eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.6هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
32 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۷۴۹ من متولد ۷۱ هستم. تحصیلات حوزوی مو تا پایان سطح ۲ تموم کرده بودم و تازه ۲ ترم بود که دانشگاه قبول شده بودم که در سن ٢۴ سالگی با پسر دوست پدرم ازدواج کردم. من تا اون موقع فقط به فکر درس بودم و اصلاً به ازدواج فکر نمی‌کردم. اما کم کم، خانواده داشتن رسماً دعوام می‌کردن که دیگه باید به فکر تشکیل زندگی باشی😅 اولش همه چیز خوب بود. مراسم عقد رو توی خونه پدرم گرفتیم و ۴ ماه بعد رفتیم مشهد. وقتی هم که برگشتیم، یه ولیمه ساده توی خونه پدر شوهرم دادیم و رفتیم سر خونه زندگی مون. توی دوران عقد همه چی خوب بود و فقط گاهی اختلاف نظرهای ساده پیش میومد که خیلی زود حل می‌شد. اما از بعد عروسی، همه چی عوض شد! شوهرم انگار یه آدم دیگه شد و اصلاً انگار نه انگار من زنش بودم!! نمی‌خوام از بدی های اون دوران بگم. یه چیزی توی مایه های سینمایی «ملیح و راه‌های نرفته» بود😢 زندگی مشترکمون ۳ ماه بیشتر دوام نیاورد و با درخواست شوهرم، آذر سال ۹۵ طلاق گرفتیم😔 زندگی برای یه زن جوان مطلّقه اونم توی فرهنگ ما خیلی سخته و تقریباً از همه کارهای عادی که خانومهای دیگه میتونن انجام بدن، محروم میشه. تصمیم گرفتم دوباره برگردم به حوزه و به صورت غیرحضوری درسم رو ادامه بدم. مشغول درس خوندن بودم که از طریق یکی از دوستام با یه گروه پاسخ به شبهات آشنا شدم. مدیر گروه، دوستم بود و از من بعنوان پاسخگوی شبهات اعتقادی دعوت کرد. منم قبول کردم. توی گروه یه آقایی هم بود که بیشتر پاسخگوی شبهات سیاسی بود. اما گاهی شبهات اعتقادی هم جواب می‌داد. گویا اون آقا از من خوشش میاد و با دوستم که مدیر گروه بود،درمیون می‌ذاره. 😉 دوستم هم از من تعریف کرده بود.😄 بعدم اومد و موضوع رو به من گفت. من که باوجود گذشت یکسال، هنوز از تجربه تلخ زندگی قبلی فارغ نشده بودم، گفتم بهشون جواب رد بده. اما گفت طرف خیلی سمجه😅و منو ارجاع داد به خود اون آقای طلبهٔ پاسخگو... آقا از من خواست که به پیشنهاد ازدواجش فکر کنم. شرایطش رو هم برام توضیح داد. از ازدواج قبلش یه دختر داشت که با همسر سابقش زندگی می‌کرد و این، تنها نکته ای بود که منو از جواب مثبت به این پیشنهاد، منصرف میکرد. از اونجا که هم خونه آبجیم و هم خونه این آقای خواستگار قم بود، من بهش گفتم با شوهرخواهرم ارتباط بگیره و حضوری بره پیش ایشون. گفتم نظر من، منوط به تحقیقات ایشون درباره شماست. تحقیقات انجام شد و نظر شوهرخواهرم هم بخاطر همون دختر که ایشون داشت و هم بخاطر راه خیلی دور خانوادهٔ پدری آقا از خانوادهٔ پدری من و هم بخاطر مخالفت خانوادهٔ آقا منفی بود. اما آقای خواستگار، دست بردار نبود😁 با پدرم تماس گرفت و از قصد و نیتش گفت. پدرم بعد از مشورت با شوهرخواهرم مخالفت کرد. اما من به شوهرخواهرم گفتم که من راضی ام به این ازدواج. این شد که نظر شوهرخواهرم ۱۸۰ درجه تغییر کرد و شروع کرد با پدرم حرف زد که ایشون رو راضی کنه.😅 توی همون ایام بود که پدر و مادرم رفتند حج تمتع. اتفاقاً آقای خواستگار از عوامل فرهنگی حج بود و تونست چادرهای اسکان حجاج شهر ما رو توی عرفات پیدا کنه و بره سراغ پدرم. اونجا رسماً من رو از پدرم خواستگاری کرد و به سؤالات و نگرانی های پدرم جواب داد و دلشون رو آروم کرد. پدرم که از حج برگشت، با من مشورت کرد و وقتی دید نظر منم مثبته، علی رغم میل باطنی ش به ازدواجمون رضایت داد😍 اما کرونا شروع شده بود. برای همین مراسم خیییلی ساده ای گرفتیم و آبان ماه سال ۹۹ رفتیم سر خونه و زندگی مون. در حالی که هیچی از اسباب زندگی نداشتیم بجز یه خونه اجاره ای و یه زیرانداز و یه سری قابلمه و یه دست رختخواب 😅 طی ۴ ماه تونستیم اسباب ضروری زندگی رو بخریم. همسرم که ماشینش رو فروخته بود و یه موتور خریده بود تا بتونه خونه اجاره کنه، بعد از ۴ ماه ماشین خرید و یه باغ انار کوچیک بیرون از شهر خریدیم. چون هر دوتا خانواده با ازدواج ما موافق نبودند، تقریباً هیچ کمک مالی به ما نکردند. البته پدرم یه مقدار کمی از جهیزیه رو بعنوان هدیه ازدواج، توی اسفندماه سال ۹۹ برام خریدن. وام ازدواج هم که نداشتیم😅 این شد که فقط موندیم پای لطف و کرم الهی که خیییلی هم عالی جبران کردند. من که سنم داشت بالا می‌رفت، سال ۱۴۰۰ توی اولین سالگرد ازدواج مون تصمیم گرفتیم بچه دار شیم و اسفند ماه همون سال من باردار شدم😍 گل پسرم آبان ماه ۱۴۰۱ به دنیا اومد و با خودش کلی رزق مادی و معنوی آورد. الآن الحمدلله هم از نظر مالی خدا بهمون وسعت رزق داده و هم من و همسرم از نظر عشق و محبت روز به روز داریم به هم نزدیک تر میشیم. می‌خوام وقتی پسرم ١/۵ ساله شد، برای بچه بعدی اقدام کنم. برامون دعا کنید خدا ما رو لایق بدونه و فرزندان سالم و صالح و زیاد بهمون عطا کنه. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
کارِ خداست... از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
توسل به امام جواد علیه السلام بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور مادی، مانند خرید خانه و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند. آن بزرگوار می فرمود: «سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد، صلوات برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست.» 📚 روح و ریحان، ص ۱۰۱ و ۱۰۲ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
🏴 صلَّی اللهُ عَلَيكَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ أَيُّهَا التَّقِيُّ الْجَوَادُ يَا ابْنَ رَسُولِ الله مردی به امام جواد علیه السلام عرض کرد: مرا سفارشی بفرمایید. امام علیه السلام فرمودند: می پذیری؟ گفت: آری فرمود: "تکیه بر صبر کن و صبر را بالش خود قرار بده و به فقرا درآویز و شهوات را رها کن و مخالفت با هوای نفس نما و بدان که تو از دید خداوند مخفی نیستی، دقت کن چگونه باید باشی." 📚بحارالانوار، ج ۷۵ ☑️ شهادت مظلومانه امام جواد علیه السلام را تسلیت عرض می کنیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۴۹ من مادر دوتا گل دختر هستم، سال ۹۱ عقد کردیم و سال ۹۲ ازدواج ،چون سرکار میرفتم همسرم شرط گذاشته بودن تا موقعی که بچه نداریم، میتونی بری، بعد از یکسال و خرده ای تصمیم به آوردن فرزند کردیم و بعد از سه ماه باردار شدم اما جرات نمی کردم به مامانم بگم چون میدونستم ناراحت میشه و میگه خیلی زوده، تا سه ماهم تموم شد هیچ کس جز همسرم خبر نداشت. ویار سختی داشتم، هیچی نمی تونستم بخورم، سرکار هم استعفا دادم، مادرم آخر ماه سوم بود بهشون گفتم، نوه اول میشد دخترم اما وقتی شنید اصلا خوشحال نشد، ما خودمون یه خواهر و برادر هستیم، چند ماه بعد مراسم عروسی برادرم بود و مادرم ناراحت از اینکه میذاشتی عروسی برادرت تموم بشه بعد بچه میاوردی،الان عروسی اون کلی هزینه داره، که به حق میگفت اما من ایمان داشتم خدا روزی رسان هست، نگران بود دست و بالم خالیه، سیسمونی نمیتونم بگیرم و این حرف ها، از طرفی ناراحت از اینکه چرا کارم رو رها کردم. خلاصه حلمای قشنگ من سال ۹۴ بدنیا اومد، رزق و روزی خودش رو آورد ماشین مون رو عوض کردیم و صاحب خانه که ادم بسیار با شخصیتی بودن اون سال نه پول و نه کرایه رو اضافه نکردن، گفتن شیرین بچه دار شدن تون... دخترم داشت بزرگ میشد، از شیر گرفتم بعدم از پوشک که همسرم پیشنهاد داد بچه دوم و بیاریم، من مخالف کردم الان زوده ولی ایشون میگفت هرچی فاصله کم تر باشه بهتره که الان متوجه شدم کار خوبی کردم، خلاصه یه سفر کربلا رفتیم از اونجا برگشتیم و من سه ماه بعد باردار شدم، بازم همون ویار و حالت تهوع های اذیت کننده اما همچنان جرات نداشتم به مامانم بگم، خلاصه سه ماه کامل تموم شده بود، تازه وارد ماه چهارم شدم که مامانم متوجه شد از رنگ پریدگیم، وقتی متوجه شد انقدر دعوا کرد منو که چرا انقدر زود، بچه ات خیلی کوچیه تازه داره ۳ سالش میشه، خیلی ناراحت شدم و دلم شکست اما به روی خودم نیاوردم، از طرفی ام تو قوم و خویش حرف و حدیث که انقدر زود دومی رو آورده، شوهرش لابد پسر می‌خواسته، خیلی ناراحت میشدم از این حرف ها اما اصلا اهمیت نمی دادم و فقط برای سلامتی بچه ام دعا میکردم. خلاصه دختر دومم هم سال ۹۷ بدنیا اومد، فاصله سنی اش با خواهرش ۳ سال بود، برعکس اینکه همه میترسوندن منو که بدنیا بیاد خواهرش حسودی میکنه، اصلا اینطوری نبود، دخترم با اینکه ۳سال بیشتر نداشت ولی انقدر دوست اش داشت، پا به پای ما با بزرگ شدن خواهرش ذوق میکرد و الحمدالله همبازی خوبی برای هم شدن. الان حدود یک ساله همسرم برای فرزند سوم میگه اقدام کنیم منتها منتظر بودم بدنم یه کم قوی بشه، چون دوتا سزارین با فاصله کم داشتم سر دختر دومم انصافا اذیت شدم، دعا کنین انشالله صاحب فرزند سوم بشیم و خدا کمک مون کنه، مطمئنم این سری ام مامانم خوشحال نمیشه و بیشتر دعوام میکنه اما بخاطر آقا و بحث بحران جمعیت و اینکه همسرم دوست داره میخوام بیارم. حرف آخرم اینه اصلا به حرف دیگران توجه نکنین، بعد از ده سال زندگی اینو یاد گرفتم برای خودتون زندگی کنین و حرف دیگران براتون اهمیتی نداشته باشه، زود بچه دار بشین، میگن از دست شون در رفته، دیر بیارین میگن بچه دار نمیشه، دختر باشه میگن پسر میخواد و بالعکس... دعا کنین خدا هرچی میده، صالح و سالم باشه و سرباز آقا صاحب الزمان عج کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
زیبا و موثر... پدرم خيلی زيبا و مؤثر به ما تذکر می‌داد. دعوا کردنش هميشه غير مستقيم بود؛ يعنی اصلا دعوا نمی کرد و سرمان داد نمی کشيد. وقتی کار اشتباهی می کرديم، صدايمان می کرد و ما را می برد توی اتاقش. می نشستيم کنار هم. بابا سوره ی والعصر را می خواند. حالا من دل توی دلم نبود که من چی کار کردم!؟ آن قدر زيبا و با ادب حرف می زد که به خودم قول می دادم ديگر اشتباهم را تکرار نکنم. ✍ فرزند شهيد سپهبد صيّاد شيرازی ✨امام علی علیه السلام: "بهترین چیزی که پدران برای فرزندان به ارث می گذارند، ادب است." 📚 غررالحکم، ص۳۹۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌یخ‌ فروش‌.... بزرگ‌ترین خسارت برای انسان این است که از جان او، هستی او، که بزرگ‌ترین سرمایهٔ اوست، استفاده‌ای عاید انسان نشود؛ خود او هم به‌تدریج از بین برود و آب بشود؛ مثل یخی که به‌تدریج آب می‌شود. فخر رازی در تفسیر سورهٔ والعصر [از قول شخصی] می‌گوید: من معنای خُسر را در فلان شهر که بودم فهمیدم؛ دیدم که یک مردی آمده بازار یک مقدار یخ گذاشته وسط، فریاد می‌زند می‌گوید مردم! بیایید از من این جنس را ببرید، اگر نبرید من ضرر خواهم کرد، خسارت خواهم کرد؛ آنجا فهمیدم خسران یعنی چه. همهٔ انسان‌ها همان یخ‌فروش‌اند و عمر شما همان یخ است؛ این عمری که شما دارید، دارد لحظه‌به‌لحظه آب می‌شود... آن کسی هم که این سرمایه را از انسان می‌خرد خداست. البته بندگان خدا هم می‌خرند، اما حیف است که انسان به آن‌ها بفروشد؛ حیف است. 📚 تفسیر سوره صف کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075