﮐﯿﺶ، ﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺶ! ✍ﺳﻪ ﺗﺎ "ﺍ" ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻩ!! اﻣﯿﺪ؛ ﺍﺻﺎﻟﺖ؛ ﺍﺩﺏ؛ ✍ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ "ﺱ" ﺳﻌﺎﺩﺕ؛ ﺳﻼﻣﺖ؛ ﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ؛ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💠 پخش شدن گاز در یک محیط بسته، فضا را مسموم می‌کند و یکی‌ از توصیه‌های مهم این است وقتی بوی زیاد گاز را در خانه استشمام کردید حتی کلید لامپ را نزنید چرا که یک جرقه، باعث انفجار خواهد شد. 💠 گاهی بین زن و شوهرها حرفهایی رد و بدل می‌شود که فضای زندگی را مسموم می‌کند. حرف‌هایی از جنس تهمت، تمسخر، نیش و کنایه، گلایه‌ها و توقعات بیجا، دروغ، بددهنی کردن، زورگویی، داد و بیداد و ... 💠 تقابل و یکی به دو کردن در این مواقع، باعث انفجار و تشنّجی خواهد شد که زن و شوهر و فرزندان را قربانی خواهد کرد. 💠 در این هنگام برخی کلمات و حرفهایی که به نیّت جواب دادن به همسرِ مقصّر به کار برده می‌شود نقش فندکی دارد که آن را در فضای گازدار، روشن می‌کنیم لذا مسموم بودن بهتر از انفجار مخرّب و ویرانگر است. 💠 و البته می‌توان با تکنیکهای کلامی و رفتاری، فضای مسموم را از بین بُرد. با باز کردن پنجره‌‌های صبوری، خون‌سردی، سکوت، تغافل، مهربانی، تایید مصنوعی همسر در برخی مواقع، تغییر فضای گفتگو، مدارا و دهها پنجره دیگر می‌توانید هوای سالم و آرامش را به زندگی‌ برگردانید و یا از درجه‌ی مسمومیت فضا بکاهید. ❤️
🔰 «ده باور غلط عامل اصلی نابهنجاری‌های روانی» از دیدگاه آلبرت الیس 1️⃣ما بایدهمیشه تأیید ومحبت دیگران را جلب کنیم.  2️⃣همیشه باید ثابت کنم که آدمی با کفایت،شایسته وموفق هستم 3️⃣وقتی مردم رفتارهای آزاردهنده و ناعادلانه ای دارند،باید آنها راسرزنش کرد و آنها را بد وشریر دانست 4️⃣وقتی به شدت ناکام می‌شوید و یا در حق تو بی‌عدالتی می‌شود و طردت می‌کنند، احساس می‌کنی که فاجعه‌ی هولناکی رخ داده است. 5️⃣احساس بدبختی من ناشی از فشارهای بیرونی است و من کنترل کمی بر روی احساساتم دارم. 6️⃣باید با هر چیزی که خطرناک و ترسناک به نظر می‌رسد، مشغولیت ذهنی پیدا کرد و در مورد آن مضطرب شد. 7️⃣آسان‌ترین راه آن است که از روبرو شدن با مشکلات اجتناب کنیم و از زیر بار مسؤولیت‌ها، شانه خالی کنیم و سعی نکنیم خویشتن‌دار باشیم. 8️⃣گذشته‌ی شما بسیار مهم است و هر چه در گذشته بر شما تأثیر زیادی گذاشته، حالا نیز حتماً در احساسات و رفتار کنونی شما تأثیر دارد. 9️⃣مردم و اشیاء باید اصلاح شوند و اگر نتوان برای حقایق زندگی راه حل‌های خوبی پیدا کرد، شرایط وحشتناک و غیر قابل تحمل می‌شود. 🔟با تنبلی و عدم تحرک و یا خوش‌گذرانی منفعلانه و غیر متعهدانه، می‌توان به شادی کامل دست یافت. ❤️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . :آره مریم بدبخت هست تو چرا .با همون لباسهای خیس مشغول تم
📜 🩷 . ومنم سعی میکردم با حرفام آرومش کنم واقعا نمیفهمید چرا یه زن به جای اینکه برای بارداریش خوشحال باشه باید همش بترسه از جنسیت بچش .موسی عاطفه رو گذاشت ورفت گفت حالا که خواهر وبرادرا جمع هستن عاطفه هم یکی دوروز پیش ما بمونه .آقامم وقتی دید خوده موسی گفته چیزی نگفت . همه دور هم بودیم حتی غر غرهای آقام هم نمیتونست حالمونو خراب کنه .انگار بالاخره زندگی روی خوشش رو به ما هم داشت نشون میداد .احمد چندوقتی یه بار جلوی راهم سبز میشد وگریه والتماس میکرد ومیگفت تو باعث بدبختیم شدی وباید خودت هم درستش کنی من منظر رو دوست ندارم .دوسه روز یه بار هم صدای دعوا وسروصداشون میومد .خیلی عذاب وجدان داشتم شب تا صبح کابوس میدیدم خودمو دلیل دعواهای اونا میدونستم .با اینکه هربار جوری رفتار کردم وجوری حرف زدم که احمد به کل منو فراموش کنه وسعی کنه خوبیهای منظر رو ببینه وعاشقش بشه ولی باز هم حال خودم خوب نبود .تو این مدت عروس خالم دوتا دختر آورده بود که این حسابی خالم رو عصبانی کرده بود وروزگار عروس بدبخت وسادشو سیاه کرده بود .مثل تراکتور ازش کار میکشید ودرعوض به خودشو دختراش غذا نمیداد بخوره سرظهر آبگوشت بار گذاشته بودم وسفره رو چیدم وبچهارو صدا کردم برای ناهار نشستن .پنج دقیقه نگذشته بود که با صدای داد وهوار وحشتناکی همه رفتیم بیرون .منظر با ننه احمد دعوا کرده بودن ومنظر با اون قدبلند وهیکل چهارشونه گیسهای ننه احمد رو گرفته بود دستش وروی زمین میکشید وفحش میداد ومیگفت :پیرزن خرفت خیلی غلط کردی که هی دم دقیقه میای اینجا یا شوهر ساده منو میبری خونت وپر میکنی ومیندازی به جون من فکر کردی من اینقدر بی عرضه ام که بزارم هربلایی خواستی سر من بیاری ها اویل هی بهت احترام گذاشتم ودندون رو جیگر گذاشتم پررو شدی زنیکه برای چی شوهر من شب باید بیاد پیش تو وقتی زن داره چی تو گوشش هی وز وز میکنی که منو نمیبینه .تموم همسایه ها جمع شده بودن ازرو پشت بوم وپشت پنجره ورو ایوون وتو کوچه نگاه میکردن ولی کسی جرات جلو اومدن نداشت که پیرزن بدبخت ونجات بدن .آخه منظر زن بددهن وبی آبررویی بود همه میترسیدن چیزی بهشون بگه . منظر گیسهای ننه احمدو گرفته بود وکشون کشون تا تو کوچه برده بود پیرزن بدبخت زیر دستای منظر بی حال شده بود .گفتم سکینه با محبوبه برید نجاتش بدید الان میکشتش بدبختو ،سکینه لبشو کج کرد وگفت به من چه ول کن بابا بزار نگاه کنیم پوسیدیم تو خونه .دلم نمیخواست جلو برم هی دست دست کردم ولی دلم طاقت نیورد.
🍃🍃🍃🍃🌸 ✨جوانی با دوچرخه اش با پيرزنی برخورد کرد و به جاي اينکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود، شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود؛ 🔹سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت: چيزی از تو افتاده است. 🔸جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پيرزن به او گفت: زياد نگرد؛ مروت و مردانگی ات به زمين افتاد و هرگز آن را نخواهی يافت.. 🔹"زندگی اگر خالي از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هيچ ارزشی ندارد" 🔸"زندگی حکايت قديمي کوهستان است! صدا می کنی و مي شنوی؛پس به نيکی صدا کن، تا به نيکی به تو پاسخ دهند"
گاهی اوقات علت عصبانیت افراد مقایسه خودشان با دیگران است مثلا شخص می گوید که درآمد همکارم بیشتر از من است یا اتومبیل همسایه ام بهتر از اتومبیل من است و یا مواردی از این دست. خود را با دیگران مقایسه نکنید و تنها موقعیت خاص خود را در نظر بگیرید. اگر از موقعیت فعلی تان ناراضی هستید یا فکر می کنید موقعیت دیگران بهتر از وضعیت فعلی شماست، آستین تان را بالا بزنید و کمی اوضاع را تغییر دهید. در هر حال در هنگام مقایسه کردن خود با دیگران هرگز عصبانی نشوید و بیشتر به فکر خود باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠بالاترین موهبت الهی در زندگی از منظر قرآن چه موضوعیست؟!/دکتر میر باقری 🎥 ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . ومنم سعی میکردم با حرفام آرومش کنم واقعا نمیفهمید چرا ی
📜 🩷 . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت بکش این زن سن مادرته آهش دامنتو میگیره بدبخت .منظر دستش که پر بود از موهای کنده شده ننه احمد فوت کرد وگفت تودیگه خفه بابا بدبخت این چشم دیدن تورونداره اونوقت تو ازاین طرفداری میکنی .؟منظر درو کوبید ورفت تو .ننه احمد رو زمین نشسته بود وبه پهنای صورت اشک میریخت گفتم :ننه بلند شو قربونت برم اینجا خوب نیست بشینی پاشو ببرمت تا دم خونه .دستمو گرفت وگفت :مریم حلالم کن تو این مدت کم فهمیدم چه گلی رو ازدست دادم توروخدا منو ببخش تا خدا هم ببخشه دخترم کور شده بودم کر شده بودم به حرفهای سکینه گوش دادم و از تو که ازبچگی زیر دست خودم بودی یه غول ساختم خودم با دستام زندگی بچمو نابود کردم و دودستی تقدیم این عفریته این پیر کفتار کردم .مریم :ننه احمد حال خوبی نداشت بلندش کردم ولباسهاشو تکوندم .خیلی دلم ازش شکسته بود خیلی ازدستش عذاب کشیده بودم وخیلی روزها وشبها بخاطرش گریه کردم .ولی هرچی باشه جای مادرم بود مادر بهترین دوستم بود دلم نمیخواست تو اون وضعیت ببینمش .ازطرفی هم من اصلا خبر نداشتم که همه اینا زیر سر سکینه است میدونستم پشت سرم حرف میزنه ولی نه دیگه دراین حد .ننه احمد میگفت سکینه رفته پیش دعا گر ویه دعا گرفته داده به ننه احمد که بزنه تو آب وبده به احمد و سکینه هم ازاون دعا به من بده .تا ازچشم هم بیوفتیم .گفتم ننه میبخشمت ولی چطوری دلت اومد به حرف سکینه به بچت دعا بدی حالا من هیچی ولی ننه میگفت دخترم انگار برای خودمم دعا گرفته بود هرچی سکینه میگفت بی برو برگرد قبول میکردم واصلا بهش فکر هم نمیکردم انگار یه آدم گیج ومنگ بودم مثل بچه ها ازش اطاعت میکردم .چقدر از سکینه متنفر شده بودم چقدر ازش بدم اومده بود ولی خودمو کنترل کردم وبه ننه قول دادم که بخشیدمشو ازش کینه ای به دل ندارم .ننه از ذوقش تا درخونشو که همراهش رفتم سرمو میبوسید وتشکر میکرد . با خودم فکر میکردم واقعا بخشیدمش با اون همه بلایی که سرم آورد وبا اون همه حرفهایی که بهم زد واقعا ازته دلم بخشیدم یا فقط برای راحتی خیالش گفتم آره . دلم شکسته بود از زمین وزمان دلگیر وناراحت بودم دیگه به کسی اعتماد نداشتم نمیدونستم کی راست میگه وکی دروغ .تازه یادم اومده بود که خواهرم اعظم چندوقت بعد از به دنیا اومدن ملیحه گفت تو لباسهای خودشو عباس سوزن پیدا کرده ومن هم از سر سادگی گفتم حتما خودت گذاشتی یادت رفته .ولی اعظم همیشه میگفت بعد از رفتن شما ازخونم دیگه من روی خوشبختی رو ندیدم وعباس هم هرروز بدتر میش. جهت ارسال حرفای دلتون وپاسخ و... با جون و دل میشنوم🥺👇 🧚‍♀🕊 ♥️ @Delviinam ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌
💠از همسر خود تعریف کنید💠 ✍وقتى همسرتان لباس خودرا عوض می‌کند ❣به اوبگویید چقدردوست‌داشتنی شده. ❣یامثلا بگوییدفلان رنگ چقدربه اومی‌آید ❣چقدر خوب آشپزی می‌کند، ❣چقدر خوب صحبت می‌کند ❣یا چقدر زیبا می‌خندد... بی توجهی مردان به نوع پوشش همسرشان و ظاهرشان باعث میشود زنان کم کم نسبت به ظاهرخود بی اهمیت شوند و احساس کنند که با بی ذوق ترین و بی تفاوت ترین مرد دنیا ازدواج کرده اند که هیچگاه زیبایی های همسرش را نمیبیند این حس در خانم هایی که چهره ی زیبا و جذاب تری دارند خیلی شدید تر است زیرا همیشه کسانی بوده اند که در اطراف آن ها به او بگویند زیبا است و از او تعریف کنند اما حالا همسرشان هیچ توجهی به زیبایی و یا تغییر او به هنگام تعویض لباس.تغییر رنگ موها.ارایش و...نمیکند 💥بزرگترین اشتباه مریخی ها این است که به همسرشان نمیگویند که چقدرزیبا و جذاب هستند اگر بدانند که شنیدن این جمله با قلب خانم ها چه میکند لحظه ای از گفتن این جمله غافل  میشدن ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💐 هرچقدر اطلاعاتتان در مورد آموزش پیش از ازدواج بیشتر باشد، آگاهانه‌تر به سمت آن می‌روید وشما زمانی می‌توانید یک ازدواج موفق داشته باشید که از همان ابتدای آشنایی سعی کنید به تمامی توصیه‌های قبل از ازدواج و آموزش های قبل از ازدواج توجه کنید و نکات و آگاهی های قبل ازدواج را در نظر گرفته و به مهارت های پیش از ازدواج توجه کنید...🥰 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🔆باغبون دانا و تربیت فرزند/دکتر صاحبی 🎥 💖·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
💕 زن حافظ خانواده از منظر اسلام
💐🌼☘🌸 🌼🌺🍃 ☘🍃 🌸 📚عشق آدم خودشو میخواد ♥️عمه جونم‌ یه پیرزن هفتاد ساله و جا افتاده بود همیشه حرفاش آویزه ی گوشم بود. خیلی حالیش بود. سردو گرم چشیده ی روزگار و توی همه چیز سررشته داشت .چند روز بود که همه به من گیر داده بودند باید زن بگیرم منم میگفتم تا عاشق نشم تا یکی به دلم نشینه از محالاته که زن بگیرم ولی هرچقدر میگشتم اونی رو که میخواستم پیدا نمیکردم عمه خانوم هم همیشه سربه سرم میزاشت و نصیحتم میکرد که ؛سخت نگیر جوون واسه ی عاشق شدن که حتما نباید با طرف دوست بشی و مزه ی دهنش رو بفهمی بعد بری سراغش . 🗯 این لوس بازی ها رو جمع کنید با این چیزا عشق سراغ ادم نمیاد همش توی رویاهاست عین سریال های این قوطی کبریت، ابکی و خیالاتیه منظورش تلویزیون سر طاقچه بود عمه خانوم همیشه میگفت؛ عشق توی واقعیت قشنگه نه با این چیزا ... چه میدونم بریم زیر بارون خیس بشیم و حرف های عاشقونه زیر گوش هم زمزمه کنیم عشق اون لحظه های خاصی توی زندگی هست که یهویی پیش میاد که ناغافل بدون اینکه دستش رو گرفته باشی عاشقت میکنه خیلی هم شیرینه وهمیشه یادت میمونه منم همیشه به حرفای عمه خانوم میخندیدم که اصلا ادمای قدیم چه میدونند عشق چیه تا اینکه قسمت شد دختری رو بهم معرفی کردند. ♥️ بعد از چند جلسه صحبت و رفت و آمد بلاخره عیالوارشدم اما عاشقش نبودم حتی دوستش هم نداشتم فقط یه حس خام توی وجودم بود اینکه من دیگه تنها نیستم دونفریم دیگه دوتایی بودیم که از هرچیزی خوشمون یا بدمون میومد .انگشتر که به دستش کردم .اسمش که اومد تو شناسنامه ام بند دلم پاره شد که ای داد بیداد من که هنوز عاشقش نشده بودم.پس چرا.. 🗯اما یه روز افتابی که یکمی هم بادی بود رفتم دیدنش توی تراس ایستاده بود تا منو دید صدام کرد و دستی برام تکون داد پروای نگاهش زیر اون موهای وحشی حالم رو خراب کرده بود .بند دلم پاره شد یه حس خوب پیدا کرده بودم یاد حرف عمه خانوم افتادم عشق آدم خودش رو میخواد. ♥️حالا این روزا با روزای دیگه فرق دارند این روزا کسی رو دوست دارم که جونش به جونم بسته است این روزا من واقعا عاشق شدم. ✍ ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
خیلی از ماها تنهایی رو انتخاب کردیم چون برعکس خیلی از آدما عقده ای تو دلمون نیست که بخوایم با بودن کنار یه آدم رفعش کنیم ! تنهایی رو انتخاب کردیم چون بارها بهمون ثابت شد خیلی از آدما فقط و فقط به فکر لذت خودشونن... چون خیلیا لب و دهنن فقط... برا اینکه ازشون خوشت بیاد کلی دروغ به خوردت میدن ! چون بهمون ثابت شد اونایی که هر لحظه بهمون قول دادن تا تهش کنارمونن ، هیچوقت دستمونو ول نمیکنن یا همیشه پشتمون میمونن... دیدیم تو روزای سخت بخاطر منفعتشون و خودخواهیشون جلوی ما در حال دویدن و فرار کردن و نجات دادن فقط خودشونن ! هه :) تو همچین زمونه ای که خیلیا فقط اسماً آدم هستن و بویی از انسانیت و معرفت نبردن بنظرم تنهایی بهترین انتخابمون بود !!!! ‌ 🖌 @daneshanushe✍️
✍مراقب معاشرت هات باش.. با فک فامیل و دوست و اشنات.... 🟣همه اونایی که حرفاشون،کنایه و تیکه و زخم زبون و دخالت هاشون،مشاوره هاشون،میتونه تو و روحیتو زیر و رو کنه... محکم باش... نه گفتن رو یاد بگیر... ارامش خودتو همسرتو زندگیتو درنظر بگیر... ❌اینا یه حرفی میزنن و میرن پی خوشی و زندگی خودشون ولی تو میمونی و زندگیت و ی مغز شسته شده و عواقب اهمیت دادن ب حرفاشون و دهن بینی هات.... ☝️یادت باشه که ساعات زندگیت رو به افق آدم های ارزون قیمت کوک نکنی یاخواب میمونی یا از زندگی عقب...
💐🍃🌿🌺🍃🌺🍃 🍃🌺🍃 🌿🍃 🌺 🍃 📚 مرد جوانی پدر پیری داشت که در بستر بیماری افتاد. چون وضع بیماری پیرمرد شدت گرفت او را در گوشه جاده‌ای رها کرد و از آنجا دور شد. پیرمرد ساعت‌ها کنار جاده افتاده بود و به زحمت نفس‌های آخرش را می‌کشید. رهگذران از ترس واگیر داشتن بیماری و فرار از دردسر، روی خود را به‌سمت دیگری می‌چرخاندند و بی‌اعتنا به پیرمرد نالان، راه خود را می‌رفتند. شخصی از آن جاده عبور می‌کرد. به محض اینکه پیرمرد را دید، او را بر دوش گرفت تا به بیمارستان ببرد و درمانش کند. یکی از رهگذران به طعنه به او گفت: این پیرمرد فقیر و بیمار است و مرگش نیز نزدیک، نه از او سودی به تو می‌رسد و نه کمک تو باعث تغییری در اوضاع این پیرمرد می‌شود. حتی پسرش هم او را در اینجا به حال خود رها کرده و رفته است. تو برای چه به او کمک می‌کنی؟ آن شخص به رهگذر گفت: من به او کمک نمی‌کنم، من دارم به خودم کمک می‌کنم. اگر من هم مانند پسرش و رهگذران او را به حال خود رها کنم، چگونه روی به آسمان برگردانم و در محضر خالق هستی حاضر شوم؟ من دارم به خودم کمک می‌کنم. ·‌ ・ ┉┅━━━⋅.♥️.⋅━━━━┅┉ ・ ·‌ @daneshanushe
❣اگر می خواهید یک رابطه موثر داشته باشید، روی صفات قابل تحسین در طرف مقابلتان تمرکز کنید نه روی شکایت هایتان. وقتی روی نقاط قوت تمرکز کنید، بیشتر می شوند.🍃🍃 @daneshanushe✍️
سخنان ناب دکتر انوشه👌
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷 #عبرت #ادامه_دارد . دلم طاقت نیورد رفتم جلو ومنظرو هل دادم عقب وگفتم خجالت ب
📜 🩷 . بعد از اون روزی که سکینه به یکباره مهربون شده بود وگفت بریم اعظم وبچشو ببینیم گناه داره مادر نداره وقتی رفتیم خونه اعظم وبرگشتیم چندروز بعد اعظم تو لباس خودش وعباس چندتا سوزن پیدا کرده بود.اعظم به من گفت مریم تو کت عباس وبلوز خودم چندتا سوزن بوده خدا رحم کرد بهم که تو تن وبدنمون نرفت . منه ساده ام گفت خودت هواس پرتی حتما گذاشتی تو لباس یادت رفته عیبی نداره خداروشکر چیزی هم نشده .بعد از پیدا کردن سوزنها زندگی اعظم دیگه روی خوش ندید وعباسی که تموم ده تو حسرت هیکل ومردونگی وکارکردنش بودن شد یه آدم معتاد بداخلاق وخونه نشین .تازه داشتم میفهمیدم که ممکنه اون سوزنهارو هم سکینه گذاشته باشه .خیلی دلم میخواست برم وجلو همه بهش بگم چه غلطی کرده واونروزا که به بهونه سر زدن به ننه وآقاش میرفته چه غلطایی میکرده .ولی مدرکی نداشتم که بتونم ثابت کنم اینجوری هم اگه میرفتم میگفتم باز خودشو به موش مردگی میزد وآقام رو می انداخت به جون من. وقتی ننه احمد وگذاشتم خونشو برگشتم چقدر دلم براش میسوخت دلم نمیخواست اصلا اینجوری بشه با خودم گفتم اونم مادره واگه کاری کرده فکر میکرده این کار برای بچش بهتره .ولی دلیل اینکه چرا ازبین اینهمه دختر آبادی رفت منظر رو گرفت رو نمیفهمیدم ،؟ حالا که دور هم جمع بودیم چقدر جای اعظم خالی بود .عاطفه لباسهاشو بقچه کرده بود تا مهدی ببره خونش موقع خداحافظی باز هم انگار برای اولین بار میخواستیم جدا بشیم نتونستیم جلوی اشکهامونو بگیریم . بعد از بدرقه عاطفه نشسته بودم روی دار قالی ومیبافتم که یکی با لگد زد به در وصدای خیلی بلندی پیچید .ترسیدم برگشتم ونگاه کردم منظر بود ومیگفت :فکر نکن با اینکارات میتونی جای منو بگیری ها چرا اون پیرزن رو بردی خونش دم گوشش چی پچ پچ میکردی تو خجالت نمیکشی چشمت دنبال شوهرمنه ؟ مریم :بعد رفت رو ایوون ودستاشوگرفت رو به آسمون وبلند داد میزد :آی همسایه ها آی مردم به دادم برسید این عفریته میخواد شوهرمو ازچنگم دربیاره معلوم نیست چی زیر گوش شوهرمو ومادرش خونده که دیگه منو نمیخوان آی کمک .بعد هم نشست رو زمین وشروع کرد موهای سرشو کندن وگریه کردن .تموم همسایه جمع شده بودن تو حیاط ونگاه میکردن .زبونم نمیچرخید جوابشو بدم اولش فقط نگاه کردم تا تموم بشه بره دلم نمیخواست دهن به دهن بشم باهاش .تا اینکه منظر گفت:ای صدیقه گور به گور شده کجایی که ببینی دخترت ه.ر.ز.ه ازآب دراومد .بهش یاد ندادی چشمش به شوهر یکی نباشه خدا ازت نگذره صدیقه با این بچت که انداختی رو دنیا ورفتی.