eitaa logo
الی الحبیب
3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
31 فایل
👇 «إلی‌الحبیب» 💠 اخبار 💠 بایدها و نبایدهای مداحی 💠 آداب و سلوکِ ستایشگری‌اهلبیت 🔻 خادم کانال: @setayeshgary
مشاهده در ایتا
دانلود
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هشتم.دو) «یک‌دوره فشرده ولایت فقیه در بیت رهبری» در ادامه انگار خطابش را به آقا متوجه می‌کند و یک‌دوره فشرده ولایت فقیه را در چند بیت خلاصه می‌کند و ارائه می‌دهد: «طابَتْ بهِ الشّامُ للقُدسِ الشَّریفِ کَما طابَتْ بِنورِ مُحَیّاکُم خُراسانُ وأنتمُ الأصلُ، یا ظلَّ الإمامِ وما لِلشَّمْسِ ظِلّانِ، لی فی ذاکَ بُرهانُ مَن لیلةَ القدرِ یَدعو فی الختامِ لَکُمْ یا لیتَ عُمری لِذاکَ الشّیبِ قُربانُ هذا الدُّعاءُ کتابٌ فیه علّمَنا کلَّ الولایةِ والمکتوبُ عُنوانُ یا وارثَ الشَّمسِ یا بنَ الطُّهرِ یابن علی أَفرِد لنا الظِّلَّ، إن الظِّلَّ أوطانُ» و تک‌بیت آخر این شعر را هم تقدیم حضرت زهراء(س) می‌کند: «فی مولِدِ النّورِ شَطرٌ واحدٌ وکَفى «وإنّ فاطمةَ الزهراءَ قرآنُ» آن‌جا که می‌خواند: «یا وارث الشمس! یا بن الطُّهر! یا بن علی!» احساس می‌کنی جنس کلمات به سیاق است! ناخودآگاه یاد تعابیر می‌افتی، پس از دیدار آقا: «عزیز ما، ای وصی امام عشق! آنان که معنای «ولایت» را نمی‌دانند در کار ما سخت درمانده‌اند، اما شما خوب می‌دانید که سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست... ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما بازیافتیم، لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست، سر ما و قدمتان که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان(ع).» 💠💠💠 در امتداد شعر قبل با خطاب قراردادن حضرت زهراء(س)، شعر دیگری را آغاز می‌کند: «کم انتظرتکِ... غیماً یرشحُ المطرا فهل تردّینَ مَنْ «کمْ کانَ مُنتظِرا»...! و کم أتیتکِ و الظلماءُ تخنقُنی فکنتِ -قبلَ السما- تُدْنینَ لیْ قمرا و کنتُ أهتفُ «یا زهراءُ» فی ظمَأی فتعبُرینَ کطیفٍ یُشبهُ النهَرا...! مددتَ کفیکَ... آلامُ الورى صغُرَتْ و ما سوى قلبکِ الحانی بهمْ کبُرا هُنا رحاکِ أحالتْ قمحهَا وطنا فکنتِ أشهى طعامٍ فی فمِ الفُقرا أفی سواکِ یصوغُ الشعرُ أشطُرَهُ و‌ أنتِ مَن فیکِ جاءتْ سُورةُ الشُعَرا...! أراکِ فی کلِّ شیءٍ وجـهَ عاطفةٍ و غیرَ وجهِکِ فی الأشیاءِ لستُ أرى أتیتُ زهراءُ و الأکدارُ تجرفُنی و ما سواکِ یزیحُ الهمّ و الکدرا أنا الذی... کلّما أُهدیکِ «فاتِحةً» تفتّحتْ مُدنٌ فی داخلی و قُرى فما «توضأتُ» إلا کنتِ «نافِلتی» و ما «توسّلتُ» إلا کنتِ لی «قدَرا»» در ادامه، جریان و شهیدان راه مقاومت را در سراسر جهان، امتداد راه حضرت زهراء(س) می‌داند: «أنتِ التی تمـلأ الدنیا مُقاوَمةً ما من شهیدٍ و إلا من دماکِ جرى» بعد هم را در امتداد همین مسیر یاد می‌کند: «و لم یکُن «قاسمٌ» إلا امتدادَ فِداً من بأسِ کفیکِ نالَ المجدَ و الظفَرا» مجدداً خطابش را مستقیماً به سوی آقا می‌کند و این منظومه فاطمی را کامل می‌کند: «و أنتَ یا سیدی من نسلِ فاطمةٍ أمرتَ للحُبَّ أن یسری بنا.. فسرى طریقُکَ الحقُّ قَـلَّ العابـرونَ بـهِ و لم یخب من بدرب الحقِّ قد عبرا فلمْ یخضوکَ إلا خیـبةً رجعـوا و لم تخضْ أنـتَ إلا عدتَ منتصرا کلٌ لهُ فی الهوى یا سیدی قـدرٌ و أحمدُ اللهَ إذ سـوّاکَ لی قـدَرا» عرض ارادت عاشقانه‌اش به آقا، رشک‌برانگیز است... به گمانم بیت آخر را نمی‌خواند: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت هشتم.سه) «ملاقات نسخه‌های عربی و فارسی «سلام فرمانده» در حسینیه امام خمینی(ره)» بعد از انتشار «قسمت هشتم/دو»، یکی از دوستان تذکر می‌دهد که بیت آخر را خوانده و در فیلم منتشرشده هست: «آتیکَ من أرضِ نَصرِالله «عاملةٍ» بالحُبِّ مِن أهلِها و الحُبُّ سُلْطانُ» حیف بود نخوانده باشد! تا این‌جا اولین بیتی که جا انداخته‌ام، تا بعد... از جمعیت صلواتی می‌گیرد، سبک اجرا را تغییر می‌دهد و با یک سرود ادامه می‌دهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» یک لحظه در وسط فضای عربی خواندنش، به فارسی می‌گوید: «همه، همه، ماشاءالله!» و ادامه می‌دهد: «بروحی مَن لجمع الخلق أمّه دعا خیراً فکانت خیر أمه علیه الله صلى "کن" فکانت له الزهراء ابنته و أمه قد اجتمعا بها قبلٌ و بعدُ و بعد لرَبعها الجنّاتُ بعدُ فمنها القرب من ذی‌العرش قربٌ و عنها البعد عن ذی‌العرش بُعدُ و منها القرب لایحتاج وِردا و لکن فی طریق الحق وِردا تساقط فی رحى الملکوت وحیاً اذا فاحت على اللاهوت ورداً» دوباره از جمعیت هم‌راهی می‌خواهد: «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» مجلس را گرم می‌کند: «ماشاءالله...» «ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه اذا فاحت على سبع صباها لألف زلیخة ردت صباها أراد قمیصَ یوسف مستجاباً فغنّى حین ألقاه صباها و ألقى فی جهنم من عصاها و أبرأ فی توسلها الکلیما و ألقت حینما ألقى عصاها فانجى باسمها موسى الکلیمَا و أنجى باسمها عیسى و حیّى لیرتقیَ السما حیّاً و حیّا و عازر فی الخلیل علیه نادى بفاطمة فعاد المیت حیّا بها لخلیله اسماعیل عاد و أفنت قوم فرعونٍ و عادا لها الرحمن والى من توالی و من عادته فالرحمن عادى رباعیاتُ منها الیمُّ یهدى و یمّ الصدر یمَّ الصدر یُهدى حکیمُ محکَمٌ یَهدی إلیکم و خیر الناس من بالقول یُهدى ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه ام‌ابیها فاطمه...» در این‌جا وقتی می‌گوید «الختام... سلام یا مهدی...»، تازه ماجرا شروع می‌شود...، جمعیت با هم‌نوا می‌شوند: «لاخیر فی الحیاة من دون هواک و العین فداک یا شاغل روحی هل لی ان اراک سلام یا مهدی یا وعدنا الصادق... یا صادق الوعد سلام یا مهدی فی خط روح الله...  و الله انا علی العهد سلام یا مهدی» نقطه اوج اجرای جایی است که نسخه عربی را به نسخه فارسی‌اش پیوند می‌زند؛ جمعیت یک‌پارچه شور و شوق، در فضایی آمیخته از اشک و آه و لبخند، همه یک‌صدا می‌شوند: «سلام فرمانده! سلام از این نسل غیور جامانده سلام فرمانده! سیدعلی دهه‌نودی‌هاشو فراخوانده سلام فرمانده...» برکات «سلام فرمانده» هم‌چنان جاری است، رحمت به شیر پاک مادر ... که نمی‌دانم کی و کجا، کدام خیر را انجام داده بود که مستحق اجری چنین عظیم شد... باز هم تصویر آن جلو را ندارم و این افسوس جاری این دیدار است...، نمی‌فهمم چه شد، فقط صدای آقا به گوش می‌رسد: «اشکال نداره، بزار بیاد...» و بعد هم صدای تحسین‌شان: «احسنت، احسنت...» ظاهراً _عراقی خط را باز کرده! و از آن به بعد، یک‌به‌یک خدمت آقا می‌رسند... حسن تناسب را رعایت می‌کند و باز هم با شعر زیبایی از این بخش را به پایان می‌رساند و زمینه‌سازی می‌کند برای اجرای بعدی: «ماییم و شکوه نصر، ان‌شاءالله قدس است و شکست حصر، ان‌شاءالله یک جمعه نزدیک، نصلی فی القدس همراه امام عصر...» و از جمعیت پاسخ می‌گیرد: «ان‌شاءالله» باز هم مقید است به این حسن تناسب: «بگو یا مهدی!» جمعیت هم اجابت می‌کنند و نوای «یا مهدی»، حجم حسینیه را پر می‌کند... باز هم حاشیه می‌زند: «ای جونم...» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/یک) «در حقوق زن طلب‌کاریم ما...» بعد از یادداشت قبلی آقا پیام دادند: «خط عرض‌ادب‌کردن حضوری را خود شکست و اول از همه بالا رفت. اتفاقاً یادش رفت بالا بره، یادش انداختند و به سمت آقا چون دوید، یکی از محافظ‌ها جلوش رو گرفت که آقا گفتند: «بذار بیاد»» تشکر می‌کنم و شِکوه: «از خسارت‌های انتهانشستن همین می‌شود... 😅» هم زیرپوستی هم‌دردی می‌کند و دل‌داری می‌دهد: «من چی بگم؟ ما هم مثلاً جلو بودیم در حالی که اکبر آقای روی پای راست و آقا روی پای چپ‌مان نشسته بودند! 😄» 💠💠💠 تماشای مراحل ساخت و بالاآمدن بنای یک شعر، لذت‌بخش است... در همان جلسه نهایی هماهنگی که چندباری در این سلسله یادداشت، ذکرخیرش شد، هم شعرش را آورده بود، اما نیمه‌ساز! بیت‌هایی هنوز ساخته نشده بودند، هرچند جای‌شان در نقشه ساختمان شعر او مشخص بود و می‌دانست که قرار است در این نقطه چند بیت مثلاً درباره سروده شود، گاهی هم تک‌مصرعی مانده بود تا بیت کامل شود... همان بنای نیمه‌تمام را که نشان داد، دل از همه ربود... حتم داشتم با یک بنای باشکوه و همه‌چیزتمام مواجه خواهیم شد، همین هم شد... دعوت می‌کند از برای شعرخوانی... شروع می‌کند: «بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیکم یا اهل بیت النبوة یا مولاتی یا فاطمةالزهراء اغیثینی آقاجان سلام علیکم...» از آقا اجازه می‌گیرد و با توصیف هنگامه میلاد حضرت زهراء(س) آغاز می‌کند: «شب اگر بی‌روح، اگر تاریک بود صبح دیدار خدا نزدیک بود آسمان محو تماشای زمین با چه ذوقی آمده روح‌الامین با خودش بیت‌الغزل آورده است عطری از روز ازل آورده است سوره‌ای آورده که منهاج ماست صبح میلادش شب معراج ماست جلوه‌ای از ذات ممدوح آمده از «نفخت فیه من روح» آمده وحی چون باران شد و بر خاک ریخت کوثری در ظرف «ما ادراک» ریخت» در این بین، ابیاتی هستند که در شعر اولیه انتشاریافته نیستند، مانند بیت بعد: «کوثر است و عز و مجد آورده است وه که قرآن را به وجد آورده است» با اشعاری غرق در تلمیح ادامه می‌دهد: «قصه شیرین «اعطینا»است او «قاب قوسین» است، «او ادنی»است او او کجا و مرزهای فهم ما غیر حیرت چیست از او سهم ما دست شاعر را پر از مضمون کند اهل‌بیت شعر را موزون کند» این بیت ظاهراً از همان ابیاتی است که چندبار مرمت شده تا با این قرائت اجرا شد: «دانه تسبیحش از الماس بود عقل کل در جامه احساس بود» به جای مصرع اول، یک‌جا آمده بود: «استعاره از خیالش، یاس بود» و یک‌جا هم به جای «خیال»، «حضور» آمده بود... مانند فضاسازی و چیدمان اجزای جایگاه هیأت که چندبار می‌چینی و خراب می‌کنی... و عاقبت هم آن‌چه نهایی می‌شود با همه قبلی‌ها فرق دارد و البته بهتر است! ادامه می‌دهد: «او نبوت را دلیل خاتمه است قصه‌ خلقت به نام فاطمه است» تشویق جمعیت بالا می‌رود و «احسنت» از هر گوشه‌ای برمی‌خیزد! «آیه تطهیر عین ذات اوست عشق از ذریه سادات اوست» این‌بار «به‌به» است که بر «احسنت» غالب شده! ««هل أتی» و «نور» و «قدر» و «کوثر» است دخترِ... نه مادر پیغمبر است» جلسه به وجد آمده و بعد از هر بیت واکنش نشان می‌دهند... باز هم صدای «به‌به» بلند است... «چیست دوزخ؟ شعله‌ای از قهر او چیست جنت؟ کوچه‌ای در شهر او در قیامت هم قیامت می‌کند او به لبخندی شفاعت می‌کند» باز هم تشویق حضار... «پیش او تکلیف فردا روشن است آرمان آفرینش، یک زن است نور عصمت جلوه تابنده‌اش زن اگر که اوست، مردان بنده‌اش او به نام زن اصالت می‌دهد چادرش عطر نجابت می‌دهد خلقت از دامان زن آغاز شد در مدینه زن تمدن‌ساز شد» این‌جا فرمایش آقا درباره موضع ما نسبت به مسأله زنان در مواجهه با غرب را که بارها مورد تأکید و تکرار قرار داده‌اند، به نظم درآورده است: «در حقوق زن طلبکاریم ما آی دنیا فاطمه داریم ما» این‌جا تشویق جماعت به اوج می‌رسد و «به‌به‌»های مکرر، مستی‌شان را افاقه نمی‌کند، به ناگاه صدای کف‌زدن در فضای حسینیه بلند می‌شود... عده‌ای لب می‌پیچانند و زیرلب غرولندی می‌کنند، عده‌ای هم انگار به لج این جماعت هم که شده، محکم‌تر کف دست‌های‌شان را بر هم می‌کوبند و خوش‌حالی از لب‌های خندان و چشم‌های گردشده‌شان بیرون می‌پاشد! ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/دو) «کربلا شهری کنار رود نیست...» نفسی تازه می‌کند و‌ ادامه می‌دهد: «کیستی ای ماه! ای بدر علی؟ کیستی ای علی؟ دست‌هایت تکیه‌گاه حیدر است لاله‌زار بوسه پیغمبر است از بهشت آمد جهاز ساده‌ات قبله مایل بود بر سجاده‌ات ما فقیریم و اسیریم و یتیم خانه‌ای داری، صراط‌المستقیم! خانه‌ای که شد خدا معمار آن گرم تسبیحش در و دیوار آن خانه‌ای که هم شهادت‌پرور است هم در آن هر روز، روز مادر است» در ضمن ابیات تشویق‌ها مداوم شده، اما این‌جا باز هم «به‌به»ها اوج می‌گیرد... «خانه‌‌ای کوچک هزاران راز داشت وصله‌های چادرت اعجاز داشت در دل تاریخ نورت جاری است انقلابت است تو ولایت را دژ عصمت شدی یک نفر بودی و یک امت شدی» ترکیب واژگان آشناست... آری! نوحه : «ای ! یافاطمةالزهراء! در بطن زمان جاری! یافاطمةالزهراء! هرچند ... یافاطمةالزهراء! تو مولایی! یافاطمةالزهراء!» کاملاً مشخص است که جهان اندیشه شاعر با این مضمون و مفاهیم مرتبطش درگیر بوده که تأثیرش را می‌شود در اتخاذ کلمات و‌ گزینش واژگان دنبال کرد... بیت بعدی که ظاهراً آن هم جزو بیت‌های نوساز این شهر شعر است، اوج می‌گیرد و با استقبال مخاطبان مواجه می‌شود: «ذوالفقار عشق را صاحب تویی پس علی‌بن‌ابی‌طالب تویی» فضای کلی شعر از این‌جا تغییر می‌کند: «ای مزارت قاصد پیغام تو آخرین ذکر شهیدان نام تو ای شروع خوش‌ترین فرجام‌ها فاطمه ای مادر گمنام‌ها» این‌بار صدای گریه جمعیت است که در فضا می‌پیچد... «با تو همراه رهایی می‌شوم خواب دیدم کربلایی می‌شوم» صدای گریه بلندتر می‌شود... «چاوشی پرسوز می‌خواند مرا کربلا هر روز می‌خواند مرا کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست خاک او تلفیق عشق و رنج بود کربلا در کربلای پنج بود» اثر لهجه در شعر مشهود است و چه‌قدر به انس با این صدا نیاز داریم، آن‌جا که می‌خواند: «بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام‌ها؛ نه، کربلا حرم حق است و هیچ‌کس را جز یاران امام حسین راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا! ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر؛ ما می‌آییم تا بر خاک تو بوسه زنیم و آن‌گاه روانه دیار قدس شویم.» هم‌چنان به هنرنمایی‌اش ادامه می‌دهد و مرثیه را به حماسه می‌کشاند: «از یمن پیچیده بوی کربلا تا گرفت آیینه سوی کربلا محور حق با یمن هم‌سو شده‌است کربلا دریای سرخ او شده‌است صبح را تا مرز شب آورده‌ایم کربلا را تا حلب آورده‌ایم می‌کشاند تا فراتش نیل را غرق خواهد کرد اسرائیل را» با یک جرقه، جمعیت یک‌پارچه فریاد می‌زنند: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» ادامه می‌دهد: «کربلا شهری کنار رود نیست کربلا در مرزها محدود نیست کربلا گاهی میان غزه است سرگذشت کودکان غزه است کربلا در قلب‌های مردم است غزه آه! این کربلای چندم است» یادم هست که در جلسه قبل از دیدار، این مصرع این‌گونه بود: «! این کربلای چندم است»، همان‌جا تذکر داد که تعبیر مأنوس نیست و اصلاح شود... هم درجا اصلاح کرد: «غزه، آه! این کربلای چندم است» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|#دیداریار| #حاشیه‌نگاری حاج‌رحیم #آبفروش از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت نهم/سه) «دست نزن باشعور!» با غزه ادامه می‌دهد و به می‌رسد: «سیلی طوفان بر این کابوس باش در میان شعله‌ها باش» این مصرع را هم شاید برای تبلیغ کانال آورده! «سنگ این آوار را سجیل کن نقطه پایان اسرائیل کن زخم تو آغاز فتحی دیگر است خون غزه از همه رنگین‌تر است صبح آزادی هوایت عالی است حیف، جای حاج قاسم خالی است» این‌جا صدای گریه جمعیت بلند می‌شود و شانه‌ها به لرزش درمی‌آید... دستان من هم به لرزه افتاده‌اند... این ابیات را با اشک می‌نویسم... «بعد او ما هم در آتش زنده‌ایم هم‌چنان با خاطراتش زنده‌ایم» و از این بیت منتقل می‌شود به خاطره اجرای حاج در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با رهبر انقلاب در بیست‌وپنجم شهریور سال ۱۳۹۴؛ با حضور : «! یاد کن آن روز را خواندی از دل نغمه‌ای جانسوز را او همین‌جا، او همین‌جا گریه کرد «با نوای کاروان...» را گریه کرد یادتان می‌آید او این‌جا نشست؟ ساحلی در محضر دریا نشست؟ هرکه دید او را به حالش رشک برد تا شهادت محملش را اشک برد آشنا با گریه و درد است او با شهادت زندگی کرده‌است او» بعد از این تصویرسازی زیبا، آن هم با تکرار خاطره در همان صحنه خلق خاطره، خطاب را از به آقا برمی‌گرداند: «السلام ای محور هنگامه‌اش! ای همه حرف وصیت‌نامه‌اش دید آرامی، نشد آشفته او ای ستون خیمه‌ای که گفته او» با بغض می‌خواند: «یارت ای یار خراسانی چه شد؟ ای صبا! دست سلیمانی چه شد؟» صدای گریه جمعیت بلند و در هم آمیخته می‌شود... خطاب را به می‌کند: «ای نگین حلقه یک‌رنگ‌ها رفتی ای فرمانده دل‌تنگ‌ها در شکوه چشم تو دریای ما ای فراتر از دوقطبی‌های ما چشم‌هایت، مردم بیداری‌ات ای فدای رسم مردم‌داری‌ات ظلم را تشویش ناکامی تویی روح جمهوی اسلامی تویی! نام تو از قبل پر آوازه‌تر داغ تو این روزها شد تازه‌تر آه از دی‌ماه! از این آه سرد آه از دی‌ماه! از این ماه درد آه از بغضی که دارد مثنوی آه از ! باز پروانه فدای شمع شد بار دیگر جمع یاران جمع شد» این دو بیت اخیر، نشانه تکمیل و تکامل دائمی بنای این شعر است، واقعه‌ای که دوشب گذشته اتفاق افتاده، اثرش را در شعر امروز می‌بینیم... شعر خطاب به حاج قاسم ادامه می‌یابد: «جان‌فدا! با عشق جان دادی به ما راهِ رفتن را نشان دادی به ما ضرب در اخلاق بی‌پایان شدی تو فدای پرچم ایران شدی این حرم گفتی بهشت مردم است دست مردم، سرنوشت مردم است» شاید پشت پرده این بیت اخیر، اشاره‌ای نرم هم به انتخابات پیش‌رو داشته باشد...، امری که ضرورتش، این روزها بسیار بیش‌تر از گذشته احساس می‌شود... «فهم ما این است از فردای نور قله باشد استعاره از ظهور سرنوشت حق و باطل روشن است قله‌ انسان کامل روشن است اوج مقصود رسالت دیدنی‌است قله حق و عدالت دیدنی‌است قله را دیدیم، آن‌جا می‌رویم ما ز بالاییم و بالا می‌روم» عده‌ای دوباره خواستند دست بزنند، اما این‌بار فراگیر نشد و جمعیت همراهی نکرد، در این انتها بلند می‌گه: «دست نزن باشعور!» حاج را امشب در مشهد می‌بینم، به مزاح می‌گوید از ما چیزی ننوشتی! من هم به شوخی پاسخ می‌دهم، تقصیر بود، آن‌قدر شیطنت کرد که نوبت به شما نرسید! بدون تعارف، اجرای اوج جلسه بود، همه‌کاری کرد، اشک و لبخند و تحسین و تشویق و فریاد مرگ بر اسرائیل مخاطب، همه و همه را با خود همراه کرد... با این عوض‌کردن خطاب‌ها، مانند شمشیرزنِ دودستی که در هر چهارسو می‌رزمد، می‌چرخید و با شمشیر شعرش بر سینه احساس مخاطبان زخم می‌زد... اگر جلسه امروز هیچ اجرای دیگری نداشت، همین یک اجرا کفایت می‌کرد... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
الی الحبیب
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دهم/یک) «نوحه‌خوانی ز اردبیلم من...» با شعر زیبایی از در مدح حضرت صدیقه(س)، به استقبال اجرای بعدی می‌رود: «تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم، کسی هم‌رتبۀ صدیقۀ کبری نخواهد شد تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو به غیر از تو کسی تأویل أعطینا نخواهد شد فقیران و یتیمان و اسیران یک‌صدا گفتند: رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه زمین روشن بدون زهرۀ زهرا نخواهد شد...» مداح آذری بخش ثابت و نانوشته دیدار مداحان با آقا است، امسال هم قرعه به نام افتاد، باز هم از ... دعوت می‌کند و شاعر اشعار را معرفی می‌نماید: در جایگاه قرار می‌گیرد و همان «بسم‌الله الرحمن الرحیم» را آهنگین و با پرده بالا شروع می‌کند... حاج می‌گوید: «شروع در ته‌ِتهِ صدا...» ابتدا با یک شعر فارسی شروع می‌کند: «فاطمه نوری از تبار خدا بوده پیوسته پای کار خدا فاطمه سرنوشت حیدر بود روی زهراء بهشت حیدر بود» «سرنوشت» را جای «رونوشت» می‌خواند... چند بیت را نمی‌خواند: «مرتضی را تمام سرمایه قبرش ایهام، قدرش آرایه خلق شد تا کتاب، خلق شود احمد و بوتراب، خلق شود کل هفت آسمان اسیرش شد چون صراط علی مسیرش شد هم قرار است حیدری بکند بر پدر نیز مادری بکند جان اسلام و روح دین مادر مادر مصطفاست این مادر» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «من چه گویم خدا چنین گفته او به زهرایش آفرین گفته من به قربان جان جانانم از دیار غیورمردانم بر در فاطمه دخیلم من نوحه‌خوانی ز اردبیلم من» واژه ، همه حاضران، به‌ویژه آذری‌های جلسه را به وجد می‌آورد و صدای «به‌به» آمیخته با همهمه‌ای فضا را پر می‌کند... ادامه می‌دهد: «حُبّ زهرا تلاطم دل ماست فاطمه مادر قبایل ماست مدح مادر به مادری خوانم چندبیتی هم آذری خوانم» به زیبایی از ابیات فارسی به آذری منتقل می‌شود: «خلقتین شاهکاری زهرادی...» مصرع تمام نشده، «به‌به» جمعیت بالا می‌رود... «حیدرین افتخاری زهرادی...» باز هم تشویق جمعیت... دو بیت را رد می‌کند: «ظلمین اهلین ییخاندا زهرادی مرحبی سیندیراندا زهرادی سرترین آسماندا زهرادی برترین قهرماندا زهرادی» و با دو بیت آذری دیگر ادامه می‌دهد: «سنگریندن دوروب قیام ایلدی حجتین امته تمام ایلدی قوزیوب عرشه عفتین علمین تک نه عفت، ولایتین علمین» با یک بیت فارسی در این میانه ادامه می‌دهد: «ماحصل جان‌فدای حیدر شد یک‌تنه ایستاد و لشگر شد» باز هم تشویق جمعیت بالا می‌رود، صدای «احسنت» و همهمه‌ای به پا می‌شود... آذری ادامه می‌دهد: «حیدری مدح ائدنده زهرادی خیبری فتح ائدنده زهرادی حنجری خنجرین ایشین گوردی فاطمه حیدرین ایشین گوردی» و باز هم یک مفصل فارسی می‌زند: «الحق‌الحق که شاهکار است او مرتضی را چو ذوالفقار است او» این چیدمان ابیات فارسی لابه‌لای اشعار آذری، از هوش و‌ مخاطب‌شناسی شاعر حکایت دارد... «بیزده سنگرده همت ایلیروخ بیزده تجدید بیعت ایلیروخ سسلروخ مستدام یازهراء ای سراپا قیام یا زهراء» آخرین بیت این بخش را به فارسی می‌خواند و حال و هوای شعر را تغییر می‌دهد: «تو شدی ذوالمقام یازهراء تویی ختم کلام...» و از جمعیت: «یازهراء» را می‌گیرد... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸 (قسمت ده.دو) «آه آلاله هم اثر دارد...» از این‌جا به برخی مسائل روز می‌پردازد و با فضای انتقادی ادامه می‌دهد: «خواهم اینک کلام حق جویم دوسه‌بیتی ز دردها گویم ای عزیزی که روی کاری تو ای رفیقی که پست داری تو مردم ما همیشه یار اَستند همچو مقداد پای کار اَستند» این «اَستند» را همین‌جور «اَستند» می‌خواند و نه «هستند»... «بیش‌تر فکر درد ملت باش پی حل نیاز امت باش ز خودت ثبت کن نکواثری درس گیر از نصیحت پدری ما همه صاحبان فرداییم جملگی خادمان زهراییم ای به دنیای غرب حاکم‌ها زنده هستند حاج قاسم‌ها ظالمید و به ظلم خود سرخوش خوش مباش ای رژیم کودک‌کش گرچه هیزم‌شکن تبر دارد آه آلاله هم اثر دارد» و این مصرع اخیر را دوباره می‌خواند: «آه آلاله هم اثر دارد» لحن و سبک خوانش این ابیات، وقتی با لرزشی هم در صدا همراه می‌شود، ناخودآگاه یاد حاج می‌افتی... خطاب به آقا ادامه می‌دهد: «رهبرم... حضرت آقا! رهبرم، در میان این خون‌ها خوب دیدیم مرگ صهیون‌ها عمرشان رو به انزوال شده کم‌تر از بیست‌وپنج‌سال شده صهیون از زندگی خود زده است بیست سالش اضافه آمده است مرحبا بر یقین دینی‌تان... [یک «آقاجان!» هم این وسط می‌گوید...] داده بَر، نخل پیش‌بینی‌تان گر شما حکم انتقام دهید حکم و دستور بر قیام دهید کفر را یک‌به‌یک هلاک کنیم در تل‌آویو گرد و خاک کنیم» صدای فریاد جمعیت بالا می‌رود: «مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل مرگ بر اسرائیل...» نمی‌دانم اشتباه می‌کند یا می‌خواهید اتصال را دوباره برقرار کند... این مصرع را این‌جا تکرار می‌کند: «گر شما حکم انتقام دهید...» و ادامه می‌دهد: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا در همان‌جا به دعوت مهدی جمعه‌ای با امامت مهدی در صفوف جهاد می‌مانیم پشت مهدی نماز می‌خوانیم» صدای «ان‌شاءالله...» از جمعیت بلند می‌شود... سه بیتی را رد می‌کند: «از جهان ظلم و جور خواهد رفت نسل صهیون به گور خواهد رفت ما ولی شان و شوکتی داریم روی اسلام غیرتی داریم ما به میدان عشق جان دادیم هرچه بود احتیاج آن دادیم» و با این ابیات ادامه می‌دهد: «ما که پا پس نمی‌کشیم اصلاً برسانید بشنود دشمن با هم عهد برادری بستیم...» «تابع امر رهبری هستیم» را این‌گونه تغییر می‌دهد: «پشت سیدعلی‌مان هستیم» این مصرع را هم حسن ختام جلسه قرار می‌دهد و جمعیت را هم‌نوا می‌کند: «ما برای شما بسیم آقا پِی بیت‌المقدسیم آقا...» و جمعیت تکرار می‌کنند... که پایین می‌آید، یک نفر فریاد می‌زند و‌ جمعیت هم همراه می‌شوند: «ای رهبر آزاده! آماده‌ایم، آماده‌!» به کنایه و ملاحت می‌گوید: «باید بگید ای لشکر آزاده!» جمعیت ادامه می‌دهند: «خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست...» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸 قسمت یازدهم٫یک «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است...» «از به محضر حضرت سلطان می‌رویم...» این جمله را می‌گوید و شعری را خطاب به حضرت رضا(ع) می‌خواند... بیت اول و آخر را کامل ننوشته‌ام، هرچه می‌گردم در فضای مجازی ردی از شعر نمی‌یابم... حدس می‌زنم این یکی باید از سروده‌های خود باشد... از خودش متن کامل شعر و شاعر را جویا می‌شوم... حدسم درست است: «بله، از نوشته‌های حقیر هست، کاملش رو باید پیدا کنم ولی ابیاتی که خوندم تقدیم می‌کنم» و لطف می‌کند و متن اشعار قرائت‌شده را ارسال می‌کند: «کسی که با جگر سوخته، به تو رو کرد خدا روا به دعای تو، حاجت او کرد به آشیانه باغ بهشت میلش نیست کبوتری که به گل‌دسته‌های تو خو کرد... [یک «آقا!» هم با همان لحن خودش این‌جا خرج می‌کند] تو آمدی به خراسان و قدسیان گفتند خدا به مردم ایران بهشت را رو کرد تو آمدی و نفس‌های قدسی‌ات ما را خداشناس و خداپیشه و خداجو کرد» بعد هم «به محضر آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) به محضر حضرت فاطمه معصومه(س) همه امام‌زادگان عظیم‌الشأن» عرض ادبی می‌کند و صلواتی می‌گیرد و را از مقدس به جایگاه دعوت می‌کند... 💠💠💠 در جلسات کارشناسی، پیش‌بینی جمع این بود که گُلِ کار امسال، اجرای خواهد بود... امیری که به دلایلی از اجرای سال قبل جا مانده بود، گزینه اول اجرای امسال بود... شروع می‌کند: «سلام علیکم» جواب سلامی می‌شنود و با دکلمه ساده کلمات شعری را از باب مقدمه می‌خواند: «از مشهدم آن‌جا که پر از قدمت و ریشه‌است تاریخچه عزت این خاک همیشه‌است در خطه ما نوکری خانه سلطان یک شغل شریف است، خودش منصب و‌ پیشه است این خاک چه دارد که خود سید ما هم دل‌بسته یاران خراسانی خویش است» مخاطب اگرچه خسته به نظر می‌رسد، اما واکنش نشان می‌دهد و «به‌به»ی می‌گوید... بعد از این مقدمه، یک شعر «مسمَّط» را آهنگین آغاز می‌کند... هنگام یادداشت‌برداری در جلسه، بیش‌تر ابیات و واژگان را ثبت کردم، اما خب طبیعی بود که چند کلمه‌ای هم جا مانده باشد و چند مصرعی ناقص شده باشند... برای تکمیل متن اشعار، عجیب بود که در فضای مجازی هم ردی از متن اشعار نیست، حتی هم که همان متن قبل از اجرای اشعار را کار کرده، هیچ اشاره‌ای به اشعار اجراشده توسط نکرده... در نرم‌افزار کاربردی (اپلیکیشن) هم که صوت اجرا هست، جای متن خالی است و به‌جایش نوشته شده: «متن نوا در دسترس نیست!» و در قاب زیرین این نوشته هم آمده: «پیشنهاد متن»! ذهنم رفت سمت حاج شیخ که قاعدتاً باید همه اشعار، قبل از اجرا به رویت و تأیید ایشان رسیده باشد، اما این‌جا هم حاجت‌روا نشدم: «ندارم، حقیقت اشعارش رو به ما قبل برنامه نداده بود»! تعجب می‌کنم... به حاج پیام می‌دهم... اما پاسخ به تأخیر می‌افتد و به ناچار با بازبینی چندباره اجرا، اشعار کامل می‌شوند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/دو) «این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست...» شعر اصلی را شروع می‌کند: «بسم‌الله النور مثل یک روزنه در ظلمت زندانی‌ها مثل مهتاب شب تار بیابانی‌ها می‌رسد رحمت او وقت پریشانی‌ها نور او جلوه عطا کرد به نورانی‌ها پیش خورشید حقیرند چراغانی‌ها نور تابید و در اطراف خودش عالم ساخت نور از رانده درگاه خدا آدم ساخت نور از درد برای دل ما مرهم ساخت آمد و در دل ایران دو دژ محکم ساخت خوش بر احوال قمی‌ها و خراسانی‌ها نور از قید زمان، قید مکان بود رها نور زهراءاست که بر هر دو جهان داد بها خلَقَ عزَّوجل جنَّةَ و النارَ لها فاطمه لیله قدر است وَ «من اَدرکَها» هر که فهمید رسیده‌است به حیرانی‌ها با دعای سحرش نم‌نم باران می‌ساخت از کنیزان درش حافظ قرآن می‌ساخت نه فقط چادر او قنبر و سلمان می‌ساخت چادر خادمه‌اش نیز مسلمان می‌ساخت حیف کم بود از این دست مسلمانی‌ها فاطمه [یک «سلام‌الله علیها» را هم ساده و مانند جمله معترضه این وسط می‌گوید] که دو جهان ریزه‌خور خانه اوست پسری دارد و رزق همه بر شانه اوست نمک سفره ما نیز به شکرانه اوست این ! کیست که عالم همه دیوانه اوست گوشه‌ای از کرم اوست فراوانی‌ها» این تغییر نام مبارک امام به امام در یک شعر معروف، توجه مخاطب را به مضمون شعر، دوچندان می‌کند و لحظه‌ای از این شگفتانه، دچار بهت می‌شود... «جوهر فاطمه از جوهره معبود است موقع صحبت از او فلسفه هم محدود است به ارسطو و به سقراط بگو مشهود است فاطمه فلسفه خلقت عالم بوده است تا نگردند دگر این همه یونانی‌ها متن تاریخ نگفته‌است جنایت‌ها را آن همه شیعه‌کشی، حمله و غارت‌ها را ننوشته‌است مگر طرز شهادت‌ها را کاش می‌شد که عوض کرد قضاوت‌ها را آه! از غصه پرقصه نادانی‌ها! نمی‌دانم شاعر عامدانه «قصه پرغصه» را «غصه پرقصه» آورده یا اشتباه می‌خواند! «مثل تاریخ نوشته‌است که در دورانی وقت سرکوب وقیحانه دژخیمانی چنگ می‌زد به سر خویش، زن ایرانی تا مبادا که بیفتد به همین آسانی چادر فاطمه از دست رضاخانی‌ها هر زمان حادثه‌ها مهلک و ویران‌گر بود هر زمان نان، سر این سفره کمی کم‌تر بود باز هم رحمت او راه‌حل آخر بود...» «چادر فاطمه...» اصلاح می‌کند: «سایه چادر او بر سر این کشور بود» «مادری کرده برای همه ایرانی‌ها» «پیچ تاریخ...» تکرار و اصلاح می‌کند: «پیچ تاریخی امروز کمی تندتر است پیش‌رو راه‌زنی هست، خبر معتبر است شیعه جمعیتش امروز ببین در خطر است نسل امروز پر از ایده و ذوق و هنر است حیف، غافل شده‌ایم از دبستانی‌ها» این تعداد تپُق‌زدن از بعید است... هرچند هر آن‌که این معرکه را تجربه کرده است، اقرار می‌کند بهترین‌ها هم برای اولین اجرا در بیت، بیش از پنجاه‌درصد توانایی‌شان را نمی‌توانند بروز دهند... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت یازدهم/سه) «می‌خوام که نوکرش باشم...» مسمط را ادامه می‌دهد: «سر این اسم اگر فتنه و دعواست نترس جبهه نور اگر یکه و تنهاست نترس روبه‌روی تو اگر هم، همه دنیاست نترس سایه چادر او روی سر ماست نترس قصه این است بگویید به سفیانی‌ها گوش کن دارد از آن سمت خبر می‌آید اندکی صبر کنی وقت سحر می‌آید صبر این طایفه وقتی که به سر می‌آید دیگر از خرد و کلان معجزه برمی‌آید پس بترسید از این نسل سلیمانی‌ها» جمعیت تشویقی می‌کنند... و ادامه می‌دهد: «این نه فرض است، نه حدس است، نه یک تحلیل است سرنوشت همه ابرهه‌ها سجیل است اندکی حوصله کن آخر عام‌الفیل است این صدای نفس آخر اسرائیل است...» صدای تشویق جمعیت بالا می‌رود: «ماشاءالله...» «رد نشو ساده از این غیرت لبنانی‌ها پیش خورشید روا نیست که سوسو بزنیم ما محال است به جز او به کسی رو بزنیم جز نجف جای دگر خم شده، زانو بزنیم حنجره خلق شده تا که دم از او بزنیم هر چه هم داغ گذارند به پیشانی‌ها کهکشان‌ها همه بر گِرد نجف سیارند ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند کل ذرات که در چرخ فلک دوّارند به علی‌بن‌ابی‌طالب ارادت دارند» صدای دست‌های پراکنده‌ای بلند می‌شود، اما بلافاصله همراه با «احسنت» و «به‌به» جمعیت، نغمه «حیدر حیدر...» است که به گوش می‌رسد و کل فضای حسینیه را در بر می‌گیرد... «رشته» اخیر را تکرار می‌کند تا به «بند» خودش متصل کند: «نجف اشرف او قبله کیهانی‌ها» در «مسمط» هر چهار مصرع را که هم‌قافیه‌اند، «رشته» و تک‌مصرع انتهای هر رشته را «بند» می‌گویند که بندها با هم، هم‌قافیه‌اند... «کاش می‌شد که شبی موقع باران نجف می‌نشستیم کمی محضر ایوان نجف سر و جان و‌ نفَسی هست، به قربان نجف دست ما را برسانید به دامان نجف روزی ماست در این دست‌به‌دامانی‌ها» اگرچه اجرای مسمط به نسبت، طولانی شد و زمان از وقت مقرر گذشته، اما بعد از این بند آخر، بلافاصله سرودی را آغاز می‌کند که حافظه موسیقایی جمع آن را خوب به خاطر دارد و حال و هوای جلسه متفاوت می‌شود: «منی که از تولدم، تو کشوری بزرگ شدم که از سر مأذنه‌هاش اسم علی و بچه‌هاش...» جمعیت به وجد می‌آیند، اکثریت همراه می‌شوند و عده‌ای هم تشویق می‌کنند و... جمعیت درست می‌خواند: «پیچیده سمت هر طرف...» اما باز هم اشتباه می‌خواند: «می‌رسه هم...»، جمعش می‌کند: «می‌رسه هم... ت هر طرف، دل می‌ره ایوون نجف» «می‌خوام که نوکرش باشم غلام قنبرش باشم...» جمعیت این بیت را تکرار می‌کنند... و همه با هم ادامه می‌دهند: «با علی، با علی، با علی، تا آخرش باشم» «علیٌّ حبُّه جُنَّة، قسیم النار و الجَنَّة وصی المصطفی حقاً، امام الإنس و الجِنة علی مولا، علی مولا، علی مولا...» می‌گوید: «پرچم رو بیارید بالا» و‌ منظورش دست‌های جمعیت است... مجلس را گرم می‌کند: «ذکر علیٍّ عبادة... همه همه...» بعد هم به هر حال به اشاره‌ای می‌کند: «جهاد تبیین اینه! تنها کشوریه تو عالم که مؤذن از سر مأذنه‌هاش می‌گه علی ولی‌الله...» البته هرچه فکر کردم، این جهاد تبیین برام تبیین نشد! «یک‌بار دیگه همه با هم... علی مولا، علی مولا، علی مولا...» آقا مورد لطف قرار می‌دهند: «طیب‌الله انفاسکم... خدا حفظ‌تون کنه ان‌شاءالله... عاقبت به‌خیرتون کنه...» هرچه نوشته‌ها را زیرورو می‌کنم، نشانی از نام شاعر نمی‌یابم، ظاهراً نام شاعر را بیان نکرده‌اند... حقیقتاً اتفاق ویژه این بخش، هم‌خوانی پایانی سرود خاطره‌انگیز «منی که از تولدم...» بود وگرنه مسمط‌خوانی نسبتاً طولانی ابتدایی، چیز فوق‌العاده‌ای که همه منتظرش بودند، نداشت... من که اشرافی بر اتفاقات آن جلو نداشتم، اما بعد از دیدار دیدم عده‌ای ناراحتی و گلایه دارند که بعد از اجرا، حق ادب را به کمال نرسانده و دست آقا را نبوسیده... ضمن این‌که به نظر حقیر، بوسیدن دست پدر، مادر و هر عالم عاملی، نشانه‌ای از ادب یک جامعه و توفیقی الهی است و اگر آن عالم، از سویی سید جلیل‌القدری باشد که در جایگاه مرجعیت تقلید جمع کثیری از مؤمنین هم نشسته است و از سوی دیگر امامت جامعه مسلمین را هم بر عهده دارد و به اقرار دوست و دشمن لکه تاریکی در زندگی شخصی و خانوادگی او یافت نمی‌شود، ارزش این توفیق به مراتب بالاتر می‌رود... اما اصل پرداختن به این مسائل و چنین مواجهه‌ای را فروکاست امر ولایت و ولایت‌پذیری به ادبیات سلطانی و دست‌بوسی و... می‌دانم... نشانه ولایت‌پذیری، عمل به فرمایشات، دستورات و منویات ولی است که در همین دیدارها بیان کرده‌ است... امر ولایت در عمل به دستورات اهل‌بیت(ع) و تحقق احکام و ارزش‌های الهی در جامعه محقق می‌شود و این نزاع را از اساس نشانی غلط و بی راهه می‌دانم... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دوازدهم/یک)حاشیه‌نگاری «تغییر جغرافیای حسینیه امام» بعد از نوشته قبلی، آقا پیام داد: «ظاهراً شاعر شعر(مسمط) اقای بود.» گفتم: «اما جایی بیان نشد، درسته؟» نظر این نیست: «من توی ذهنم هست که گفت اسم شاعر رو... بیرون هم که اومدیم رو با دیدم و یه خوش‌وبشی کردیم و یکی از دوستان از بابت شعر، مخصوصاً اون قسمت دبستانی‌ها تشکر کرد...» 💠💠💠 با دو بیت که باز هم به گمانم از خودش باشد، به استقبال آخرین اجرا می‌رود: «با مهر پاک حضرت زهراء که کیمیاست دنیا بدان که این سخن از عمق جان ماست ما در کنار رهبر حق ایستاده‌ایم ای اهل کوفه دوره تنهایی شماست» بعد هم: «قراره سرود رو زمزمه کنیم و یواش‌یواش به انتها...» آری، به انتهای اجراها می‌رسیم... توضیح می‌دهد که شعر سرود از حجت‌الاسلام و نغمه‌پردازی آن کار و خود است... چندسالی هست که شعر سرود دیدار را حجت‌الاسلام می‌گوید... سال‌های قبل‌تر این زحمت بر عهده استاد بود... ظاهراً جایی برگه سرود، مثل سال‌های گذشته، پخش شده، اما من ندیده‌ام، برگه را از نفر مجاورم می‌گیرم... همین که می‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» یک نفر با صدای زمختی داد می‌زند: «سلامتی آقا صلوات!» هم همراه جمعیت صلوات می‌فرستد و آغاز می‌کند: «شب آیات سوره فردا شد باغ از جلوه صد چمن معنا شد هر ابری به برق ادراک خود بارانی به مقدم زهراء شد ای شکوه بی‌همتا! یا فاطمةالزهراء ای کران ناپیدا! یا فاطمةالزهراء ای فراتر از فردا! یا فاطمةالزهراء» ویژگی سرود امسال این بود که هوشمندانه به نحوی سروده شده بود که بخش‌هایی را مداح می‌توانست تک‌خوانی کند، اما بخش‌هایی هم بود که حتماً باید جمعیت هم‌خوانی می‌کردند، مانند همین «یا فاطمة‌الزهراء» پایان بند اخیر یا «بالروح، بالدم‌...»های پایان هر فراز... «ای... عطری که بهشت پیغمبر دارد قرآن، مدح تو به صد دفتر دارد «انا اعطیناک الکوثر» دارد هستی سرشار، از جام اعطینا بالروح بالدم لبیک یازهراء بالروح بالدم لبیک یازهراء» سرود در چهار فراز سروده شده و هر فراز با «بالروح، بالدم...» پایان می‌یابد... «قرآن، متن و فاطمه تشریحش خلقت چون قصیده او تلمیحش عالم چون کلاف سر در گم بود بی اعجاز رشته تسبیحش ای صبحِ به تن جوشن! یا فاطمةالزهراء ای مشرقِ جان روشن! یا فاطمةالزهراء ای باغ‌ترین گلشن! یا فاطمةالزهراء ای... شوقت بر لب حسین با یا اماه ای با مرتضی در این مقصد همراه یا «نعم العون علی طاعة الله» ای زن! از تو شأن زن شد معنا بالروح بالدم لبیک یازهراء بالروح بالدم لبیک یازهراء» جمعیت به نسبت خوب همراهی می‌کنند، هم با همان نازِ صدا سعی می‌کند نغمه را مدیریت کند، هرچند به نظرم یکی‌دوجا نغمه از دستش خارج شد، یا حداقل با آن‌چه در جلسه کارشناسی اجرا کرده بود، متفاوت شد... محجوب و مأخوذبه‌حیا است و برای اداره جلسه با همان نجابت، خیلی آرام، لابه‌لای جمع‌خوانی‌ها گاهی یک «ماشاءالله»ی به جمعیت می‌گوید... «باغ از لاله‌ها مواسم دارد با داغی به دل مراسم دارد...» واژه «مواسم» اگرچه جمع «موسم» است اما به نظرم واژه متعارفی نیست، به‌ویژه برای سرود که کلاً جنبه عمومی بیش‌تری دارد... «هر جا نامی از شهادت زنده‌است عطر یاد حاج قاسم دارد ای صلابت منظوم! قاسم سلیمانی! ای مقتدر مظلوم! قاسم سلیمانی! راز تا ابد مکتوم! قاسم سلیمانی!...» این «قاسم سلیمانی»ها را هم جمعیت با بغضی حماسی تکرار می‌کنند... «ای... جان تو فدای رهبر از آغاز شد عشق خمینی‌ات بال پرواز حک بر سنگ قبر تو نام «سرباز» یادت در جان هنگام هم عهدی بالروح بالدم لبیک یا مهدی بالروح بالدم لبیک یا مهدی» فراز آخر را که شروع می‌کند، جمعیت از انتها همه ایستاده‌اند... برخی هم در حال حرکت و راه‌یافتن به جلو... جغرافیای حسینیه برای آغاز صحبت‌های آقا، در حال تغییر است! «برپا شد دوباره محشرمحشر در میدان سواره لشکرلشکر ای قدس شریف! النصرالنصر ای صهیون دون! خیبرخیبر بر عهد نخستینم، من یار فلسطینم بر سنت دیرینم، من یار فلسطینم با جهاد تبیینم، من یار فلسطینم...» این «من یار فلسطینم...» را جمعیت با همه انرژی ادا می‌کنند... «ای... راه سربلند طوفان‌الاقصی می‌بینی رهایی خود را فردا از چنگال اسراییل و آمریکا آمد وقت فتح بدر و خیبر بالروح بالدم لبیک یا حیدر بالروح بالدم لبیک یا حیدر» ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir
|| حاج‌رحیم از دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبرمعظم‌انقلاب؛ ۱۴۰۲ 🔸(قسمت دوازدهم/دو) «حیدر شمعه و منم پروانه...» سرود که تمام می‌شود، دو بیت هم خارج از سرود می‌خواند: «همه دستا بیاد بالا... همین یک خط از من بسه، همه دستا بالا: «حیدر شمعه و منم پروانه...» جمعیت به شوق آمده و چند نفری هم «به‌به» می‌گویند... «...مولانه علی، علی مولانه...» هرچند جمعیت «مولامه» می‌شنوند و «مولامه» می‌گویند، اما بر همان «مولانه» جنجالی تأکید دارد که البته قافیه هم همین اقتضاء را دارد... حالا ‌این‌که این واژه، عربی با لهجه عراقی است، هم‌چنان که قبل‌تر در «أنت یا مولا علی» خوانده یا خوانش پشتوی مولانا است یا تنگی قافیه بوده یا چیز دیگری، نمی‌دانم... و کاش فضا و فرصت نقد و گفت‌وگو برای پرداختن به امثال این کارها بیش از این بود... در هر صورت این بیت یادآور قطعه‌ای جنجالی «مست نجف» است که به گمانم سال گذشته منتشر شد: «مست نجف عاشق اینه، بره پیوسته نجف نمی‌شه از دست گدا، خسته نجف هر چی که بخوای‌رو علی تو مضیفش داره ماه نجف حال همه خوبه توی راه نجف همه می‌دونن که شهنشاهه نجف کلید آسمونارو توی کیفش داره پس مست بشید برید رو ابرا به روی عرش اعلی در خونه زهرا بالا بالا بالا پابست بشینید جلوی در مثل قند مکرر هی بگید با قنبر مولا مولا مولا...» [هله‌هله... هله‌هله...] «حیدر شمعه و منم پروانه مولانه علی، علی مولانه دُرّ نجف رفت توی دست هر کی، شد حُرّ نجف خوب نفَس شیطون‌رو می‌بُرّه نجف واسه همینه حلال‌زاده دور علیه کرده نجف مردم‌رو سرمست ابَرمرد نجف ای بخوره تو سرشون، درد نجف به کوری سه‌نفری‌شون، علی اولیه نهج‌البلاغه شد کلامش کل خلقه رامش وادی‌السلامش شروع یک تولد دوباره است سوره به سوره، کل قرآن اومده به ایران با دست حسن‌جان حقیقت اینه دومی چی‌کاره است رونق داد علی به این ویرانه مولانه علی، علی مولانه» این‌که شعرِ این کار چگونه است را باید اساتید فن سخن بگویند... و این‌که مضامین و واژه‌گزینی این کار چه‌قدر با سخنانی که در همین سال‌ها در همین حسینیه بیان شده است، چه‌قدر مطابقت دارد را هم خوانندگان و شنوندگان باید قضاوت کند... ولی احساس می‌کنم «کیف» حضرت، «مست‌شدن و رفتن رو ابرها»، «بخوره تو سرشون» و... امثال این تعابیر، با میراثی که از مداحی سراغ داریم، فاصله جدی گرفته... این «هله‌هله»گفتن مداحان و کِل‌کشیدن جمعیت هم از آن ابتکاراتی است که حقیقتاً بیش از ابداع، به بدعت می‌ماند... بماند... در هر صورت اجرای هر شعری، خارج از آن‌چه رفت‌وبرگشت شده و هماهنگ گردیده، خلاف قاعده است... آخرین جواب را هم از جمعیت می‌گیرد: «همه نگفتن، دوباره... حیدر شمعه و منم پروانه... مولانه علی، علی مولانه...» بعد هم دو بیت دیگر را دکلمه می‌کند و تمام: «شب دست به گیسوی علی می‌گیرد خورشید، رخ از روی علی می‌گیرد آن‌قدر زدم سنگ علی بر سینه سنگ لحدم بوی علی می‌گیرد» فریاد «به‌به» و «احسنت» جمعیت است که بالا می‌رود... ادامه دارد... 🆔 @elalhabib_ir