eitaa logo
دشت جنون
4.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
دشت جنون
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی #حر_انقلاب_اسلامی #شهید_والامقام #شاهرخ_ضرغام #قسمت_نهم 🍁 دیگه حالا #شاهر
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی 🍁 سرش را جلو آورد . با تعجب پرسيد : يعني چيکار کنم ؟!!! ناصر ادامه داد : بعضيها ميان اينجا و بعد از اينکه ميخورن ، همه چي رو به هم ميريزن . اينها کاســبي من رو خراب ميکنن ، کارگرهاي من هم زن هستن و از پــس اونها برنمييان . 🍁 من يکي مثل تو رو احتياج دارم که اين جور آدمها رو بندازه بيرون . سرش را پائين گرفت و کمي فکر کرد . بعد هم گفت : قبول . از فردا هم هر روز تو کاباره پل کارون کنار ميز اول نشســته بود . هيکل درشت ، موهاي فر خورده و بلند ، يقه باز و دستمال يزدي او را از بقيه جدا کرده بود . 🍁 يک بــار براي ديدنش به آنجا رفتم . مشــغول صحبت وخنــده بوديم که ديدم جوان آراســته اي وارد شد . بعد از اينکه حســابي خورد ، از حال خودش خارج شد و داد و هوار کرد . بلند شد و با يک دست ، مثل پر کاه او را بلند کرد و به بيرون انداخت . بعد با حسرت گفت : ميبيني ، اينها َجووناي مملكت ما هستند ! ... 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
🌹🕊🥀🏴🥀🕊🌹 مادر چهار دفاع مقدس ( ) در دیداری حضوری با حضرت امام (ره) عکس فرزندان را با خود آورده بود. عکس اول را در آورد و گفت: این پسر اولم است. عکس دوم را گذاشت روی عکس و گفت: این پسر دومم است، دوسال با تفاوت سنی داشت. عکس سوم را آورد و گذاشت روی عکس ، رفت بگوید این پسر سومم …، سرش را بالا آورد، دید شانه های امام (ره) دارد می لرزد. امام(ره) گریه اش گرفته بود. فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم. و روز تکریم 🏴 @dashtejonoon1🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشت جنون
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 #خاطرات_آزادگان #آزاده_سرافراز #فرج_اله_رازقی #قسمت_ششم بعد از صحبت های فرمانده سوار قا
.🕊🌹🕊🥀🕊🌹🕊 مکان اصلی و هدف اصلی منطقه مجنون بود تا دو جزیره را بگیرند که نفت خیز بود. می خواستند عقبه دشمن را ببندند. تا نزدیک صبح پیاده رفتیم و رسیدیم پل العزیر روی رودخانه دجله. این پل، العماره را به بصره وصل می گرفت. در آن منطقه سنگر گرفتیم اما قبل از رسیدنمان درگیری شروع شد. دو گروه شده بودیم. طرف مقابل اقای رفیعی شهید شوشتری بود و عباس جعفری نیز که اهالی اصفهان بود در کنار اقای رفیعی مشورت داد. فرمانده دائم با بچه ها در جلو و عقب در ارتباط بود. بعد از حدود یک ساعت درگیری اطلاع داد ما خیلی نیرو از دست دادیم باید برگردیم. دستور دادند مقاومت کنید. نصف بیشتر بچه ها مجروح و شهید شدند. اقای رفیعی از ما خواست او را ترک کنیم. به من گفت هر که را دیدی با خودت ببر. خداحافظی کردیم و آمدیم دشت العزیر. نمی خواستم او را تنها بگذارم اما دستور فرماندهی بود. پس از مدتی نیروهای دشمن به ما نزدیک شدند و ما را دوره کردند. حدود 10 نفر بودیم. یکی از آنها آمد به عربی گفت: هم مسلم! (آنها مسلمانان هستند.) کسی را شهید نکردند جز آقای حمیدیان که نمی دانم موجی شده بود یا نمی خواست اسیر شود، تکان خورد و یکی از عراقی ها یک خشاب در سرش خالی کرد و شهید شد. دست ما را بستند و اسارت ما در دشت های العزیر آغاز شد. بعدها شنیدم آقای رفیعی به شهادت رسیده که الان هم یادمانی در مشهدمقدس دارد. 🕊 @dashtejonoon1🕊🌹
4.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 حجت الاسلام پناهیان نیت های بزرگ از درون‌های بزرگ صادر می‌شوند! اینکه حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها انتخاب می‌شوند برای فرزندان سیده‌ی زنان عالم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، هرگز اتفاقی نیست! 🕊 @dashtejonoon1🏴🌹