eitaa logo
دوتا کافی نیست
49.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰۷۹ وقتی واسه مشکلات با خانواده ات درد دل میکنی، هرچقدر هم که سعی کنن، باز حق رو به خواهر یا برادر خودشون میدن. ولی من دوستی داشتم که خیلی رک می‌گفت مشکل خودتی... یک روز گفت دکتر حبشی گفتن زنی که از شوهرش درخواست نکنه زن نیست. چطور حضرت زهرا از همسرشون انار درخواست کردن و امام علی کلی تلاش کردن برای برآوردنش. گفت واسش فایل رو میفرستم. گوشی هوشمند نداشتم، واسه همسرم فرستاد. اما ایشون گفت نه چیزی نیومده. چند هفته بعد یه دفعه اومد گوشیشو داد بهم گفت مال تو.😱 ما چند سال سر گوشی هوشمند دعوا داشتیم. اولین کاری که کردم ویس ها رو گوش کردم یک بخش‌هایی حذف شده بود😉ولی اصل مطلب بود. خیلی قاطع گفتن حتما اون مرد همسرش رو طلاق میده. مردی که همسرش پرخاش میکنه و اقتدارش رو میشکنه. این حرف مثل پتک خورد توی سرم. با کنجکاوی بقیه ویس ها رو تا صبح گوش کردم. دیدم چقدر در حق همسرم خودم و زندگیم اشتباه کردم. بعد با یک گروه آشنا شدم. خیلی راهنماییم کرد که اولین اصل زندگی اصل پذیرشه وگرنه طلاق و عوض کردن شریک زندگی نه تنها مشکلی رو حل نمیکنه که گاهی بدتر میکنه. مدام یاد می‌گرفتم و یادداشت می‌کردم و انجام می‌دادم. کارشناس گروهمون گفت چند تا ویژگی مثبت از همسرت رو بنویس که اگه نداشت ناراحت بودی. جزیی ترین ویژگی‌ها... این تکنیک محشره. قرار شد ۱۰تا بنویسیم ولی من ۴۶ تا نوشتم. واسم خیلی عجیب بود از این که فوتبال نمیبینه، بگیرین تا قد و هیکل و رنگ چشم و... دیگه اصلا دوست نداشتم باهاش دعوا کنم و عمیقا احساس خوشبختی می‌کردم. همه فکرم شده بود همسرم و نوشتن ویژگی‌ها و کارهای خوبش. همون کارهایی که قبلا اذیتم می‌کرد (مثل سلیقه اش توی خرید و...) حالا واسم جذاب شده بود. سریع تو دفترچه و بعد گروه می‌نوشتم. خیلی تغییر کرده بودم. تا بالاخره رای دادگاه اومد و ما رفتیم خونه خودمون. ولی آموزش‌ها رو تعطیل نکردم. من که بچه هامو مسبب حال بد و مشکلات و بدبختی میدیدم با تمام وجودم متوجه اشتباهم شدم و توبه کردم. مطمئنم اگه بچه ها نبودن نمیتونستم اون همه سختی رو تحمل کنم. حالا همه کسانی که بهم بدی کردن رو بخشیدم و هر روز برای سلامتی‌شون دعا میکنم. فهمیدم ناشکری هام باعث خیلی از مشکلات بوده. الان هم از خدا سومی رو می خوام، خدا کنه توفیقشو داشته باشیم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
13.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ام البنین باعظمت 🏴 سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها را خدمت شما تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
انسان الهی... ما به امید آن روز هستیم که برادران ما وقتی برای خواستگاری می‌روند، به فکر این باشند که فرزندانی بیاورند که بتوانند پرچم اسلام را به دوش بگیرند. همان‌طور که علی علیه السلام وقتی می‌خواست از ام البنین خواستگاری کند، از قبل به دنبال طائفه شجاعی بود که فرزندانشان رشید باشند تا فرزند ایشان هم دلیر بشود. کسی که الهی است، همه‌چیزش الهی است، زفافش هم الهی است، همسر گزیدن و فرزند آوردنش هم الهی است. 📚 راه رشد - جلد سوم «دوتا کافی نیست»| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 ▪️چه خوب که کنیه‌ات ام البنین شد تا ما هیچ گاه فراموش نکنیم، همسر علی فرزندانی داشت و همه را فدای راه علی کرد. فرزندان عاشقی که تو به دنیا آوردی، یاوران شجاع و بازوان قدرتمند حسین شدند. ▪️ما هر گاه نام ام البنین را می‌شنویم، به یاد مادری می‌افتیم که پسران رشیدی داشت؛ اما هیچ چیز را در این دنیا حتّی پسرانش، میوه‌های دلش و گل‌های زندگی‌‌اش را برای خودش نخواست. ▪️رشادت پسران، شیرینی این میوه‌‌ها و زیبایی‌ها این گل‌ها، وقتی برایش معنا می‌گرفت که خرج راه حسین شوند. دلش را چنان به ولیّ خدا بسته بود که در رگ و پی فرزندانش، جز محبت حسین چیزی نمی‌دوید. ▪️او ذوب شده بود در ولیّ خدا و فرزندانش نیز چنان فانی حسین شده بودند که نمی‌شد آنها را دید و به یاد حسین نیفتاد. ▪️بانو!‌ تو تسلیم علی علیه السلام بودی. کسی از تو نه چون و چرایی در برابر فرمان علی علیه السلام دید و نه شکوه و گلایه‌ای از فراز و نشیب زندگی شنید. ▪️خوش به حالت مادر پسران علی! اگر چه در کربلا نبودی؛ اما پسرانت چنان تسلیم حسین علیه السلام بودند که تا به امروز قصۀ تسلیم بودنشان روی زبان‌هاست بی‌آن که گرد کهنگی روی آن نشسته باشد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت ام‌البنین(س) دارای شخصیت شجاع بوده و محیط‌ شجاعانه‌ای برای تربیت فرزندان خود فراهم کردند؛ روشن است وقتی مادر ترسو و بزدل است، بچه ها نیز بزدل بار می‌آیند؛ ولی اگر او شجاعت داشته و از خود رفتارهای شجاعانه نشان دهد، بچّه‌های او نیز در یک محیط شجاع پرورش پیدا می‌کنند بنابراین وراثت می‌تواند یک ظرف‌ باشد برای پذیرش تربیت بهتر. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۸۰ من متولد ۷۹ هستم، دختر آخر خانواده و عزیز دردونه پدر، جالبیش اینجاست پدرم با تولد من مخالف بوده، به مادرم می‌گفته دو تا کافیه😅 یه دختر داری یه پسر سومی رو میخوایی چی کار؟ که خوب مادر بنده مخالفت کردن و من به دنیا اومدم و پدرم حقیقتا عاشقم شد، عشقی که هنوز هم بعد از گذشت ۲۳ سال سفت و سخت پابرجاست😇 کودکی شاد و خوبی داشتم و به شدت کنجکاو و شیطون و پر انرژی بودم. جوری که به قول بابا من اصلا رو زمین راه نمی‌رفتم و رو مبل بودم و همش از در و دیوار بالا میرفتم😂 صبح با یه کوله پشتی میرفتم تو حیاط و شب به زور تاریکی و گرسنگی برمیگشتم خونه به خاطر فاصله سنی کمی که با برادرم دارم(۳ سال) بازی های خودمون رو داشتیم و داریم و همیشه پشت هم بودیم و خواهیم بود. یادمه مادرم تعریف میکرد که برادرم قبل از به دنیا اومدن من گوشه گیر بوده و کم حرف، چون فاصله سنی اش با خواهرم زیاده(۷ سال) ولی وقتی من به دنیا اومدم برادرم هم فعال تر و اجتماعی تر شد. بچه ی درس خوانی بودم و همون سال اول میکروبیولوژی قبول شدم، من عاشق درس خواندن بودم و هستم، عاشق این که با خودکار های رنگیم خلاصه نویسی کنم، نکات رو بنویسم و شب امتحان تا خود صبح بیدار باشم و درس بخونم. در دانشگاه جز شاگردان برتر بودم و تقریبا تو همه کلاس ها شاگرد اول ولی متاسفانه تازه داشتم با دانشگاه و درس های سخت ارتباط می‌گرفتم که کرونا آمد و بیشتر سال تحصیلی من به صورت مجازی گذشت. تحصیل مجازی اونم رشته ای که بیشتر باید داخل آزمایشگاه باشی خیلی سخته ولی من کم نیاوردم. تقریبا آخر های دانشگاه بودم که خانواده کم کم خواستگار ها رو راه میدادن تا بیان ولی من اصلا و ابدا قصد ازدواج نداشتم، میخواستم درسم رو ادامه بدم و سرکار برم. از اونجایی که کار کردن رو دوست داشتم (البته ازش یه تصویر رویایی داشتم) و زبان انگلیسی هم خوب بود و چندین مقاله و کتاب ترجمه کرده بودم، هم زمان با درس خواندن سرکار هم میرفتم و در یک مدرسه غیرانتفاعی و یک موسسه ی زبان تدریس می‌کردم. من همیشه از صحبت های درگوشی پدر و مادرم متوجه می‌شدم که یک خواستگار جدید آمده ولی این خواستگار با بقیه متفاوت بود، پسر دوست زمان جنگ پدر من بود و همدیگر را می‌شناختیم البته فقط پدرها باهم رفت آمد داشتند به طوری که پدر شوهر من حتی نمی‌دونستم پدرم دختر جوان داره و این موضوع رو از دوست مشترک شون متوجه شده بود😅 به احترام آشنایی که با پدرم داشتند چیزی نگفتم و قرار شد قبل از خواستگاری رسمی در منزل پدرم و همسرم یه جلسه خارج از منزل داشته باشند که این جلسه در کهف الشهدا برگزار شد و پدر اذن ورود رو داد😂 همسر من متولد ۱۳۷۲ هست، یه پسر سر به زیر و باهوش که شریف درس خونده، شرایط رو بررسی کردم خانواده خوبی بودند و خودش به شدت مومن و چشم پاک و خجالتی بود، خونه و ماشینی از خودش نداشت و یه شغل پاره وقت داشت. به این باور رسیده بودم که در نهایت باید ازدواج کنم ولی فرد مورد نظرم هنوز پیدا نشده بود. ملاک اول و آخر من برای ازدواج ایمان و اخلاق بود با این که خونه ی پدر چیزی کم نداشتم ولی ترجیح میدادم خونه ی خودمون کم داشته باشیم ولی حلال باشه من به حلال و حروم خیلی حساس بودم چون تاثیرش رو تو تاریخ و عاشورا زیاد شنیده بودم. یادمه هر موقع که خواستگار میومد، من سر به سجده میذاشتم و با خدا راز و نیاز می‌کردم، می‌گفتم خدا جونم اگر این فرد همونه،بمونه. اگر همونیه که برای من کنار گذاشتی، منو دوست داره، من باهاش خوش بخت میشم و اولادمون سرباز امام زمان میشن بمونه اگر نه بره و پشت سرشم نگاه نکنه. خلاصه همسرم چندین بار آمد و رفت تا دل منو بدست آورد و بله رو گرفت😅 ما مهر ۱۴۰۱ عقد کردیم و ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ عروسی گرفتیم. زمان خرید جهیزیه من هم درس می‌خواندم و هم تدریس میکردم. صبح ساعت ۷ مدرسه میرفتم تا ساعت دو و ساعت سه تا ۷ شب هم موسسه تدریس می‌کردم، دانشگاه هم واحد های بالا برمی‌داشتم تا ۷ ترمه درسم رو تموم کنم چون خونه ای که همسرم مد نظر داشت غرب تهران بود و دانشگاه من شرق تهران ترجیح میدادم تا زودتر درسم رو تموم کنم تا خیلی این مسافت زیاد اذیتم نکنه. وقتی فکر میکنم که من چه جوری این همه کار رو باهم مدیریت میکردم آه ام بلند میشه 😂 خیلی سخت بود خیلی😭 به لطف خدا و کمک پدرشوهر یه خونه ی نقلی تو غرب تهران نزدیک خونه مادرشوهرم اینا گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی مون خونه ی مادرم اینا شمال تهران بود و این دوری برای منی که نازکرده ی اون خونه بودم، به شدت سخت بود. با ماشین اگر ترافیک بود دو ساعت تو راه بودم و با مترو سه بار باید خط عوض می‌کردم. این دوری بعد از سه سال هنوز هم برای من سخته ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۸۰ با این که تدریس رو خیلی دوست داشتم ولی فشار بسیار زیادی روی من بود. تغییر مکان زندگی و دور شدن از محل کارم و زمانی که داخل مترو صرف میکردم تا برسم مدرسه خیلی برام سخت بود. من ساعت ۶ صبح قبل از همسرم از خونه بیرون میرفتم و تقریبا ساعت ۸ شب می‌رسیدم خونه. درسته حقوق خیلی خوبی داشتم و در حال پیشرفت بودم ولی اونجا بود که با این حقیقت که روحیات زن با کار بیرون از خونه سازگار نیست روبه رو شدم و از کارم استعفاء دادم. این که صبح ها دیگه زود بلند نمیشم و خونه ی خودم هستم و هر کاری دوست دارم میتونم بکنم خیلی حس خوبی بود، حس رهایی، حس آزادی، حس این که من درونم میگه اخیییش زهرا بالاخره خودت شدی، بالاخره اون نقاب رو برداشتی باید می‌رفتی و تجربه میکردی تا می‌فهمیدی زن جنسش لطیفه، مثل مرواریده باید ازش نگهداری بشه دنیای بیرون و اون شلوغیا و دود و دم برای روح ظریف تو خوب نیست اره درسته میتونی اون بیرون هم دوام بیاری و گیلیمت رو از آب بگیری ولی به چه قیمتی؟ الان داخل خونه پات رو روی پات انداختی و داری چایی و کیکت رو میخوری و کتابی که چندین ماه بود میخواستی بخونی رو میخونی، این زندگی و آرامش کجا، اون هیاهو و مسئولیت کجا... حقیقتا این آرامش و رهایی رو با هیچ چیز عوض نمی‌کنم. بعد از استعفاء وقت زیادی داشتم و به فعالیت هایی که دوست داشتم پرداختم آشپزی کیک پزی ورزش آبرنگ پرورش گل و گیاه فیلم و سریال دیدن کتاب خواندن بعد از یه مدت احساس کردم زندگیم رو دارم بیهوده میگذرونم، اره سعی میکنم هر روزم بهتر از دیروز باشه ولی یه چیزی کمه یه چیزی جای خودش نیست. من یه کاری باید بکنم که نکردم یه خلأ حس میکنم یه حفره توی قلبم انگار باید با یه چیزی پر بشه انگار باید یه کسی بیاد. من باید اون فرد رو بیارم من باید یه کار مهم بکنم یه کاری که خدا منو به خاطرش روی این زمین خاکی آورده یه کار مهم یه کار تاثیر گذار هدف من از زندگی چیه؟ من چرا به دنیا اومدم؟ برای این که کار کنم؟ خوب همه میتونن کار کنند. اومدم تا درس بخونم؟ اره درس خواندن خیلی خوبه ذهن آدم همیشه باید در حال یادگیری باشه وگرنه کپک میزنه ولی همه میتونن درس بخونن. چه کاریه که خدا به من سپرده؟چه کاریه که فقط یک خانم می‌تونه انجامش بده؟ آره خودشه، من باید فرزندی به دنیا بیارم من باید نسل شیعه رو زیاد کنم من باید یار امام زمان به دنیا بیارم. من هدفم رو پیدا کردم همون کار مهمی که باید انجام بدم، همون که خدا منو به خاطرش به دنیا آورده، بهش فکر کن این خیلی کار بزرگیه به دنیا آوردن یک انسان، یک موجود زنده، خدا این لطف رو فقط شامل حال ما خانم ها کرده کی گفته مادری کردن کار کمیه؟ کی گفته همسر داری و خانه داری کار کمیه؟ این که فرزندی به دنیا بیارم و درست تربیتش کنم کم کاره؟ آیا این فرزند من نمیتونه تاریخ رو تغییر بده؟ البته که می‌تونه حاج قاسم هم فرزند یک زن بود و داعش ترسناک ترین و وحشی ترین گروه تروریستی رو نابود کرد کسی که شهادتش باعث اتحاد ملت ایران و عراق شد. سیدحسن نصرالله هم فرزند یک زن بود، کسی که دیوار جبهه ی مقاومت و محکم و پایدار کرد و دشمنان خدا رو در تنگنا قرار داد. تنگنایی که دشمن برای رهایی از اون از موشک های سنگرشکن چند تنی ساخت آمریکا استفاده کرد کسی که شهادتش دل هر مسلمانی رو به درد آورد و چشمان پاک مسلمانان پر از اشک شد از شهادت فردی که حتی یکبار هم اون رو ندیده بود یا حتی سنوار او هم فرزند یک زن، فرمانده ای که تا آخرین قطره ی خونش در راه حق باقی موند و شهادتش ذهن ها رو تسخیر کرد. نه نه صبر کن همه که نباید فرمانده باشند و شهید بشن. حتی امام زمان معلم نمیخواد؟ کارمند نمیخواد؟ دکتر و مهندس و معمار نمیخواد؟ قطعاً در یک جامعه ی بزرگ اسلامی همه ی شغل ها و کار ها مهم هستند. امام زمان یار میخواد یاری که تا تهش باشه مهم نیست تو چه میدانی مهم موندن پای کاره ما خیلی از ازدواجمون نگذشته بود ولی دیر کردن جایز نبود، همسرم اول مخالف بود، می‌گفت زوده و ما هنوز آمادگیش رو نداریم ولی با صحبت هایی که باهم کردیم خداروشکر زود راضی شد. یادمه وقتی بیبی چک زدم و مشخص شد باردارم دور خونه میدویدم و بالا پایین می‌پریدم😅 بارداری راحتی نداشتم، بد ویار بودم و هر چیزی رو نمی‌تونستم بخورم تا چهار ماه اول هر چیزی می‌خوردم رو بالا میاوردم، حتی آب رو هم بعضی وقتا نمی‌تونستم تو معده ام نگه دارم، این قدر عوق میزدم تا اسید معده بالا میاوردم و گلوم بد جور می‌سوخت. ماه پنچم یه کم بهتر شدم و دیگه بالا نمی آوردم اما دوباره از ماه هفتم شروع شد... حال بد کمر درد و دل درد زانو درد وحشتناک ویار و حالت تهوع همیشگی، با هر سختی بود روز ها سپری شد و هفته ی ۳۹ بودم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۸۰ آخرین بار که برای چکاپ رفتم پیش دکترم، گفت که من زمان به دنیا اومدن فرزندت نیستم و سفر هستم. من از غرب تهران تا مطب ایشون که تهرانپارس بود میرفتم. راه طولانی و طاقت فرسا ای بود ولی چون میدونستم دکتر خوبیه به خودم میگفتم می ارزه که خوب اصلا اینطور که من برنامه ریخته بودم پیش نرفت. دکتر به من پیشنهاد داد که القای درد زایمان بکنم تا وقتی خودش هست بچه به دنیا بیاد با تحقیق هایی که کردم متوجه شدم که این کار به صلاح من و فرزندم نیست و انجام ندادم. با خودم گفتم هر موقع دردم گرفت میرم بیمارستان و دکتر کیشیک بچه ام رو به دنیا میاره به هر حال طبیعی می‌خوام بچه رو به دنیا بیارم و سزارین نمی‌خوام بشم. حقیقتا هفته آخر استرس خیلی بدی به من وارد شد، دکترم نیست و معلوم نیست کی و چه جوری قراره پسرم به دنیا بیاد. من در هفته چهل بودم و دردم هم نداشتم درسته که تو خونه زیاد ورزش میکردم ولی متاسفانه خیلی پیاده روی نداشتم چون خیلی سنگین شده بودم برام سخت بود که لباس بپوشم و برم پیاده روی یادمه یه روز صبح با خواهرم تلفنی حرف زدیم و بهم گفت زهرا درد نداری؟منم خندیدم و گفتم نه همه جا امن و امانه😂 عصر مادر شوهرم بهم زنگ زد و گفت من یه دوست دارم که متخصص زنان و زایمانه حالا که دکتر نیست بیا یه چکاپ برو پیش اون شب راهی بیمارستان شدم. بعد از سونو و نوار قلب دکتر بهم گفت درد نداری؟منم گفتم نعععه چه طور؟ گفت بچه میخواد به دنیا بیاد تو چطور دردی حس نمیکنی؟! مثل این که پسرم خیلی تلاش کرده بود تا به دنیا بیاد ولی به خاطر این که من به طور حرفه ای ورزش میکردم، درد رو حس نکرده بودم و همین باعث شده بود به بچه فشار بیاد و مدفوع کنه در اون لحظه من آمادگی زایمان رو نداشتم من نه وسایلم رو آورده بودم به مادرم پیشم بود، من مخالفت کردم با بستری شدنم گفتم بذارید من برم خونه مون وسایلم رو بردارم بعد باز میام اونجا بود که دکتر سر من داد زد و گفت ضربان قلب بچه خوب نمیزنه و باید همین الان بستری بشی. بالاجبار بیمارستان بستری شدم، هرچی به مادرم زنگ میزدم بر نمی‌داشت. به پدر که زنگ زدم خیلی ناراحت شدند که چرا اون بیمارستان بستری شدی و اونجا خوب نیست و بیا برو همون بیمارستانی که میخواستی بری. حقیقتا من هم اون بیمارستان رو دوست نداشتم چون نه امکانات خوبی داشت و نه کادر درمان خوبی،خلاصه بعد از بستری شدن و زدن آمپول فشار من هنوز دردی رو احساس نمیکردم بعد از بررسی دکتر متوجه شد که پسرم مدفوع کرده، به خاطر همین مجبور به سزارین شدم. یادمه دکتر ازم پرسید چند تا بچه میخوایی؟ گفتم سه چهارتا مامای همراه با تعجب و عصبانیت گفت اووووو چهارتا بچه میخوایی چیکااااار؟؟؟؟😡😡 منم گفتم من بچه دوست دارم و اون گفت نه با سزارین سه تا بیشتر نمیشه🙄🙄 من سر سزارین خیلی درد کشیدم خیلی زیاد دردهایی که من کشیدم خارج از کلماتند و هنوز بعد از گذشت سه ماه جای بخیه هام درد می‌کنه همچنان کمر درد و پا درد دارم، وقتی می‌خوام بلند بشم زانو هام تیر میکشن ریزش موهام شروع شده و واقعا اندامم مثل قبل نیست و اضافه وزن گرفتم. بعضی وقتا شیطون اذیتم می‌کنه به خاطر درد های زیادی که کشیدم میگه همین بسه، ببین چه قدر درد کشیدی، ببین همین الآنم چه قدر درد داری، ببین بچه داری چه قدر سخته وقت و بی وقت شیر میخواد، روزی چند بار باید پوشک عوض کنی و دیگه مثل قبل یه بیرون نمیتونین برید، خونه بهم ریخته است و خودت کمبود خواب داری اون وقت میخوایی چهار بیاری؟؟ بعضی وقتا پیروز میشه ولی وقتی پسرم رو بغل میکنم و با اون لثه های بی دندونیش به روم لبخند میزنه همه دردهایم از یادم می‌ره و وجودم از عشق لبریز میشه من با خدا و امام زمان معامله کردم شیعه بودن تو آخرالزمان سخته، این دردا که چیزی نیست ما مادری داریم پهلو شکسته با فرزند سقط شده با بازوی کبود که پای حق وایساد تا آخرین نفس الگوی من حضرت زهرا(س) است. تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان صلوات❤️ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام نیک و با معنا... نام انسان تأثیر زیادی در شخصیت او دارد؛ نام خوب تإثیر خوب بر او می‌گذارد و نام بد تأثیر بد بر روی او دارد. اگر انسان سعادت نسل، فرزند و ثمره عمرش را می‌خواهد، باید نام نیک و بامعنا برای فرزندش انتخاب کند. اسم کاشف از مسمّی است و در وجود انسان و در خارج، آثار وجودی می‌گذارد. به همین دلیل، تکرار ذکر اثر دارد و اهل ذکر، برای هر ذکری تعداد معیّنی را بیان می‌کنند و می‌گویندکه فلان ذکر را مثلاً فلان مرتبه بگو، این عدد اثر دارد، هرچند یک ذکر بیشتر نیست. نام اهل بیت علیهم السلام مثل خودشان نورانی‌کننده است. بردن نام اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام مثل خواندن آیات قرآن است. همین‌طور که خواندن قرآن انسان را نورانی می‌کند، اسامی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هم انسان را نورانی می‌کند. بردن نام ائمه علیهم السلام مثل روشن کردن لامپ، مجلس را نورانی می‌کند و هر مقدار خلوص بیشتر باشد، نورانیت آن اسم بیشتر خواهد بود. به همین دلیل، مجالسمان را به اسم این بزرگواران منوّر می‌کنیم. اگر نام شخصی «علی» - علیه السلام - باشد، وقتی مرتب او را به این نام صدا می‌کنند، این اسم در او اثر می‌گذارد. 📚 اصحاب کسا [علیهم السلام] در کلام آیت الله ناصری "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075