eitaa logo
دوتا کافی نیست
50.1هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
35 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
📌از بارداری در این سن می ترسم؟! پاسخ در پست های بعدی 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
دوتا کافی نیست
. 📌طبقه‌ بندی سنی جدید سازمان جهانی بهداشت... 👈 کشورهای غربی برای بهره کشی بیشتر از نیروی کارشان
. 📌علت محدود کردن سنین باروری بین ٢٠ تا ۳۵ سالگی چه بود؟ 👈 و اما جالب اینکه، حالا که کشور های غربی با سالخوردگی و بحران جمعیت مواجه شده اند، سازمان جهانی بهداشت دوره جوانی را تا سن ۴۴ سالگی افزایش داده است. اما زمان کنترل جمعیت، بارداری در سنین بالای ۳۵ سال خطرناک عنوان می شد. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
این هم از وضعیت فعلی برخی بیمارستان ها با وجود بحران جمعیت... 👈 متاسفانه هنوز هم مانند دوران کنترل جمعیت، بارداری زیر ۲۰ سال و بالای ۳۵ سال با واکنش منفی کادر درمان و برخی از مردم همراه هست. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 👈 پروفسور اکبری پاسخ می دهد: 📌آیا بارداری در سنین بالای ۳۵ سال خطرناک است؟ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
2.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بارداری در سنین بالای ۴۰ سال بلامانع است. 👈 علاقمندان می توانند برای مطالعه تجارب بارداری در سنین بالا با زدن روی ، این تجارب را داخل کانال پیدا کنند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
بارداری در سنین بالای ۴۰ سال... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
. ✅ هیچ وقت برای مادری دیر نیست.... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
زمستان سه سال پیش بود. صبح یک روز سردِ زمستانی موقعی که بچه ها و پدرشان بعد از صرف صبحانه، راهی مدرسه و محل کار شدند و من در خانه تنها و بیکار مانده بودم. چند ماهی از چهل و پنج سالگی من می گذشت. تا ظهر تقریبا کاری نداشتم. روی مبل لم دادم و میل بافتنی را به دست گرفتم و شروع به بافتن کردم. این کار را دوست دارم، آرامم می‌کند. به مطالبی که در مورد پیری جمعیت ایران و جهاد فرزندآوری و....خوانده بودم، فکر می‌کردم. با خودم میگفتم من یک زن خانه دارم، کارم بزرگ کردن بچه هست. کاش الان هم یه بچه کوچک داشتم و بزرگش می‌کردم ولی خب این فقط در حد حرف و خیال بود. گذشت و کم کم راجع به این موضوع بیشتر فکر می‌کردم و با این و آن حرف می‌زدم. دخترم در خیالش از اینکه یک خواهر داشته باشد، خوشحال می‌شد و پسرم دوست داشت برادر داشته باشد ولی خودشان می‌دانستند که این فقط یک آرزوی محال است. کم کم راجع به این موضوع با همسرم نه خیلی جدی، صحبت کردم که همانطور که انتظار داشتم مثل قبل مخالفت کرد اما من نمی‌توانستم به بچه سوم فکر نکنم بنابراین کار را سپردم به خداوندگار حکیم و توکل کردم. روزها می‌گذشت و زندگی روال عادی خودش را طی می کرد تا اینکه در بهار سال بعد یک ماه بعد از تولد ۱۵ سالگی دخترم وقتی دوره ام عقب افتاد، به ماما مراجعه کردم تا مطمئن بشوم که یائسه شدم. ماما گفت یائسه که نه شما برو برای تست بارداری و من😵‍💫 با حال عجیبی به آزمایشگاه رفتم و با اضطراب به منزل برگشتم. منتظر جواب بودم. گفته بودن دو ساعت دیگه تماس بگیرید جوابو تلفنی میدیم. گوشی رو برداشتم و به اتاق پناه بردم و در تنهایی به آزمایشگاه زنگ زدم. گفت خانم مثبته، مبارک باشه، میخواستین یا نه؟ فقط گفتم ممنون و قطع کردم. نمیدانم چه حالی داشتم یه اتفاق عجیب افتاده بود. نمیدانستم چه کار کنم. چطور مطرح کنم. به کی بگم، که ناگاه دخترم وارد شد. حال منو دید پرسید مامان چی شده؟ بی مقدمه بهش گفتم باردارم. او با جیغی که از شادی کشید، به من روحیه داد. به خودم اومدم، دیدم پسرم هم داره از خوشحالی بالا و پایین می‌پره. مانده بودم چطوری به باباشون بگم. ترجیح دادم خبر رو پای تلفن به ایشون بگم تا حضوری گوشی را برداشتم و به همسرم زنگ زدم. بعد از سلام گفتم آقا با خرما تشریف بیارید خونه چون خرما بچه رو صبور و خوشگل میکنه😅 اما همسر باور نکرد و چند بار پرسید و وقتی مطمئن شد عصبانی شد. من هم ناراحت و دلسرد گوشی رو قطع کردم. وقتی حال خوش و ذوق بچه ها رو میدیدم حالم بهتر می شد. خوشبختانه عصبانیت همسر هم فقط یک روز طول کشید و به سرعت شرایط رو پذیرفت و تا انتهای مسیر با من همراه شد. با تولد دخترکم در سن ۴۶ سالگی، ما همه خوشحالیم و همسرم و بچه ها به شوق دیدنش، هر جا که باشند زودتر خودشون رو میرسونن خونه تا از بغل کردن و بوسیدن و بوییدنش سرشار از زندگی بشن❤️❤️❤️ اینم بگم که طفل من یک سال بعد از فوت پدر عزیزم به دنیا اومد و با اومدنش مادر پیرم رو از تنهایی در آورد و از اونجایی که با مادرم همسایه هستیم، مادرم هر روز عصا زنان برای دیدن و بازی با نوه کوچولوش به خونه ما میاد و چشمم به دیدنش روشن میشه 😍❤️ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
داستان از اونجایی شروع شد که پسرم کوچیکم رفت پیش دبستانی، یک دفعه خونه خالی شد😔 و من نصف روز تنهای تنها شدم، انگار در و دیوار می‌خواست منو قورت بده😢 بچه ها هر سه تا باهم بزرگ شدن، چون پشت سرهم دنیا اومدن و به فاصله دوسال رفتن مدرسه، هر چند برای بزرگ شدن شون خیلی سختی کشیدم😞 ولی یهو تنها شدم، منی که عادت به سرو صدای و شلوغی بچه ها داشتم، خانه برام شد خانه ارواح، داشتم دیوونه میشدم، آخه بخاطر کار شوهرم رفتیم یه شهر خیلی دور😭 به شوهرم گفتم اگه یه بچه تو این خونه نیاد، من دیوونه میشم، خواهش میکنم یه فکری بکن، شوهرم موافق بود ولی یه مانع خیلی بزرگ تو کار بود، اون هم اینکه بعد از زایمان سوم مرکز بهداشت گفت بچه میخوای چکار، هر دوتا جنس شو داری، خرجای به این سنگینی، خلاصه حسابی از خوبی های وازکتومی گفت و منو همسرم خام شدیم(خدا از باعث و بانیش نگذره) کاری که نباید بشه، شد 😭😭 و همسرم وازکتومی کردن و حالا پشیمان از این عمل نابخردانه کلی دکتر و مشورت، در آخر تصمیم مون رو گرفتیم🧐 برای عمل جراحی بسیار سنگین و حساس، خلاصه عمل شوهرم تموم شد و متاسفانه شش ماهی درگیر شدیم ولی جواب نگرفتیم، از اونجائی که سخت مشتاق بچه شده بودیم دکتر و حتی محل درمان رو هم عوض کردیم. رفتیم مشهد، بهمون گفتن دکترای خوبی داره و ان شاء الله جواب میگیرین، در کنار درمان دست به دامن اهل بیت هم شدیم که یک خدا پدر بیامرز این وسط بهمون گفت، گناه انجام این عمل گردن هر دوتامونه😔 کنارش توبه هم به توسل و توکل اضافه شد.😭 خلاصه شش سال درگیر درمان شدیم، شوهرم یه اخلاق خوب داره یا کاری رو شروع نمیکنه و اگه شروع کنه، ناامید نمیشه و کوتاه نمیاد، تا نتیجه نگیره. دیگه حالا دختر بزرگم خواستگار داشت و ما هنوز درگیر بچه دار شدن، ۱۴ سالش بود که سر سفره عقد نشست و ۱۶ سالگی دخترش دنیا اومد و من تو سن ۳۶ سالگی شدم مامان بزرگ😍 اطرافیان که در جریان تلاش مون برای فرزندآوری بودن، میگفتن الان دیگه خونه تون بچه اومده، دست از تلاش بردارین، شوهرم گفت قبلا بچه برای دل خودم میخواستم😊 الان برای اطاعت از دستور حضرت آقا خلاصه با کلی درمان، همزمان که دخترم شکم دومش رو باردار بود، منم آی وی اف کردم و دوقلو باردار شدم😍😍 دنیا یه رنگ قشنگی شده بود، همسرم میگفت رو زمین پا نذار، پاتو بزار رو کف دست من🥰 همه بهم حرف میزدن، خجالت بکش با داماد و نوه،زشته بخدا😡😡 ولی اصلا برامون مهم نبود، مهم هدیه خدا بود که پا به خونه ما گذاشت و زندگی مون شد بهشت، ولی به ماه نکشید که سقط شد😭 خیلی از لحاظ روحی همسرم بهم ریخت، ولی من امیدوار تر شدم، به همسرم گفتم این یعنی جای امیدواری هست، این‌دفعه دیگه درمان نکردیم فقط دعا وتوکل وتوسل، نوه دومم دنیا اومد و شرایط روحی همسرم بهتر شد. این دفعه گفت میخوام برای امام زمان سرباز بیارم، پس خدا خودش لطف کنه و لیاقتش رو بده که همزمان شد با سومین بارداری دخترم توسن ۲۰ سالگی سومین😍 فرزندش دنیا اومد، نذاشت حرف حضرت آقا رو زمین بمونه، دختر سومش دنیا اومد و ما همچنان دست به دامن اهل بیت و شهدا چند روز بود حال خوشی نداشتم، خیلی دل و کمرم درد میکرد، دکتر چکاپ کامل برام نوشت، جواب آزمایش مشکلی نداشت، ولی سونو گرافیست گفت سنگ کلیه داری و کبدت یکم چربه، به دکتر گفتم پس چرا تاریخ ماهیانه ام عقب افتاده؟ سونو گرافیست گفت الان چک می‌کنم، بعدش گفت خانم بارداری ۶ هفته، اینم ضربان قلب بچه... از شنیدن این حرف خشکم زد، دکتر گفت پس چرا چیزی نمیگی، فقط اشک می‌ریختم😭، فکر کرد ناراحتم نمی‌تونستم حرف بزنم. مامان بزرگ ۴۰ ساله با دوتا داماد و سه تا نوه، چه شوری، چه شوقی، خدایا باورم نمیشد، تا خونه گریه کردم تا می‌تونستم به شوهرم زنگ زدم ولی جواب نداد. ۱۶ بار تماس بی پاسخ رو گوشی کلی نگرانش کرده بود، وقتی باهام تماس گرفت که دم خونه بودم، درو باز کرد و گفت چی شده خانمم! چرا گریه می‌کنی؟ بنده خدا حسابی ترسیده بود که مبادا جواب آزمایش بده.🥺 به زور و بدبختی بهش گفتم باردارم. اینم صدای ضربان قلب بچه😭 اون‌ روز تا شب تو خونه مون نمیدونین چه خبر بود😊 الان سه ماهه باردارم هستم و بهترین روزای عمرم، وقتی تهوع دارم و عق میزنم، همسرم میگه ای جووووووونم فدای اون فرشته بشم که داره خودی نشون میده، دخترم میگه واقعا بهتون حسودیم میشه، چقدر لذت میبرین از این لحظات🥰🥰 واقعا کاش برای همه اون بارداری هام لذت می‌بردم و این قدر نق نمیزدم، تا وقتی یه نعمتی رو خدا ازمون نگیره، قدرشو نمیدونیم. برای همه آرزومندان بچه دارشدن از خدا میخوام دامن شون سبز بشه و مثل من لذت مادری رو بچشن. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۱۸۶ ۴تا فرزند داشتم که ناخواسته پنجمی رو باردار شدم. قبل اینکه برم ازمایش از خدا خواستم که باردار نباشم چون سر سومی خیلی حرف شنیدم بهم گفتن ماشین جوجه کشی😢 خلاصه رفتم و قرآن رو باز کردم معنی قرآن این بود ما از وعده ای که دادیم برنمیگردیم و من دیگه مطمئن شدم که باردارم و باید بپذیرم. هر چند مشکلات خیلی زیادی داشتم ولی به هر نحوی بود خودمو راضی کردم و گفتم خدا خودش داده، خودشم صبرشو میده. بعد از ۶ سال ونیم خیلی مراقب بودم ولی بازم😁☺️ فرزند ششم رو هم خدا بهم عنایت کرد. دیگه این‌بار خیلی ناشکری کردم. دور از خانواده با ۵تا بچه به هیچ کس نگفتم و چون ۴۲ سالم بود گفتم حتما میوفته و همین رو تو خلوت با خدای خودم میگفتم که تو این سن آخه چرا؟ وقتی رفتم قرآن رو باز کردم این آیه اومد که ما به همسر پیامبر وقتی پیر بود فرزند عطا کردیم. دیگه بازم گفتم خدا داره بهم هشدار میده. گفتم حتما بخاطر ضعفم بچه دور از جون مشکل دار میشه و میگن باید سقط کنم، هنوز این فکر تو سرم بود. همون لحظه از تلویزیون مسائل شرعی می گفتن، اینکه چند شرط داره که بچه رو سقط کنی و من که به شدت ترس داشتم از این مسئله، خلاصه که خدا یه جوری بهم فهموند بچه رو دادم، باید نگهش داری😁 اما من که هنوز بی‌قراری می‌کردم، یه روز که تنها بودم تا تلویزیون رو روشن کردم یه آیه از قرآن رو خونده بودن و داشتن معنیشو تکرار میکردن، ما از تو مراقبت خواهیم کرد... همه اینا برام آیه و نشانه بود همون لحظه از خدا خواستم کمکم کنه. الان چند ماهه بیرون نرفتم به خاطر حرف مردم که باز دلم نلرزه، دکتر خودم خیلی باایمان هست تمام بچه هام رو پیش این خانم رفتم ولی دکتر سونوگرافی کلی حرف زد بهم، اینکه خدا به انسان اختیار داده چون من بهشون گفتم خدا داده، اما ایشون میگفتن پس چرا من یکی دارم. دیدم خیلی داره تند میره گفتم اگه اختیار داریم، پس چرا اونایی که بچه ندارن نمیتونن کاری انجام بدن؟ چرا به هر دری میزنن خدا بهشون بچه بده! امیدوارم خدا به اون خانم دکتر هم چند قلو هدیه کنه که متوجه بشه اختیار دست کیه😁😂 بگذریم. به امید خدا چند روز دیگه دختر عزیزم بدنیا میاد. برام دعا کنین بچم سالم باشه و خدا صبرمو زیاد کنه تو تربیت و بزرگ کردن شون😍😍😍 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist