eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
358 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•شبهای جمعه آخه چه سرّی.. و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین ستوده •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شب های جمعه.. آخه چه سرّی داره دلهامون می گیره شب های جمعه... مادر میاد و کربلا بارون می گیره شب های جمعه.. یه دختری هی ذکر بابا جون می گیره شبهای جمعه مادر بُنَیَّ می گه و خواهر میفته چشمای زهرا، بازم به زخم گودی خنجر می افته مادر به یادِ، اون پنجه های شمر و موی سر می افته من بی وضو موی تو را شونه نکردم حالا به دنبال سرت باید بگردم دیدم خودم در روز عاشورا بُنَیَّ افتاده بودی زیرِ دست و پا بُنَیَّ «جانم حسین جانم حسین جانم» شبهای جمعه مادر به سمت گودی گودال میره با درد پهلو، اونجایی که پیشم شده پامال میره شبهای جمعه زینب ورودی حرم از حال میره شبهای جمعه انگاری بازم خیمه ها آتیش می گیره شبهای جمعه انگاری بازم خیمه ها آتیش می گیره انگاری بازم موی تموم دخترا آتیش می گیره شبهای جمعه با آهِ زهرا کربلا آتیش می گیره روضه نمی خواهد تنی که سر ندارد قربان آن آقا که انگشتر ندارد یک تکه‌ای سالم همه پیکر ندارد جایی برای بوسه ی مادر ندارد ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
شب های جمعه.mp3
16.01M
|⇦•شبهای جمعه ... و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شب جمعه اجرا شده به نفسِ کربلایی حسین ستوده•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ شب های جمعه.. آخه چه سرّی داره دلهامون می گیره شب های جمعه... مادر میاد و کربلا بارون می گیره..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Bzn Bar Sar Sine (320).mp3
6.91M
به حال آل پیغمبر در و دیوار میگرید بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار میگرید پریشان شو تو گریان شو پریشان شو تو گریان شو بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبر در و دیوار میگرید بکن رخت عزا بر تن ببند شال سیه گردن که زین العابدین با حالتی بیمار میگرید بزن بر سینه و بر سر به حال آل پیغمبربر.
یا_ابوفاضل_هادی_همتی.mp3
4.88M
ای ساقی لب تشنگان ادرکنی عباس ناخورده از آب روان ادرکنی عباس ای ماه تابان حرم جانم ابوالفضل سالاری و صاحب علم جانم ابوالفضل دریا دل کرببلا شیر شیرانی تو پهلوان صف شکن مرد میدانی مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم زیبا گل ام البنین ادرکنی عباس شیر امیرالمومنین ادرکنی عباس پشت و پناه خیمه گاه شاه دینی تو ساقی لب تشنه قطع الیمینی در راه دین گشتی فدا جان به قربانت ماندی سر عهد و وفا جان به قربانت مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم حاجت گرفته اَرمنی از خانه ی تو ای جان فدای غیرتِ جانانه ی تو باب الحوائج هستی و درمان دردی یک عالَمی فهمیده که خیلی تو مَردی بر دل خدایی می کنی سیدی عباس مشکل گشایی می کنی سیدی عباس مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم مولا ابوفاضل ماه بنی هاشم
enc_17216992210782282976905.mp3
2.78M
✅✅ «زیارت کربلا» |✅✅✅✅✅✅✅ سید رضا نریمانی میخوام یه حرفایی بگم راجب  مستحبی که واسه من واجب حسابش از تمام دنیا جداس  واجب من زیارت کربلاست  زیارت حرم برا من واجبه عینیه خدا براش میسازه هر کی امام حسینیه از همین جا دلت رو راهی کن  بگو آقا منم نگاهی کن  بیخیال غمای دنیا شو  با حسین باش و پادشاهی کن  جانم اباعبدالله اباعبدالله اباعبدالله  قشنگترین واژه ی دنیا حسین  خدا نوشته رو دلم یا حسین  خیلی رفیق دارم تو دنیا ولی  فرق می‌کنه رفاقت با حسین  رفیق هر کی باشه اصلا غصه نمیخوره  راه حسین به سمت جنت راه میون بره فکر روزای بی پناهی کن  دلو خالی از هر گناهی کن زندگی خلاصه ی این جمله س با حسین باش و پادشاهی کن  جانم اباعبدالله اباعبدالله اباعبدالله  ... زیارت کربلا ...
Ali Abdolmaleki - Nashod (320).mp3
8.44M
علی عبدالمالکی ───┤ ♩♬♫♪♭ ├─── خیلی دعا کردم؛ نشد ●♪♫ مشکوُ بغل کردم؛ نشد ●♪♫ داداش حسین، شرمندتم ●♪♫ رفتم که برگردم؛ نشد… ●♪♫ چشمام نمی بینه، داداش ●♪♫ بدجوری دستام خاکیه ●♪♫ هر کار میشد کردم؛ نشد ●♪♫ شرمنده… مشکم خالیه ●♪♫ از ناقه افتادم زمین ●♪♫ دستام، برام کاری نکرد ●♪♫ تا خیمه ها؛ راهی نبود ●♪♫ مشک آبروداری نکرد! ●♪♫ ندون گرفتم عشقت رو ●♪♫ سینه سپر کردم نشد ●♪♫ خواستم علمداری کنم ●♪♫ رفتم که برگردم؛ نشد ●♪♫ ───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
|⇦•دختر صبر مرتضی... وتوسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج عباس واعظی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ دختر صبر مرتضی، زینب هل اتی زینب انّما زینب   افتخار قبیله، یا زینب السلام ای عقیله، یا زینب ای نبوت به شأن زن، زینب اسداللهِ بت شکن، زینب فاطمه، حیدر و حسن، زینب یک تنه، کُل پنج تن، زینب عمه جانِ امام های منی بهترین احترام های منی ازهمین جا به گنبد تو سلام به نگهبان مرقد تو سلام به مقامات بی حد تو سلام به سپاه زبانزد تو سلام گر غباری رسد به قبر شما زیر و رو میکنیم دنیا را  نان خود را به دختران دادی سهم خود را به دیگران دادی تو تسلی به دیگران دادی معجرت را به خواهران دادی ساحل کشتی نجات شدی سر پناه مخدرات شدی سه برادر کبوترت بودند بچه های برادرت بودند راه بندان معبرت بودند پاسبان های معجرت بودند *الهی برات بمیرم عمه جان سادات...* پاسبان های معجرت بودند همه دور و بر شما، خانم که مبادا به کوچه ها، خانم چند روزه که کار منه اشک و آه یادم نمیره گودال قتلگاه با لب تشنه جون دادی داداش برات بمیرم میزنی دست پا وای با پا روی سینه ات نشست وای خنجر شو گرفت رو دست وای امید زینب رو شکست حسین...... آرام جانم رفتی و من موندمو این دخترا تاولِ پا و غارتِ معجرا مُردم از اون لحضه ای که راس تو جلو چشم زدن روی نیزه ها وای بدن تو جا موند تو گودال افتاده بودی بی پر رو بال سرپیراهن تو جنجال *مگه میشه اسم بی بی زینب بیاد و اسمی از این عزیز نزد* خوشی به قلبم دست رد رقیه تو یکی لگد زد یه شب بهونه تو همش می گرفت یکی با سیلی خیلی بد زد جگر خواهر او ریخت بهم بس کن شمر گیسوانم ریخت به هم بس کن شمر آمدی سر ببری تیز کن این خنجر را از قفا حنجر او ریخت به هم بس کن بی حیا دست که داری به نوک چکمه چرا؟ گیسوی مادر او ریخت بهم بس کن شمر این چه رسمی است عرب نیزه خود می شکند همه ی پیکر او ریخت بهم بس کن شمر ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ‼️هزینه استفاده از مطالب کانال دعای خیر شماست... به ساحت مقدس روحی له الفداء و ارواح اهلبیت، پیامبران، شهدا، اؤلیای الهی، و محبین امیرالمؤمنین، بد وارث و بی وارثها و كه سر به سینه تراب نهاده اند، در تمامی عوالم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜
روضه و توسل به کریم اهل بیت امام‌حسن مجتبی(ع) عبدالزهرا روضه خون بود، در عالم رؤيا خواب امام حسن مجتبي عليه السلام رو ديد، آقا! فرمود: عبدالزهرا! چرا روضه ي مارو نمي خوني؟ گفت: آقاجان! من يه عُمري روضه خون شما هستم، مگه روضه ي شما همين نيست كه به ما رسوندن، روضه ي زهر و طشت و پاره هاي جگر شما؟ آقا فرمود: اين روضه مَنِ، اما اون روضه اي كه من رو كشت اين روضه نبود، به گريه كن هاي ما بگيد: بچه بودم مادرم ميخواست از خونه بره بيرون، گفتم: مادر! مگه ميشه بدون من بيرون بري؟ پسر بزرگت منم، كجا بدون من ميخواي بري؟ حتي روايت ميگه: ابي عبدالله هم كوچيك بود اومد جلو گفت: مادر! منم ببر، بي بي يه نگاهي بهش كرد، فرمود:" سَيَقتُلُك " يعني بعداً تو رو ميكُشن، همه با تعجب نگاه مي كردن مگه چه اتفاقي ميخواد بيوفته، اما حسين رو با خودش نبرد يعني موقعِ قتلِ حسنِ... امام حسن ميگه:با چه غروري دستم رو انداختم توي دستِ مادرم، يه نگاه به بابام كردم، بابا خيالت راحت من دارم با مادرم ميرم، همه جا رو هم نگاه مي كردم كسي نگاهِ چپ به مادرم نكنه، رفتيم مسجد از اونجا برميگشتيم خونه، تا رسيديم به كوچه ي بني هاشم، عبدالزهرا! نانجيبي كه در همه ي عالم مثالش پيدا نميشه، بين راه اومد راهِ من و مادرم رو سد كرد؛ قباله ي فدك دست مادرم بود، نانجيب گفت: فاطمه! قباله ي فدك رو بده من، مادرم گفت: قباله رو نميدم، خدا برا هيچ بچه اي نياره، جلو چشمم چنان به صورت مادرم زد، تا به خودم اومدم ديدم مادرم روي زمين افتاد... عبدالزهرا اينجا بود، گوشواره ي مادرم شكست، واي مادرم! مادرم! مادرم عبدالزهرا! تا اينجا دستِ من توي دستِ مادرم بود، اما از اينجا به بعد من عصاي دستِ مادرم شدم، هي ميگفت: مادر چيزي نشده، اما چشمام يه كم تار مي بينه... ديدم مادرم داره راه رو اشتباهي ميره... ديگه امام حسن بعد اين حادثه روز خوش نديد، تا ساليان سال نيمه ي شب بلند ميشد، شروع مي كرد گريه مي كردن مي گفت مگه يادم ميره من بودم و يه گُلِ پرپر مگه یادم میره خونابه ی بالِ کبوتر مگه یادم میره زخمِ رویِ صورت مادر» دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد پاره هایِ جگرم می چكد از كُنجِ لبم عاقبت قرعه به نامِ منِ تنها افتاد باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه ی غم ها اُفتاد یاد آن کوچه که با مادر خود می رفتم به سرم سایه ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره ی گُل جا اُفتاد گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد  امام حسن تو بستر افتاده، تا شنيدخواهرش زينب ميخواد بياد فرمود: طشتي كه خونآبه و پاره هاي جگرِ من توي اونه رو زود جمع كنيد، زينب نبايد من رو اينجوري ببينه، حسين جان! زير بغل هاي من رو بگيريد من بشينم، زينب من رو نبايد اينجوري ببينه، يه نگاه كرد ديد همه دارن گريه ميكنن، هيچي بهشون نگفت، تا ديد حسين داره گريه ميكنه، صدا زدحسين جان تو چرا داري گريه ميكني؟برا چي گريه نكم، امامم رو دارم از دست ميدم، آقام رو، داداشم دارم از دست ميدم، يه وقت امام حسن فرمود:لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله حسين جان غصه ي من رو نخور، امروز همه ي شما كنار من جمع شديد، تو هستي، زينب هست، اباالفضل هم هست، اما يه روزي مياد كربلا يه عده نانجيب دوره ات ميكنن، تا تو فرياد ميزني همه هلهله ميكنن يا امام حسن خوب شد گفتيد طشت رو جمع كنن،آخه خواهرتون زينب كبري يه جايِ ديگه اي قرارِ طشتي رو ببينه، اما نه با پاره هاي جگر، وارد مجلس يزيد ملعون كه شد، ديد ميان طشتِ طلا يه سَرِ بريده گذاشتن، يزيد چوب ميزنه، سر قرآن ميخونه ناله بزن یاحسين
12 387 150 🔵⚪️ بیستم‌محرم دفن‌بدن مبارک . 👈🏼👈🏼 در روز بیستم محرم جمعى ازبنى اسد بدن جناب جون راپيدا كردند درحالى كه وبدنش معطر بود و او رادفن كردند. و ازجهتی که اراده خدا چنین بوده که شهداء کربلا را امام سجاد علیه‌السلام نماز بخوانند ودفن بفرمایند. بنابه قاعده برای دفن این شهید نیز امام به کربلا آمدند همانطور که در آمده بودند. 🔸جناب جون را اميرالمؤمنين عليه‌السلام به ۱۵۰دينار خريد و به ابوذر بخشيد. او با حضرت ابوذر به رفت و بعداز جناب ابوذر به مدينه مراجعت كرد ودر خدمت اميرالمؤمنين و سپس در محضر امام مجتبى عليهماالسلام و بعد درخدمت سیدالشهداء بود تا با کاروان حضرت به كربلا آمد. 🔸هنگامى كه جنگ در عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسين عليه السلام آمد وبراى رفتن اجازه خواست. امام فرمودند: دراين سفر به وسلامتى همراه ما بودى! اكنون خويشتن را بخاطر ما مبتلا مساز. جون خود رابر قدمهاى مبارک امام حسين عليه‌السلام انداخت وبوسيد وگفت: اى پسر رسول خدا، هنگامى كه شما در وآسايش بوديد من شمابودم، وحال كه به بلا گرفتار هستيد شمارا رها كنم؟ آقاى من، من بد است وشرافت خانوادگى هم ندارم ونيز رنگ من است. لطف فرموده مرا بهشتى نمائيد تا بويم خوش و بدست آورم و روسفيد شوم. من ازشما جدا نمیشوم تاخون سياه من باخون شما خانواده گردد. جون میگفت و گريه میكرد بحدى كه امام حسين عليه السلام گريستند واجازه فرمودند. 🔸 با آنكه پيرمردى ۹۰ساله بود، ولى بچه‌ها درحرم بااو انس فراوانى داشتند. به كنار خيمه‌ها براى خداحافظى و طلب حلاليت آمد، ولی صداى گريه اطفال بلند شد و اطراف اورا گرفتند. وداعی به خود ارباب شد. هريک رابه زبانى ساكت كرد وبه خيمه‌ها فرستاد ومانند شيرى روى به آن قوم ناپاک كرد. جنگ نمايانى نمود و عده‌ای را بدرک واصل کرد. تاآنكه اطراف اورا گرفتند و زخمهاى فراوانى به او زدند. هنگامى كه روى زمين افتاد، امام حسين عليه‌السلام سراو را به دامن گرفت وبلند بلند گريست، ودست مبارک برسر وصورت جون كشيد وفرمود: "اللهم بيّض و طيّب و احشره مع محمد و عليهم السلام" بارالها رويش راسفيد و بويش راخوش فرما و باخاندان عصمت محشورش نما. 🔸 ازبركت دعاى حضرت روى مانند ماه تمام درخشيد وبوى عطر ازپیکرش بلند شد. چنانكه وقتى بدن اورا بعد از ۱۰روز پيدا كردند صورتش منور و بويش معطر بود. 📚 منابع: منتخب التواريخ ص۳۱۱ وسيلةالدارين ص۱۱۵
🏴زبانحال حضرت زینب(س) زینـبم من روزگـاری ،هفت بـرادر داشتم هفت برادر نه،بگو هفت سایۀ سرداشتم هیچکس جرات نداشت برمن نگاه چپ کند پـاسبــان! نـام آور، عبــاس دلاور داشتم قامتـم را چــرخ بی مهـری دنیــا کـرده خم روزگـاری قـامتی همـچـون صنـوبـر داشتم یـاد ایامـی که مـن همـراه خـود در کربلا عون وفضل واکبر وشش ماهه اصغر داشتم داغ هفتـادو دو گـل آتش زده بـرجان من چون عزیز فاطمه در خون شناور داشتم ظهر عاشورا در آن هنگامـه ی دشت بلا آتشی در سینه هم ،آتش به معجر داشتم تاکه دیدم پیکر صد چاک وعریان حسین آه از دل میـکشیـدم، کـــاش مـادر داشتم غارت خیمه چه گویم قوم بی شرم و حیا پیش چشمم محشری راقبل محشر داشتم گـوشه ی ویـرانسرا در کـوفـه و شــام بلا روی دستم غنچه ای پژمرده پرپر داشتم بوده ام از کودکی من عاشق نامت حسین روز یا شب در فراقت حال مضطر داشتم میدهد جـان زینب غمـدیده امـا همچنان منـتظـر بـر راه تـو بـا دیـده ی تــر داشتم افتخارم این بُوَد در این جهان،سنگ صبور نـوکـری ! بـر نـوکـرِ ، اولاد حیــدر داشتم
بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف ‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را ازخود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله ‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعدازسه روزجسم عزیزش کفن نداشت شاعر/ یوسف رحیمی
بسم‌الله الرحمن الرحیم چه‌ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟ تو نی‌سوار و منم کوچه‌گرد این کوفه چه سنگ‌ها که نشد پرت سوی محمل من به دست‌های زن و طفل و مرد این کوفه من از فراق نگارم عزا گرفته‌‌ام و گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه ادامه‌دار شده خاطرات کرب و بلا چه آتشی‌ست به پا در نبرد این کوفه به جای نان و رطب‌های هر شب بابا چه لقمه‌ها که نصیبم نکرده این کوفه به خاندان رسول خدا کنایه زدند چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه نخوان دگر سر نیزه برایشان قرآن که سکه می‌خورد آقا به درد این کوفه بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی که پاسخی‌ست خدایی، به عهد این کوفه
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ به روی نی سر تومیبرد هوش ازسر زینب چه سازد چون کند بی‌تودل غمپرور زینب به سان شمع میسوزی به روی نی ولی افسوس که چون پروانه ازغم سوخته بال وپر زینب جدایی من وتو ای برادر غیر ممکن بود اگر ممکن شود روزی، نگردد باور زینب بخوان قرآن که قرآن خواندنت را دوست میدارم که میبخشد صدای تو توان برپیکر زینب دهد هر تار موی تو خبر از مادرم زهرا گمانم بوده‌ای دیشب به نزد مادر زینب من ژولیده میگویم که زینب گفت با افغان به روی نی سر تو میبرد هوش ازسر زینب
میزنم دم ز ولای تو اباعبدالله دلم افتاده به پای تو اباعبدالله پیش هر بی سروپایی که گدایی نکنم من گدایم گدای تو اباعبدالله باهمه خیل گدایی که در خانه توست کم ندیدم ز عطای تو اباعبدالله مادرم گفت اگر این همه عزت داری پدری کرده برای تو اباعبدالله ای که آرامش جان علی و فاطمه ای جان عالم به فدای تو اباعبدالله کعبه دور سر شش گوشه تو میگردد مروه دنبال صفای تو اباعبدالله این ورودی جنان یا در باب القبله است؟ چه بهشتی است سرای تو اباعبدالله بی جهت نیست حرم هرشب جمعه غوغاست زائر توست خدای تو اباعبدالله کاش محشور شوم روز قیامت آقا با تو و با شهدای تو اباعبدالله زودتر از همه سیراب شود از کوثر زائر کرببلای تو اباعبدالله یاری مادر تو حضرت زهرا کرده هر که گرید به عزای تو اباعبدالله مادرت هرشب جمعه به حرم می آید میزند ناله برای تو اباعبدالله مادرت هر شب جمعه به حرم میشنود ناله واولدای(واعطشای) تو اباعبدالله پیش چشمان تر تو پسرت را کشتند جگرم سوخت برای تو اباعبدالله بی جهت نیست زمینگیرشدی پیش تنش تکه تکه شد عصای تو اباعبدالله خواستی موی سفید تو نبیند زینب خون او گشت حنای تو اباعبدالله اولین مرتبه بود از حرم آمد بیرون خواهر تو زقفای تو اباعبدالله این همه دیده نامحرم وزینب،ای وای خوب شد بود عبای تو اباعبدالله شاعر:
🍃🏴 نذر شهادت امام خیمه نشین 🍃🏴 در خیمه ماند و داغ دید و قسمتش تب شد بعد از پدر پشت و پناهِ عمّه زینب(س) شد آتش کشیدند و به غارت رفت هر چه بود بسکه هجوم آورده؛ خیمه نامرتّب شد روز دهم با رأس ِ بر نیزه به پایان یافت قدّش خمید و روزگارش بعد از آن شب شد در پیش چشمش یک نفر رفت و طناب آورد حرف از اسارت آمد و صبرش لبالب شد با دست بسته خیره شد بر ناقه! اشکش ریخت در محضرش زانو زد و مَرکب مؤدّب شد میدید عمّه در شلوغیِ سرِ بازار با چادرش رو میگرفت و بد معذّب شد هم داغ، هم بارِ امامت روی دوشش داشت با خطبۂ جانانه اش ناجیِ مذهب شد سی سال گریه کرد هر جا آب را می دید تا که به «سیدّالبُکا» آقا ملقّب شد!
❁﷽❁ مِثْلِ عبّٰاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَر بٰاشَد بٰاْ هَمِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَرٰادَر بٰاشَد مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَد جِگَرِ سُوخْتِه اشْ حَسْرَتِ دَريٰا بٰاشَد مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَد بٰالُ و پَر سُوخْتِه ، هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَد هيچ كَس مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰار نَبُود لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْدٰار نَبُود هَر كَسْي خْوٰاست كِهْ فَردٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسَدْ يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييد بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد
🏴السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمْ. بنویسید که در علقمه عباس افتاد قطره اشکی شد و بر چادر زهرا افتاد عمق این مرثیه رامشک وعلَم میدانند داستان را همه اهل حرم می دانند بعد عباس دگر آب سراب است، سراب غیر آن اشک که درچشم رباب است،رباب داغ پرواز تو بر سینه اثر خواهد کرد رفتنت حرمله را حرمله تر خواهد کرد
قلم شدم بنویسم  قسم به باور زینب قسم به عشق ، حسین است  نامِ دیگر زینب حسین اول زینب حسین آخر زینب دخیلِ چادر او آسمان و هفت فلک هم فقیرِ درگَهِ او تا همیشه نان و نمک هم نَه ما که مُلک و مَلک هم به زیر شهپرِ زینب ملیکه‌ی ملکوت و   جلیله‌ی جبروت و بهشتِ هر بَرَهوت و  تمام ، غرق ثبوت و و روشن است عَوالم زِ نورِ انورِ زینب اگر به خُطبه نشیند علیست در کلماتش اگر که جلوه کند فاطمه است در جلواتش که زنگِ قافله‌ی عشق هم مسخر زینب خداست مَحوِ حجابش  نبی‌است ماتِ نقابش حسن زمانِ نمازش گرفته است به قابش تمامِ خانه‌ی زهرا به گِردِ محورِ زینب اگر که پَرده تکانَد زمین به خاک نشاند و هرچه هست در عالم  به دورِ خویش دَوانَد که می‌بَرند همه روزی از در زینب حمایل است برایش دو تیغِ اَبروی عباس نشسته نقشِ قدومش به رویِ زانوی عباس به سینه است دو دستش همیشه در بَرِ زینب صدای اکبرش آمد دَمِ اذان که رسیدیم قدم گذار بر این خاک عمه جان که رسیدیم دلش گرفت از اینجا  دلِ مطهر زینب برادران همه هستند در این زمان همه هستند هزار شکر به گِردش که مَحرمان همه هستند دو صف شدند رَوَد خیمه لشکرِ زینب رسید و دید بلا را شنید همهمه‌ها را نشست و ریخت به معجر غبارِ کرببلا را به گریه گفت مَرو آه حسین از سرِ زینب چقدر حول و هیاهو  چقدر نیزه در آنسو چقدر تیغِ بلند و  چقدر تیرِ سه پهلو قسم به اینهمه بانو قسم به مادرِ زینب بجای آب فقط سنگ و خار و سراب است صدای ناله‌ی من نَه  که التماس رُباب است بیا بزن دو سه باره  گِره به معجرِ زینب گذشت روزِ دهم شد دو طفلِ سوخته گُم شد دوباره شانه‌ی خانم اسیرِ زخمِ صدم شد میانِ خیمه و گودال دویده یکسره زینب چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده چقدر خورده زمین و  گمان کنم که بُریده و خیره مانده به جایی نگاهِ آخر زینب دوید شیرزن آمد به جنگ تن به تن آمد رسید موقعِ غارت  برای پیرهن آمد ولی چه دیر رسید و شکست پیکر زینب میان آنهمه دشمن صدا زد ای سرِ بی تن حرامی است و حرامی   حسین چشم تو روشن هزار دشمن و یک زن  همه برابر زینب به ناله گفت نخندید  به خاک و خون ننشانید به داد گفت نَدُزدید به هر طرف نکشانید زد آنقدر زِ جگر داد  سوخت حنجرِ زینب "سری به نیزه بلنداست در برابر زینب خداکند که نباشد سر برادر زینب" رسیده ناقه* کجایی  امیر لشکرِ زینب *در مقاتل آمده است،امام سجاد علیه‌السلام میفرمایند که ناقه‌ی عریان من لنگ و علیل و ناقه‌ی عمه مان لاغر و استخوانی بود.
(س) خودم دیدم گلم را سر بریدن لباس یوسف من را دریدن خودم دیدم علیِ اکبرش را دراین صحرا به خاک و خون کشیدن خودم دیدم اَقاقی گشت پرپر تو گویی نیز باغی گشت پرپر سرش پرخون، دو دستانش بُریده وَ چشم مستِ ساقی گشت پرپر خودم دیدم که قاسم روی خاک است تنش هم غرق خون و چاک چاک است خودم دیدم زِ تل عبداله اش را.. که روی پای مولایش هلاک است خودم دیدم تمام صحنه ها را علیِ اصغر و تیر جفا را نه تنها قلب مولا و ربابه.. غم اصغر شرر زد کربلا را خودم دیدم حسینم لاله گون بود لبِ تشنه، لبِ دریای خون بود خودم دیدم میانِ قتلگاهش.. که تیر و نیزه از جسمش برون بود خودم دیدم تنِ شَه از قفا شد تمامِ یار و اصحابش فدا شد خودم دیدم که آخِر پیش زهرا سرش هم بر سرِ سرنیزه ها شد منی که دیده بودم در مدینه شرار آتش و مسمار و سینه ولی حالا میانِ کربلا زد.. به اهل و خیمه آتشها زِ کینه منی که دیده بودم خون جگر را میانِ تشت، لخته لخته خون ها پس از اَندوهِ کوفه آه..دیدم به بزم شام تشت و رأس مولا
🏴حدیث عشق🕊 حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را به خون نشانده دل دودمان آدم را غم تو موهبت کبریاست در دل من  نمی دهم به سرور بهشت این غم را غبار ماتم تو آبرو بمن بخشید  به عالمی ندهم این غبار ماتم را  زمان به یادعزایت محرم است حسین اگر چه شور دگر داده ای محرّم را  اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم  هزار بار بمیرم نبینم آن دم را  گدای دولت عشقم،که فرق بسیار است  گدای دولت عشق و گدای درهم را به نیم قطره ی اشک محبّتت ندهم  اگر دهند به دستم تمام عالم را محبّت تو بود رشته ی نجات مرا  رها نمی کنم این ریسمان محکم را به عاشقان تو نازم که بهر جانبازی  گزیده اند همیشه خط مقدم را  گناهکارم و یک عمر چشم گریانم  به زخم های تو تقدیم کرده مرهم را به یمن گریه برای تو روز محشر هم  خموش می کنم از اشک خود جهنم را سخن زسوز دلت با که می توان گفتن  که سوختی دل بیگانه را و محرم را  نشست تخت سلیمان به خون چو یاد آورد حدیث قتلگه و ساربان و خاتم را  سپهر از چه نشد پاره پاره آن ساعت  که نقش خاک زمین دید عرش اعظم را روا نبود که امت به سر بریدن تو  دهند اجر رسالت رسول خاتم را  بنات فاطمه را بانگ العطش بر چرخ  به جای آب بجوشد زسینه خون یم را  لب از ثنات نگیرد دمی، اگر ببرند  هزار مرتیه دست و زبان (میثم) را  غلام رضا سازگار 
تک حضرت زینب س...mp3
6.45M
سبک تک، شور حضرت زینب سلام الله علیها.. یازینب سلام الله علیها زینب شفیعه ی دودنیا زینب یازینب بی بی جان تویی تفسیر کل قرآن شده ذکر تو ذکر طوفان بی بی جان نور سماواتی زینب فاتحِ شاماتی زینب عمه صاحب الزمان عمه ساداتی زینب عقیلة العربی تو هاشمی نسبی زینب زینب زینب تو بانوی همه ای تالی فاطمه ای زینب زینب زینب یازینب یا بنتِ علی... حلمایی تو بانوی همه دنیایی تو کوفه وارثِ مولایی حلمایی بانویی تو شام همه دیدن حق گویی تو حیدری و حمزه خویی.. بانویی راوی عاشورا زینب خطبه ی تو غرا زینب کاخ یزیدی شد ویران با غضب تو یا زینب.. تو صاحبِ علمی محافظ حرمی زینب زینب زینب بی ذوالفقار اومدی سر یزید و زدی زینب زینب زینب یازینب یا بنتِ علی... یاعباس خدایِ جود و تقوا عباس نوای ارمنی ها عباس یاعباس آقایی برای خیمه ها سقایی امیرِ کشور دلهایی.. آقایی میر و علمداری عباس شیرِ سپهداری عباس علقمه دشمن هم میگفت حیدر کراری عباس تو نافذ البصری در آسمان قمری مولا مولا مولا ای عشق ام بنین تویی تو شاه زمین مولا مولا مولا یا عباس یا ابن علی... .
چگونه داغ‌ها را می‌گذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ می‌گذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده می‌گردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده ولی با خطبه‌هایش می‌کند "شق القمر "زینب طنین خطبه‌هایش در دل افلاک می‌پیچد و کاخ ظالمان را می‌کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه‌ی صد‌ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظه‌ای از حال طفلانْ بی‌خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان می‌شد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه‌های شعله‌ور زینب رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغ‌ها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین آرام می‌زد دست و پا در خون کبوتروار در گودال می‌زد بال و پر زینب شکسته‌تیر‌ها و نیزه‌ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله‌ی مادر می‌آمد از دل گودال شبیه ناله‌هایی که شنید از پشت در زینب ✍
هرچند پای خستۀ زینب توان نداشت هرچند بین قافله جانش امان نداشت بار امانتی که به منزل رسانده است چیزی کم از رسالت پیغمبران نداشت جز گیسوان غرق به خون روی نیزه‌ها در آتش بلا به سرش سایه‌بان نداشت آیا به جز حوالی گودال، ساربان، راهی برای رفتن این کاروان نداشت؟ یک شهر چشم خیره و... بگذار بگذریم شهری که از مروّت و غیرت نشان نداشت آری هزار داغ و مصیبت کشیده بود اما تنور و تشت طلا را گمان نداشت دیگر لب مقدس قرآن کربلا جایی برای طعنۀ آن خیزران نداشت! ✍