.
#نوحه
#شور_حضرت_زهرا سلام_الله علیها
ــــــــــــــــــــــــــــــ
خدا یار ننه زهراست(بی بی زهراست)
هوادار ننه زهراست
سقیفه برملا کردن
فقط کار ننه زهراست
پرچمدار.....قیام زهراست
تیغ ذوالفقاره درنیام زهراست
برمیاد این سخن ازحدیث لولاک
حجت الله علی الامام زهراست
مُهنَّای علی/ دو دنیای علی
به میدون زده با صلابتش پای علی
شبیه ذوالفقار/تو دستای علی
باخطبه سیلی زدبه دومی جای علی
(( ننه زهرا ))
عدالت با ننه زهراست
قضاوت با ننه زهراست
حساب اون حرومی ها
قیامت با ننه زهراست
با خطبش...محشر میشه زهرا
سپره فاتحه خیبر میشه زهرا
موقعه دفاعه از رکن ولایت
یه تنه خودش یه حیدر میشه زهرا
علمدارعلی/طرفدار علی
خودش گفته بهت خیلی بدهکاره علی
تو میدون که میره/یه کراره علی
تا سربنده یا فاطمش رو میزاره علی
(( ننه زهرا ))
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شعرونغمه: #مجتبی_نامور ✍
.👇
.
#زمینه
#فاطمیه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
غروب آسمونمو/چراغ عشق خونمو
دنیا ازم گرفته // خونمو غم گرفته
خونه پُراز دوده هنوز/میخوای بری زوده هنوز
غربتمو میبینی // فاطمه #کلمیٖنیٖ
دیدم/دیشب/با درد/نماز شب میخونی
بااشک/با آه /از درد/توسجده گاه میمونی
انگار/بعد از/کوچه/چشمات سیاهی میره
تاراه /میری /فضه /دست تو رو میگیره
[[منو جوابم نکن/خونه خرابم نکن
با رفتنت فاطمه/دیگه عذابم نکن]]
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی ازم رومیگیری/دست روی پهلو میگیری
میمیرم از خجالت // نایی نمونده واست
بِهَم زدن زندگیمو/ازم گرفتن خوشیمو
غرور حیدریم سوخت//خونه دلبریم سوخت
دنیام /میسوخت /وقتی /تو شعلهها گیر کردی
با هر/ آهت /زهرا /حیدرت و پیر کردی
صد بار /مُردم /تا در/ بسمت دیوار میرفت
دیدم/ پهلوت /خیلی/بامیخ کلنجار میرفت
[[دیدم تواون شعله ها/فضه روکردی صدا
هجوم آوردن بهت/ چهل نفر بی حیا ]]
[[منو جوابم نکن/خونه خرابم نکن
با رفتنت فاطمه/دیگه عذابم نکن]]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چشمای کم سوتو نبند/بازم به حیدرت بخند
حرفی بزن عزیزم // جون حسن عزیزم
دیدم وصیت میکنی/آهسته صحبت میکنی
چند تا کفن آوردی// به زینبت سپردی
دیشب/تاصبح/زینب/باگریه ازحال میرفت
انگار/فکرش/هی داشت/بسمت گودال میرفت
گودال/گودال/گودال/روضه نفسگیر میشه
زینب /باهر/ضربه/از زندگی سیر میشه
[[خیمه عزادارمیشه/ کارکه دشوارمیشه
زینب باشمروسنان / وارد بازار میشه ]]
[[واویلا علی الحسین]]
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مجتبی_نامور ✍
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👇
.
#روضه_حضرت_زهرا
#روضه_امام_حسن
#روضه_امام_حسن_گریز_به_حضرت_زهرا_سلام__الله_علیها
روایت داریم هر شب جمعه که ابی عبدالله مدینه بود … کنار قبرستان بقیع زیارت برادرش امام حسن می رفت… چه امام حسنی قربونش برم .. چشمی که برا غربت امام حسن گریان باشه، گریان وارد محشر نمیشه …
الهی بمیرم براش … مگه میشه اینقدر کسی غریب باشه ؟ حتی دوستانش وقتی بِهش سلام میکردن میگفتن: “اَلسلامُ علیک یا مُذِّلَ المؤمنین”
غصه، مظلومیت، همین بس این همه سال بعد امیرالمؤمنین می نشست پایِ منبرا…
خطبای ملعون، روی منبر می رفتن مولا علی رو لعن می کردن، دشنام می دادن ، بی ادبی می کردن …
فقط نوشتن یه جا امام حسن از جا بلند شد دیگه طاقت نیاورد، وقتی مُغیرۀ ملعون رفت بالای منبر .. تا اومد
بی ادبی کنه امام حسن بلند شد فرمود : نانجیب تو دیگه بنشین گمان میکنی من از یادم رفته، اون روز تو کوچه با مادرم چه کردی؟
اون صحابی آقا رو دید گفت: آقا من باباتون رو هم توی این سن دیدم اینقدر سر و روش سفید نشده بود که سر و روی شما اینقدر سفید شده؟
حضرت فرمود : آن چیزی که من دیدم اگه بابام هم دیده بود بدتر از این روز من می شد…
حالا میخوام از اون روز امام حسن برات بگم:…*
بی تاب و تبِ خسته حالی بود
سخت گیرِ شکسته بالی بود
چادرش بین کوچه، پا خور شد
بسکه از غم قدش هِلالی بود
با مادرم رفتیم مسجد رسول الله
جای بابا چقدر خالی بود
از دل آهی کشید و با گریه
خطبه هایش همه سئوالی بود
نفسش بارِ لخته ی خون داشت
سوزِ آهش در آن حوالی بود
خطبه اش جاودانه بر می گشت
با قباله به خانه بر می گشت
آه! ظلم سقیفه بی حد شد
غیرتیان! راه کوچه به آیینه سد شد
همۀ نور و چنگِ تاریکی
اتفاقی که باب خواهد شد
ضربِ دست چپش زبان زَد بود
زدنِ سیلی اش زبان زَد شد
هر قدر روی پا پریدم باز
دستِ سنگینش از سرم رد شد
بعد از آن راه خانه تا مسجد
طولِ یک خطِ سرخ مُمتد شد
آنقدر به غرور من برخورد
حسنش کاش از غمش می مُرد
*تا همین جا هم بسه، اما شبِ امام حسن ان شاءالله حقش رو ادا کنیم…*
چه بگویم که زار و مضطر گشت
قد کمان بود و قد کمان تر گشت
در مسیرِ عبورِ عابرها
ریخت نیلوفری که پرپر شد
“فَرَفَسَها بِرِجلِهِ…” ای وای
آنقدر دورِخویش مادر گشت
هر قدم چشم او سیاهی رفت
وسط کوچه موقع برگشت
زخم هایش دوباره سر وا کرد
مرگ خود از خدا تمنا کرد
*برای این روضه بهترین روضه همون روضه ای است که خودِ امام حسن در عالم رؤیا به عَبدُالزَهرا فرمود: عَبدُالزهرا! اگه میخوای روضه ی ما رو بخونی این طوری که من میگم بخون:
روضه ی ما اهل بیت اون ساعتی بود که دستم توی دستِ مادرم بود..خوشحال از مسجد داشتم برمی گشتم ..یه وقت نانجیب اومد جلو راهمون
رو سد کرد … عَبدُالزَهرا یه ضربه به مادرم زد اما دو گونۀ مادرم کبود شد…
.
.
#شور_حضرت_زهرا
مادر عالم امکان زهرا
جنّت و کوثر و رضوان زهرا
ظاهر و باطن قرآن زهرا
تفسیر و تأویل و تبیان زهرا
ای_همتای شیر خدا خاتون هردو سرا
محتاجن روز جزا انبیا هم به شما
ای_آبروی ثَقَلین بر احمد قرّةُ العِين
بضعهیختمرُسُل اَنتِ اُمّالحَسَنین
آسمان لطف و رحمت دریای وقار و عصمت
روضههای تو دلیل شیعهها برا برائت
گرچهکعبهیعفافی دور علی در طوافی
تو هولِ محشر برماست یهگوشهچشم تو کافی
یافاطمةالزهرا
___
قدرت بازوی حیدر زهرا
راحت جان پیمبر زهرا
تو خود آیه ی تطهیری و
نسل تو پاک و مطهر زهرا
ای_سَیّدةُالنُّجَباء سرتاپا حجبو حیا
گفتنکه نور شماست مُشتَق از نور خدا
این_جملهازعشقمنه حجّت بن الحسنه
گفته في بنتِ رسول لياُسوةٌحَسَنه
مالک فرات و نیلی همکلام جبرئیلی
ذکرصبحو شامشیعه یافاطمهاِشفَعیلي
بسکه مهربونی مادر واسهی نجات نوکر
ریشههای چادرت رو پهنمیکنیتو مَحشر
یافاطمةالزهرا
____
#محمد_قاسمی
https://eitaa.com/emame3vom/112058
👇
.
#شور
#حضرت_زهرا
#شور_حضرت_زهرا
زیر سایهی چادرت ،در امانم از هر بلا
بهامضایشخصشما، میشم زائر کربلا
منکجاولطف شما،ایخوشابهاحوالمن
چون ورودیکربلا،میایبهاستقبالمن
ای مادر حسین تاجسر حسین
محتاجِبه---الطافتون ایننوکرحسین
ایمادرجهان ایمحور زمان
ایبرامیر---الموءمنین آرامدلوجان
سیّدة النّساء مليكة السّماء
محبّتت فریضهی اصلی انبیاء
مادر مصطفی قرینِ مرتضی
بهتو توسّلمیکنن اَئمّهیهُدیٰ
یامولاتییافاطمه
___
گرچهسیّدالمُرسلین شخصِاوّلِ عالَمه
فخرمیکنهبهاینکه دستبوسِتِهفاطمه
مِلکِطِلقتو زمینو مَهریّهی تو بهشته
دستخدااسمترو؛بر نگینِعلینوشته
ایعزّتِعلی ایقدرتِعلی
با دیدن---تومیرهغَم ازصورتِعلی
ایسِرّ ازلی همرُتبهیعلی
خوبیبهتو---بالاتر از هرخیرالعملی
معدنعصمتی کوهصلابتی
تو یکتنه مدافع شاه ولایتی
شیعهیغیرتی ندارهوحشتی
وقتیکهتو شفیعهیروزِ قیامتی
یامولاتی یافاطمه
_
#محمدقاسمی ✍
https://eitaa.com/emame3vom/112060
👇
.
#غزل_مرثيه
#حضرت_زهرا
هم ، دستِ تو افتاده است از كار مادر
هم ، كارِ اين خـانه شده بسيار ، مادر
روزت شبيه نيمي از روي تو شب شد
از بس كه ديدي روز و شـب آزار مادر
طوري گُلابِ چشم تو پاشـيد بر در
كه از خجـالت ، سُرخ شد ديـوار مادر
درخون نشستي،سِيلِ خونين راه افتاد
از چشـمهاي حيــدر كــرّار، مادر
تنها خدا، تنهاپدر، تنها تو ،هستيد
---تنهــاتر از تنهـاترين سردار ، مادر
در خواب ديشب از لب مُحسن شنيدم
رازي كه پنهان كردي از مسمار مادر
بادردِ سر، بادردِ گردن، دردِ پهلو
هر شب نشستي تا سحر بيدار مادر
مي سوزد از هُرم تنت لبهاي زينـب
مي بوسَمَت اين روزها هربار مادر
حالا كه بابا رفته بيرون جانِ بابا
يك لحظه اين پوشيّه را بردار مادر
تنها نه سقفِ خانه،مي دانم پس از تو
دنيا شود روي سرم آوار مادر
از پاي اين بستر رسيدم پاي مـقتل
ديدم كه سالارم شده بي يار مادر
آن دم كه ديدم شمر آمد سمت گودال
شـد بند قـلبم پاره ، چشـمم تار مادر
خون حُسينت را درون شـيشـه كردند
سرنيزه هاي وحشي و خونخوار مادر
#محمد_قاسمی ✍
#زبانحال_حضرت_زینب
.
.
.
#فاطمیه
پروانه سوخت در دل شعله...، پری نداشت
فرجام عشق عاقبت بهتری نداشت
فرهاد را مُصیبتِ شیرین هلاک کرد
درد فراقدیده که درمانگری نداشت
ایمان به بازگشت تو کمرنگتر شده
این شهر مثل قبل به تو باوری نداشت
گشتم سراغی از تو بگیرم ولی چه سود
جز نرخ نان کسی خبر دیگری نداشت
از این به بعد یکنفری آه می کِشَم
دیگر مگو که داغ تو غمپروری نداشت
پیرم ولی به درد ظهور تو می خورم
شاید کسی برای تو چشم تری نداشت
سر را برای آمدنت نذر می کنم
شرمندهام ، گدای تو سیم و زری نداشت
طوفانِ نفس ، قایق روح مرا شکست
کشتیِ موجدیده ی من لنگری نداشت
آنقَدر بی ملاحظه ام وقت معصیت!...
اصرار بر گناه مرا کافری نداشت
من را ببخش ، خادمِ خوبی نبوده ام
این روسیاه ظرفیت نوکری نداشت
در اوج بی توجهی ام ، دوست دارمت!
دلداده ات شبیه به تو دلبری نداشت
بیچاره می شدیم اگر فاطمه نبود
سَرخورده بود کودک اگر مادری نداشت
کیفی نداشت عالم اگر که نجف نبود
لطفی نداشت خِلقَت اگر حیدری نداشت
فریاد می زنم دمِ ایوان طلا : عــلــی!
طعم مِی ضریح تو را ساغری نداشت
آشفته ام ، علاج دلم خاک کربلاست
شهری که پادشاه شریفش سری نداشت
آقا تو را قسم به پناهِ علی ، بیا
یاسی که تاب حملهی زجرآوری نداشت
با ضربهی لگد دو سه تا دنده خُرد شد...
دیگر مدار اهل کسا محوری نداشت
#مناجات_با_امام_زمان عج
#شهادت_حضرت_زهرا
#فاطمیه
#بردیا_محمدی ✍
...........
.
#فاطمیه
با اینکه پیکرِ پسرش بوریا شود
عریان به روی خاک بیابان رها شود
با اینکه از قضیّه خبر داشت فاطمه
با اینکه دردِ دست و کمر داشت فاطمه
پا شد برای امرِ مهمی وضو گرفت
آهی کشید و بغضِ بدی در گلو گرفت
صندوقچه ی لباس و کفن را که باز کرد
نفرین به اهل کوفه و شام و حجاز کرد
میدید فاطمه شده پنجاه سال بعد
در قتلگاه آمده سرباز اِبن سعد
با نیزه اش به روی تن شاه میکشد
نقشه برای پیروهن شاه میکشد
زهرا که دید واقعه را سوخت عاقبت
با آه و گریه پیروهنی دوخت عاقبت
با بازوی شکسته ی خود... روزِ آخری
با چشم نیم بسته ی خود... روزِ آخری
پیراهن حسین خودش را قواره کرد
گریه برای آن بدن پاره پاره کرد
هر سوزنی که رفت به دستش دلش شکست
میدید نیزه ای وسط سینه اش نشست
پیراهنش همینکه به زیر گلو رسید
در قتلگاه پنجه ی قاتل به مو رسید
تا روی پیکر پسرش یک سپاه رفت
خولی رسید و فاطمه چشمش سیاه رفت
#شهادت_حضرت_زهرا
#گروه_یا_مظلوم
................
#رباعی
#حضرت_زهرا
هرچندکهاز جان وجهانسیر شدم
در اوج جوانیام زمینگیر شدم
با اینهمهغمکهدیدهام،خوشحالم
چون،پایامام بیکَسام پیر شدم
#محمد_قاسمی ✍
.