eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
SaberKhorasani-LahzehaRaMotavasselBeDoayim.mp3
3.52M
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانی ست که دل تنگ شماییم بیا وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنه از حسرت رویت لب دریا ماندیم چشممان خشک شد از وسعت این بی اَبی و نداریم دگر طاقت این بی اَبی در قنوت دلمان خواهش باران داریم ندبه خوانیم و تمنای بهاران داریم پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما که ترک خورده زمین از اثر این گرما دامن دشت شده سفره ی راز دل ما داغ الاله نشانی ز نیاز دل ما ما که در راه تو عمریست تمامی گردیم گردبادیم و به دنبال شما می گردیم چند جمعه دلمان را سر راهت اریم تا بدانی که تمنای وصالت داریم شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پر از نسترن و سوسن کن اسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم چشم به راهت دارد *صابر خراسانی*🎤 .
. بازم دلم گرفته / هواییتم به والله ذکر لب گداهات / این بقیه الله وقتی قنوت می گیری / کنار قبر زهرا (س) برا منم دعا کن‌ / این بقیه الله ( این روزا ، دیگه روزگار خوش ِ سابق نیست ) ( میبینم ، دیگه هیچ کسی با کسی صادق نیست ) آقا جان کاش می شد برگردی .. با داغت چشمامو تر کردی .. ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. نگاتو بر نداری؟! / تلف میشم به قرآن دلم گرفته آقا / بگو کجایی الآن ذخیره ی الهی / امام الانس و الجانّ بدم ولی به حالم / نظر کن حتی الامکان ( میدونی ، ازت دورم و ناخوشه احوالم ) ( میدونم ، نشد باب میل شما اعمالم ) شرمندم چشماتو تر کردم... دور از تو روزامو سر کردم... ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. به شوق دیدن تو / چشام همیشه دریاس هر جا قدم بذاری / بهشت من همونجاس تو حرم اباالفضل / عطر تو کردم احساس کجا پی ات بگردم ؟ / دور ضریح عباس ( عمریه به این سینه زن ها عنایت داری ) ( میدونم توی روضه هامون قدم میذاری ) اما از چشم من پنهونی ... دلتنگ دیدارم میدونی ... سنگینه شبهای مهجوری ... خیلی طولانی شد این دوری ... من دارم میمیرم از دوری.... ................................................. العجل العجل العجل ادرکنی ادرکنی ادرکنی ................................................. شعر و سبک محمد آسلیمی اراک 👇
. 🔸🔶 إنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها قسمتی از آیه ۷ سوره اسراء 💠 ترجمه: اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده‌اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده‌اید‌. هرچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج‌محمود_کریمی_به_چشمان_ترت_در_این_حوالی_.mp3
21.9M
‍ . 📃 به چشمان ترت در این حوالی 🎙 🏷 (عج) به چشمان ترت در این حوالی سلامُ‌الله ما کَرَّ اللیالی بیا و چشم‌هایم را تو پر کن به پیشت آمدم با دست خالی برای من بگو: استغفرالله دعای من، بگو: استغفرالله دعای تو عزیزم مستجابه توجای من بگو: استغفرالله به اشکی، سوز و سازم را عوض کن بیا امشب، نمازم را عوض کن فقط بگذار مجنون تو باشم نیازم را، نیازم را عوض کن به هرکس رو زنم، بی‌تو سرابه نفس حتّی بدون تو عذابه به من هم سر بزن؛ حالم عوض شه به بالین مریض رفتن، ثوابه دوباره اومدم با رو سیاهی که این‌جا می‌خرند عمری به آهی بخون آقا! که ما با تو بخونیم الهی! یا الهی! یا الهی ============== .
. 🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَیک یا جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ(علیه السلام)》🔶🔸 ✅محمد بن ربیع از پدرش ربیع، که وزیر دربار منصور دوانقی بود، نقل می کند که؛ شبی منصور به من گفت : 📋《أَنْتَ صِرِ السَّاعَةَ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ(ع) فَأْتِنِي بِهِ عَلَى الْحَالِ الَّذِي تَجِدُهُ عَلَيْهِ لَا تُغَيِّرْ شَيْئاً مِمَّا عَلَيْهِ》 ♦️هم اکنون پیش جعفر بن محمّد(ع) برو و او را در هر حالتى که بود، بدون اینکه بگذارى وضع خود را تغییر دهد، نزد من بیاور. محمّد می گوید : پدرم مرا خواست که از همه فرزندانش سختگیرتر و بى‏ رحم‏تر بودم، و گفت : برو پیش جعفر بن محمّد(ع) و بدون اینکه درب منزل او را بکوبی، از دیوار او بالا برو که لباس خود را تغییر ندهد، ناگهان بر او وارد شو و به همان حالتى که هست، او را نزد ما بیاور. من وقتى رفتم، که چیزى از شب باقى نمانده بود، نردبان گذاشتم و از دیوار وارد خانه ایشان شدم، وقتى وارد اطاقش شدم، او مشغول نماز بود و پیراهنى بر تن داشت‏ و حوله ‏اى بر کمر بسته بود. نمازش را که سلام داد، عرض کردم : بفرمائید! امیرالمؤمنین شما را می خواهد! ایشان فرمود : 📋《دَعْنِي أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِيَابِي》 ♦️بگذار لباسهایم را بپوشم. گفتم: به من اجازه نداده‏ اند! فرمود : 📋《فَأَدْخُلُ الْمُغْتَسَلَ فَأَطَّهَّرُ》 ♦️اجازه بده بروم غسل کنم و خود را تمیز نمایم. گفتم : غیر ممکن است وقت خود را نگیرید من نمی گذارم این وضع را کوچک ترین تغییرى بدهید. 📋《فَأَخْرَجْتُهُ حَافِياً حَاسِراً فِي قَمِيصِهِ وَ مِنْدِيلِهِ وَ كَانَ قَدْ جَاوَزَ السَّبْعِينَفَلَمَّا مَضَى بَعْضُ الطَّرِيقِ ضَعُفَ الشَّيْخُ فَرَحِمْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ ارْكَبْ فَرَكِبَ بَغْلَ شَاكِرِيٍ‏ كَانَ مَعَنَا ثُمَّ صِرْنَا إِلَى الرَّبِيعِ》 ♦️من ایشان را همان طور، سر و پاى برهنه با همان پیراهن و قطیفه‏ اى که داشت ایشان را از خانه خارج کردم. در حالی که سن او از هفتاد سال تجاوز می کرد. مقدارى که پیاده رفت از راه رفتن باز ماند و سخت خسته شد، دلم به حال آن ایشان سوخت و عرض کردم سوار شو! سوار قاطر یکى از همراهان من شد، تا اینکه نزد پدرم ربیع رسیدیم. امام صادق(ع) داخل ایوان که رسید ایستاد و لبهایش، به دعائى که من نمی شنیدم، حرکت می کرد. سپس او را وارد کردم و او مقابل منصور ایستاد. منصور گفت : جعفر! تو دست از حسد و ستمگرى خود و آشوب بر علیه بنى عباس بر نمی دارى؟ خداوند پیوسته تو را گرفتار شدت حسد و رنج می کند ولى به آروزى خود نخواهى رسید.    امام صادق(ع) فرمود : به خدا سوگند از آنچه تو می گوئى من بى‏ خبرم و چنین کارى نکرده ‏ام! منصور ساعتى سر به زیر انداخت و روى نمدى در طرف چپش بالشى قرار داشت، نشست و زیر آن نمد، شمشیرى دو سر پنهان کرده بود که نمایان گشت. سپس منصور روى به امام صادق(ع) نموده و گفت : اشتباه می کنى و خلاف می گوئى! سپس پشتى را کنار زده و از پشت آن کیفى که محتوى نامه‏ هائى بود خدمت امام(ع) انداخت و گفت : این نامه‏ هاى توست که براى خراسانیان نوشته ای و آنها را دعوت به بیعت با خویشتن کرده‏ اى تا بیعت مرا بشکنند! امام(ع) فرمود : به خدا قسم! من چنین کارى نکرده ‏ام و این کار را صحیح نمی دانم! منصور مجدد سر را به مدت کوتاهی به زیر انداخت. 📋《وَ ضَرَبَ يَدَهُ إِلَى السَّيْفِ فَسَلَّ مِنْهُ مِقْدَارَ شِبْرٍ وَ أَخَذَ بِمَقْبِضِهِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ ذَهَبَ وَ اللهِ الرَّجُلُ ثُمَّ رَدَّ السَّيْفَ》 ♦️سپس دست به دسته شمشیر گرفته و مقدار یک وجب آن را خارج کرد! با خود گفتم : الان این مرد را می کشد و آیه استرجاع خواندم، اما متوجه شدم که منصور، شمشیر را به جاى اول برگردانید و سپس گفت : جعفر! حیا نمی کنى از پیرى و نسبتى که با پیامبر(ص) دارى از دروغ گفتن و اختلاف بین مسلمانان می خواهى خون ریزى شود و آشوب به پا کنى؟! امام(ص) فرمود : نه به خدا! آنچه را که می گوئى، من آن را انجام نداده‏ ام! اینها نامه ‏هاى من نیست و نه خط و نه مهر من بر روى آن است! در این هنگام؛ منصور به شمشیر را بیشتر از قبل از غلاف خارج نمود. این بار با خود گفتم که او جعفر بن محمد را کشت. در کمال حیرت دیدم او مجدد شمیشیر را به غلاف برگرداند و عقب نشست. و باز بعد از مدتی کوتاه، دیدم مجدد امام صادق(ع) را سرزنش می کرد و امام(ع) نیز عذر خواهى می نمود. 📋《ثُمَّ انْتَضَى السَّيْفَ إِلَّا شَيْئاً يَسِيراً مِنْهُ》 ♦️در این هنگام، منصور شمشیر را کشید و فقط مختصرى از آن در غلاف باقی ماند و من با خود گفتم، رفت که او را بکشد. و باز شمشیر را در غلاف نمود. پس از مدتی سر را به زیر انداخت و آنگاه سر را برداشته و گفت : خیال میکنم تو راست میگوئى! سپس به من گفت : ربیع! جامه‏ دان را بیاور! جامه‏ دان را آوردم. گفت : دست در آن کن و محاسن ایشان را معطر کن! 👇
. من دست در داخل آن نمودم و محاسن امام(ع) که سفید بود عطر آگین نمودم بطورى که سیاه شد. سپس به من گفت : ایشان را سوار بر یکى از بهترین مرکب هاى سوارى خودم کن و ده هزار درهم به او بده و تا منزلش با احترام از او مشایعت کن! ربیع می گوید : به واسطه این تغییر حالتى که منصور نسبت به امام(ع) دیدم، همواره جای تعجب بود و کنجکاو بودم که دلیلش را بدانم. روزی تصمیم گرفتم علت آن را بدانم! همین که منصور را تنها و مسرور دیدم گفتم : یا امیرالمؤمنین! چیز عجیبى از شما مشاهده کردم! گفت : چه چیز؟ گفتم : آن روز چنان بر جعفر(ع) خشم گرفتى که پیشتر، هیچ کس را این گونه خشم نگرفته بودى! ولی سپس منصرف شدی و دلیل کار چه بود؟ منصور گفت : ربیع! نباید این مطلب را آشکار نمود بهتر است پوشیده باشد! میل ندارم فرزندان فاطمه(س) متوجه شوند و بر ما فخر فروشند و ما را ناچیز انگارند! سپس گفت : ربیع! آن شب خیلى مایل بودم که جعفر بن محمّد(ع) را بکشم و تصمیم داشتم که سخن او را نشنوم و عذر و پوزش او را نپذیرم، با اینکه من در زمان بنى امیه او و پدرانش را شناخته بودم که اهل آشوب نیستند! 📋《فَلَمَّا هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى تَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا هُوَ حَائِلٌ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ بَاسِطٌ كَفَّيْهِ حَاسِرٌ عَنْ ذِرَاعَيْهِ قَدْ عَبَسَ وَ قَطَّبَ فِي وَجْهِي عَنْهُ ثُمَّ هَمَمْتُ بِهِ فِي الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ وَ انْتَضَيْتُ مِنَ السَّيْفِ أَكْثَرَ مِمَّا انْتَضَيْتُ مِنْهُ فِي الْمَرَّةِ الْأُولَى فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) قَدْ قَرُبَ مِنِّي وَ دَنَا شَدِيداً وَ هَمَّ لِي أَنْ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ فَأَمْسَكْتُ ثُمَّ تَجَاسَرْتُ وَ قُلْتُ هَذَا بَعْضُ أَفْعَالِ الرَّئِيِّ ثُمَّ انْتَضَيْتُ السَّيْفَ فِي الثَّالِثَةِ فَتَمَثَّلَ لِي رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَاسِطَ ذِرَاعَيْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّى كَادَ أَنْ يَضَعَ يَدَهُ عَلَيَّ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ لَوْ فَعَلْتُ لَفَعَلَ》 ♦️همین که در مرتبه اول تصمیم کشتنش را گرفتم پیامبر اکرم(ص) را دیدم بین من و او فاصله شد و دستهاى خود را گشود و تا آرنج بالا زده، و نسبت به من بسیار ناراحت و خشمگین است. در مرتبه دوم که شمشیر را بیشتر کشیدم دیدم پیامبر اکرم(ص) خیلى به من نزدیک شد و تصمیم داشت اگر من گزندى به او برسانم کار مرا بسازد، باز جرات کردم و با خود گفتم این کار جن‏ هاست. در مرتبه سوم که شمشیر را خارج کردم پیامبر اکرم(ص) به من نزدیک شد و پنجه‏ هاى خود را گشود و دامن به کمر زده و چشمانش قرمز شده بود و کمال خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود، مرا در پنجه ‏هاى خود بفشارد. به خدا ترسیدم اگر او را بیازارم، پیامبر(ص) مرا کیفر کند! پس از این کار منصرف شدم. محمّد بن ربیع می گوید : پدرم این جریان را پس از مرگ منصور برایم نقل کرد.(۱) ابن عنبه می نویسد : 📋《قَصَدَهُ المَنصُورُ الدَوَانِیقِی بِالقَتلِ مِرَارَاً فَعَصَمَهُ اللهُ مِنهُ》  ♦️منصور دوانقی بارها قصد کشتن امام صادق(ع) را داشت، ولی خداوند ایشان را از گزند منصور حفظ کرد.(۲) مفضل بن عمر می گوید : منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش حسن‏ بن‏ زید فرماندار خود در مکه و مدینه و گفت : 📋《أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) دَارَهُ! فَأَلْقَى النَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ فَأَخَذَتِ النَّارُ فِی الْبَابِ وَ الدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(ع) یَتَخَطَّى النَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ‏ الثَّرَى‏ أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللهِ》 ♦️خانه جعفر(ع) را آتش بزند. پس خانه امام(ع) را آتش زدند و آتش بر در خانه و اطاق ها رسید. امام صادق(ع) پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش می رفت و می گفت : من پسر ریشه هاى زمین هستم، من پسر ابراهیم‏ خلیل الله هستم.(۳) شیخ صدوق تصریح می کند که؛ سرانجام امام صادق(ع) به دستور منصور و بر اثر مسمومیت شهید شد و در بقیع دفن شد.(۴) 🏴در تاریخ حیات امام صادق(ع) از حادثه ای نام برده شد، که دلها را روانه جدّه مظلومه ایشان، حضرت فاطمه زهرا(س) می کند. آن هم آتش زدن خانه حضرت(ص)! ابن شهرآشوب می نویسد : 📋《فَهَجَمُوا عَلَیهِ وَ أَحرَقُوا بَابَه وَاستَخرَجُوهُ مِنهُ کَرهَاً وَ ضَغَطُوُا سَیِّدَةَ النِسَاءِ بِالبِابِ حَتَّى أَسقَطَت مُحسِنَاً》 ♦️پس به خانه امام علی(ع) هجوم بردند و درب خانه اش را سوزانیدند، در حالی که به اجبار او را از خانه بیرون کشیدند و سرور زنان فاطمه(س) را در کنار در زدند تا این که محسن(ع) را سقط کرد.(۵) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)مُهج الدعوات ابن طاووس، ص۱۹۳ ۲)عمدة الطالب ابن عنبه، ص۲۳۸ ۳)الکافی کلینی، ج۱، ص۴۷۳ ۴)اعتقادات الامامیة شیخ صدوق، ص۹۸ ۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۱۷۵ .
. علیه السلام _ سید مهدی ✼═══┅┅═══✼ خدا ... بغضی تویِ گلوم نشسته ببین چقدر دلم شکسته دستایِ من رو کینه بسته ، خدا ... خدا ... دشمن ما چقدر پلیده می بینه که موهام سفیده ولی بازم منو کشیده ، خدا ... آتیش گرفته قلبم ، آتیش گرفته خونم میون آتیش و دود ، روضه می خوام بخونم *راه افتاده بود تو آتیشا روضه می خواند ... سادات من معذرت میخوام ... امامِ صادق تو آتیشا داره روضه میخونه ...* یه روزی پشت این در ، زهرِشون و رسوندند یه روزی پشت این در ، مادرم و سوزوند ... خدا خدا خدایا ...... خدا ... آخه چه رسم روزگارِ افتاد نفس هام در شماره منم پیاده اون سواره ، خدا ... *به خدا روضه از این بالاتر نیست ، اون بی حیا خودش سوار اسب شد ، امامِ صادق هفتاد ساله رو پشتِ سرش کشوند .....* خدا ... آخه چه رسم روزگارِ ابن ربیع حیا نداره هی نام مادر و میاره .... وقتی شبیه بابا ، اون بی حیا من و بُرد همون جا افتادم که ، مادرِ من زمین خورد ... انگار دارم می بینم ، بابام و دست بسته تو گوشمه صدایِ گوشوارۀ شکسته .... خدا خدا خدایا ...... خدا ... درسته قلبمُ دَریدن به رویِ من شمشیر کشیدن ولی سرم رو نبریدن .... خدا ... درسته حق منو خوردن منو تو کاخِ مستی بردن سرمو تو تنور نبردن ، خدا ... نمیره رویِ نیزه ، هرگز سر بریده ام نمی سوزه تو آتیش ، محاسنِ سپیدم هیچ وقت رو ناقه دستِ خواهرم نبندن هیچ موقع مردمِ مست به دخترم نخندن ... حسین .... *وقتی شمشیر کشید ، وقتی نتونست جسارت کنه ، افتاد رو دستُ پایِ امام ، پیغمبرُ غضبناک دیده بود زبونش بند اومده ، فهمید چه خطا و خبطی کرده گفت حالا هر چی بخوای برات فراهم میکنم ، هر چی بخوای بهت میدم ... امام گفت من چیزی از تو نمیخوام ، فقط منو زود برگردون به خونه ام ... اهل و عیالم نگرانن ... آخه منو نصفِ شب با سر برهنه آوردی ... زود منو برگردون ... زن بچم نگرانن ... یه روزی هم حسین یه نگاه به خیمه ها کرد ، دید دارن به خیمه ها حمله میکنن .... اگه دین ندارید آزاد مرد باشید ... هنوز حسین داره نفس میکشه ... بیاید کارِ منو تموم کنید ...* آی حسین ..... قاتل حیا کن چشم مولا نیمه باز است ... *دلم برا حرمت یه ذره شده ... دوماه تا محرم مونده امامِ صادق شنیدم شما خرجیِ روضه می دادید ... مردم برا جدت روضه بگیرن ... وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ... به ما هم خرجیِ محرم بده ، روزیِ محرم بده .... * حتی خیالِ بی تو شدن میکُشد مرا کارم به روزگارِ جدایی نمیرسد ... علیه_السلام
. و توسل جانسوز _شهادتِ شیخُ الائمه حضرتِ علیه السلام _ حاج محمود کریمی ✼═══┅┅═══✼ در شبِ غصه دلم رنگِ سحر می خواهد *ان شاالله یه همچین شبی همَمون بقیع ... فردا روزش کلنگ زنیِ ساختنِ حرم باشه ، بشینیم تا صبح برای امام صادق گریه کنیم، کلنگِ حرمُ بزنیم ...* در شبِ غصه دلم رنگِ سحر می خواهد وقتِ پرواز شده بالِ سفر می خواهد غربت شهرِ مدینه همه جا معروف است روضه اش خون دل و دیدۀ تر می خواهد حُرمتِ مویِ سپیدم که در این شهر شکست قِصه ای شد که سرانجام جگر می خواهد همۀ قوتِ من را اثر زَهر گرفت آهَم از بغضِ ترک خورده اثر می خواهد نیمه شب،دشمن و بی حُرمتیش یادم هست او چه از جانِ منه سوخته پر می خواهد ؟؟ آه ... از اینجا به بعد باید بسوزی و اشک بریزی* طرف کوچه کشیدند و عبایم افتاد بردنِ پیر مگر چند نفر می خواهد ؟ آتشُ هیزمُ کوچه همه اش تکراری است غم این صحنه فقط ضربۀ در می خواهد نه عمامه به سرم بو زمبن افتادم نه کسی دور بَرم بود زمین افتادم جامِ چشم منه بی تاب پُر از غم می شد داشت لبریز غم و گریه ی نم نم می شد هر قدم پشت سر مرکب دشمن آن شب از نفس هایِ منه سوخته دل کم می شد بند نعلین و کهنسالی و رنجِ کوچه به زمین خوردن من داشت مسلم می شد ماه شوال که حالِ دلِ من را می دید با زمین خوردن من داشت محرم می شد .... ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧ *منصور دوانقی ملعون سه بار شمشیر تا نیمه از غلاف بیرون کشید ، آخرین بار غلاف کرد ، غلط کار شد گفت : منو ببخش اشتباه کردم ؛ چی دیده مگه ، ازش پرسیدن گفت : هر موقع اومدم شمشیر بکشم دیدم رسول خدا پشت سر جعفر بن محمد ایستاده ، غصبناک ، بارِ سوم اومدم شمشیر بکشم فرمود : منصور یه مو از سر جعفرم کم بشه دودمانتُ به باد میدم ... ترسیدم ... زَعفر بزرگِ اَجنه ست ، شبِ عروسیش بود ، مهمانیِ اَجنه ست ، مهموناش دیراومدن ، گفت چرا دیر اومدید ؟ مهموناش گفتن گرفتار شدیم ، داشتیم میومدیم ، نیمۀ راه رسیدیم یه جایی ، وسطِ بیابان بینِ دو تا نهر آب ، بچۀ فاطمه (س) رو محاصره کرده بودن ... گفت عروسی تعطیله ... پاشیم بریم کمک کنیم ... با اَجنه اومدن ... صبح رسیدن به آقا سیدالشهدا علیه السلام ، به آقا عرض کرد آقا سلام علیکم ... من نمی دونستم شما رو محاصره کردن ... آقا اشاره کنی نابودشون کردیم شما دست به قبضۀ شمشیر نبر ، مبادا خودتو خسته کنی ... مبادا بچه هات ناراحتی به دل راه بِدن ... مبادا دلهره داشته باشه خانم ... اشاره کنی همه رو از دمِ تیغ می گذرانیم ... میگه دیدم ابی عبدالله فرمود زَعفر ممنونم اومدی ، خدا خیرت بده ... برو پشتِ سرِ من بایست ، نگاه کن ببین چه خبره ... دیدم همۀ انبیاء با سرِ برهنه و شمشیرِهایِ آخته ... امیرالمومنین ، امام مجتبی ، آسمان ها پر از مَلکِ عذاب ... فرمود زَعفر ببین ، من اشاره کنم اَحدی از اینا زنده نمی مونن ، ولی دشمن شما رو نمی بینه ، نامردیه .... نامردیه بهشون حمله کنن ... این کار نامردیه ، یکی نیست بهشون بگه بچه زدن نامردی نیست؟ ... خیمه آتیش زدن چی ؟ ... فرمود : منصور دو تا کار دارم ، گفت هرچی بگید چشم . یکیش اینکه نیمه شب دنبالِ من نفرست ، بچه هامُ خانواده ام دلواپس میشن ، یا امام صادق جدِ شما تو خیمه بود ، خواهراش دورِشُ گرفته بودن یه نانجیبی اومد گفت حسین ، رفتی تو زن ها قایم شدی ... دوماً اگه خواستی کسی بفرستی این ابن ربیع ملعونُ نفرست ، بی ادبِ ... جسارت می کنه فحش می ده ... ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. تقدیم به روح بلند سرهنگ پاسدار ------------ ببین راه سعادت را نبستند مسیر این ارادت را نبستند دوباره لاله گون شد عشق ، یعنی در باغ شهادت را نبستند شکوفا شد گل فصل بهاران شهیدی از تبار بی قراران چو مرغی در هوا می رفت آن گل به سمت کربلا می رفت آن گل چو یاران به خون غلتیده ی خویش مسیر عشق را می رفت آن گل دو بال غرق خون را باز می کرد به سوی آسمان پرواز می کرد دو باره دل به دریای خطر زد به طومار دلش مُهر سفر زد نبودش طاقت دوری ز یاران بدین خاطر هوایی گشت و پر زد به گلزار ولایت محترم شد چه صیادی که خود صید حرم شد ز عرش عاشقی کوکب گرفته نوای یارب و یارب گرفته مدال لاله گون خدمتش را ز دست حضرت زینب گرفته خدایی صید دلها را رقم زد دو چشم خویش در قاب حرم زد دلی بی آتشین عاشق نباشد بجز اهل یقین عاشق نباشد به خون غلتان نگردد در ره دوست هر آن کس این چنین عاشق نباشد هر آن کس گل رود از صحن باغش شهادت باز می آید سراغش ** محمود تاری «یاسر»✍ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر مصیبت حاج در منزل 🔹شهید صیاد خدایی، خادم تهران و پای ثابت محفل عصر جمعه حاج علی انسانی بود.
. بخوان به صد باور سلام فرمانده بخوان به بحر و بر سلام فرمانده ببین منم جویا ببین منم پویا به شوکتی دیگر سلام فرمانده جهان ز تو گوید تو را تو را جوید عزیز پیغمبر سلام فرمانده بود در این عالم به دست تو پرچم تویی مرا رهبر سلام فرمانده نوید بارانت پیام یارانت نشسته بر حنجر سلام فرمانده ز نسل توفانم چو تیغ عریانم شوم تو را یاور سلام فرمانده مسیر من قرآن طریق من ایمان شعار من حیدر سلام فرمانده به عترت طاها به عصمت زهرا به رخصت مادر سلام فرمانده نوای جاءالحق رسد رسد مطلق به عاشقت بنگر سلام فرمانده ببین که سربازم ببین سرافرازم رسیده ام در بر سلام فرمانده من و چنین گوهر من و چنین رهبر من و چنین دلبر سلام فرمانده منم پر از فریاد از این بهار آباد ز هر گل پرپر سلام فرمانده تو شعر «یاسر» بین چراغ خاطر بین کنون در این محضر سلام فرمانده ** حاج_محمود_تاری «یاسر»✍ .
. حماسه « » ------------- عزیز این دوران سلام فرمانده تو ای مرا جانان سلام فرمانده مطیع امر رهبرم ، آری غلام کوی حیدرم ، آری برای او چو قنبرم ، آری تویی مرا ایمان سلام فرمانده عزیز فاطمه بود ، ناصر به عصر غیبتش منم ، حاضر شدم به درگه خدا ، شاکر تو ای گل قرآن سلام فرمانده رهبر ما که جان بود ، در تن جبهه ی حق بود ازو ، روشن خاک وطن ز قدرتش ، گلشن صفای این بستان سلام فرمانده امام راحلم بود ، در یاد دلم به یاد کربلا ، افتاد بر سر کافران کشم ، فریاد بده مرا فرمان سلام فرمانده فتح و ظفر دمیده شد ، ما را پرچم دین به قُله زن ، یارا بزن به قلب جاده ها ، پا را بگو تو در توفان سلام فرمانده نوشته اقتدار تو ، گردون مقاومت ز تو بجا ، اکنون بزن صلای عاشقی ، افزون بده ندا با جان سلام فرمانده دلاورم. برادرم ، برخیز تو با عدوی دین حق ، بستیز که می رود به دست تو ، پائیز دمد گل بستان سلام فرمانده ** «یاسر» .
. جواد محمودی بیا که شب ز فراق تو بی سحر مانده بیا که داغ فراق تو بر جگر مانده بیا که دیده عالم دگر ندارد تاب ز فرط گریه برای تو بی گوهر مانده الا که یوسف حسنی ز اوج هجرانت هزار حضرت یعقوب بی پسر مانده بیا که رنگ خزان دارد آرزو هامان بیا که باغ امید تو بی ثمر مانده جواب طعنه زنان را دهم به این جمله که یار و صاحب من در ره سفر مانده دل شکسته ی من هستی من زار است تمام هستی من بر سر گذر مانده شفا دهنده به زخم دل شکسته تویی بیا که ناله ی زهرا به پشت در مانده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میگه فردا ادارات و دانشگاهها تعطیله بخاطر آلودگی هوا اما بانک ها مستثنی شدن! کارمند بانک هم ریه داره و از آلودگی متاثر میشه! 🤔
. مرز ما عشق است، هرجا اوست آنجا خاک ماست سامرا، غزّه، حلب، چه فرقی می‌کند
. انا فتحنا لک فتحا مبینا ، سالروز حماسه ی فتح خرمشهر گرامی باد . به فرموده ی امام راحل : خرمشهر را خدا آزاد کرد . آری اگر لطف خدا نبود خون شهیدان به ثمر نمی نشست . و امروز هم خرمشهرها در پیش داریم که برای آزادی شان شهدایی چون حاج قاسم سلیمانی باید بدهیم . امت حزب الله ثابت کرده است که از تقدیم و ایثار جان و مال در راه رسیده به اهداف مقدس خود دریغ نمی کند ، اما در این برهه ی خاص ، بیش از ایثار جان ، ( بصیرت و حسن انتخاب ) به کار می آید . تریبون داران و خطبا و مداحان اهلبیت باید از ( اُحد و صفین و نهروان ) ها برای مردم بیشتر بگویند . از فتنه ی عمر عاص ها و جهل ابوموسی اشعری ها فریاد بزنند . از زخم هایی که اسلام به واسطه سوء انتخاب خورد و هنوز هم بعد از قرنها جای آن مرهم پذیر نیست . باید از کربلا بگویند که چگونه ۷۲ نفر در مقابل ۳۰ هزار نفر دشمن پا پس نکشیدند و بر اعتقاد خود حتی به قیمت قطعه قطعه شدن ثابت قدم ایستادند . باید در بصیرت افزایی جامعه ی اسلامی تمام تلاش خود را به کار گیرند . کلام آخر این که خرمشهر ، یک مرز جغرافیایی نیست بلکه مرز اعتقاد و باور است ، نگذاریم دوباره پامال چکمه های نا اهلان و مزدوران استکبار جهانی شود . محمود شریفی " کمیل" .
. خیلی جاها شنیدیم که این مملکت امام زمان داره و خودش حفاظت میکنه اما شاید براش شاهد مثال نداشتیم! اما حالا سرود شده شاهد مثال . چون دشمن میخواست با امثال تتلوها، و تبلیغ به همخوانی و ارسال نماهنگ های مبتذل ، روی ذائقه ی کودکان و نوجوانان ما تاثیر بگذارد. اما یه گروه سرودِ گمنام شهرستانی که به اندازه ی گروه ابناء الحسن و گروههای دیگر هم نمای تصویری نداشت، به یکباره اجازه پخش گرفت و شد یک شبهِ سرودِ ملی.که منویات مقام معظم رهبری را هم برای اولین بار، در حوزه سرودها ، اجرایی میکرد. و این جلوه که موردِ حسادتِ خیلی ها هم قرار گرفته، جز به عنایت حضرت ولی عصر ممکن نبود. و شد آنچه می بینیم و می شنویم وَإِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا كَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۰۷﴾ و اگر خدا گزند و آسیبی به تو رساند، آن را جز او برطرف کننده ای نیست، و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا