eitaa logo
نوشته های یک طلبه
669 دنبال‌کننده
806 عکس
196 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیست_و_سوم تا بیت سوم را خواندم شمع شعر خوانی ام سوخت! به تپ تپ افتادم و تمام!
بعد از اینکه از معلم ادبیات ۱۰ گرفتم! روی نیمکت نشستم، دو دستم را خم کردم و سرم را روی پشت دستانم گذاشتم؛ انگار ناراحتم. حسام یکی از شوخ های کلاس بود. دقیقا نیمکت پشتی ما بود. از فرصت استفاده کرد و گردن مرا هدف گرفت. ادامه دارد...
نوک مداد را تیز تیز کرده بود! وقتی که سرم پایین بود. مداد را فرو کرد در گردنم! حس کردم یک نفر واکسن به من می‌زند! داد زدم توی کلاس: آاااااااااااااااخ همه کلاس ساکت شدند! آقای معلم که خمار بود و سرش توی گوشی بود! با همان مقدار صدایی که من داد زدم گفت:مرررررررررررگ پاهایش را جمع کرد از روی میز و آمد جلو! ادامه دارد...
گوشم را گرفت؛ آنقدر پیچاند که حس کردم مثل خرطوم فیل شده؛ وقتی که دید بیشتر از این گوشم نمی پیچد! گوشم را کشید و مرا به دنبال خودش می کشید! انداختم بیرون و گفت: گمشو برو پای دفتر! از فرصت استفاده کردم و گفتم: به‌به الان می تونم یه دل سیر برم دستشویی و آب بخورم و بچرخم و دفتر نرم! ادامه دارد...
به ساعت نگاه کردم ساعت ۹:۳۰ بود. گفتم: حتما معلم ادبیات دیگه رفته و آب از آسیاب افتاده؛ رفتم پشت در کلاس در بسته بود؛ در را که باز کردم؛ دیدم معلم روبروی من ایستاده‌! گفت: رفتی؟ _نه اینبار مثل پلیس ها دستم را گرفت از پشت پیچاند. جلو راه می رفت و مرا می کشید! بردم پای دفتر؛ مدیر سرش در لپتاپ بود! معلم حسابی تمام داستان را با آب و تاب هرچه تمام گفت! مدیر گه گاهی نچ نچ می کرد!و از تعجب چشمانش را باز می کرد؛ وقتی معلم خوب آش خودش را پخت؛ مدیر گفت: بسپارش به من آدمش میکنم! ادامه دارد...
نگذارید سینه مردم فیلتر صنایع شود! نمی دونم! مسؤلین دارند چیکار می‌کنند! نکنه آلودگی برای اونا نیست؟ نکنه اصلا نمیدونند چه خبره؟ خطاب به تمام مسولانی که دم از آلودگی می‌زنند! و ظاهرا دغدغه دار هستند؛ اگه بلد نیستید یا نمی تونید یا نمی‌ذارن شما مشکل آلودگی رو حل کنید با احترام تمام ما اینچنین مسؤلی نمی‌خواهیم؛ حقوق می‌گیرید مشکل حل کنید نه اینکه بی تفاوت باشید!
نوشته های یک طلبه
#طنز_های_مدرسه #قسمت_بیست_و_هفتم به ساعت نگاه کردم ساعت ۹:۳۰ بود. گفتم: حتما معلم ادبیات دیگه رفته
مدیر که معلوم بود از چشمانش خون می جوشد! گفت: چشمم روشن! _آقا بذارید توضیح بدم؛ _معلمت به اندازه کافی گفت! خط کش یک متری را برداشت! با آن یکی دستش تعهد را بیرون آورد؛ با اخم گفت: خودت انتخاب کن کتک یا تعهد! اینجا بود که قطرات اشک کم کم خودشان را نشان می دادند! نمی دانستم کدام را بگویم؛ خواستم بگویم تعهد که سر و کله آقای شیری معاون مدرسه پیدا شد! چشمان خیس من و چشمان سرخ مدیر را دید و تا ته ماجرا رفت. ادامه دارد...
خدا خیر آقای شیری بدهد ضمانتم را کرد و مرا نجات داد! زنگ بعد همان حال بهم زن را داشتم؛ نمیخواستم بروم کلاسش ولی چاره ای نبود! همین که رفتم توی کلاس دوباره مثل حالت قبل ولو شده بود روی میز؛ مرا که دید دم در ایستاده ام، لبخند هم به حالت نشستنش اضافه شد! بلند شد و آمد جلو هنوز چشمانم سرخ بود! دستم را گرفت و آورد وسط کلاس و گفت: عاقبت کسی که بی نظمی در می آورد همین است! لگدی حواله ام کرد و گفت: برو بشین! بعضی ماجرا ها هنگام پیش آمدن سخت و تلخ هستند اما خاطره ای که از آن باقی می ماند شیرین است. "کلیات داستان بر اساس واقعیت بود اما جزئیات آن حاصل تخیل نویسنده" ✍محمد مهدی پیری
وَ قٰالُوا لَوْ كُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا كُنّٰا فِي أَصْحٰابِ اَلسَّعِيرِ و می گویند: «اگر می شنیدیم یا می اندیشیدیم، در میان دوزخیان نبودیم»
😊😁🙃
توی این زمونه اگه خواستی کسیو بشناسی! بدونی چه آدمیه! لازم نیست باهاش رفیق بشی! برو یه سر به عکس پروفایل و پیجش بزن! سریع میفهمی چه جوریه! خیلی‌ها خودشون رو زود لو میدن
مداح محبوبم روی منبر ایستاده بود و مداحی می کرد. برای استراحت سینه زنان چند جمله ای صحبت کرد. یک جمله آن هنوز در ذهنم مانده! گفت: سیاست کثیفه! اوایل باور نکردم و گفتم: حالا یه چیزی گفت‌! اما راست گفت! سیاست کثیف نیست! بازی با سیاست کثیفه! آنقدر کثیف است که حاضریم باند و جناح بازی کنیم! آنقدر کثیف است که منافع مردم را فدای منافع حزب خودمان میکنیم! آنقدر کثیف است که هنوز دست از تخریب همدیگر بر نمی داریم! آنقدر کثیف است که بجای مطالبه خود را بی تفاوت نشان می‌دهیم آنقدر کثیف است دیگران را سرزنش می کنیم که چرا به کاندیدا ما رای نداده ای! آنقدر کثیف است که همچنان رسانه های اردکانی دست از تخریب هم بر نمی دارند. آنقدر کثیف است که بعد از ۱۴ روز از انتخابات هنوز عده ای مثل سگ و گربه به جان هم می افتند. آنقدر کثیف است که هر کسی برایمان تحلیل سیاسی و انتخاباتی می کند. آنقدر کثیف است که نماینده منتخب همه را دعوت به اتحاد می کند اما عده کر هستند؛ ✍محمد مهدی پیری