eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.4هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ بنده یک‌وقتی از امام بزرگوار سؤال کردم که در بین این دعاهای مأثور از اهل‌بیت (علیهم‌السّلام)، شما بیشتر دلبسته‌ی کدام دعا هستید و به آن اُنس دارید؛ فرمودند مناجات شعبانیّه و دعای کمیل. ایشان، این مرد عارفِ پخته‌ی عمل‌کننده‌ی در راه خدا، به این دو دعا توجّه داشتند. (۱۳۹۶/۰۲/۲۷). ✨ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه ها باید باشند... 👌منتظر تصاویر ارسالی شما عزیزان از حضور فرزندانتان در مساجد سراسر کشور هستیم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
آیینه ی ما... من ۴ فرزند دارم. اتفاقا امروز ظهر، صدای دوتا از بچه ها که راجع به یه مسئله ی خیلی ساده چند دقیقه داشتن بحث میکردن، منو عصبانی کرد، خواستم بیام واکنش نشون بدم که یادم اومد مربی تربیت اسلامی مدرسه ی دخترم بهم گفته بود، اصلا من نباید وارد ارتباط شون بشم و باید خود بچه ها بتونن خودشون رو مدیریت کنند. به خودم مسلط شدم و فقط گوش دادم ببینم چی میگن... لحن کلام، کلماتی که به کار میبردن و استدلال هاشون حین جر و بحث، دقیقا همون هایی بود که خودم در رفتار های ریز و درشت بچه ی اول، بهش هی تذکر میدادم و سعی میکردم هر چیزی رو با تذکر و نصیحت و توضیح دادن های فراوان بهش بفهمونم!!! اون دقیقا عین خودم شده بود! برای بچه های بعدی چون حساسیت هایی که به غلط روی اولی داشتم، دیگه وجود نداشتن، بشدت بچه های بعدی بیخیال تر، صبورتر و غیر درگیر تر شدن! راحت گذشت میکنن، راحت با هم میتونن کنار بیان و خیلی خوب همدیگه رو میتونن مدیریت کنن و سریع اختلاف شون به همکاری و محبت تبدیل میشه. به شما مادر عزیز و زحمت کش توصیه‌ میکنم اصلا نگران تربیت فرزند تون نباشید. بچه ها آیینه ی ما هستن ... میگن در ۷ سال اول باید مربی، خودش رو تربیت کنه، نه بچه رو! آرام باشید، صبور، بی حاشیه و کم حرف! همیشه لبخند بزنید بشدت شاد باشید و با بچه ها بازی کنید... می بینید که بهترین بچه ها رو خواهید داشت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌اول بدبختی.... کهنسال ترین فرد ایران هم بشوید، دست بالا ۱۳۰ سال عمر می کنید. بعد از این عمر دراز، وقتی که مُردید تازه اول بدبختی شماست؛ این ۱۳۰ سال که نان خدا را خوردید، برای که کار کردید و کجا رفتید؟ چه گفتید؟ بیایید و بیلان بدهید. فرض کنید مسافرتی رفته اید و مجبورید مدّتی در هتل اقامت کنید؛ در هتل هرچه بیشتر بخورید، صورت حسابتان سنگین تر است. وقتی هتل می روید، خیلی مانور نمی دهید که آقا یک پُرس از این بیاور، یک پرس از آن بیاور، شکلات هم بیاور، ترشی هم بیاور، ماست و اسفناج هم بیاور! چون بعداً یک صورت حسابی برایتان می آورد که غذا می شود زهرمار! این چه فایده ای دارد؟ @haerishirazi کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۶۶۶ متولد ۱۳۶۰ هستم، وقتی ۱۷ سال داشتم با همسرم آشنا شدم. وقتی خانواده و فامیل فهمیدین، همه مخالفت کردن اما علاقه ما به هم طوری بود که هیچ توجهی به حرف اطرافیان نداشتیم و منتظر عقد و ازدواج بودیم. فقط پدر خدا بیامرزم میگفتن اگر خودتان باهم مشکلی نداشته باشید، من هم مخالفتی ندارم. اینجا بود که ما دلمان قرص شد و امیدوار شدیم. علت مخالفت‌های خانواده من با این ازدواج این بود که شوهرم در روستایی با فاصله ۴۰ کیلومتر از ما دورتر بودن، اون موقع روستای شوهرم از نظر امکانات اولیه مثل آب لوله کشی، برق، گاز، و... محروم بودن. اما اینها برای من اصل معیار نبودن و می‌گفتم من هم مثل مردم آنجا میتونم زندگی کنم چون علاقه زیادی به همسرم داشتم، میخواستم هر طور شده کنارشان باشم. این شد که با اصرار و پافشاریهای ما، خانواده نهایتا با ازدواج ما موافقت کردند. پاییز۷۷ عقد کردیم و پاییز ۷۸ عروسی گرفتیم اما در طول همان یک سال، آب لوله کشی و برق به روستا رسید و کمی از نگرانیهای خانواده من کمتر شد. سال ۷۹ اولین پسرم به دنیا آمد ما اون موقع کنار خانواده شوهرم زندگی میکردیم و پدرشوهرم و شوهرم خرجی خانواده می دادند. آنها خانواده پرجمعیتی بودند و من هم از خانواده پرجمعیت بودم به همین خاطر با جمعیت زیاد مشکلی نداشتیم. اما همه از روی دلسوزی به ما میگفتن که شما دیگه مثل قدیمیها اینقد بچه نیارید تا زندگی تون راحت تر باشه. من با اینکه فرزند زیاد دوست داشتم اما همیشه میگفتم باشه حالا ببینیم خدا چی میخواد. آقا امیر رضا ١۵ ماهه بود که من احساس میکردم حالم خوب نیست از بعضی بوها بدم میاد، رفتم تست دادم مثبت بود خیلی خوشحال شدم اما دلم بحال پسرم می‌سوخت، چون باید از شیر می گرفتمش. تا ١٨ ماهگی بهش شیرش دادم. تا اینکه آقا احمد رضا هم به دنیا آمد ما شدیم خانواده چهار نفره ... بعداز تولد پسر دومم همه بشدت مخالف فرزندآوری ما شدند و می‌گفتند هم وضع مالیتان خوب نیست، هم اینکه دوتا کافیه و همه جوانها فقط یک یا دوتا بچه دارند، شما هم نباید بیشتر بچه بیارید، تا حدودی هم موفق شدند و تونستن فاصله ۵ ساله ای بین بچه ها بیدازند اما من دیگه طاقت نیاوردم و برای فرزند سوم اقدام کردم. درسال ۸۵ آقا امیرمحمد وارد خانواده ما شد، همه میگفتن حالا دیگه بسه سه تا بچه خوبه، این دفعه بگو دکتر عمل بستن رو برات انجام بده، من گفتم عمل نمی کنم اما باشه دیگه بچه نمیارم اما بازم بعد از پنج سال... با تولد فرزند سوم ما، کشاورزی در روستا رونق گرفت و ما هم شرایط مالی بهتری پیدا کردیم، من یک روز که داشتم از تلویزیون مداحی و روضه میدیدم، خیلی حیفم آمد که چرا اسم یکی از پسرهام رو حسین نذاشتم، اینجا بود که تصمیم گرفتم اقدام به بارداری چهارم کنم اما از ترس سرزنشهای اطرافیان نمی تونستم به کسی بگم، فقط خواهربزرگ شوهرم همیشه از داشتن فرزندان من بسیار شاد بود. خلاصه سال ۹۰ بارداری چهارم رو تجربه کردم، وقتی دوماهم بود رفتم خانه پدرم، دیدم دوتا از زن داداشام و یکی از خواهرهام باردارن اما من جرئت نداشتم بگم من هم باردارم، همه به آنها احترامی که به یک خانم باردار میگذارن، میذاشتن اما من نمی گفتم که باردارم چون سه تا بچه داشتم،میگفتن چه خبره مگه کارخانه جوجه کشی راه انداختی! حق هم داشتن چون جو مملکت اینطور بود. به خانوادهای پرجمعیت میگفتن بی فرهنگ و عقب افتاده. وقتی برگشتم خانه خودمان کم کم خانواده شوهر فهمیدن و کلی بهم خندیدند، میگفتن ماشاالله به شما چطور خسته نمیشی! حالا دیگه خیالم راحت بود که تقریبا همه میدانن و کاری از دست کسی برنمیاد که بخواد مخالفتی کنه، شبها که می‌رفتیم خانه پدر شوهرم، می نشستیم بحث به سر اسم بچه من بود تا اینکه من گفتم اسمش حسین گذاشتم. همه خندیدند گفتند مگر میدانی پسره، نه بابا ایندفعه دختره، گفتم من نذر کردم پسر باشه اسمشو حسین بذارم. این شد که امیرحسین به جمع ما اضافه شد.😍 اما همان سال اتفاقات سختی برای خانواده ما افتاد، وقتی آخرای بارداری چهارم رو سپری میکردم، تصادف کردیم و همه بچه ها به شدت مصدوم شدن، پسر سومم از ناحیه ی جمجه و مغز آسیب دید، پسر دومم پاش شکست و...که همه اقوام و فامیل، اطراف ما رو گرفتن و کمک و دعا کردند، الحمدلله بخیر گذشت. و یک بار دیگه همه خانواده دور هم جمع شدیم، دیگه کسی به من نمیگفت بچه نیار، چون میگفتن ناشکری کردیم، که این اتفاق سر بچه ها اومد، من هم با خیال راحت دوتای دیگه آوردم😄 یکی فاطمه زهرا، یکی امیر مهدی الان امیر رضا پاسداره احمدرضا طلبه امیرمحمد رشته عمران امیرحسین کلاس چهارم و قاری فاطمه زهرا کلاس اول و حافظ قرآن امیر مهدی سه ساله سلامتی امام زمان و همه جوانان صلوات برمحمد و آل محمد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بچه‌ها حتماً باید از همدیگر پذیرایی کنند، با دست خودشان به هم خوراکی بدهند، این دادن خوراکی به دیگران را بچه باید تمرین کند‌. این کار او را به آن کوثریت، رحمت للعالمین بودن نزدیک می‌کند، سخاوت می‌بخشد. دوره سیادت(هفت سال اول) دوره‌ای است که نباید بچه در آن حریص بشود. چه کار کنیم که این بچه حریص نشود؟ اولین توصیه به مادری که زایمان کرده است این است که شیر و آب بچه را به موقع بدهد. زمان داشته باشد... اگر سر ساعت بچه را بیدار کردید و شیرش را دادید، این بچه یاد می‌گیرد که هیچ‌وقت برای شکمش نباید گریه کند. می‌فهمد دلیل ندارد من برای شکمم زار بزنم. خواب هم باشم، سهمم را می‌دهند. من کوچه هم که باشم، وقتی برگردم، سهم بستنی‌ام در یخچال هست. در خانه به بچه‌ها همیشه بگویید: این سهم برادرت، این سهم پدرت. خراب هم که شد دست نزنید‌. نیازمند هم شدیم، برویم بخریم ولی این چیز را که سهم کسی است دست نزنیم. 📚از سیادت تا وزارت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من سال ۹۵ ازدواج کردم و از سال ۹۶ برای بارداری اقدام کردم، هم من و هم همسرم هر دو مشکل داشتیم اما هرگز کسی به ما نگفت که شما بچه دار نمیشید. اول با دکتر زنان شروع کردم که گفت چند ماه طبیعی اقدام کن اگه نشد بیا قرص بدم که من هم بعد چند ماه رفتم و شروع به مصرف قرص کردم و اون هم اثری نداشت و سریع دکتر بهم گفت برو عکس رنگی بگیر، یعنی حتی نگفت همسرت هم آزمایش بده شاید مشکلی باشه. من دکترم رو عوض کردم و همه به همین منوال بودن و ۴_۵ سال همش تو مطب دکترا در انتظار بودم. دیگه حال روحیم خیلی بد شده بود، شبیه افسرده ها شده بودم انگار از چیزی خوشحال نمی‌شدم. فامیل پرجمعیتی هم داریم که حتی کسانی هم که بعد ما ازدواج کرده بودن هم، همه بچه دار شده بودن و فقط من بچه نداشتم و مهمونی ها همه درگیر بچه بودن و من تک و تنها، خیلی بهم سخت گذشت تا اینکه دو تا تغییر تو زندگیم ایجاد کردم. با صفحه فلورا تاجیک آشنا شدم و دیگه حدود یک سالی اصلا دکتر نرفتم و چسبیدم به اصلاح سبک زندگی و در کنارش هم پیش یک خانمی برای ماساژ درمانی میرفتم که بعد از این رعایت ها برای اولین بار بدون قرص و دارو آزمایشم نرمال شد که بعد با یک دوره مشاوره مجازی با خانم زهرا عباسی و رعایت کردن اکثر دستوراتشان، الحمدلله نتیجه گرفتم بعد از ۶ سال انتظار. اینم بگم ماهی که نتیجه گرفتم مرتب ورزش هم کردم. اما روی دوم سکه بحث رضایت بود، اینکه من دیگه توی این یکسال آخر خیلی از نداشتن بچه حال بد نداشتم و تلاش کردم به خواست خدا راضی باشم که البته این رضایت به شرایط در همسرم خیلی بیشتر از من بود و در کنارش هم هر دعا و کار معنوی که می‌توانست برام موثر باشه رو انجام دادم. مثلا روزه اول ماه محرم، نماز حاجت امام جواد روز چهارشنبه و.... امیدوارم همه در اصلاح سبک زندگیشون موفق باشند که زندگی با نشاط و سالمی داشته باشند و دعا میکنم همه چشم انتظارها به مراد دلشون برسن. یه نکته دیگه رو هم بگم که توسل به حضرت مادرِ مهربان رو هرگز فراموش نکنید‌‌. الان من اوایل بارداریم رو میگذرونم و از همه التماس دعا دارم که به خوبی به نتیجه برسم انشاالله. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌 «فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075