eitaa logo
کانال نوحه وسینه زنی یا زینب(سلام الله علیها)
14.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
360 فایل
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها #اللهم_عجل_لولیک_الفرج_والعافیه_والنصر #هدیه_محضر_امام_زمان_عج_صلوات http://eitaa.com/joinchat/2288255007C8509f44f1f
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5857448403687965792.mp3
1.33M
روضه جانسوز شهر شام وحضرتِ رقیه سلام الله علیها _😭😭😭😭 _حاج آرمین غلامی 🔴➖➖🔴 تمام سنگ ها بر صورتم خورد چرا که دخترت کوتاه قد بود ... مرا پایِ سر عباس می زد کسی که زجر دادن را بلد بود ... در این یک هفته مشکل در نمازم ادایِ صادِ اللهُ الصمد بود *یعنی بابا دندونام شکسته* مرا در بزم نامحرم بردند گمانم فقط یک خواب بد بود در آن مجلس که ما اصلاً نرفتیم هر آنکس که مرا آن روز زَد بود شمردم زخم هایت را به خوابم حدود یک هزار و هشتصد بود همان خشتی که هر شب بالشم شد که می دانست که سنگ لحد بود *یه اشاره کنم زود برگردم ، وَ اِلا روضه نمیخواد ، فقط همین که یه دختر بچه از ناقه اُفتاد ... بعد از ناقه هی می گفت: عمه دستم ... می گفت:رقیه مادرمم می گفت دستم ... هی می گفت عمه بازوم ، می گفت : مادرم هم می گفت بازوم ... برا همین بود وقتی از دنیا رفت، زینب یاد مادرش افتاد ، آخه رقیه هم نیمه شب از دنیا رفت،برا مادرش تشییع جنازه نگرفتن ، برا این دختر هم نگرفتن، بی بی خودشون طاقت نیاوردن ، زن غساله ای آوردن، تا این بچه رو دید گفت:من دست نمیزنم، تا علتش رو نگید چرا بدن این بچه اینقدر کبوده؟ ناله ی زینب بلند شد ، فرمود : از کربلا تا شام هر جا می گفت : بابا ! تازیانه می خورد ....* حسین ....
‍ . |⇦•قدم قدم موکبارو میگردم... ویژه پیاده روی اربعین اجرا شده سال۱۴۰۱ به نفس سیدمجید بنی فاطمه ●━━━━━━─────── قدم قدم موکبارو میگردم ستون ستون دنبال یک نشونم کجای این جمعیتی که میخوام نمازمو پشت سرت بخونم مگه میشه، شبای درد و غم به سر نیاد؟ مگه میشه، حبیب من تو این سفر نیاد؟ ما رو اینجا، امام عسکری صدا زده مگه میشه، پدر صدا کنه پسر نیاد؟ میدونم، که بین زائرا میدونم، میونِ مردمی می سوزم، تو آتیش غمت ای آقا! عمود چندمی؟ لَبَّیکَ یاصاحب الزمان... شاید الان، تو جاده ای و شاید گوشه کنارِ موکبا نشستی دلم خوشه، که این قَدَر میدونم تو هم کنار من تو جاده هستی شاید الان، به زائرای تشنه آب میدی یا تو موکب مسافرا رو جای خواب میدی میشه باهم، یه بار بریم مزار مادرت مطمئنم، یه روز به این سوال جواب میدی این لشکر، به یاری خدا هر چیزی براش فراهمه از کوفه، با پرچم علی میریم تا مزار فاطمه لَبَّیکَ یاصاحب الزمان... قبول دارم، پیش تو رو سیاهم منو سیاهی لشکرت حساب کن از این سپاهِ اربعینی آقا سربازای ظهور و انتخاب کن کی میدونه، توو قلبت این روزا چی میگذرِ؟ غم غربت، یا غصه ی نبود لشکرِ؟ میدونم، که دلت ازم یه کم مُکَدَّرِ ولی آقا! همیشه بخشش از بزرگترِ میگردم، ولی مثه شما محبوبی نمی بینم آقا تا دنیا، حسینُ نشناسه من از پا نمی شینم آقا لَبَّیکَ یاصاحب الزمان... ــــــــــــــــــ
❣﷽❣ 🔳 🔳 دامن کشان رفتی گـفتـی مـیـری بـابـا(سـفـر برمی گردی۳) هیچ وقت نـگـفتی که(با سربر میگردی۳) بـمیرم چـی آوردن سـرت بـابـا الـهی بـمـیره دخـتـرت بابا سـرت بـابـا،سـرت بـابـا مـن از طـنـاب و سـلسـلـه(مـی تـرسـم بـابـا۳) از شمر و زجـر و حـرمـله(مـی تـرسـم بـابـا۳) 🔳من الذی ایتمنی(ابتاه حسین۳) حـالا کـه بـرگـشتـی(بـبـیـن پـر نـدارم۳) گـوشـواره و خـلخاـل و مـعـجـر نـدارم بـبیـن پـر نـدارم بـبیـن پـر نـدارم بابا یـک نـیـمه شـب گـم شـدم تـو راه بـابـاخـوابـم بـرد زیـر نـور مـاه مـیـون راه،میوون راه یـهـو سـواری رسـیـد( پـریـدم زخـواب۳) چنان مـوهـامـو کـشـیـد(پـریـدم زخـواب۳) 🔳من الذی ایتمنی(ابتاه حسین۳) بـابـا عـمـوم رفـتـه(بـرام آب بـیاره۳) پـس کـی عـمـو مـیـاد( دلـم بـیقـراره۳) عـمـوم بـرگـرده پـامـو نـشـون مـیـدم مـوهـامـو گـوشـامـو نـشـون مـیـدم نـشـون مـیـدم نـشـون مـیـدم عـمـوم ابـوالـفـضل کـجـاسـت(شـکـایـت کـنـم۳) کـربـلا کـوفـه شـام بـراش(حـکـایـت کـنـم۳) 🔳من الذی ایتمنی(ابتاه حسین۳) (حسین رعنایی)
🌹 🌾 🍁 اول به نبی حضرت خاتم صلوات 🍁دوم به علی شیر دو عالم صلوات 🍁سوم به گل وجودِ پاک زهرا 🍁چهارم به حسن خونجگر غم صلوات 🍁از بهر حسین آن شه کرب و بلا 🍁وآن تشنه‌ی در مقتلِ ماتم صلوات 🖤💔🖤💔🖤💔🖤 @roze_daftari ✨چهل روز است حسینم را ندیدم ✨ بلایش را به جان و دل خریدم ✨چهل روز چهل منزل اسیرم   ✨دعا کن در کنار تو بمیرم ✨چهل روز غم چهل ساله دیدم ✨ غم و اندوه دیدم ناله دیدم ✨سر پر خون تو همراه من بود   به هر جا چلچراغ راه من بود ✨همین جاغرق درغم شد وجودم ✨تن پاک ترا گم کرده بودم ✨میان نیزه ها دل با ختم من ✨ ترا دیدم ولی نشناختم من ✨اگر امروز برداری سرت را ✨ تو هم نشناسی ای گل خواهرت را ✨ز جا برخیز ای نور دو دیده  ✨ببین مویم سپید و قد خمیده ⬅️قافله رسید سر دو راهی. بشیر اومد خدمت امام سجاد ع ـ یابن رسول الله .... یه راه میره مدینه .... یه راه میره کربلا... کدوم راهُ بریم؟؟ امام فرمود بشیرقافله سالار ما عمه ام زینبه، برید از عمه جانم زینب سوال کنید..... ـ ⏪بشیر میگه اومدم خدمت دختر علی زینب.... بی بی جان مدینه بریم یا کربلا.... میگه بی بی تا نام کربلا رو شنید، اشک از چشماش جاری شد... فرمود بشیر ما رو ببر کربلا.... چهل روزه عزیزانمونو ندیدیم... چهل روزه حسینمو ندیدم.... نگذاشتن ما مجلس عزا براشون بگیریم .... ⬅️آی کربلا زینب داره میاد اون یه عالمه خاطره داره فرصت گریه کردن نداشته.... ⬅️روز اربعین قافله ای که چهل روزه بود عزیزانشونُ ندیده بودن اومدن کربلا ... 🔘آخ کاروان رسید کربلا.... ☑️این زن و بچه برا دومین بار از این ناقه ها پایین اومدن .... اما اولین بار روز دوم محرم بود... وقتی میخواستن از ناقه ها پایین بیان،،،، جوونای بنی هاشم اومدن.... هر کدوم این زن و بچه ها رو پیاده کردند.... با احترام وارد زمین کربلا شدن.... وقتی زینب میخواست از ناقه پیاده بشه ،علی اکبر اومد.، ،،،، عمه جان دستتو بده به من پیاده شو ..... عباس اومد ، زانو زمین زد ... خواهرم زینب پاتو رو زانوی عباست بزار پیاده شو ..... با چه عزت و احترامی همه رو پیاده کردن 💔اما اما اما آی کربلائیا..... 💔 روز اربعین وقتی خواستن از ناقه ها پایین بیان دیگه بچه ها کسی رو ندیدن ..... نه عباسی هست.... نه علی اکبری هست.... از بالای ناقه ها خودشونو زمین می انداختن .... هر کدوم کنار قبری رفتن... ◾️هر یکی سوی مزاری میدوید ▪️هر یکی قبری در آغوش میکشید ◾️ناگهان بانوی قد خمیده ای ▪️قد خمیده مو پریشان خسته ای ◾️گفت یارب چه سازم یا کریم ▪️رو سوی قبر که باشم یا رحیم ◾️ناگهان آمد به خود با شور و شین ▪️دید بنشسته سر قبر حسین ⬅️زینب اومد کنار قبر برادر.... 🔸(شاید درد دلش این بوده باشه) حسین جان یادته تو کربلا هر کشته ای رو می آوردی من اولین نفر بودم که از خیمه بیرون می اومدم حسین جان...... یه جا نیومدم.... (یادته داداش) اونم اون وقتی بود که دیدم بدن عزیزانم عون و جعفر رو آوردی..... حسین جان میدونی چرا نیومدم... ترسیدم چشات به چشام بیفته از من خجالت بکشی داداش.... داداش حالا بیا تلافی کن .... سراغ رقیه تو از من نگیر حسین جان .... وقتی سرتو وارد خرابه کردن .... 🔹(گریز به روضه حضرت رقیه س)..... حسین جان سراغ سه ساله تو از من نگیر داداش ⚫️آورده ام تمام عزیزانت ای حسین 🔴جز دختر سه ساله ات ای مهربان من ⚫️از من مپرس حال دل آن سه ساله را 🔴در گوشه خرابه برفت از کنار من 👇
▪️🎤روضه و دلگویه اربعین الهی کربلا تا برلب آمد مرا یاد از حسین وزینب آمد همان زینب که رویش کشته نیلی زدست دشمنانش خورده سیلی همان زینب که از جور زمانه به تن دارد نشان تازیانه همان زینب که کاره خواهری کرد ودر حق حسینش مادری کرد ▪️حالاکه متوجه شدی کدوم زینب رودارم میگم دلم می خواد دیگه ازکسی خجالت نکشی سرتو خم کنی بلند بلند برا زینب خواهر غریب حسین ناله بزن . بزار صدای ناله هاتو مادره عزادارش فاطمه بشنوه . امشب دست بچه هاشو بگیره بیاد تو مجلس ما بشینه باچشمای خودش ببینه که این جمعیت دارن برا حسینش ناله میزنن .. آی شمایی که امروز روزی ازکارو زندگیتون زدیداومدید توعزاخونه حسین نشستید میدونید امروز مادرش فاطمه چی میگه .میگه آی اونایی که امروز مجلس حسین منو زینت دادید ان شالله یه روزی منم براتون جبران میکنم .ای ن شالله شب اول قبرتون من با حسینم میام سراتونو رو زانوی حسینم میگیرم نمی زارم کسی آزارتون بده حالا می خوام کسی بیکار نباشه همه مداح بچه های فاطمه باشید امشب بمیرم الهی آخه زینب خیلی تنش خسته است اونقدربه جرم عاشقی برادرتازیانه خورده تنش خیلی کبوده خیلی درد میکنه ای کاش فقط گرسنگی بود تحمل میکردن فقط تشنگی بود تحمل میکردن همه اینا بمونه .خدا میدونه هروقت صدای بچه های بی بابا بلند می شد تا میگفتن بابا .بجای اینکه نوازش کننو تسلیت بگن سیلی میزدن اونقدر باسیلی میزدن یاالله یاالله . می خوام روضه بخونم هرکی هر حاجتی داره دستاشو بلند کنه خجالت نکشه اگه اینجا نگیری مراد دلتو نگیری شایدجای دیگه بهت ندن. کاروان خسته ی زینب آروم آروم خسته ی خسته به یه دوراهی رسید یه طرف میرفت کربلاو یه طرف هم میرفت مدینه . ساربان اومد کنار امام سجاد صدازد یابن الرسول الله . شما رو کجا ببرم . ببرم کربلا یا ببرم مدینه ؟ فرمود ساربان خدامیدونه قافله سالارما عمه سادات ما زینبه . اومد کنار زینب ایستاد صدازد بی بی جان .شمارو کجا ببرم . کربلا یا مدینه تا این جمله روشنید صدای ناله زینب بلند شد .فرمود ساربان اگر میتونی یه باره دیگه مارو از کناره قتلگاه عبور بده (.میدونی چرا) . آخه این بچه ها خیلی وقت بابا شونو ندیدن نگاه کن چی جوری دارن برا بابا شون ناله میزنن همین که اومدن .راوی میگه دیدم این بچه های بی بابا خودشون مثل برگ های زرد پاییزی از بالای شتران به زمین انداختن هرکدوم دارن کنار یه قبری میرن یه نگاه کردن دیدن زینب اومد کنار یه قبری ایستاد یه نگاه کرد دیدروی این قبرنوشته این قبرقبره حسین غریبه .تافهمید این قبر حسینشه. خودشو انداخت روقبر برادر .صدازد حسین من .بلند شوداداش اگه خواهرتو ببینی نمیشناسی .داداش خیلی دلم می خواس اینجا نامحرم نبود من پیراهنمو بالا میزدم جای تازیانه هارو نشونت میدادم .داداش آخه هروقت می خواستن بچه هاتو بزنن من میومدم جلوی تازیانها نمیزاشتم بچهاتو بزنن بلند شو نگاه کن اینا همه اون اماناتیه که به من دادی . همه را بردمو سالم بر گردوندم اما حسین من تو روبه حق مادرمون فاطمه دیگه سراغ سه سالتو ازمن نگیر . آخه من اونو خرابه جا گذاشتم . رقیه رو با خودم نیاوردم داداش .نبودی خرابه حسین جان آخه این بچه اونقدر بابا بابا گفت غریبانه جان داد ♻️دلگویه مازنی براربوین چتی بمومه تینار عمه بمیره رقیه هاکرده مره داغدار وره سر بشتمه خرابه کنار عمه بمیره مره گته عمه کوعه ته برار
لالا کن دخترم دورت بگردم.mp3
2.59M
شماره 691 کانال نوحوا علی الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ لالاکن دخترم دورت بگردم لالا کن خسته ای عمه میدونه یه دنیا غم توی چشمات اسیرن لالا کن دنیا اینجور نمی مونه برات قصه بگم خوابت بگیره بگم از بحر خوبی های حیدر شاید یادت بره این لحظه ها رو شاید بیرون بیای از فکر معجر من هر کاری میکنم آروم نمیشی دلت خونه برات عمه بمیره اگر نازت نکردم سوخته موهات عزیزم میدونم دردت میگیره ▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه لالاکن دخترم دورت بگردم لالا کن خسته ای عمه میدونه یه دنیا غم توی چشمات اسیرن لالا کن دنیا اینجور نمیمونه بمیرم واسه ت هر بار گریه کردی اومد اشکات روی زخمای گونه ات تو اینقدر دست به پهلو هات گرفتی دیگه می شناسمت با این نشونت بیا و سر روی شونه ام بذار که یکم آروم بشه قلب دوتامون بزار دستاتو توی دستای عمه تموم میشه یه روزی این غصه هامون ▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه تو اینقدر داد زدی بابا کجایی دیگه توی صدات جوهر نداری همش میری یه کنج آروم می شینی ولی من که میدونم بی قراری شبا از بس که موندی تو گرسنه بمیرم رنگ رخسارت پریده نمیشه باورم که مثل مادر با این سن کمت موهات سپیده چقدر سخته برام وقتی می بینم روی دستای تو ردِ طناب عزیزم موندی اینقدر زیر آفتاب رنگ صورتت مثل ربابه ▪️عزیز دل بابا رقیه عزیز دل بابا رقیه
راهیان کربلا آمدند شام بلا.mp3
1.32M
شماره 720 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ راهیان کربلا آمدند شام بلا از آن همه کینه،دل ها همه خون است زینب غمدیده،افسرده محزون است ▪️امان ز شهر شام بی قراران حسین پرده داران حسین در انتظارند در دروازه ی ساعات طفلان بی بابا، با عمه ی سادات ▪️امان ز شهر شام کرده مردم ازدحام جای عرض احترام مردم شهر شام،شد کارشان دشنام سنگ می زدند از کین،آن جا ز روی بام ▪️امان ز شهر شام دست آن ها با طناب بسته بود اهل عذاب اهل حرم گشتند،از این سفر خسته دشمن ز ظلم و کین،دستان شان بسته ▪️امان ز شهر شام محرم اسرارها دیده اند آزارها بهر گل زهرا، همه عزادارند در دست دشمن ها،از کین گرفتارند ▪️امان ز شهر شام بر روی نی نور عین رأس پر نور حسین رأس حسین در شام،خورشید تابان بود بهر حسین جاری،اشک یتیمان بود ▪️امان ز شهر شام شامیان بی حیا مردم دور از خدا بس که جفا کردند،جان ها همه بر لب خون گریه می کردند،سکینه و زینب ▪️امان ز شهر شام
📋بررسی شخصیت (هنده) و (ام حبیبه) که در روضه ها بارها و بارها نام این دو تن شنیده شده است!🎤《از سلمان فارسی نقل شده است که روزی در مدینه، عبدالله بن عامر یهودی را که از تجار معروف عرب بود، دید. همراه او دختری بود به نام هنده، که در اثر یک بیماری مادرزادی، نابینا و فلج بود. او برای درمان دخترش، پزشکان فراوانی را تجربه کرده بود، ولی نتیجه ای نگرفته بود. به همین جهت، با راهنمایی سلمان فارسی، در شهر مدینه، به خانه حضرت علی(ع) رفت تا در این خانه شفا یابد. وقتی وارد خانه امام علی(ع) شدند، و ماجرا را شرح دادند، امام حسین(ع) به درخواست امام علی(ع) ظرفى را پر از آب نمود و دست مبارک خود را در آن نهاد. سپس هند را کنار آن آب آوردند او از آب آن ظرف به بدنش مالید و پاشید و به طور کامل سلامتى خود را باز یافت از آن پس افتخار کنیزی در خانه امام حسین(ع) را پیدا کرد. بدین ترتیب، هنده با دستان کوچک امام حسین(ع) شفا یافت. پدر هند گفت : یا علی(ع)! می شود یک منّتی بر من بگذاری واین دخترم را چند ماهی برای کنیزی قبول کنی که با بچّه های شما تربیّت اسلامی شود؟!!! حضرت(ع) نیز قبول کرد. عبدالله بن عامر مسلمان شد و به شام رفت، و بعضی از شامیان از اقوام و دوستان، نیز همان جا به اسلام رو آوردند و بعدها نیز کسانی که به مدینه آمدند و سلامتی دختر را دیدند، مسلمان شدند. هند در این خانه ماند و قدری بزرگ شد و تا این مدت هم بازی زینب کبری(س) بود. تا اینکه پدرش بعد از مدتی او را از این منزل به شهر خود برد، و برخی می گویند که تا شهادت امام علی(ع) کنیز خانه علی(ع) بوده است و پس از شهادت حضرت علی(ع) برای کنیزی به خانه امام حسن(ع) رفت. به هر حال؛ در زمان خلافت معاویه به حسب تقدیر سر از شام در می آورد و با یزید ازدواج می کند!! امّا به جهت آن که همه خاطرات دوران کودکی و نوجوانی او متعلق به شهر مدینه و خانه اهل بیت(ع) بود، سخت به این خانه دل بسته بود. او که در شهر شام بود و از داستان حوادث کربلا خبری نداشت؛ يك وقت بر سر زبانها افتاد كه جماعتى از اسيران خارجى به شام آمده اند. اين زن از يزيد درخواست كرد به ديدار آنها برود ويزيد اجازه داد! شب فرا رسيد، فرمان داد تا كرسی اى در نصب كردند و او بر كرسى قرار گرفت و حال رقت بار آن اسيران او را كاملا متاثر گردانيد. هند سؤال كرد : بزرگ شما كيست؟ حضرت زینب(س) را نشان دادند. گفت : اى زن اسير، شما از اهل كدام دياريد؟ فرمود: از اهل مدينه! آن زن گفت عرب همه شهرها را مدينه گويد؛ شما از كدام مدينه هستيد؟ فرمود : از مدينه رسول خدا(ص )! آن زن از كرسى فرود آمد و به روى خاك نشست و گفت : اى زن اسير! تو را به خدا قسم مى دهم آيا هيچ در محله بنى هاشم آمد و شد داشته اى؟ حضرت(س) فرمود : من در محله بنى هاشم بزرگ شده ام! آن زن گفت : اى زن اسير، قلب مرا مضطرب كردى! تو را به خدا قسم مى دهم، آيا هيچ در خانه آقايم اميرالمؤمنين(ع ) عبور نموده و زينب(س) را زيارت كرده اى؟ حضرت زينب(س) ديگر نتوانست خوددارى بنمايد، صداى شيون او بلند شد فرمود : حق دارى زينب را نمى شناسى، من زينبم! در این هنگام هند بیهوش بر زمین افتاد. پس از آن که به هوش آمد حضرت زینب(س) به بالین او آمد و فرمود : اى هند برخیز و به خانه ات برو که من مى ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند. هند خود را به کاخ یزید رساند و خطاب به یزید گفت : وای بر تو ای یزید! تو آل رسول(ص) را در خرابه جا داده ای؟! از آن پس او یزید را برای همیشه ترک کرد و رفت!》 📚جواب :👇 در مورد جریان هند همسر یزید آنچه در منابع آمده، این است که وی دختر عبدالله بن عامر بن کریز بن ربیعه بوده که کنیه اش ام کلثوم می باشد که در اشعار یزید ذکر شده است : 《اذَا اتکأتُ عَلي الأَنماطِ فِی غُرفِِ، بِدَیر مَرانَ عِندِی اُمّ كُلثُوم》 هیچ غمی نیست، وقتی که در دیر مران در غرفه‌ها بر تخت تکیه بدهم و آغوشم ام‌ کلثوم باشد. هند بعد از اینکه متوجه شد، اسرای حاضر در شام، اسرای آل رسول(ص) هستند، به مخالفت با یزید پرداخت و او را مجبور کرد که رفتارخود را نسبت به اسرای کربلا تغییر دهد! همین! یعنی در مورد هند دختر عبدالله، همسر یزید، همین اندازه، در موردش در تاریخ گنجانده شده است و پیش از این جریان و بعد از این جریان، مطلب زیادی در موردش نیست! 👤خوارزمی می نویسد : بعداز ورود اسرای کربلا به شام، یزید لعین دستور داد به اینکه؛ سر مطهر امام حسین(ع) را بر سر در خانه اش بياويزند و به اهل بيت امام حسين(ع) دستور داد تا وارد خانه اش شوند. 《فَلَمَّا دَخَلَتِ النِّسْوَةُ دَارَ يَزِيدَ لَمْ يَبْقَ مِنْ آلِ مُعَاوِيَةَ وَ لَا أَبِي سُفْيَانَ أَحَدٌ إِلَّا اسْتَقْبَلَهُنَّ بِالْبُكَاءِ وَ الصُّرَاخِ وَ النِّيَاحَةِ عَلَى الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَلْقَيْنَ مَا عَلَيْهِنَّ مِنَ الثِّيَابِ وَ الْحُلِيِّ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ
حاج آقا دارستانی ◆ ◼️ توبه رسـول تــرک ◼️ چی شد رسول ترک برگشت؟ لاتی که توی تهران کل سال غرق می خورد . دهه محرم ۹ شب عرق می خورد فقط شب عاشورا نمی خورد .اونم می گفت : حسین جان چون عرق خانه ها، بسته است عرق نمی خورم و الا می خوردم . رفیقاش می گفتند: رسول تو که تو خونه ات گالن، گالن، عرق کنار داری چرا خالی می بندی؟ عرقش را می خورد از امام حسین علیه السلام هم نمی تونست بگذرد .گناهش را میکرد؛ اما حیفش می آمد شب ها برای امام حسین علیه السلام سینه نزند؛ گریه نکند؛ هرشب می آمد تو این مسجد بازار تهران دهانش را آب میکشید ، می رفت توی هیئت. چندین سال میان دار بازار هیئت تهران بود. یک سال هیئت امنا نشستند گفتند: نمیشه که ؛ آبرو برای هیئت ما نگذاشته، رسول ترک کل سال و عرق می خورد دهه محرم ۹ شب عرق می خورد و فقط یک شب عاشورا نمی خورد دهانش راهم تو حیاط آب میکشه، فکر میکند پاک شده، امشب که شب اول محرم است از در هیئت آمد تو به او می گوییم برو یک هیئت دیگر! شب اول رسول آمد تو حیاط دهانش را آب کشید آمد تو حسینیه دید همه چپ چپ نگاهش میکنند، فهمید یک اتفاقی افتاده ، هیئت امنا صدایش کردندبیا، آمد؛ گفتند: آقا رسول میشه هیئت ما نیای!، گفت : برای چی؟ شب اول محرم است. ما سینه باید بزنیم. گفتند: نه هیئت ما نیا. برو یک هیئت دیگر، تو آبرو برای هیئت ما نگذاشتی؛ همین الان هم تو مستی! تو دهانت را آب کشیدی آمدی اسم هیئت را عوض کرده ای! رسول یک نگاه کرد به هیئت امنا گفت: یک سوال دارم مگر هر گله ندارد؟ گفتند چرا ! چوپان که از سگ سود نمی برد که ، تمام سود چوپان تو گوسفندانش است. این سگه فقط دور گله پارس میکند که کسی تعرضی به گوسفندان نکند. بگذارید من تو این هیئت امام حسین علیه السلام سگ امام حسین علیه السلام باشم . دور این بچه هیئتی ها بگردم ، آژدانی ، شهربانی، خواست اینا رو بزنه ، نگذارم . منو از هیئت بیرونم نکنید . من جایی ندارم بروم . گفتند نه ؛ هیئت سگ بی حیایی مثل تو نمی خواهد . آقا تا این جمله رو گفتند؛ از جا پا شد یک نگاه کرد به طرف کربلا ؛ گفت: حسین جان چهل ساله تو عرق خانه ام یکی بهم نگفت بالای چشمت ابروست! اما تو می خانه تو حرمت منو شکستند. رفت خونه در را بست. شب عاشورا سحر دید در میزنند در را که باز کرد. تا دید رسول گفت : چی شده نصف شب آمدید در خونه من. دید هفت تا هیئت امنایی ایستاده اند، گفتند: آقا رسول صبح عاشوراست می خواهیم دسته ببریم بیرون ، دسته میان دار می خواهد ؛ میان دارش هم تو هستی؛ گفت: الکی حرف نزنید ، شما مرد آمدن نبودید ؛ راستش را بگوئید برای چی آمدید؟ گفتند : رسول ما هفت تا یک خواب دیدیم ؛ گفت: چی دیدید؟ گفتند خواب دیدیم کربلا شده، چه پر بلا شده ؛ یک طرف خیمه های سیدالشهدا علیه السلام یک طرف خیمه های یزیدیان؛ گفتیم : برویم آقامون را یاری کنیم، رفتیم رسیدیم به خیمه سیدالشهدا علیه السلام این گوشه خیمه را زدیم بالا، برویم تو یک با صورت تو دنبالمان کرد .گفتیم: خاک عالم به سرمان چهل ساله خونمون را سیاه پوش کردیم هنوز سگ در این خانه نشدیم ؛ این رسول ترکه عرق خور، به یک جمله ببین کجا رسیده است؛ گفت: راست میگویید؟ گفتند: آره! جان امام حسین علیه السلام؟ گفتند آره؛ همچین با کله میزد تو این کنده در ! میگفت: حسین من نمیدونستم تو رسول ترکه عرق خور را دوستش داری ! من اگه می دونستم تو منو دوست داری که لب به این نجاست ها نمیزدم... ✨🌹✨ ■ ■ ➯
دنیا بدون تو عذابه رو دست من جای طنابه تموم گلهاتو آوردم اما یکی موند تو خرابه جای کبودی رو چشامه سوغاتیه کوفه و شامه چادر خاکی رقیه ببین داداش شال عزامه هر کاری کردم که بمونه اما نشد اما نشد اما نشد نمیره زیر تازیونه اما نشد اما نشد اما نشد خواستم سر تو رو نبینه اما نشد اما نشد اما نشد برگرده با من به مدینه اما نشد اما نشد اما نشد غریب مادرم کجایی _ حسین من ۳ شده تنم پر از کبودی هرجا که بردنم تو بودی سر تو رو به روی نیزه با سنگ می زد زن یهودی غارت شد انگشتری تو غارت شده روسری من حتی زن یزید دلش سوخت به حال بی معجری من خواستم که تو قران نخونی اما نشد اما نشد اما نشد خواستم نشه لب تو خونی اما نشد اما نشد اما نشد گفنتم بهش که بسه دیگه اما نشد اما نشد اما نشد رقیه نشنوه چی میگه اما نشد اما نشد اما نشد غریب مادرم کجایی _ حسین من ۳ بازم به قتله گاه رسیدم صدای مادر و شنیدم چهل سالم بگذره اینجا یادم نمیره که چی دیدم اینجا بریده شد سر تو جلو چشای خواهر تو همینجا بود بوسه گرفتم من از رگای حنجر تو داد میزدم نشین رو سینه اما نشد اما نشد اما نشد چون داره مادرم می بینه اما نشد اما نشد اما نشد من هرچی التماس می کردم اما نشد اما نشد اما نشد خواستم به خیمه بر نگردم اما نشد اما نشد اما نشد غریب مادرم کجایی _ حسین من
ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من قدم خمیده برنگشتی / موم سفیده برنگشتی رفتی سفر اما تا حالا / حنجر بریده برنگشتی درد و دل زیاد نکردیم با هم من و تو یه کوه دردیم با هم دست نداری که منو ناز کنی پا نداری که بگردیم با هم نیاوردم به روت اما نمیشه بمونم تا ابد تنها نمیشه تو نیستی پس منم از دنیا میرم سر خونی واسم بابا نمیشه چهل منزل... دست قاتل بودی برگشتی حیف... ای کاش کامل بودی٢ ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من -------------------------------- خار مغیلان زیر پامه / رو سرم آتیش بامه گوشواره های یادگاری / تو گوش دخترای شامه سنگ شامی به هر آواره خورد سیلی ها به گوشای پاره خورد راستی دیدم توی بازار شام چشای رباب به گهواره خورد با دست بسته بردن دخترت رو سفید کردن موهای خواهرت رو عصای پیرمردا کم بود انگار پیرزنها به سنگ بستن سرت رو بازار شام بدتر از گودال بود رباب گریون حرمله خوشحال بود٢ ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من -------------------------------- ادامه در همین سبک👇 هر جا که افتادم رسیدن نازی از موهام کشیدن رفتی و کار دخترت شد پا به پای اسبا دویدن زجر که آرزو رو از من گرفت گل سر نه مو رو از من گرفت نمیدونم چرا سیلی که زد سراغ عمو رو از من گرفت؟ میبردم اسمتو سیلی میخوردم میزد اما باز اسمت رو میبردم سه ساله کشتنش زحمت نمیخواست نمیزد باز من از دوریت میمردم بس کن ای زجر من که زمین گیرم برگردونم بابامو میبینم٢ ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من -------------------------------- هر شب رو نیزه سر میذاری تو مگه دختر نداری سوغاتی گوشواره نخواستم کاشکی برام معجر بیاری بده طفلی دست به دیوار بره پا برهنه بین انظار بره بده واسه ی یه پرده نشین با لباس پاره بازار بره نمی‌تونم بگم حالم خراب نیست حالا دردی که دارم درد آب نیست ایشالّا بویی که موهات گرفته بوی خونِه بابا بوی شراب نیست تو آغوشم حالا که سر داری نازت کردم فکر کن مادر داری٢ ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من -------------------------------- امشب مگه مهمون نداری/ درهمی سامون نداری من خیزرون خوردم عزیزم / تو چی شده دندون نداری؟ غصه خوردی مثل شمع آب شدی اضطراب کشیدی بیتاب شدی تا میخواست یکم چشات خواب بره داد زدن سر تو بد خواب شدی چه موهایی سفید کردی یه روزه از آتیش دلت عالم می‌سوزه لباست پاره شد غصت نباشه میگم عمه برات چادر بدوزه سعی کن از خاک... باباتو بر داری حالا دیگه... امشب بابا داری ای وای من مظلوم آقای من٣... ای وای من -------------------------------- علیها السلام عليها السلام عليها السلام 🔹سبک👇
  هفت مصیبت جانسوز شام از زبان امام سجاد (ع) کاروان عاشورا پیام آوران نهضت حسینی بودند. از امام سجاد (ع) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! امان از شام! طبق روایت دیگر امام سجاد (ع) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام هفت مصیبت بر ما وارد کردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود. در اینجا به گوشه ای از مصائب حضرت اشاره می شود. مصیبت ها و توهین های صورت گرفته در شهر شام به خاندان اهل بیت (ع) و کاروان اسرای کربلا به حدی بود که در روایت داریم، از امام سجاد (ع) پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟ در پاسخ ۳ بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام! امان از شام! طبق روایت دیگر امام سجاد (ع) به نعمان بن منذر مدائنی فرمود: در شام ۷ مصیبت بر ما وارد کردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود: ۱. ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزه ها احاطه کردند و بر ما حمله می کردند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل می زدند. ۲. سرهای شهداء را در میان کجاوه های زن های ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس (ع) را در برابر چشم عمه هایم زینب و ام کلثوم (ع) نگه داشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم (ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه (س) و فاطمه (س) می آوردند و با سرها بازی می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم سُتوران قرار می گرفت. ۳. زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامه ام افتاد و چون دست هایم را به گردنم بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند. ۴. از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار چرخاندند و می گفتند: «ای مردم! بکُشید این ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند!» ۵. ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها می گفتند: این ها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر، خندق و.. .) کشتند و خانه های آن ها را ویران کردند. امروز شما انتقام آن ها را از این ها بگیرید. ۶. ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند، ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت. ۷. ما را در مکانی اسکان دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شب ها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم. اهل بیت (ع) نهایتا در اول ماه صفر به شام رسیدند و در مسجد اموی این شهر با یزید روبرو شدند، خطبه های امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س) و توهین ها و جسارت های صورت گرفته به سر بُریده امام حسین (ع) و اسرای اهل بیت (ع) از جمله اتفاقات شام است .
1_5449997978.mp3
14.34M
بگوشم میاد صدایی از صحن و سرای حسین سلام و صلوات خدا بر گریه کنای حسین وصل الله علی ال/باکین علی الحسین یاتارالله وبن ثاره خدا برا تو روضه داره سینه زنا که دم میگیرن اشکای مادرت میباره چرا عمامه ای بر سر نداری بمیرم من ،مگر مادر نداری برادر جان سلیمان زمانی چرا انگشت و انگشتر نداری حسینم وا حسینم وا حسینا کتیبه زدن ملائک، توو عرشِ خدای حسین سلام و صلوات خدا بر گریه کنای حسین وصل الله علی ال/باکین علی الحسین یاتاراللهِ وبن ثاره بیاد حضرت عقیله دسته دلم با این دوبیتی بازم به شش گوشه دخیله گلی گم کرده ام میجویم او را به هر گل میرسم میبویم اورا اگر جویم گلم در این بیابان به آب دیدگان میشویم او را حسینم وا حسینم وا حسینا
🖤 روضه حضرت زینب سلام الله علیها و ماجرای ام حبیبه در کوفه_ کربلایی حسین طاهری 🏴 ایام اسارت نذر کرده بود تا استاد قرآنش رو پیدا کنه هر کاروانی وارد کوفه بشه نان و خرما براشون ببره .. قافله‌ی اسرا رو که میارن نان و خرما بخش کنه بینشون .. مثل همیشه قافله که وارد کوفه شد شاگردان این زن اومدن نان و خرما پخش کردن .. دیدن یه خانم دوید بین بچه ها نان و خرما رو از دست بچه ها میگیره .. تعجب کردن آخه همیشه اسرا از این کار خوشحال میشدن، چیه این زن نان و خرما رو از دست بچه ها پس میگیره؟! .. شروع کرد نان و خرماها رو از دست بچه ها گرفتن هی زیر لب میگه ان صدقه علینا حرام .. ای روزگار .. کل کوفه صدقه خوره علی بودن چه روزگاری شده .. نان و خرماها رو جمع کردن اومدن پیش ام حبیبه، گفتن خانم یه قافله ای وارد شد ما نان و خرما رو که پخش کردیم یه خانمی نان و خرما رو از دست همه گرفت! فرمود صدقه بر ما حرامه.. ام حبیبه تا شنید بلند شد چادر سر کرد بیرون اومد خودش رو سریع رسوند به قافله .. گفت به من بگید بزرگ قافله‌تون کیه؟! دید با دست همه یه خانمی رو نشون میدن .. اومد مقابلش ایستاد گفت خانم من نذر دارم، هر قافله ای میاد تو کوفه نان و خرما پخش میکنم .. من شاگرد کلاس درس قرآن زینب بنت علی در کوفه بودم .. از موقعی که بین من و خانمم فاصله افتاده نذر کردم نان و خرما میدم به اسرا تا خانمم رو ببینم .. دیدن خانم یه نگاه کرد، گفت ام حبیبه نذرت قبول من تو رو شناختم .. اما تو حق داری منو نشناسی .. دیدن داره هی نگاه می‌کنه .. ام حبیبه من زینبم .. باور نکرد .. گفت من خانمم رو خوب میشناسم، یه نشونه داره خانم من، بدون برادرش جایی نمیره !! اگه تو زینبی حسین کجاست .. دیدن زینب داره نگاه می‌کنه .. ام حبیبه داداشم اینجا بالای نیزه هاست .. سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها اسکتوا گفت‌ و عوالم همگی لال شدند ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها *پیرمردای کوفه گفتن این صدای آشناست .. این صدا، صدای علیِ .. * سال ها پیش در این شهر بزرگى مى کرد آه دیگر خبری نیست از آن عزت ها بین این شهر بنا بود که مهمان باشد اُف بر این رسم پذیرایى و این دعوت ها شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى دست بسته برسى ، مى شکند حُرمت ها دختر پرده نشین علی و فاطمه را نگهش داشته کوفه سرِ پا ساعت ها لااقل کاش اباالفضل برایش می ماند با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها خارجى زاده که گفتند دلش سوخت ولى قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها داشت‌ مانند علی خطبه ی غرّا می خواند سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها دست بر شانه‌ی طفلان حرم می گیرد آنکه خم بود به پایش همه ی قامت ها می دوَد تا که کسى نانِ تصدّق نخورد آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها شد قبول اُمّ حبیبه ! همه نذرى هایش خانمش آمده در کوفه پس از مدت ها *چه خانمی .. قد خمیده .. صورت سوخته .. سر شکسته .. دست بسته .. آی زینب ..* اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها روز از شدت گرما و شب از سرمایش پوست انداخته بودند همه صورت ها سَر که افتاد زمین زود برَش داشت رباب چون‌ دگر گیر نمى آمد از این فرصت ها این طایفه تا به حال از کسی تمنایی نکردن .. خانم ام کلثوم سلام الله ، امام سجاد علیه السلام یه بار یه خواهش از این نانجیب ها کردن که ای کاش نمی‌کردن .. خانم فرمود اگه میشه اینا به هوای این سرها به ما نگاه میکنن از یه محله های خلوتی ما رو عبور بدید .. ما آل الله هستیم .. قافله رو بردن سمت بازار .. همه رو صدا زد گفت بیاید خارجی ها اومدن .. ای وای .. ای گریه کن ها برا مرد تصورش هم اذیت می‌کنه نگاه کسی به قد و قامت ناموسش بیفته .. میگه سر بریده چشم باز کرد تو مجلس عبیدالله، دیدن چشم ابی عبدالله داره می‌چرخه تو مجلس، تا رسید به زینب چشماش رو بست .. سایه‌ی خواهر من را زن همسایه ندید .. زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند بین جمعیت و انزار خدا رحم کند ای حسین ..
. |⇦•از قوم‌ ما کسی... و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام یونس سمیعی ●━━━━━━─────── الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم *آقاجان یابن الحسن!شما خودتون فرمودین: یا جَدّاه! اگه اشک چشمم تمام بشه من برای شما خون گریه می‌کنم... امام رضا علیه السلام فرمود: اونقدر ما برا جدمون گریه می‌کنیم پلک‌ هامون زخم میشه... گریه‌های شما کجا و گریه ما کجا؟! عالِمی در عالَم رویا از امام زمان (عج) سؤال کرد، یا صاحب الزمان! فرمودید: خون گریه می‌کنم، برا کدوم مصیبت کربلا خون گریه می‌کنید؟ مصیبت علی اکبرِ؟ گفت علی اکبرم خون گریه می‌کنه. مصیبت عباس ِ؟ فرمود عمو جانمون هم خون گریه می‌کنه. آقا کدوم مصیبتِ؟ صدای نالش بلند شد، صدا زد: امان از اسیری عمه جانمون زینب… آخه گفت: داداش! حسینم!* از قوم ما کسی به اسارت نرفته بود حتی کسی به بزم جسارت نرفته بود *ببین روزگار زینب به کجا رسید! دیدن اُمّ حبیبه داره نذری میده، تا لقمه در دهان این بچه ها گذاشت. سریع گرفت بی بی زینب، گفت: صدقه بر ما حرام است. اُم‌حبیبه گفت: خانوم من نذر دارم هر اسیری تو کوفه میاد غذا بدم. خانوم فرمودن: براچی نذر کردی؟ گفت نذر کردم یه بار دیگه خانومم زینب رو ببینم. اُم‌حبیبه کنیز خانه ی زینب بوده، بعد گفت شما را از کجا آوردند؟ بی بی گفت: ما از مدینةُ النبی شهر پیغمبریم. یهو بهم ریخت،گفت: کدوم محله؟ گفت: بنی هاشم، دید این سبد نون رو رها کرد گفت: خانوم! بگو ببینم خانومم زینب رو می‌شناسی یا نه؟! یه وقت صدا زد اُم حبیبه! حق داری زینبت رو نشناسی، من زینبم. گفت: باورم نمیشه، چرا؟ آخه زینب هرجا می‌رفت با حسینش میرفت، پس کو حسینت؟! گفت سرت رو بالا بیار اون سری که رو نیزه داره میدرخشه سر حسین منه... حسین جان! چقدر دلم برا حرمت تنگ شده... از همین جا دلت رو روونه ی کربلا کن. "اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین."  ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
AudioCutter_روضه خانگی - حضرت زینب(س) - 1465.mp3
7.54M
|⇦از قوم‌ ما کسی... و توسل به کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حجت الاسلام یونس سمیعی ●━━━━━━─────── پیامبر اکرم صلوات الله علیه هر کس بر مصیبتهای این دختر (زینب) بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش،حسن(ع) و حسین(ع)، گریسته باشد.
‌⚫️روضه جانسوز_ماجرای ام حبیبه و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج مجید سبزعلی⚫️ ➖⚫️➖➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️ السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ السلام علیک یا اخیک الشهید ابوالفضل العباس " نام زینب در شئون زندگی گل می کند در دل عشاق ایجاد تحول می کند مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست در مقام ذکر با زینب توسل می کند بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد آقا نشد هرآنکه گدای شما نشد مقصود از تکلم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عز و جل خونبها نشد در خلقتش زمین و مکانهای محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد .... ما گندم رسیده ی شهر ری توایم شکر خدا که نان تو از من جدا نشد یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم حالا که کربلای تو روزی ما نشد *داداش* داغ تو اعظم است تحمل نمی شود در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد شاعر:علی اکبر لطیفیان ایام شهادت ابی عبدالله و شهدای کربلا ، روضه،روضه ی عمه ی سادات حضرت زینب یااباعبدالله؛ وارد کوفه شدن کنیز ام حبیبه اومد گفت خانم یه مشته زن و بچه اومدن،لباسا همه پاره،پای برهنه،خیلی گرسنه اند، ام حبیبه یه زنبیل پر از نان و خرما کرد گفت ببر،کنیزه اومد تو کاروان خرماها رو دادن،بچه ها همه گرسنه" خانم کلثوم اومد نون و خرماها رو از دست بچه ها گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه ...." برگشت، (قدیمیا وقتی کارد به استخوانشون میرسید به دو نفر توسل میکردن بعد از عاشورا،یکی حضرت صغری،یکی هم روضه ام حبیبه)گفت نون و خرماها رو برگردون،ام حبیبه تعجب کرد گفت مکه تو نگفتی اینا گرسنه ان،چند روزه غذا نخوردن؟گفت خانوم،تا نون و خرماها رو دادم دست بچه ها یه خانمی اومد گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه" بلند شد از جا گفت صدقه فقط به یه خانواده حرامه"اونم بنی هاشمیان ...." اومد خود ام حبیبه با گریه زنبیلای نان و خرما رو آوردن از بچه ها سوال کرد بزرگ شما کیه؟همه یه خانم قد خمیده رو نشدن دادن؛همه زینب و نشون دادن ..." اومد ام حبیبه،گفت چرا این نان و خرماها رو نزاشتید بچه ها بخورن؟گفت صدقه بر ما حرامه" گفت خانم جان صدقه نیست نذره ...."گفت ام حبیبه نذرت چیه؟گفت نذر من اینه هر کاروانی اومد تو این شهر نان و خرما نذر می کنم،نذرم اینه یه دفعه دیگه خانمم زینبو ببینم ..." یه موقع زینب صدا زد ام حبیبه" نذرت قبول شد ... من زینبم ...." گفت اگه تو زینبی چرا قدت خمیده؟چرا موهات سپید شده؟باورم نمیشه تو زینبی ،اون زینبی که من میشناسم"هیچ موقع از حسین جدا نمیشد ..." یه موقع عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب صدا زد ام حبیبه اون سری که بالا نیزه ست سر حسینه ...." حسین لذا چند روز اهل بیت ابی عبدالله رد تو یه خرابه ای نگه داشتن،نه بامی نه در " ده هزار نفر نوشته مرحوم اشتهاردی شهر رو محاصره کرده بودن گفتن الان جیگر بچه های حسین رو میسوزونیم"چی کار کردن؟شروع کردن غذا پختن ...." بچه ها زینب و میگرفتن،عمه ما گرسنمونه ...." زخانه ها بوی طعام می آید ..... اینم برا شهدا،شهدای مدافع حرم زینبی؛ دارن حرکت می کنن،یه موقع زینب دید شمر و زجر ابن قیس و سنان و دیگر نانجیبا دارن به رباب میخندن ...." آخ آخ ..... یه نگاهی کرد حضرت زینب دید رباب دستاشو داره تکون میده ،اما خوابه ...."گفت خانم جان،رباب،همسر برادر بیدار شو ببین این نانجیبا دارن بهت میخندن ....." گفت خانم جان خوابم برد ؛ خواب علی اصغر و دیدم..... خواب دیدم علی اصغر تو بغلمه،دارم براش لالایی می گم ..... دستمو تکون میدادم ........." حسین .......... غم عشقت بیابون پرورم کرد ....... هوای وصل بی بال و پرم کرد ...... ای دل .....ای دل ..... به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد ...... دلم را هر چه میخواهی بسوزان تنم را هرچه میخواهی بلرزان ولی در کوچه های کوفه و شام .... به پیش چشم نامحرم مگردان ... حسین ......... ➖➖➖➖➖➖➖➖
. |⇦•نوا از نینوا می رفت... و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج‌مهدی صالحی کرمانی ●━━━━━━─────── شب شددیدم عده ای کنیز اطراف یه خانم مجلله ی رو گرفتن دارند میارن. بی بی زینب تا چشمش افتادبه این‌خانم بلند شدند رفتن بین بچه ها نشستن چادر رو صورت کشیدن. الهی بمیرم برات زینب. کار به جایی رسیده بود با دستشون صورتشون رو پوشانده بودن الله اکبر هنده آمد روی کرسی مخصوص که گذاشته بودند نشست اما دیدند بر خلاف دیگران که بهشون زخم زبان میزدن این خانم شروع کرد دلداری دادن از خدا گفتن از زمان قضاو قدر گفتن حرفاشو زد رو کرد بعدرو‌کرد به خانوما، خانم ها بزرگ تر شما کیه؟ یه چندتا سوال ازش دارم بی بی زینب رو نشونش دادن. یکی گفت: عمه جان! خانم ادب داره جوابشون رو بدید. جواب ابن زیاد رو زینب نمی داد. یزید با اون همه شکوه وجلالی که براخودش درست می کرد بی بی فرمودند: من اصلا ننگم میاد با تو حرف بزنم. دنیا من رو کشونده اینجا با تو روبه رو شدم من ننگم میاد با توی یزید حرف بزنم.. دختر علی است، دختر حضرت زهراست... اینجا گفتند: خانم جان این خانم فرق می‌کنه جوابشون رو بدین. رو کرد به بی بی زینب... خانمِ اسیر! بگو بدانم شما از کدام شهر و دیارید؟ بی بی فرمودند: ما از مدینه ی پیغمبریم.هنده تا نام رسوالله و مدینه را شنید ادب کرد از روی کرسی بلند شد نشست روی خاکای خرابه صدا زد: خانم! اسم مدینه رو بردی من چندسال تو مدینه بودم خاطرات خوبی دارم، دوستان خوبی دارم، بگو بدانم شما از کدام محله ی مدینه هستید؟ بی بی فرمودند: ما از محله ی بنی هاشمی هستیم. هنده خوشحال شد یعنی میشه این خانم زینب من رو دیده باشه؟! یعنی میشه این خانم از حسین به من خبری بده !؟صدا زد خانم! بگو بدانم آیا خانه ی مرتضی علی و زهرا را می‌شناسی؟ گفت: بله!... چقدر هنده خوشحال شد. گفت: خانم آیا بچه های زهرا رو میشناسی؟ فرمودند: بله! از کدامشان سوال میکنی؟ صدا زد: خانم! بگو بدانم آیا حسینِ زهرا را میشناسی؟فرمودند: بله، هنده حسین رو خوب میشناسم. اما یه سوال دیگه کرد دیگه بی بی زینب نتونست جواب بده آنچنان گریه ای سر داد تمام خرابه ضجه و ناله شد. اومد جلوی بی بی صدا زد: خانم مگر زینبِ من طوری شده؟ مگر از بی بی ام زینب خبری داری؟ چادر رو کنار زد بی بی، صدا زد هنده حق داری نشناسی بخدا من زینبم! آنچنان هنده تو صورت خود زد کاش کور شده بودم نمی دیدم خانم به من گفتن اسرای خارجی اند. شما کجا؟ اسیری کجا؟ شما کجا؟ خرابه ی شام کجا؟ حسین از دست ما می‌رفت اگر زینب نمی آمد ... نوا از نینوا می‌رفت اگر زینب نمی آمد ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
4_6046156338822648667
7.2M
|⇦نوا از نینوا می رفت.. و توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج مهدی صالحی کرمانی مرادقلی‌: ●━━━━━━─────── امام حُسَیْن(ع) می فرماید: شیعیان و پیروان ما آن کسانی هستند که دلهایشان (و به تبع آن افکار و اعمالشان ) از هر گونه ناخالصی (و فریب و نیرنگ و سوء استفاده از اعتماد مردم) و کینه ( و دشمنی یا خیانت ) و ناسالمی ( و تقلب و تزویر ) پاک و پیراسته باشد. 📚تفسیرالإمام العسکری(ع)، (ص 309، ح154)
Moharram 1396 - Shab 15 - 03 - Heyat Sarollah Rasht - Abozar Biukafi - Zamine @ #02.mp3
5.78M
دوباره این دلم گرفت؛ بهونه‌ی همیشگی از داغ کربلا برام؛ به خدا تلخه زندگی بغضی توی گلومه و، چشمامو بارون می‌کنه خاطره‌های کربلا، نوکرو داغون می‌کنه دلت برام بسوزه کاری کن ببین حیرون‌تم توو حسرتِ بوسیدن دوباره‌ی شیش‌گوشه‌تم زیارت تو ارباب، افضل الاعمال کاشکی بیام زیارت، اربعین هر سال ـ ـ ـ مثل نمازِ واجبه؛ زیارت کرب‌وبلا خود خدا امون میده، برا تموم زائرا نصیب کُل زائراست، دعای خیر مادرت نَه که فقط مادر تو، بلکه نگاه خواهرت ضامن کُل حاجت‌های زائر تو حیدره بابات علی خستگیای نوکراتو می‌خره هرکی حرم ندیده، فقط شنیده از جوونی و عمرش، خیری ندیده ـ ـ ـ هرکی به جایی برسه؛ از سرزمین کربلاست شش‌گوشه‌ی ارباب ما؛ کعبه‌ی دوم خداست دلم می‌خواد بیام بازم، گریه کنم برای تو یه دنیا غصه بخورم، برا مصیبتای تو با لب خشک و روی خاکی و دل پُر مِحنم میام که باشه یکّمی شبیه تو حال منم گریه کنم برای، زخم تن تو الهی که بمیره، سینه‌زن تو [شب پانزدهم ۱۳۹۶.۰۷.۱۳] کانال‌متن‌اشعارمداحی‌های‌حاج‌ابوذر‌بیوکافی
☑️ ☑️ ☑️ 😭 🎤مداح :حاج میثم مطیعی جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو عاشقات کم کم جون میدن پیر میشن آدم های تو الهی منم مو سپیدت شم تو این نا امیدی امیدت شم یعنی میشه من هم شهیدت شم یا مولا یا مولا یا مهدی .... یا مولا جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو خوش به حال دیوونه هات ما کجا و دنیای تو شده زندگی بی تو بی سامون ببخشید که از ما شدی دل خون تو رو یادمون رفته آقا جون یا مولا یا مولا یا مهدی ..... یا مولا جمعه ها دارند میگذرند میگذرند با غم های تو منتظر اونه که یه روز جون بده آخر پای تو چی میشه پر از عطر رؤیا شم تو آغوش تو غرق دریاشم برات مثل بحرالعلوم باشم یا مولا یا مولا یا مهدی ..... یا مولا 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماجرای شب اول قبر فردی که نقش شمر را در تعزیه خوانی داشت یا حسین🖤🖤🖤😭😭😭😭😭😭😭😭