eitaa logo
دوتا کافی نیست
48.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
33 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
   بنده متولد سال ۶۵ هستم و فوق دیپلم مربیگری پیش دبستانی دارم. بیست ساله بودم که همسرم به خواستگاری آمد، با کلی ماجرا سر مهریه ای که می گویند:" کی داده کی گرفته!؟" پدر و مادرم به خاطر حرف اطرافیان روی ١١٠ سکه اصرار داشتند، ولی همسرم می گفت:" من متعهدم مهریه زنمو بدم! اگه هر وقت دختر شما طلب کنه، ماشینمو می فروشم و ١۴ سکه با کمال میل بهش میدم. ولی بیشتر در توانم نیست!"    خلاصه با اصرارهای من، پدرم راضی شد. من عقیده داشتم اگر مردی خوب باشد و در کنارش آرامش داشته باشم، هیچ وقت مهرم را طلب نمی کنم. اگر هم مرد بدی باشد و اذیت کند، می گویم مهرم حلال و جانم آزاد. پس مهریه تضمین خوشبختی نیست. بالاخره همه به توافق رسیدیم و من با ١۴سکه مهریه سر سفره عقد نشستم.    من و همسرم تصمیم گرفتیم برای اینکه زودتر ازدواج کنیم، در یک واحد مستقل کوچک از منزل پدرش، سال های اول زندگی را بگذرانیم تا نیاز به پرداخت پول رهن و اجاره نداشته باشیم.    موقع خرید جهیزیه دوباره اختلاف نظر همسر و والدینم ما را دچار مشکل کرد. اصرار همسرم بر عدم تجمل، نخریدن لوازم غیرضروری و ایرانی بودن کالاها بود، ولی عدم پذیرش این دیدگاه در خانواده من، ناآرامی های زیادی در اواخر دوران عقدمان ایجاد کرد. بالاخره هر دو طرف، کمی از موضع خود کوتاه آمدند و باز هم به توافق رسیدند. تاریخ جشن عروسی تعیین شده بود که متوجه شدم فرشته ای در وجودم در حال پرورش است و بی آنکه بخواهم وارد مرحله جدیدی از زندگی شده ام. من تا ابد دست پدر ومادر مهربانم را می بوسم و قدردان برخورد منطقی شان با این موضوع هستم که می گفتند:"حلال خدا که حروم نشده! الان دختر ما نیاز به آرامش داره تا بتونه این فرشته رو به سلامتی به دنیا بیاره!"   آنها اصلا اجازه ندادند غصه بخورم. مادرم می گفت:" جنین نباید حس کنه تو نمیخوایش! چون تاثیر خیلی بدی روی روحیه و اخلاقش میذاره."    من با دل خوش در شب عروسی، از منزل پر مهر پدرم خداحافظی کردم و به منزل پر عشق همسرم قدم گذاشتم. عروسی ما در کمال سادگی برگزار شد. تلاشم برای کم خرج بودن مراسم باعث شد زندگی مان را بدون قرض آغاز کنیم. مثلا شام عروسی فقط جوجه کباب بود، در حالی که عُرف خانواده ما، حداقل دو نوع غذا، به علاوه دسر بود. ما حتی خرج شام عروسی را هم از هدایایی که در پاتختی گیرمان آمد پرداخت کردیم و جالب این بود که دقیقا مبلغ هدایا با مبلغ شام و تالار برابر شد.    زندگی مشترک ما در آذرماه ٨۶ آغاز شد و هفت ماه بعد، درد زایمان به سراغم آمد. هربار که دردم شدید می شد، به خودم می گفتم:"میگذره! همونطور که بر مادر و مادر بزرگم گذشت! میگذره و لحظات شیرینش هم میرسه." و گذشت و دختر گلم به سلامتی به آغوشم آمد. بعد از زایمان با اولین شیر دادن به چنان آرامشی رسیدم که غیر قابل توصیف بود.     بعد از تولد دخترم، از آنجا که خیلی به خیاطی علاقه داشتم، کلاس هایش را ادامه دادم و دیپلم خیاطی گرفتم. این حرفه، هم به من آرامش می دهد و هم تا به حال کمک خرج زندگی مان بوده است. برای خودم و بچه هایم لباس می دوزم و یک سالی می شود که دارم دوره تکمیلی می گذرانم تا بتوانم لباس های شکیل تر و جدیدتری بدوزم.     قدم دخترم پر برکت بود و خداوند طی ١٠ سال به او سه خواهر دیگر داد. من که همیشه از نعمت خواهر بی بهره بودم، خداوند برایم جبران کرد و ۴ دختر نازنین را به امانت به دستم سپرد. خیلی خوشحال و سپاسگزارم که برخلاف خودم دخترانم خواهر دارند.    خوشبختانه همسرم هم از اول بسیار دختر دوست بود و همیشه بابت اینکه خدا درهای رحمتش را به سوی ما باز کرده شکرگزار است.    ما هیچ وقت قبل از بارداری، برای داشتن پسر تلاش نکردیم و  درمان های رایج سنتی و شیمیایی را برای تعیین جنسیت به کار نبردیم. چون فقط به داشتن فرزند بیشتر فکر می کردیم و اعتقاد داشتیم دختر و پسر بودنش دست خداست. این تفکر همواره مانع از این شد که بگوییم ای کاش این یکی پسر بود، چون ایمان داشتیم و داریم که بی اذن خالق برگ از درخت نمی افتد. دختر کوچکترم، سه ساله بود که خداوند به ما پسری عنایت کرد. گاهی این حرف را از اطرافیان می شنیدیم که:" انقد آوردن تا پسر شد!" ولی قضاوت دیگران مهم نبود.    درآمدمان هم یک حقوق کارمندی است که به لطف خدا برکتش زیاد است. البته خودم هم تلاش می کنم مقتصدانه خرج کنم. مثلا لباس بچه های بزرگتر را نگه می دارم و برای بعدی ها استفاده می کنم و به آنها یاد داده ام وسایل و اسباب بازی هایشان را درست استفاده کنند تا به درد بچه های بعدی هم بخورد.   الان با عشق خانه دار و فرزند پرورم و از زندگی ام بسیار راضی و خشنود هستم. من و همسرم در هر مسئله ای، راضی به تقدیر الهی بوده و هستیم و یقین داریم آنچه او برای انسان مقدر می کند، بهترین بهترین هاست. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
✅ فرزندآوری در حقیقت هنر زن است... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
صبر ایوب...😅😅 اولین بار که احساس کردم باردارم موقع امتحانات بود، اون روز از کتابخونه رفتم آزمایش دادم. همونجا نشستم جوابشو گرفتم. وااااای مثبت بود، داشتم ذوق مرگ می شدم. گفته بودن سه هفتشه. فوری زنگ زدم به مامانم و گفتم سه هفته ای باردارم. مامانم که عشق نوه هست گفت ماشششششالله سه هفتهههه 😂😂😂😂😂 ( خب نوه ندیده بود، اولین نوه اش بود) بعدش برگشتم کتابخونه ولی از ذوق مگه می تونستم درس بخونم؟؟!! سرم تو کتاب بود ولی فکرم پیش نی نی کوچولوم. هی وسط درس خوندن یهو ریز ریز می خندیدم. عین دیوونه ها 😄😄😄 کلی برنامه ریخته بودم چطوری به شوهرم بگم. می خواستم یه کیک سفارش بدم و روش بنویسم بابا شدنت مبارک و سورپرایزش کنم. ولی عصر که اومد دنبالم تا سوار ماشین شدم یهو گفتم بابا شدی 😍😍😍😍 یعنی صبرم در این حد بود فقط، کیک اینا هم دیگه منتفی شد با این صبر ایوبی که من داشتم. 😜😜 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
فرصتی بی نظیر و کم نظیر جهت فرزندار شدن خانواده های بدون خرج هزینه های سنگین بنا به روایتی معتبر و صحیح از امام رضا علیه السلام که ایشان فرمودند: روز ، روزی است که حضرت زکریا دعا کردند که خدواند به او فرزندانی عنایت فرماید، خدواند نیز به او یحیی را بشارت داد. بعد حضرت فرمودند: «پس هر کس این روز را روزه بگیرد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب خواهد کرد.» 📚کتاب امالی و کتاب من لا يحضره الفقيه ؛ شیخ صدوق ج۲ ؛ ص۹۱ 👈 اقوام و آشنایان و دوستان خود را مطلع کنید تا از این فرصت طلایی استفاده کنند. کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
نذر غدیر... ما برای وام فرزندآوری ثبت نام کرده بودیم و به خاطر قرض های زیادی که داشتیم و به تازگی و به لطف خدا بعد از چند سال تونسته بودیم ماشین بخریم، خیلی به این وام احتیاج داشتیم. اوایل خردادماه به بانک مراجعه کردیم، بعد از رفت و آمد های زیاد، دلسرد کردن های زیاد و اینکه هنوز سرفصل وام فرزندآوری برای بانک تعریف نشده!!! و خیلی بهانه های دیگه ما رو ناامید کردن... دوتا ضامن و چک ضمانت هم خلاف قوانین ازمون خواستن و به سختی جور کردیم و بردیم. خلاصه دو روز قبل از عید غدیر با اینکه اوضاع مالی زیادی مساعد نبود، به همسرم گفتم امسال شاید نتونیم مثل همیشه نذری بدیم اما نذاریم نذری دادنمون هرچند کم، قطع بشه. به تعداد کارگر های مغازه تون یه غذای خوب درست می کنم و براشون ببر حدود ۱۰ نفر بودند غذا رو آماده کردم و برای ناهار بردن مغازه شون روزی که برای ناهار غذا رو بردن روز قبل از عید غدیر بود و ۲ ۳ ساعت بعد از خوردن ناهار همسرم تماس گرفتن و گفتن باورت نمیشه وام فرزندآوری به حسابم واریز شده😍 متصدی بانک تماس گرفت و گفت از بالا دستور دادن چندتا از وام هارو قبل از عید غدیر واریز کنید تا عیدی خوبی براشون باشه شب که اومدن خونه داشتن میگفتن دیشب موقع خرید حساب کردم وسایل نذری مون حدود ۴۰۰ هزار تومن شد و امروز صد برابر این پول یعنی ۴۰ میلیون تومن به حسابم برگشت😭😭😭 همیشه شنیده بودم که نذری عید غدیر یا قرض و وام دادن در این روز چندین برابر خیر و برکت برای زندگی برمی‌گردونه اما هیچوقت اینجوری لمس نکرده بودم. الان با بغض دارم مینویسم 😭 مبلغی که برای نذری خرج کردیم اصلاً قابل گفتن نبود اما آقا امیرالمومنین به چند ساعت نکشیده صد برابرش رو برامون برگردوندن اونم از طریقی که تقریباً ناامید شده بودیم و فکر نمی کردیم حالا حالاها این وام به دستمون برسه خواستم این تجربه شیرین رو با دوستان خوب کانال شما به اشتراک بزارم یا علی 🌸🌸🌸 کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1
روزه اول ماه محرم... کانال«دوتا کافی نیست» @dotakafinist1