🏴 صلی الله علیکِ یا فاطمه الزهرا 🏴
✨حضرت فاطمه سلام الله علیها: «آن لحظه ای که زن در خانه خود می ماند و به امور زندگی و تربیت فرزند می پردازد، به خدا نزدیکتر است.»
📚 بحارالانوار، ج۳، ص ۹۲
🏴 ایام شهادت مظلومانه درّدانه خلقت، ام ابیها، صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آیت_الله_مصباح_یزدی
🏴 صلی الله علیکِ یا فاطمه الزهرا
💥چقدر در زندگی به یاد حضرت زهرا سلام الله علیها هستیم؟!
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#میرزا_اسماعیل_دولابی
امیدوارم نور فاطمه زهرا(س) همه شما را غرق کند. هر وقت یادش میکنید نور او با شماست. از آن نور می گیرید. نور، علم است، چراغ است. اگر چراغ را خاموش کنند با این که چشم داریم جایی را نمیبینیم. چشم تنها برای دیدن کافی نیست. نور هم لازم است. لذا نور فاطمه برای شما خیلی خوب است. وقتی به آن خانم توجه کردی آن نور به مجلس شما میتابد. آن وقت میبینید؛ عرایضی را که میخواهم بکنم میبینید. من با لبم حرف می زنم و شما با دلت میبینی. چون نور فاطمه زهرا خیلی صفا دارد.
اگر ذکری از جمالش بشود یک مرتبه میبینی که خورشیدی پیدا شد که تمام ظاهر و باطن و درون و بیرون را روشن کرد. نور، آدم را زیبا میکند. «و من لم یجعل الله له نورا فماله من نور»*؛ وقتی نور نبود چیزی نداریم. این نور یعنی نور فاطمه، نور محمد و آل محمد(ص). اینها همه نور خدا هستند؛ «الله نور السموات و الارض»** نور همین است.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#آیت_الله_احمد_میانجی
در جلسات پرسش و پاسخى كه ما با خانمها داشتيم، خيلى روى اين آيه حساس بودند: «الرِّجَالُ قَوَّ ٰمُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ». تعبد خيلى مشكل است، خدا مىداند. «فاطمۀ زهرا عليها السلام » شدن خيلى مشكل است.
ما عبادتمان هم نبايد از روى هوىٰ و هوس باشد. مخصوصاً جوانها، گاهى عبادتشان روى هوس واقع مىشود. دختر خانمى آمده بود با من دربارۀ ازدواج مشورت مىكرد، از محصلين «جامعة الزهرا» بود. گفتم خانم، شما اين آقاى خواستگار را مىپسندى؟ گفت: بله. پدرم هم مىپسندد، مادرم هم مىپسندد، مشكل خاصى ندارد.
گفتم پس چرا مشورت مىكنى؟ گفت: من مىخواهم درس بخوانم، حوزه تشكيل بدهم. گفتم: شما از «فاطمۀ زهرا عليها السلام » مهمتريد؟ فاطمۀ زهرا عليها السلام با آن عظمت ازدواج كرد و اين حرفها را نمىزد. ازدواج كن و حوزه هم تشكيل بده.
📚 به سوی نور - ج ۱
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
دوتا کافی نیست
#دکتر_حبشی ✅ خانم ها ببینند: ❌ رفتاری که اقتدار مرد را از بین می برد. #آداب_همسرداری #جدل کانال
8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دکتر_سعید_عزیزی
💥خانم ها گوش کنند:
✅ اهمیت حفظ اقتدار مرد، چرا و چگونه؟
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#حجت_الاسلام_حسینی_قمی
💎 اين جمله از اميراالمؤمنين است. فرمودند: وقتي من به خانه ميآمدم، «لَقَدْ كُنْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهَا» فقط يك نگاه به فاطمه ميكردم، «فتنكشف عني الهموم و الأحزان» تمام غم و غصهي عالم از قلب من ميرفت.
💎انصافاً زني كه با مردش، صبح از خانه ميرود و ۶ بعداز ظهر برميگردد، اين ميتواند آن زني باشد كه وقتي مرد به خانه ميآيد نگاه بكند و غم و غصهي عالم از دل او برطرف شود؟
💎لذا در خاك سپاري حضرت هم فرمودند: خدايا من از فاطمه راضي هستم. و امام باقر علیه السلام فرمود: هيچ شفيعي بالاتر از رضايت شوهر براي زن مؤثر نخواهد بود.
#آداب_همسرداری
#سبک_زندگی_اسلامی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
خدایا، بدون قسم باور کن که قصد سبک شمردن و بی توجهی یا زبانم لال، جسارت و بی ادبی نداریم وقتی در همین سه چهار رکعت نمازی که میخوانیم هم، بچهها دست از سرمان برنمیدارند و ما" مجبور شده ایم" انواع ایما و اشاره ابداع و لحن های مختلف قرارداد کنیم تا بتوانیم جوابشان را بدهیم یا جلوی خرابکاری هایشان را بگیریم.
خدایا میدانم تو مادرهایی در درگاهت داری که در نمازشان انقدر واله و محو جلال تو میشدند که بچهشان توی تنور هم که میفتاد خشوع و توجهشان از تو منقطع نمیشد(و فرزندشان را هم خودت حفظ میکردی)
اما ما……
ما هنوز خیلی راه نرفته داریم…
عذر ما را بپذیر😓
ببخش وقتی از گوشه چشم میبینیم بچه دارد با سرعت به سمت قیچی ای که خواهر بزرگتر لطف کرده و وسط هال رها کرده، چهار دست و پا میرود، بلند بلند سبحان الله و سمع الله میگوییم تا بیایند یا بچه را بردارند یا قیچی را!
ببخش وقتی آن یکی بچه خودش را گرفته و به خودش میپیچید، ما هی با دست محکم و چندباره اشاره به دستشویی میکنیم و در چهره مان التماس "برووو دیگه!😫 بروووو😡 ریخت😩" هویدا میشود.
ببخش سبحان الله های بلند و مضطربمان را وقتی پسر سه ساله یکهو به قصد اسب سواری مینشیند روی کمر پسر هفت-هشت ماهه و او شروع میکند به دست و پا و ضجه زدنِ خفه، و ما باید به کمک خواهرهای بزرگتر آزادش کنیم.
ببخش الله اکبرهای عصبانی و کشدارمان را وقتی سر میوه خوردن یکهو هوس میکنند با چنگال دنبال هم بدوند و این وسط دو سه باری هم از روی بچه کوچکتر بپرند.
چشم و ابرو بالاوپایین انداختن ها را هم که نگویم😓
تازه مثلاً ما از اول بچگیشان سعی کردیم عادتشان ندهیم که در نماز از ما جواب و اجازه و مداخله بخواهند… اما گاه…
چه بگویم…
ما همان عبدهای کوچک ناقص توییم
و تو همان ربّ جلیل و کریم و بزرگ؛
که خوب بلَدَست چطور با ناقص ها و کوچک ها تا کند و عطا کند و درگذرد و نگاه پرمهرش را لحظهای برنگیرد…
الغرض،
الله اکبرهای ما مادرها را ببخش، خدای مادرها…
#مادرانه #نماز #نمازمادرانه #مادری_بدون_روتوش
#اللهم_انی_استغفرک_استغفار_حیاء
پینوشت:
۱- یه بار تو نماز بودم دختر کوچکم اومد اصراااار که میشه به فلانی زنگ بزنم؟ منم بالاخره بااشاره گفتم باشه. بعد گفت خب پس شمارهشو بگو😐🤣
خندهم گرفت🤭🤦♂️
دختر بزرگم اومد بهش گفت ببین فقط سوال بله-خیر میشه تو نماز از مامان بپرسی😅🙈
۲- رب اجعلني مقیم الصلوة و من ذریتي
۳- شما تاحالا با الله اکبرهاتون چه عملیات هایی انجام دادین؟🤦♂️
🖋هـجرٺــــ
بله https://ble.im/hejrat_kon
ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
#نشر_فقط_بامنبع
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
⛔️ #بدون_توقف
✅در تربیت و جایگاه انسان ها در زندگی خداوند یه اکو سیستم تعریف کرده...😍
⁉️اگه به این اکو سیستم دست بزنیم چه اتفاقی میفته؟!🤔
📛 خطر پیری جمعیت جدی است....
🎙حجت الاسلام استاد #محسن_عباسی_ولدی
🔶🔸 موضوع: فرزندآوری و موانع آن
📺 شبکه سه سیما
@abbasivaladi
#تجربه_من ۴۸۹
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#قسمت_اول
من سال ۸۳ خیلی سنتی با همسر جان آشنا شدیم و طی دو الی سه جلسه با هم صحبت کردیم و همدیگه را پسندیدیم، بعد از یه ماه که فرصت گرفتم مثلا برای فکر کردن و در حقیقت امتحانات ترم پنج دانشگاهم، روز عید قربان سال تو حسینیه ای که هیئت می رفتم صیغه محرمیتمون خوانده شد و بعد از دو ماه هم عقد کردیم. اینم بگم اون زمان خیلی مد نبود باغ و جایی رفتن برای عکس ولی ما بعد از آتلیه رفتیم بر سر مزار شهدای گمنام شهرمون و یک مراسم عقد جمع و جور گرفتیم.
همسر من تو یه خانواده کاملا آزاد از لحاظ روابط محرم ونامحرم بزرگ شدند و تقریبا تنها فرد خانواده بودند که نماز و روزه و... براشون اهمیت ویژه داشت وللی من فکر می کردم باید به همسرم کمک کنم ولی بعد فهمیدم که ای دل غافل ایشون استاد من هستند و خیلی جاها من درس پس می دادم.
بخاطر شرایط مالی همسر جان و همان شرایط خانوادگی که داشتند قرار گذاشتیم مراسم عروسی نگیریم و به ماه عسل اکتفا کردیم و چون ماشین نداشتیم 😊 با تور اداره همسرم به ماه عسل مشهد رفتیم و زندگی ساده خود را در طبقه دوم منزل پدری همسرم شروع کردیم این هم بگم خانواده همسر جان با وجود اختلاف عقیده ای که با من داشتند و دارند حتی الان بعد از ۱۶ سال زندگی هیچ وقت با هم مشکل نداشتیم چون احترام به طرفین حرف اول را می زنه در روابطمان.
بعد از یک سال تصمیم گرفتیم برای بارداری ولی دکتر گفتند تخمدانها ضعیف هست و باید دارو مصرف کنی منم بی تجربه و البته خجالتی رفت و آمدهایمان به دکتر را با کسی در میان نگذاشتیم که البته خداروشکر بخاطر سن کم زود جواب داد و ۹ ماه بعد باردار شدم یک بارداری فوق العاده راحت داشتم البته
ماه ۴ بارداری همسرم مجبور شد بخاطر کار به یکی از شهرهای مرزی بروند و من تنها بودم ولی بخاطر محبتهای بی دریغ مادر شوهرم خیلی سخت نگذشت اما برای زایمان حدود ۳۲ ساعت درد کشیدم و ساعتهای آخر فقط از خداوند زنده ماندن را می خواستم چون دکتر به من گفته بودند لگنت کوچک است و شاید بتوانی شاید هم نتوانی زایمان طبیعی داشته باشی ولی با تحمل دردها که آن هم به دلیل کم کاری کادر بیمارستان دولتی بود متاسفانه بالاخره پسرم بعد از این که فهمید پدرش از شهر مرزی آمده😉 بدنیا آمد.
بعد از ۶ ماه تصمیم گرفتیم بخاطر کاهش دلتنگی و استحکام خانواده راهی شهر مرزی شویم برای زندگی در یک اتاق ۱۵ متری و به صورتی که حیاط و حمام و سرویس را با یکی دیگر از خانواده همکاران همسرم مشترک بود. ولی همانجا یکی از بهترین دوستهای دوران زندگیم را پیدا کردم، روزها با همسر همکار شوهرم و بچه ها مشغول بودیم و شبها که مردها می آمدند هم با زندگی خودمان...
تمام امکاناتی که آنجا برای زندگی داشتیم در اتاق ۱۵ متری فقط یخچال و تلوزیون و یه فرش ۶ متری و چندتا پتو و بالشت و چند تا بشقاب و قاشق و چند دست لباس و پکنیک و دوتا قابلمه بود😊
شهری که ما زندگی می کردیم هوا فوق العاده گرم و حیوانات خطرناک مثل عقرب و ورتیل.. فراوان بود و ما مدام در حال سم پاشی و معوذتین خواندن بودیم تا از شرشان در امان باشیم و بعد از دوسال سختی که گذراندیم تصمیم گرفتیم شهر محل کار همسرمان را تغییر دهیم و به یک استان گرمسیری دیگر برویم.
این دفعه یه منزل بزرگتر البته فوق العاده قدیمی داشتیم حدود ۴۰ متری و من بخاطر زایمان سختی داشتم متاسفانه دیر تصمیم گرفتم به بارداری برای دومین فرزند و پسر دومم با فاصله ۵ سال از برادرش به دنیا آمد.
سال ۹۳ یک سیل آمد و چون ما در منازل قدیمی زندگی می کردیم با وجود این که مرکز استان بودیم ولی آب کل زندگی ما را گرفت همان زمان ما در تعطیلات عید در شهر خودمان بودیم تا همسر جان متوجه شد و به شهر محل سکونت برگشت همه وسایل زیر آب رفته بود و تقریبا باید از صفر وسایل می خریدیم سرویس خواب و یخچال و... کلا نابود شد ولی از آنجای که باران همیشه رحمت الهی است همین سیل باعث شد اداره همسرجان یه منزل نو ساز ۸۰ متری به ما بدهد البته طبقه ۸ با آسانسور همیشه خراب😳
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
#تجربه_من ۴۸۹
#فرزندآوری
#اقتصاد_خانواده
#سختیهای_زندگی
#سبک_زندگی_اسلامی
گاهی اوقات برای رسیدن به خانه ۹ طبقه را از طریق پله بالا می رفتیم چون طبقه اول هم پارکینگ بود😤 ولی ما آب دیده شده بودیم تقریبا به مرحله خوب زندگی رسیده بودیم که آقا امر فرمودند برای فرزندآوری و ما هم اقدام کردیم برای سومین فرزند و با وجود همان مشکل تنبلی تخمدان که دکتر گفته بود بدون دارو سومین فرزندم را باردار شدم ودر ماه سوم بارداری دکتر گفت چون دیابت بارداری داری باید بستری شوی و من در شهر غریب بستری شدم و همسر جان مجبور بود دوتا پسر بچه شیطون را همراه خود به اداره ببرد و چند شب آنها را در آنجا پنهان کند😝
بعد از مرخص شدن از بیمارستان، ۶ ماه بعد خدا یه دختر زیبا و دوست داشتنی به ما داد و من چون زایمان اولم طبیعی بود و فوق العاده سخت، دومی و سومی را سزارین شدم.
آن زمان، بعد از فرزند سوم می خواستم خودم را عقیم کنم اما همسر جان اجازه ندادند و من بخاطر این موضوع از ایشان سپاسگزارم دخترمان اولش که بدنیا آمد یه مقدار از لحاظ مادی دچار مشکل شدیم ولی من مطمئن بودم روزی دخترها محفوظ هست و این شد که ما از سال ۹۶ با سه فرزند تقریبا کوچک هر سال یه سفر ده روزه به مشهد مقدس در ماه رمضان داشتیم و بعد از سفر مشهد در گیر ویزا و پاسپورت می شدیم برای سفر اربعین و این ها را هم از روزی دخترم می دانم حتی در سفر اول اربعین مان در بین راه همه پاسپورتها و پولها و موبایلهایمان را که پیش همسرم بود گم کردیم و در کشور غریب تقریبا صفر شدیم.
ولی عنایت امام حسین شامل حالمان شد و یه سفر پر از روزی معنوی را طی کردیم و با کوهی از تجربه مصمم شدیم برای سفرهای بعدی
تا این که در سال ۹۸، بعد از ده سال غربت نشینی به شهر خودمان و یک آپارتمان تقریبا بزرگ برگشتیم و آخرین سفر اربعینمان را از مقصد شهر خودمان رفتیم که کرونا آمد و دیگر نتوانستیم برویم.
بخاطر حساسیتهای خاص همسر جان نسبت به محیط، تصمیم گرفتیم خانه خود را تغییر دهیم و همزمان تصمیم به بارداری چهارم داشتیم. بخاطر شرایط مالی نتوانستیم خانه بخریم و یه زمین در حومه شهر خریدیم که بسازیم و از شر آپارتمان نشینی راحت شویم و همان زمان من باردار شدم این بارداری با بقیه فرق داشت، همراه با ضعف بدنی و دیابت بارداری و سه فرزند که هر کدام یه سنی داشتند و خواسته های متفاوت ولی تنها بارداری بود که همسر جان کلا پیش ما بود و تمام دکتر رفتنها با من بودند ولی دیگه تجربه داشتم و سونو و آزمایشهای اضافی را اصلا انجام ندادم و به دکتر گفتم به فرض اینکه فرزند من مشکل داشته باشد که من آن را سقط نمی کنم پس آزمایش و سونو اضافی انجام نمی دهم. خلاصه ما خانه را فروختیم و قبل از زایمان مجبور شدیم دوباره مستاجر شویم در یک خانه ۷۰ متری که البته صاحب خانه فامیل هستند و اگر نبودن جای دیگر به ما خانه نمی دادند با وجود سه فرزند و یک تو راهی😔
دختر دوم و فرزندِ چهارم ما در تیر ماه امسال بدنیا آمد ولی نمی دانم چرا دخترهای من روزی معنوی می آورند برای ما 😉 چون از یک ماهگی دخترم تا الان که ۵ ماهش شده پدرش مجبوره برای پرداخت قسط های ساخت خانه و خرج و مخارج خانواده دو و سه شیفت کار کند و کلا در روز فقط دوساعت خانه هستند
ولی خدا را هزاران بار شکر می کنم که فرزندان سالم و همسر خوبی دارم و امیدوارم همه کسانی که آرزوی فرزند دارند خدا به آنها بدهد.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1