فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 واگویههای دلتنگی
دلم شلمچه میخواد 😭
دلم فکه میخواد 😭
دلم طلاییه میخواد 😭
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۳۳
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔘 روزها و شبها سپری میشد و من به این وضع عادت کرده بودم. دیگر میدانستم به جز پرستاران کسی در اتاق مرا باز نمی کند.
چهلروز در بیمارستان تنها بودم و باید این تنهایی را تحمل میکردم. روز جمعه، وقتی دکتر گوشم را نگاه کرد و گفت که خوب است، خوشحال شدم. وقتی تنها میشدم به عکس مصطفی و مرتضی نگاه می کردم و ساعتها را با آن عکس میگذراندم. با آنها حرف میزدم و می گفتم میبینید پدر در چه غربتی یکه و تنها مانده است؟
🔘 روز دوشنبه ١٤ خرداد ١٣٦٨ ساعت پنج بعدازظهر با آقا کمیل تماس گرفتم. از او پرسیدم: چه خبر؟ دیدم گریه میکند. پرسیدم: چه شده؟ گفت: دیگر پدر نداریم امام رفت. یک باره با صدای بلند شروع به گریه کردم. طوری که صدایم را همـه آنهایی که آنجا بودند شنیدند. گویا آسمان بر سرم خراب شد و زمین زیر پاهایم لرزید. بعد از آنکه حضرت امام (ره) از دنیا رفت، منافقین در آلمان خیلی فعال شده بودند. میآمدند و مجروحین جنگی را در بیمارستان کتک میزدند. یک روز روی تخت دراز کشیده بودم. دو جوان، یکی حدود ۲۲ ساله و دیگری هفده هجده ساله با یک شاخه گل به اتاق من آمدند. فهمیدم که اینها باید از منافقین باشند. بلافاصله دکمه تخت را زدم و پشت تخت بالا آمد. از قبل شنیده بودم که آنها می آیند و با چاقو بچه ها را میزنند. برای همین آقای ریاحی یک تکه آهن برایم آورده بود که آن را زیر تختم مخفی کردم. تکه آهن را در زیر ملحفه را لمس کردم. جوان هفده ساله جلو آمد و پرسید: چی شده؟ گفتم: پاهایم فلج است.
گفت: در بخش گوش چکار میکنی؟
گفتم: گوشم خراب بوده آمده ام عمل کنم. با خیال راحت جلو آمد و به من ناسزا گفت. دست انداختم و از گلو او را گرفتم و به دیوار زدم. جوان دیگر با یک قمه جلو پرید. تـا جلو آمد، با میله ای که دستم بود بر سرش کوبیدم. سرش شکست و افتاد.
🔘 سروصدا پیچید و سرپرستار آنجا به نام باربارا به داخل آمد. فوری کارتی در آورد و جلوی سینه اش آویزان کرد. بعد، دستبند در آورد و آن دو را دستبند زد. سه چهار پلیس دیگر هم رسیدند. یک پزشک افغانی را از طبقه بالا به اتاق من آوردند. او سؤال کرد که جریان چیست؟ برایش تعریف کردم. گفت: شما بهتر است بیمارستان را ترک کنید و روزی یک بار شما را به اینجا بیاورند، تا دکتر ببیند. ممکن است اینها با اسلحه به سراغ شما بیایند. از کلن تا محل اقامتم ۱۲۰ کیلومتر راه بود مجبور شدم بیمارستان را
ترک کنم.
🔘 مجروحی به نام هاشمی بود که یک پای او را قطع کرده بودند. پای دیگرش هم شکسته بود. او را عمل کرده بودند و با ویلچر حرکت می کرد. یک روز با او به کنار رودخانه راین رفتیم. روی یکی از نیمکتهای کنار رودخانه نشستم. ایشان ده بیست قدم جلوتر از من بود. یک دفعه دیدم مردی که قیافه اش به ایرانیها نمی خورد و موهای بلندی داشت چرخ او را چپ کرد و او را به زمین انداخت. سر و صدایش در آمد و گفت حاجی بیا. دویدم و عصای او را که کنار چرخش گذاشته بود، برداشتم. آن مرد به سمت من حمله کرد با عصا به گردنش زدم افتاد و دوباره برخاست. دوباره با ته عصا به حنجره اش زدم. از هر طرف که آمد، او را زدم. عصا شکست. یک پلیس با سگی که همراه داشت، رسید. به هر دو نفر ما دستبند زد. من زبان آنها را نمی فهمیدم ولی او داشت مرتب با پلیس صحبت میکرد. یک نفر آلمانی که شاهد دعوای ما بود، جلو آمد و با پلیس صحبت کرد. پلیس دست مرا باز کرد. بعداً فهمیدم که او را محکوم کرده اند تا به آقای هاشمی پنج هزار مارک جریمه پرداخت کند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اعزام رزمندگان
جهت عملیات بیت المقدس
دزفول - ۱۳۶۱
◍⃟🌹◍⃟🌹◍⃟🌹
◍ همراه با
استقبال از اتوبوسهای نیروها
یا صدام پیت حلبی...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ #دزفول
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 با همه روسیاهیم
با همه آلودگیم
هر دفعه گفتم حسین
نفس گرفت زندگیم
حاج مهدی رسولی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 شهیدان آزاد مَردان دوران خویشاند ...
تصویری از شهیدان حاج قاسم سلیمانی
و حاج عباس نیلفروشان
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
گزارش به خاک هویزه ۲۴
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 اوایل آبان ماه بود که بار دیگر من و عبد الامام هویزاوی به دستور اصغر برای شناسایی به روستاهای اطراف رفتیم. در این مدت همه روستاییان ما را میشناختند و هر کمکی از دستشان بر می آمد برای ما انجام میدادند. اگر موتورسیکلتمان خراب میشد، کمک می کردند تا درست اش کنیم و یا اگر احتیاج به آب و غذا داشتیم، به ما می دادند.
چوپان های عرب روستایی نزدمان می آمدند و می گفتند که عراقی ها کجایند و چند نفر هستند. از هویزه به سمت کرخه رفتیم. هنوز به اولین روستا نرسیده بودیم که دیدیم روستاییان در حال فرار هستند. یکی گوشش پریده بود دیگری دماغ نداشت و سومی صورت و گردنش پر از خون بود. زن و بچه ها با پای برهنه و در حالی که جیغ میکشیدند شروع به دویدن کردند. زنی را دیدم که یک دستش پریده بود و در حالی که خون از دست قطع شده اش فواره میزد به طرف هویزه میدوید.
روستاییان، زن، مرد، کوچک و بزرگ هراسان و زخم خورده در حال فرار از روستا و رفتن به طرف هویزه بودند. خیلی تعجب کردم و از یکی از مردها که سالم بود پرسیدم
- ها چه خبر شده، چرا فرار میکنید؟ چرا زخمی هستید؟
مرد گفت: با سلام عراقی ها به داخل هر روستایی پنج شش تانک فرستاده اند و تانکهای آنها با تیر مستقیم به جان روستاییان افتاده اند و هر کس را که
ببینند می کشند
پرسیدم:
- چرا؟ مگر چه شده؟
مرد جوابم را نداد و فقط دوید. از یکی دیگر پرسیدم:
- عراقیها کجا هستند؟
و او پاسخم داد
- رفتند سر جایشان. برگشتند.
به اولین روستای سر راهم رسیدم. خانه های مردم داشت در میان شعله های آتش می سوخت. مردم و حیوانات در حال فرار و گریز بودند. عده ای نیز روی خاکها در خون خود می غلتیدند. نام روستا سمیده بود. وضعیت در دیگر روستاهای اطراف هویزه همچون سیار احمدآباد، سیار فردوس، شیخ شویش، ملیحه کوت سعد نیز بسیار بــد و وخیم بود. تانکهای دشمن این روستاها را به خاک و خون کشیده بودند و خانه های مردم را آتش زده بودند. عده ای زن و مرد از ترس جانشان خود را داخل کانالهای آب انداخته بودند. هر کس قدرت داشت با پای برهنه به طرف هویزه میدوید. صحنه عجیبی بود. صدای جیغ و داد زنان و گریه بچه ها لحظه ای قطع نمی شد. عراقی ها عده ای از مردم روستاها را به اسارت گرفته و با خود برده بودند.
معلوم شد گروه محمد بلالی و سیامک بمان که برای شناسایی بـه روستاهای اطراف هویزه رفته بودند از طرف اهالی روستا مورد حمایت قرار می گرفته اند. دهاتیهای عرب هرگونه اطلاعی از دشمن به دست می آوردند به گروه آنها میدادند. تلمبه خانه ای بود که فردی به نام جابر شکینی متصدی آن بود و محل اصلی استقرار گروه محمد بلالی بود و دهاتیهای اطراف هر اطلاعاتی که به دست می آوردند به تلمبه خانه میبردند و به بچه های محمد بلالی یا سیامک بمان میدادند. گروه محمد بلالی بدون آنکه به ما اطلاع بدهند پل عراقی ها را روی کرخه شناسایی کرده بودند. همان پلی که ما شناسایی کرده بودیم. خمپاره آورده بودند و میخواستند با خمپاره پل را بزنند و منفجر کنند. شب خمپاره را مستقر کرده بودند تا صبح زود پل را بزنند و روز هم به هویزه برگردند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 کجا از مرگ هراس دارد
آنکه به جاودانگی روح
در جوار رحمت حق آگاه است؟
شهید سیدمرتضی آوینی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 پرسش و پاسخ
از دفاع مقدس
عبدالرضا صابونی
🔸🔶◇ ◍⃟◇◍⃟ ◇◍⃟🔶🔸
🔹 نعمتی: ممنون از اینکه مطلب جدیدی رو در کانال به اشتراک گذاشتید
آیا حزبالله اگر بخواهد در جنگ زمینی با اسرائیل وارد شود بهتر نتیجه میگیرد؟
طبق تجربه از جنگهای قبلی مخصوصا جنگ ۳۳ روزه که ثابت کرد
پاسخ:
جنگ زمینی تعیین کننده جنگهاست ، جنگ هوایی و بمبارانها و موشک پرانی ها ضربه زننده است .
البته اهمیت حیاتی اهداف نیز تعیین کننده جنگ می تواند باشد.
حزب الله و حنبش جهاد اسلامی حماس چون فاقد نیروی هوایی هستند برای مقابله با اسراییل باید به نیروی زمینی دشمن ضربات اساسی وارد کنند. تا دشمن شاید دست از شرارت بردارد.
اسراییل و غرب وارد مرحله انتحاری شده اند و در این راه از انهدام نیروی زمینی خود ابایی ندارند.
ادامه جنگ و ضربات بسیارسختی که اسراییل در عرصه های مختلف سیاسی دیپلماتیک اقتصادی ،. مهاجرت معکوس و قطع شدن مهاجرت به اسراییل ، از دست رفتن اعتبار و حیثیت اسراییل در جهان ، بیدار شدن قشر دانشگاهی در غرب و افشای جنایات ضد حقوق بشری از دست رفتن بسیاری از سرمایه ها و اعتبارات جهانی اسراییل ، محکومیت در نهادهای بین المللی و غیره ضربات مهلکی است که به اسراییل وارد شده ، ولی با این حال اسراییل با حمایت کامل ناتو دست از ادامه جنگ بر نمی دارد و لذا چاره ای جز عملیات زمینی برای حماس و حزب الله نمانده است .
در جنگ زمینی هم باید از عملیات شبانه که کاهش دهنده بسیاری از مقدورات مختلف دشمن بخصوص کاهش دهنده شدید نیروی هوایی و قدرت پهپادی و ریز پرنده های اسراییل است باید استفاده شود .
تقریبا تمامی ترورها و حملات هدفمند و زدن افراد و اهداف خاص ومتحرک دشمن با استفاده از جدیدترین فناوری های پیشرفته الکترونیک و حسگرها و لیزری در روز انجام می شود.
حزب الله در طی یک سال اخیر بر روی کور کردن دشمن متمرکز بوده و با زدن رادارها و حسگرها و دستگاههای ارسال کننده تشعشعات الکترونی و دستگاههای جمع آوری اطلاعات متمرکز بوده است .
اما این دستگاهها دائما در حال بازسازی و نوسازی توسط دشمن هستند و لذا چاره اصلی فتح سرزمینی و جنگ زمینی است .
در جنگ زمینی در روز علاوه بر انواع فناوری ها ، روشنایی روز قابلیت دشمن را که دارای نیروی هوایی قدرتمندی است بیشتر می کند . و این قابلیت ها در تاریکی شب بسیار محدود شده و این قابلیت های بسیار زیاد از گستره نامحدود منطقه ای خارج شده و به قابلیت های نقطه ای بسیار محدود تبدیل میشوند.
گذشت زمان باعث میشود تا دشمن امکان توسعه دادن به خطوط پدافندی الکترونیکی و متعارف را بدست اورد . چرا که با استفاده از حمایت های ناتو ، سعی می کند از فناوری های بیشتر و کاملتر ضعف های خود را برطرف کند .
هم دشمن و هم خودی برای به نتیجه رسیدن و به اهداف خود رسیدن ، چاره ای جز متوسل شدن به جنگ زمینی ندارند .
غرب چون نمیخواهد از منطقه خارج شود چاره ای جز ادامه جنگ و انهدام عقبه استراتژیک مقاومت را ندارد .
و جبهه مقاومت برای حفظ عقبه استراتژیک خود چاره ای جز جنگیدن همه جانبه ندارد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#پرسش_پاسخ
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 معطلی گرفتن حقوق!!
راوی : برادر آزاده
حاج صادق مهماندوست
┄═❁❁═┄
گرفتن حقوق ماهیانه در اسارت چیز جدیدی بود ، چرا که عراقی ها به قول خودشان موظف بودند براساس کنوانسیون ژنو و قوانین مرتبط با اسرا ، به ما حقوق بدهند !! و میزان حقوق ماهانه یک نفر ، یک و نیم دینار عراقی می شد.
اما نکته جالب توجه در اوایل اسارت، نحوه دادن این حقوق بود. به این شکل که سربازان عراقی طی دو سه روز کل اسرای اردوگاه را در محوطه ای جمع می کردند و همه بالاجبار باید می نشستند تا مثلا مسئول مالی عراقی بیاید و براساس لیستی که از اسرا داشت، اسم افراد را بخواند و آنها هم یکی یکی به جلوی جایگاه رفته و چند برگه چاپی من درآوردی عراقی ها را که مثلا ارزش مالی داشت بگیرند وبرگه مخصوص را امضاء کنند!!
همین کار آنها، یعنی حدود سه روز معطّلی و اذیت بیش از 1500 نفر اسیر اردوگاه و آن هم برای گرفتن مثلا حقوق ، در حالی که با یک روش ساده می شد همین کار را در نیم ساعت انجام داد ،
بدینگونه که برگه ها را طبق لیست هر آسایشگاه تحویل مسئول اردوگاه (منتخب بچه ها) می دادند و او هم کاغذها را تحویل مسئولین آسایشگاهها می داد و نهایتا بچه ها مثلا پولشان را می گرفتند.
ولی معلوم بود بعثی ها قصد اذیت بچه ها را دارند و البته بعدها با اصرار مسئولین ، آنها مجبور شدند پیشنهاد بچه ها را بپذیرند و طبق طرح بچه ها عمل کنند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۳۴
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
🔘 در سوم تیر ۱۳۶۸ به ایران بازگشتم. ساعت یک بامداد وارد فرودگاه مهرآباد تهران شدیم. شهر تهران را سیاه پوش دیدم. به هرکس که نگاه میکردم چهره غم زده ای داشت. دلم به شدت گرفته بود و لذت در وطن بودن را احساس نمی کردم.
از این به بعد پر است از خاطرات تلخی که بعد از برگشتن از جنگ در خراسان داشتیم. هیچ وقت به ذهن ما خطور نکرده بود که اوضاع و احوال چنین خواهد شد. وقتی برگشتیم، دویست تا سیصد هزار نفر رزمنده از جان گذشته یکباره در این جامعه به امان [خلق] خدا رها شدند.
🔘 مسؤولین سپاه تهران از خود من بیش از ده مورد مدرک خواستهاند. در حالی که من ۲۳ آبان ۱۳۵۹ به جبهه رفتهام و سوم فروردین ۱۳۷۰ برگشتهام. اگر حضور در کردستان و گنبد هم حساب شود، قریب به ۱۴۰ ماه میشود.
🔘 به دلیل مجروحیت، یک سال برای من استراحت زده بودند؛ اما آقای قاآنی و حاج باقر قالیباف هیچ وقت نگذاشتند در خانه استراحت کنم. خودم هم اعتقادم این بود که در جبهه زودتر خوب میشوم. فوراً به جبهه برمیگشتم و در محل خدمتم حاضر میشدم. من، تاریخ زنده بچههای سپاه و بسیج خراسان در جبهه و جنگ هستم. با این حال، بعضی وقتها دلم میخواهد از غصه بترکد. میخواهم منفجر شوم. وقتی میخواستند مدالهای افتخار بدهند، فهمیدم اصلاً از من و شهید شریفی و شهید علیمردانی صحبتی به میان نیاوردهاند. هر چند که مدال افتخار یک نشانه بیشتر نباشد.
🔘 خجالت میکشم بگویم، اما بدانید که از سال ۱۳۶۲ با زنم هیچ فرقی ندارم؛ چشمم کور شده، گوشم کر شده، ستون فقراتم شکسته و قفسه سینهام از دو قسمت متلاشی است. مقداری از ماهیچه دستهای چپ و راستم از بین رفته است و بیش از ۱۶۰ تیر و ترکش خوردهام که هنوز تعدادی از آنها را به یادگار دارم. ترکش روی پرده مغزم هشدار همیشه من است.
خاطرات و گفتههایم به پایان رسید. باشد که آیندگان خود قضاوت کنند. به نام خداوند بخشنده مهربان، ای رسول ما، بگو من پناه.
پایان کتاب "بابانظر"
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
خب، به پایان کتابی دیگه از دفتر عظیم دفاع مقدس رسیدیم و با شخصیت دیگری آشنا شدیم از جنس دفاع و مقاومتی که فداکاری و جانفشانی همین افراد، ردای مقدس رو به تن این جنگ، پوشاند.
لازمه همین ابتدا از دوستانی که با پیامهای دلگرم کننده خود مشوقی بودن تا در این چهار ماه ارسال، سعی کنیم یک شب هم وقفه ای نداشته باشیم تشکر کنیم.
مزید بر اطلاع دوستان
شهید محمد حسن نظر نژاد، بعد از اون همه زخم و جراحت از جنگ هشت ساله و حضور مستمر در جبهه، در سال ۷۵ با عنوان فرمانده لشکر ۵ نصر، در ماموریتی که برای بازدید به ارتفاعات کفارستان عزیمت کرده بود، بر اثر فشار هوا با تنگی نفس مواجه میشن و بعد از سالها مجاهدت، به یاران شهیدش پیوند میخوره،
روحش شاد، فاتحه ای نثارش کنیم
و اما نظرات شما دوستان
میتونه در ادامه راه کانال، روشنگر راه باشه، البته کوتاه و کاربردی
یا علی
🍂 محمد باقر قالیباف
از شهید بابا نظر میگوید
و چقدر شنیدنی
در یادواره شهید محمد حسن نظر نژاد
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نماهنگ #کلیپ #بابا_نظر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 #نظرات شما
در خصوص کتاب #بابا_نظر
خاطرات سردار شهید
محمد حسن نظر نژاد
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ احمدی:
سلام و سپاس فراوان از نگارش خاطرات بابانظر
بسیارعالی و دلنشین و البته خاتمه غمگین بلحاظ شهادت آن رزمنده ی عزیز.
روحش شاد و یادش گرامی باد
نکته ی جالبی که شهید درآخر خاطراتش بیان کردن دغدغه ی بسیاری از رزمندگان در قید حیات است.
بخصوص موضوع درمان، درصد و کمیسیون پزشکی که انگار بایک دشمن سروکار دارن. بیکاری فرزندان ایثارگران و احراز جانبازی و مجروحیت و بخصوص مجروحیت اعصاب و روان که درد ورنج نهفته ی درون تمام رزمندگان عملیاتی دوران دفاع مقدس است وپزشکان کمیسیون پزشکی از کنار آن به راحتی میگذرند!!! بنده هنوز هم کابوس های جنگ خوابم را آشفته میکند...
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ حسین زادگان:
بابانظر یکی از هزاران مدال افتخاری است بر سینه تاریخ ایران اسلامی .
شخصیتی کم نظیر از شجاعت و مردانگی که در هیچ صحنه ای پا پس نگذاشت و مزدش را گرفت.
گنجینه جنگ ، برای هر زمانی ، دانه های الماسی دارد به بزرگی مردان و زنان و جوانانش که باید مطرح شوند و شناسانده شوند.
دستمریزاد به دست اندرکاران ثبت و ضبط وقایع دوران دفاع مقدس
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍
🍂 #نظرات شما
در خصوص کتاب #بابا_نظر
خاطرات سردار شهید
محمد حسن نظر نژاد
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ یا حسن المجتبی
بابا نظر سند تموم بچه های جنگ بود آن زمانی که فقط حسن .باقری و رحیم صفوی ودرود کریمی بودن آن اوایل جنگ بابا نظر هم بود بابا نظر نظر یعنی جنگ از مهر ۵۹ تا پایان جنگ
آن زمان که سپاه نه دسته ای داشت ونه گروهانی و نه گردانی بابا نظر بچه های خراسان را به جنگ می آورد و می برد
بابا نظر شناسنامه جنگ بود واگر شهید نمی شد به او ظلم میشد . بابا نظر انصافا همینگونه که در بعضی جاهای کتاب نوشته بود نه آنقدر داغ که از اون طرف بیفتد ونه
بی خیال که از این طرف
او هر چیزی را بجای خود می دید وکلا این بچه های که جنگ رفتن بابا نظر فرمانده آنان بوده وخیلی از آنان شهید شدن و او ماند تا شاید در کتاب خاطراتش حرف دل خیلی از بچه های که مدتها در جنگ بودن وبعد از جنگ انده بودن وآنچه را که فکر میکردن ندیدن بزند گرچه گوش شنوای نبود ونیست
چون با سیاست که قاطی شود همه چیز بی خیالی میشود
عملیات خیبر در پیش بود قبل از عملیات جناب هاشمی صحبتی داشتن در این که جنگی را بگونه ای تموم کنیم که در قرارگاه نجف وکربلا دو دسته شدن عده ای موافق وعده ای مخالف بعد برای خودم گفتم آخه مرد مومن تو که می خواهی جنگ را بگونه ای تموم کنی پس چرا فرمان عملیات صادر میکنی
عینا مثل همین روزها بود عده ای برای دشمن کار میکردن درست مثل الان که جاسوس زیاد شده آن روزها هم همینگونه بود حال منافقین یا سلطنت طلبان یا جبهه ملی یا تعدادی که در مجلس وووو بودن
تنها عملیاتی که دشمن شاید متوجه نشد فجر ۸ بود که آن هم سیاسیون نفهمید هدف عملیات کجا هست و هر کس که وارد منطقه می شد دیگر بر نمی گشت
بگذریم من که همیشه میگم خدا لعنت کند
آن عده را که خیانت کردن
بابا نظر زیبا گفته ونویسنده هم کم کسر نکرده کتابش را که بخوانی می دانی
چقدر دلش گرفته بود
وخوش بحالش که رفت وبه دوستان شهیدش پیوست
واقعا در جبهه عده ای بودن که کار بزرگ آنانی که انجام دادن به نام خود ثبت میکردن گرچه خدا شاهد وناظر هست
این اتفاقات در همه جا می افتد
بابا نظر عالی بود مدتی مرتب دنبال این بودم کی شما مطلب آن را می گذرید و می رفتم به آن عملیات یاد وخاطره او گرامی باشد
وبحق سید الشهدا در بهترین جا وحالت باشد در آن دنیا
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ یزدان جلالی:
سلام علیکم
اولاً از زحمات خالصانه شما اعضای کانال در انعکاس خاطرات رزمندگان دوران طلایی دفاع مقدس از صمیم قلب تشکر میکنم ، دعا میکنم خداوند منان آجر دنیوی و اخروی مضاعفی به شما عنایت فرمایند
ازجمله جاهایی که بارها و بارها باید گفت و یاد آوری کرد شهدا شرمنده ایم در زمان مرور خاطرات این شهدای عزیز است ، این شهدا مصداق مجاهدان عینی کسانی است که امام علی علیه السلام فرموده در مقابل دشمن اعرالله جمجمتک ، مردان پولادین ،و....
لذت بخش ترین لحظات مطالعه این خاطرات شیرین و تلخ ایثارگران است آجرک الله
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ داود محمدی نسب:
سلام صبح زیبا یتان بخیر همیشه سالم تندرست پاینده باشید.
به نوبه خود از تلاس و همت بسیار بالای حضرتعالی در تهیه و جمع اوری و انتشار خاطرات رزمندگان و سرداران جبهه و جنگ و حتی خاطرات اسرای عراقی سپاسگزارم ، خاطرات بابا نظر شهید بزرگوار بی شک گوشه ی از اتفاقات و رشادتهایش بود که مطمئنا خود بزرگوار نخواسته به همه موارد اشاره نماید ، آن چیزی که بنده از قسمت پایانی برداشت کردم ، به حق و حقوق قانونی خود مثل بیشتر رزمندگان نرسیده است .
متاسفانه علی رغم وجود قوانین و تاکیدات فراوان مقام معظم رهبری و بزرگان دین مبنی بر رسیدگی لازم به مشکلات معیشتی ، درمانی، مسکن ، اموزش، رفاهی و سایر امورات جاری ایثارگران انچنانکه شایسته و بایسته هست رسیدگی نکردند، به نظر حقیر به تناسب حضور رزمندگان و میزان اثر گذاری و رشادت های بی نظرشان در جهبه ها و عملیات ها باید مدال شجاعت درجه یک و دو و سه و سایر درجات و عناوین دیگر اعطا می کردند.
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🍂 بعضی وقتها
نوشتهها هم نمیتوانند یک تصویر را تفسیر کنند ، باید فقط در خلوتِ دلت بنشینی و چشمبدوزی و سفر کنی..!
عاشق را چطور به دیدار می بَرند!!
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 #نظرات شما
در خصوص کتاب #بابا_نظر
خاطرات سردار شهید
محمد حسن نظر نژاد
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ علیرضا صبوری:
داستان بابا نظر نژاد قصه واقعی جنگ است با همه کاستی ها و کمبود ها و شجاعت های رزمندگان گاهی به مسائل در کنار جنگ هم پرداخته می شدو از اختلافات در سطح فرماندهان در مسائل کلان دفاع مقدس گفته می شد و راهکارهای خوبی که این فرمانده شهید دفاع مقدس به آن اشاره و آن را عملی می نمود و کمک شایانی به کاهش تلفات نیروهای خودی و بالعکس گرفتن تلفات از دشمن سراپا مسلح نمود مانند حکایت شهرک دوعیجی در کربلای ۵
در مجموع داستان کاملی بود همچنین خواهشمندم چند تا عکس از این فرمانده شهید و رشید بگذارید با چهره این فرمانده رشید آشنا هم بشویم که بسیار عالی می شود خداوند روح این شهید بزرگوار را با ارباب بی کفن و سایر شهدای ۸ سال دفاع مقدس میهمان ام الائمه حضرت زهرا سلام الله علیها بنماید.
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ نبی الله رفیعی:
سلام وعرض ادب، گرچه کتاب بابا نظر را قبلا خوانده بودم ولی باز با عطش فراوان پیگیری کردم. انصافا ایشان جزو کسانی بودند که تمام هستی خود را در طبق اخلاص گذاشته واز هیچ چیزی دریغ نکردند و مصداق بارز جهادگرانی که مولا علی فرمودند باب جهاد تنها روی خواص باز میشود
ایکاش مرقومه فوق کتاب بابا نظر را جوانان، دانشگاهیان وحتی مسولین دولتی مطالعه میکردند که در تمام جهات راه گشاست
ممنون از متولیان حماسه جنوب
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ غلامعلی فتحی:
با سلام ، خاطرات بابا نظر را با شوق وافر و حظ کامل خواندم و خواندم و خواندم…
من بابا نظر را نماد و نمود و تندیس همه عاشق مسلکان روزگار عشق و شیدایی می دانم که فارغ از هیاهوی روزگار خویش و قیل و قال دنیا پرستان و کاسب پیشه گان بازار داغ جبهه و جنگ، با خلوص نیت و پاکی طینت ، به معامله با خدا ورود کردند و به سود و نفعی که همان بهشت موعود است ،دست یافتند.
اِنّ اَللْهَ اَشْتَریٰ مِنَ الْمؤمِنینَ اَنْفُسَهُم….
یقین دارم که خداوند بابا نظر را نگه داشته بود تا نادیده ها و ناگفته های جنگ را برای آیندگان بگوید هر چند آنچه او گفت و نوشت تنها قطره ای از حوادث تلخ و شیرین آن ایام است.
جنگ ما تکرار تاریخ روزگار صدر اسلام و دوران خلافت امام علی (ع) بود و بابا نظر نیز امیری بود از امیران سپاه اسلام که مانند مالک اشتر بعد از عمری جهاد و جنگ ، در غربت و مهری و مشاهده دوران اندوهبار پسا جنگ ،به جمع یاران شهیدش پیوست.
و هنوز هم هستند فراموش شدگان امثال بابا نظر که در گوشه عزلت و تنهایی، بر غربت و تنهایی خود می گریند و می مویند .
همانانی که امامشان سفارش شان کرد که: نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خویش به فراموشی سپرده شوند.
روح شهید بابا نظر با شهدای کربلا محشور باد
مأجور و مؤید در پناه خدا
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ جعفرپور اصفهان:
باسلام وعرض ادب
درخصوص خاطرات بابانظر
درچند جمله کوتاه اینکه دلاورمردانی چون شهیدنظرنژاد به معنای واقعی ازخودگذشتن وایثار رابه تصویرکشیدن وخودم که رزمنده دفاع مقدسم باخواندن خاطرات این شهیدبزرگوار به داشتن چنین مردان ایران زمین مباهات میکنم ودرآخر ازدست اندرکاران گروه خوبتون تشکروقدردانی میکنم
روح این شهیدوالامقام دررضوان الهی همنشین خوبان باد
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ حسن تقی زاده:
سلام. خداقوت. قصه بابانظر بیان خاطرات ناگفته جنگ بود. وقایع بدون سانسور و عالی بیان شد. خاطراتی که کمتر شنیده شده است. از زبان فرماندهای که از روزهای اول جنگ در میدان حضور داشت. بیان چنین خاطرات ناگفته، لازمه پایداری دفاع مقدس است. همان که حضرت آقا برای آن اصرار دارند.
ارواح طیبه جمیع شهدا شاد. اجرتون با شهدا ان شاءالله.
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
◍ ب.ع:
با سلام واحترام
خاطرات شهید نظر نژاد بیانگر بخش کوچکی از بی توجهی مسئولان به افتخار آفرینان واقعی است خصوصا قسمت آخر که به تقسیم مدال افتخار اشاره کرد
این بی عدالتی تنها شامل سردار شهید پر افتخار هم (نزد خدا وهم نزد ملت ایران اسلامی است ) نمی شود بلکه امروز همان کسانی که یک روز هم در جنگ حضور نداشتند اما هم ایثار گر هم مدال افتخار دارند
چقدر داستان خاطرات این سردار پر افتخار هم تاثیر گذار وهم غم انگیز بود
قسمت آخر مرا به یاد برره انداخت که یه عده برای قهرمانی خود اجازه نمی دادند که عامل درعکس افتخار هم حضور داشته باشد
آری یه عده فقط برای گرفتن عکس حضور داشتند وجزء افتخار آفرینان نبودند ونیستند