eitaa logo
امام حسین ع
27.7هزار دنبال‌کننده
434 عکس
2.3هزار ویدیو
2.2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. رفته نجف دلم شب مبعث علی علی 💢 آقا اگر به بزم تو مهمان نمی‌شدیم اینگونه عاشقانه غزلخوان نمی‌شدیم حتی اگر محبت بی حد تو نبود سوگند برخودت که مسلمان نمی‌شدیم اخلاق نیک تو همه را جذب کرده است بی مهر تو که صاحب ایمان نمی‌شدیم قطعا اگر که ختم رسالت نمی شدی ما مفتخر به مذهب سلمان نمی‌شدیم قرآن اگر نبود کلام خدای تو قاری نمیشدیم- به قرآن نمی‌شدیم تو روشنای مشعل سبز هدایتی پایان کار  امر خدا  در  رسالتی نقل محافل همه ی ما کلام توست شیرینیِ دهان؛ رطب ذکر نام توست فرموده‌ای که دین همه‌اش مهربانی است این یک حدیث نه که تمام پیام توست باید به سیره‌ی عملی‌ات عمل کنیم راه سعادت بشریت مرام توست جایی که جبرئیل هم آنجا نمی پرد اوج همیشگی بلندای بام توست دل زنده شد به‌عشق تو چیزی که بیگمان ثبت است بر جریده عالم؛ دوام توست امشب بخوان به‌نام خدایی‌که منجلیست از این به بعد یار و مددکار تو علیست ای در کنار تو همه دم هر کجا علی باطن ترین ظهور تو در اختفی علی یک نور واحدید که فرقی نمی کند یا مرتضی محمد و یا مصطفی علی وقتی نبی علیست علی هم همان نبیست در بین کعبه احمد و بین حرا علی یا ایهاالرسول به نام خدا بخوان اقْرَأْ بِاسْمِ ربّ و به نام خدا علی از هر طرف به قصه ی بعثت نظر کنی بحث ولایت علی است ابتدا - علی خیل فرشتگان همه تکرار می‌کنند صَلّوا علی محمد و صَلّوا عَلیٰ علی تا حال علی علی و از این پس علی علی رفته نجف دلم شب مبعث علی علی بهمن ۱۴۰۲✍ ............ . حضور پیک خدا را حبیب حق حس کرد به کهف نور پراکنده او شمیمی را و جبرئیل امین آمده است سوی امین ز سوی رب جهان دارد او  پیامی را طنین نغمه ی اقرأ به کوه پیچیده است خطاب کرد خدایش رسول امّی را و ختم خاتم پیغمبران محمد (ص) شد و امر کرد بخوانَد رسول، نامی را که قبل خلقت آدم به او تلقی کرد تمام سر نهان، لوح را، اسامی را نبی شده است که از خُلق نیک اعظم خود کرامتی به خلایق کند تمامی را "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد" فلک نظاره کند طلعت نجومی را به همرهش ید بیضای حق علی (ع) آمد پناه داد خدای جهان یتیمی را چه آیتی به محمد (ص) خدا تفضل کرد چه نعمتی است خدا داد نورِ چشمی را که از ازل به ابد کس ندارد این آیت به کس نداده خدایش چنین مقامی را که نور مشتق خود را وصیّ او گرداند نداشته احدی اینچنین امامی را کند فدای نبی جان خویش  لیل مبیت خدا نموده مباهات فعل حامی را خجسته باد فیوضات احمد مبارک این عظمت مرسَل گرامی را ✍ 1402/11/18 پیغمبر خاتم ، رسول اکرم، حضرت محمّد مصطفی (ص)  مبارک باد .
. دعای توست سریع الاجابة یا مهدی بیا که تکیه دهد بر تو کعبه یا مهدی به یاد کوچه و روز دوشنبه یا مهدی بخوان تو روضه میان خطابه یا مهدی بخوان تو روضه، دگر اشک ریختن با ما تو شمع روضه بیافروز، سوختن با ما به ابرها نظرِ انتظار کافی نیست؟ وصال، بهتر از این حال و شعر بافی نیست؟ ندیدن رخ تو بیش از این اضافی نیست؟ بگو چه چاره کنم که مرا کلافی نیست بیا که نیست مرا گر بضاعتی مُزجاه به سرمه دان دلم هست، صدهزاران آه بیا که در پی گنج نهانِ اسراریم تولدت است، ولی قطره قطره می باریم به موج سیل بلاهایمان گرفتاریم برای ما تو دعا کن که که دردها داریم فدای لطف و دعاهای مستجاب شما تصدقی، عَلَم و پرچم هدایت ما به شیعیان پدری دافع البلایایی به غیر سایه ی مهرت نمی روم جایی به غیر آمدنت کی کنم تمنایی تویی که حجت حقّ خدا به دنیایی بیا که آمدنت بر زمان دهد سامان امانِ اهل زمین ، الامان امام زمان اگر ز دوری دلدار،  خون دل نوشیم به وعده های ظهورت در انتظار، خوشیم وگر ز دست زمانه بلا و زجر کشیم "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم" که با ظهور شما می شود تقیه تمام و خواب بر همه طاغوتهای ظلم حرام کجاست وعده ی دیدارمان نمی دانم خبر رسیده که ای ماه ملک کنعانم دلیل دوری مان می شود گناهانم اگر ملاحظه کردی به حال عصیانم خدا کند که دلت نشکند به خاطر ما امام غایب در پشت پرده ناظر  ما امام عصر  که الطاف مستمر دارید شما که علم، به احوال هر بشر دارید شما که چشمِ ز داغ حسین تر دارید زحال شیعه ی مغمومتان خبر دارید؟ دعایتان سبب رزق بندگان خداست دعا کنید که چشمانمان به دست شماست اگرچه نیمه شعبان شده است غمگینم که خلق را همه دیدم  تو را نمی بینم 'تویی که نقطه ی عطفی به رسم و آیینم" چقدر تنگدلِ  خاتم الوصیینم به دست خالی ما ایها العزیز  ببخش به روز نیمه ی مه از کرم بریز ببخش برای آنکه شوم لایق محبتتان اگر کمی بشود موجب رضایتتان کمی اگر بشوم من شبیه حضرتتان ز دوست یاد کنم من به اذن و رخصتتان بهانه ای است که یادی از آن نگار کنم بغیر روضه ی عباستان چکار کنم کنار پیکر خود نشست حسین فغان که بند دلش از غمش گسست حسین چو دید پیکر او را بدون دست حسین بمیرم از غم او قامتش شکست حسین ندیده دور زمان گوهری به مقیاسش دگر زمانه نیارد شبیه عباسش  ✍ 1402/12/06 ..................... . شاید شبی که می هراسد دشت از طوفان شاید پس از سیلی که شهرم را کند ویران شاید یکی از روزهای زرد پاییز است شاید زمستان می رسد یا ظهر تابستان شاید همین فردا ، دو روز بعد ، سال بعد بعد از نماز صبح یا قبل از سحرگاهان از کوفه می آید ؟ نمی دانم ولی جایی است شاید خیابان ولیعصر همین تهران شاید یمن این روزها دارد اشاراتی مثل خراسانی که برمی خیزد از ایران من که نمی دانم کجای صفحه ی تاریخ فریاد مردی گم شده در چاه نخلستان اما همین اندازه می دانم که فرزندش از یوسفستان رخت بر بسته است تا کنعان اما همین اندازه می دانم مسیحایی می آید و عیساست همراهش علی گویان می آید و آن طور که موسی به دریا زد پیش عصای او فروکش می کند طغیان می آید و می دانم این دنیا نمی داند می آید از سلّول هایش بوی الرّحمان دنیا به کوری می زند خود را ، نمی بیند اشک فلسطین می چکد از دیده ی لبنان دنیا نمیخواهد ببیند مکه وا کرده است آغوش خود را روی حوثی های با ایمان دنیا نمی خواهد بفهمد ، راهی گور است آل سعود خفته در آغوش بوسفیان چشم انتظاری های زهرا رو به پایان است فردا به نخلی بسته خواهد شد تن شیطان فردا موذن می شود کعبه ولی اینبار نام علی را می برد بر بام و بر ایوان ما با اذان کعبه فردا صبح می خوانیم پشت سر مهدی نمازی تشنه ی باران ✍ .
. به مجلس سخنت تا شدم حواله نشستم به پای نقطه، لغت ها، به پای جمله نشستم قلم به چرخ درآمد چو شرح حال تو گفتم کتابت از تو شد و پای این رساله نشستم چو عاشقت شدم ای نازنین ، نه عقل و نه هوشم نماند ، پای تو بی علت و ادلّه نشستم من آن قلندر مِی خورده از پیاله ی عشقم کنار خمره ی لبریز چندساله نشستم به مقتلت چو گذر کردم ای عزیز پیمبر (ص) رمق ز پای من افتاد، کنار حجله نشستم به یاد زینب کبری به وقت شام غریبان کنار بزم بلاهای آن عقیله نشستم ندیده ام بدنت را غلط شود که بگویم کنار یک بدنِ غرق خون مُثله نشستم نشسته ام به سرم ،خاکِ داغ سوگ تو ریزم به یاد تشنه ی بین فرات و دجله نشستم به یاد پیکر در خون و زیر سمّ ستوران به یاد خیمه گه تو به وقت حمله نشستم دلم گداخت به یاد مخدَّرات حریمت به یاد دخترکت سوختم به شعله نشستم دلم رمید، به سوی خرابه رفت و به ناگه کنار پیکر بی جانِ یک سه ساله نشستم به یاد لحظه ی ذبح سرت ز پیکرت آقا کنار قتلگهت روبروی قبله نشستم هلال یک شبه ی سر زده ز مطلع نیزه ز حسن توست که در محضر اهلّه نشستم به یاد مرثیه ی مادر تو هر شب جمعه به یاد لفظِ " بنیَّ..." به آه و ناله نشستم به گلشن حرم تو به هر کجا که نشستم شهید بود و شهادت ، به دشت لاله نشستم ز اشک دیده ی خونم ضماد گشته محیّا که تا زنم به تن تکه تکه وصله نشستم دلم شکست شبیه قدت کنار برادر چو لحظه ای به کنار مه قبیله نشستم اگرچه در غم عشقت دمی ز پا ننشینم ولی برای محرّم ببین به چله نشستم منم گدای شب جمعه ی همیشگی تو که در کنار درت در کنار پله نشستم ✍ 08/03/1403 .
. (ع) همه حمد و شکر و ثنای حق، به خدای عصر  و دَمِ شفق که ز نور وصف علی (ع) زده، به فضای شعر و غزل فلق نتوانم از تو نوشتمی، که تو وجه ربّ دو عالمی و خدای کعبه به مصحفش، بنوشته از تو ورق ورق تو که از  وفور فضائلت، ز  زلال بحر خصائلت ز خطوط نقش شمایلت، همه بهره برده طبق طبق به فدای جمله صفات تو، به زکات وقت صلات تو شده ایم واله و مات تو، که تو اصل حقی و با تو حق تو که نغس ذات محمدی(ص) ، تو که وجه و آیت ایزدی تو که بهر ذات خدا یدی، ز شروع خلقتِ ما خلق رخ توست وجه ملائکه، تویی آن سفینه ی نوح که، بنشست هرکه در آن نَجا، و گذشت هرکه از آن غَرَق همه شیعیان به پناه تو، همه چشمها به نگاه تو و صراط حق شده راه تو ، ره غاصبان شده مفترق تویی آن امیر ستودنی،دل ما ز تو نگسستنی تو همیشه هستی و ماندنی، و شدند باطلیان زهق شه شهسوار ولایتی، تو وجود پاک امامتی تو زعیم و رهبر امتی، تو مه غدیر، اذا اتسق چو شَوی به مرکب خود سوار، تو بگیر قبضه ی ذوالفقار که خدا کند به تو افتخار، فالموریات تلق تلق نه زمان و روز و نه شب فقط، نه فقیر و نان و رطب فقط نه  یتیم های عرب فقط، همه بر عطای تو مستحق ز تو مشق این کلمات بس، نه به لحظه ای نه به یک نفس نگرفت سبقت از تو کس، چه الی الابد چه به ماسبق ز رموز لفظ ابوتراب، به تفکرم رسد این جواب خلق العلیُّ من التراب،  ختم الحسینُ الی العلق ✍ 1403/04/05 _طالب_والائمة_المعصومین .
. (ع) همچنان رفتن علی اکبر چشمت از غصه اشک آگین است بوسه ها می زنم به دستانت سرم از التماس پایین است درد تنهایی ات عمو جانم بهر قاسم چقدر سنگین است جان من وقف سیدالشهداء (ع) که وجودش چو شمسِ زرین است ای فدای غریبی ات قاسم رجزم بهر دشمنان این است: میوه ی باغ اهل بیتم من پدرم شرح سوره ی تین است پسر سبط مصطفایم من که رسول و امین آیین است نوه ی علیّم (ع) من جدّ من کیست، طور سینین است من گل باغ بخشش حَسَنم زین سبب روزگار، گلچین است چارده ساله ام که در عوضش چارده قرن شیعه غمگین است من جوانم ولی، عمو جانم! در رکاب تو مرگ شیرین است لحظه ی مرگ من چنان عسل است چون عمویم کنار بالین است پای بر خاک می کشم اما زمزمی نیست، خاک، خونین است چون پدر اهل جودم، از خونم سفره ی خاکِ تفته رنگین است دشمنان جمع،  گرد این سفره هرکسی گرم غارت از کین است هر  خصی آمده به غارت من بینِ دشمن چقدر مسکین است رنگ از پیکرت گرفتم و بعد پیکرم قاف، میم، الف، سین است ماه من زیر سمّ اسبان است از ستاره زمین پر آذین است 1403/04/21 ..... . (ع) پسر شیر کارزارم من می دهم دست خود عمو را نه عمه جان، لا افارق عمی می دهم جان خویش، او را نه کاسه ی دست من فدای سبو لیک بشکستن سبو را نه جنگ را گر توان تحمل کرد خنجر و دشنه و گلو را نه بنشستی به تل_زینبیه بنشینی به روبرو را نه بر عدو جنگ و تاختن آری در اسارت بگو مگو را نه طاقت پیکر پر از زخمش هست، شمر درنده خو را نه تا نفس می کشی عمو هستم ته گودال، جستجو را نه باشم و دشمنی تو را بکشد؟ دست خود دادم آبرو را نه هر بلایی که دیده ام کافیست آتش و پنجه ها و مو را نه یا چپاولگران پیکر تو با طفیلان سودجو را نه غرق خون دیدن محاسن تو با نجاسات، شستشو را  نه 1403/04/20 .......... . (س) در غم و کرب و بلا، داغ جگرگوشه ها هیچ ندارد کسی، بهره  به قدر حسین (ع) عمه ی سادات را، بین که چه سنخیّتی است داغ به داغ اخا، صبر به صبر حسین (ع) کاش به پایش شود، مثل دو اولاد او جان بدهم تا نهم، سینه به صدر حسین (ع) بر دل صحرا ببین، کامل، هجّی شده است جمله ی خون خدا، سطر به سطر حسین (ع) روز بلا روی خاک، هست غروبش ولی بر سر نی می شود، مطلع فجر حسین (ع) گشت هلالی که از منظر  نی شد عیان ماه شب خیمه ها، هیئت بدر حسین (ع) در حرمش هر زمان با دل عاشق روی رایحه ی سیب هست، جلوه ی عطر حسین (ع) این که شفاعت کند، سوخته ی عاشقش، نزد خداوند شد، خواست و اجر حسین (ع) دارد هر  شیعه ای  ، بر دل خود آرزو یک شب جمعه شود زائر قبر (ع) 1403/04/19 .
. کتاب روضه ورق خورد و صفحه گویا شد دلم برای غمت ذره ای مهیا شد ز قطره قطره ی هر اشک دیده دریا شد دوباره ورد لبم ذکر واعلیا شد  دلم شکست از این روضه ی پدر پسری به یاد مطلبی از روضه های شوشتری  حسین (ع) بود و وداع از وجود پیغمبر حسین (ع) بود و تماشای رفتن حیدر حسین (ع) بود و نوای عطش فزای پسر حسین (ع) بود و ندای سلام بر تو پدر سه بار بهر علی اکبرت تو جان دادی بجای شیخ دو دفعه تو امتحان دادی درید بند دل باب را نوای پسر پدر دوید به سوی نوای نای پسر به خاک بود پریشان هجا هجای پسر فغان عزای پدر بود یا عزای پسر  چو دید هستی خود را به دستِ باد، حسین (ع) دلش شکست و در آنجا ز پا فتاد، حسین (ع)   غروب گشته و از آسمان شفق رفته ز زانوان حسین (ع) از غمش رمق رفته چو دید مصحف اکبر ورق ورق رفته شبیه احمد مختار و شیر حق، رفته قیام سرو علی اکبرش به حال قعود زبان خشک پدر را به التماس گشود به جسم پیر پدر روح و جان من برگرد نشسته خاک، به روی جهان من برگرد عصای دست پدر ای توان من برگرد مخواه خصم ببیند فغان من برگرد  علیِّ من جگرم بود وای بر جگرم چگونه پیکر صد پاره را به خیمه برم  بیا به رسم ادب پیش پای من برخیز خلیل آمده، ای تکه تکه تن برخیز ببین که عمه رسیده کنار من برخیز بگیر دست مرا دست و پا نزن برخیز  بلند شو قدح ناب جرعه جرعه شده بلند شو تن صد چاک قطعه قطعه شده گلم که خار بیابان نموده محصورت فدای جام پیمبر نمای مکسورت ندیده چرخ و فلک ماه، مثل این صورت چرا فتاده‌ای ای طفلکم به این صورت پدر که ریخته بر خاک، نوشْ دارویش به یاد عطر خوشش رو نهاد بر رویش .............. . علیه‌_السّلام عمامه پیغمبر بر سر دارد او یک‌تنه عزم دفع لشگر دارد این شیر، علی‌بن‌حسین‌بن‌علی است شمشیر منافق‌کش حیدر دارد... سوز جگر از دل به زبان آمده بود بابا سوى ميدان، نگران آمده بود جانى شد و بر تن على جان بخشيد آن لب كه ز تشنگى به جان آمده بود در جلوه شدند ماه و مهتاب از هم دل برده به یک نگاه بی‌تاب از هم از هر دو عقیق لب، عطش می‌جوشید دو تشنه ولی شدند سیراب از هم! خشکیده لب علیّ اکبر بوسید تر کرد لبی و، جام کوثر بوسید در روی علی جمال جدّش را دید نیّت کرد و، لب پیمبر بوسید این روح مصّور است«ارباً ارباً»ست یا جسم پیمبر است«ارباً ارباً»ست؟ این کیست که لرزانده دل اهل حرم؟ آه این علی اکبر است«ارباً ارباً»ست منشق شده چون جدّ تو، فرق سر تو قطعه قطعه شده تن اطهر تو ارباً ارباً جسم تو، هم چون دل من قرآن ورق ورق شده، پیکر تو .
. هزار حمد و دوصد تسبیح ، جمال حقّ تعالی را تبارک است خدایی که سرشته زینب کبری را اگر که چلوه ی ربانی است ، جمال بی مَثَل حیدر  چه در شکوه شما گویم ، که هست، زینت ، مولا را اگر که زینت و زیبایی است، نهاد اسم و مُسمّایت غزل چگونه بگویم من، جمال چهره ی آقا را برای گفتن تعریفت صفت مشبهه می‌گردد که عقل از تو بیاموزد اصول و درس و الفبا را عقیله آمد و  از کوثر، دوباره خیر کثیر آمد دوباره غنچه ی گل آمد، بهار شاخه ی طوبی را فدای مقدمتان بانو، قدومتان چه فروزان کرد چراغ عقل و تفقه را،  فروغ عالم معنا را تویی که عالمةٌ غیر ، معلٌمَة شده تعريفت چه انتظار دگر می رفت، مقام دختر زهرا را؟ به وصف منزلتت باید، ز روز اول الی آخر خطیب ها و  سخندانان، به سر دهند سخنها را تمام جام شهادت را حسین خط به خطش نوشید تو سر کشیده ای از اول تمام جام بلایا را هرآنچه بوده به گودالی، که قتلگاه حسینت بود بگو ز شرح غمت بانو ، بگو تو راز خفایا را بگو ز آنچه که در آن روز، ز تل خاک نظر کردی ز منظری که روایاتش، به غم کشیده تماشا را بگو که بر کف آن گودال، عزیز فاطمه عطشان بود خسان مضایقه می کردند،  ز دوست آب گوارا را به خاک کرببلا با خون، نوشته بود انا المظلوم بگو ز معنی و تفسیرش، تمام این خط خوانا را روایت است فناداه، فغان بصوتِ حزین زینب چو دید پیکر خونین را، چو دید نای منادا را فدای بی کسی ات زینب ، ولی به مقتل اربابم مرملُ بدماء بس بود، نگو مقطع الاعضاء را نشسته خواندی اگر آن شب، نماز نیمه شبت چون بود نماز، منتظر زینب ، مثال و اسوه ی تقوا را کجا حسین و کجا یحیی، اسارت است مصاب ما خبر دهید ز کبرای، مصیبتت زکریا را اگرچه داغ علی اکبر، عظیم بوده و خواهد بود ولی اسارت زینب بود، مراد لفظ فدینا را به صبر هم نشود باور، به تاب هم نرسد طاقت به روی نی سر دلبر را ، وقار یار شکیبا را سری به نیزه نشست اما سر برادر زینب بود که بود هرکه نظر می کرد، اسیر، این سر زیبا را کجا شنیده کسی هرگز، که از جلال و کراماتش به عطر زلف، مسلمان کرد، سری کشیش کلیسا را حسین من عجب از این کار، که کردگار به تقدیرش سر تو را به سر نیزه، به عرش برده مسیحا را به لطف خطبه ات ای بانو،  شده است کرببلا زنده قیام، فتح فتوحات است، عیان نموده فتحنا را که دیده داغ عزیزت را، که دیده صبر جمیلت را شکست هیمنه ی دشمن، فقط رایت جمیلا را بگو جسارت دشمن بود، نمود نطق تو را خاموش به چوب، کرسی دندانش، به سمت مضرب لبها را حسین رفت و پس از آن روز، به غیر موج مصیبتها کسی دگر نگرفت اینجا، سراغ خواهر تنها را اگرچه گوشه ی چشمت را، ندیده دیده ی نامحرم بیا و قافله داری کن، زنان مانده به صحرا را 1403/08/18 .
. این بنده که بر درگه انسیه نشسته عمری است که در روضه ی مرضیه نشسته من منتظرم چادر خود را بتکانی سائل ز پیِ روزی یومیه نشسته اشکم به هوای تو به چشمم شده جاری شعرم به عزای تو به مرثیه نشسته  سرمایه ندارم به جز این قطره ی اشکم این اشک به کشکول، به سرمایه نشسته می گریم و با هر لغت از سوگ تو گویم بنگر که بر این قافیه ها گریه نشسته در مجلس ذکرت همه جا فوج ملائک هر ساعت و هر لحظه و ثانیه نشسته جبریل مقرب شد و تا عرش خدا رفت تا بر در این خانه ی قدسیه نشسته شبهای دل از نور تو مهتاب گرفته ای ماه که بر چهره ی تو سایه نشسته گویی که عزاداری بر مادر سادات هر نسل به جان و دل ذریه نشسته ذریه ی خاتم همه یا فاطمه گویند این داغ به ذرّیه به ارثیه نشسته ای کوثر قرآن که حروفت شده مخدوش مُردیم ز زخمی که به هر آیه نشسته من عاقبتش در وسط روضه بمیرم زین لطمه که بر  چهره ی حوریه نشسته در فاطمیه هیئتمان گشته پر از آه زین غصه که بر جان حسینیه نشسته شاید سبب  حزن که در مجلس بی بی است مهدی است که در هیئت و در تکیه نشسته فهمیده ام آتش به در خانه گرفته زان دوده که بر خانه ی همسایه نشسته ده قرن گذشته است ولی باور من نیست آتش به در بیت گرانمایه نشسته مادر به هوای تو شکسته است ردیفم جانم به فدای تو و پهلوی شکسته شعرم به کناری به سرم خاک بریزند تا جان بدهم در غم بازوی شکسته در بیت نبوت همه جا زلزله آمد آن لحظه که آیینه ی دلدار ترک خورد این خانه ی عشق است که ویران شده از خصم از ماتم یارش صد و ده بار علی مُرد این زن نه فقط همسر و مادر که زکیّه است قرآن مجید است که گردیده لگدمال این دختر پیغمبر  و ام الحسنین است الگوی زنان است که این سان شده پامال ای فضه کمک کن که  گل افتاده در آتش از ضربت در حالت صدیقه چه بد شد این خانه عزادار رسول است ، چه رسمی است ای حرمله‌ها محسن شش ماهه لگد شد ✍ 1403/08/26 .
. ناحلة الجسم من، یک دمی آرام باش شهد به کامم در این، تلخی ایام باش آینه ی پاک من، گرچه ترک خورده ای بهر علی (ع) باز هم، آینه و جام باش گرچه در این کوچه ها ، نیست کسی یار من خیز و پناه علی (ع) ، در ملأ عام باش من اسداللهم و، بند به دستم زدند فاطمه (س) همدرد این، شیر، در این دام باش سوخت علی (ع) از غمت، جان به فدای قدت چند قدم با علی (ع) ، همره و همگام باش حجتِ بر اهل بیت (ع) ، قبله نمای ولی پای به پای علی (ع) ، حُجة الاسلام باش ای غم تو قاتلم، داغ نزن بر دلم حل بنما مشکلم، مرهم آلام باش دانه ی درّ نبی (ص) ، کم نشود قدر تو گر شده رویت کبود، درّ سیه فام باش ای گل نیلوفری، ای گل یاس (ع) جای کفن فکر یک، جامه ی احرام باش خاستگه هل اتی، لحظه ی افطار شد باز مهیای یک، سفره ی اطعام باش داغ تو مرگم دهد ، هجر شکستم دهد پشت و پناه علی (ع) ، حیدر صمصام باش فکر علی (ع) نیستی، در پی یک چاره بر گریه ی اطفال خود، وقت شب هنگام باش عزم نکن بر سفر، خورده به جانم شرر چند صباح دگر، مادر ایتام باش راحت جانم نرو یار جوانم نرو نیست توانم نرو، فکر سرانجام باش گشته وجودت خیال ، گشت شفایت محال رفتی اگر ساکنِ، مرقد گمنام باش شام غریبان تو، روز سیاه علی است همدم من، چاره ی، غربت آن شام باش 1403/09/11 ایام (س) تسلیت .............. یازهرا یا کاشِفَ الْکَرْب، عَنْ وَجْهِ الْامیرالمومنین .
. من دخیل توام ابوفاضل (ع) ................. آمده ذکر حضرت عباس (ع) رنگ مهدی (ع) گرفته این محفل رخصت ! عباس جان که بر مدحت بشوم بر حسینیه داخل ای قمر! بین تو وَ شمس حسین (ع) موجی از دلبری شده حائل خوش به حال رقیه (س) چون گشته شانه هایت برای او محمل از سلحشوری و تبار علی (ع) شیرمردی چنین شود حاصل تا که پا در رکاب بگذاری دشمنان را بلا شود نازل یا علی (ع) گوی و یکه تازی کن حق تو باشی، فنا شود باطل تا شنید از جمال و اوصافت شده دیوانه ، عالمِ عاقل متوسل نشد اگر بر تو عارفی نیست عارف کامل گله کن سر اگر فدا نکنم صنما باش با دلم یک دل مشک بر دوش خود بگیر آقا شده مامِ علی پریشان دل آنقدر گریه کرده است رباب (س) که شده خاک خیمه ی او گِل من به قربان کام تشنه ی تو که فتادی به جانب ساحل ای علمدار کربلا برخیز ز چه کردی به علقمه منزل تو خجالت نکش که آب ، شده تا همیشه ز چهره ی تو خجل نکند اسم اعظم است اسمت که شده رمز حل هر مشکل خوش به احوال دردمندی که شد به فیض گدایی ات نائل قَسَمت می دهم به قنداقه که شود لطفتان به من شامل پشت درها مرا نگاه ندار حاجتم را روا نما عاجل حاجتم را به هر دری نبرم من دخیل توام ابوفاضل (ع) ✍ ایام .
. در شب سوگ خدیجه حامی قرآن و دین در رثایش حال شعرم گشته از داغش غمین دلبر عالم محمد بود اما گشت او دلبر و دلداده و دلدار ختم المرسلین اولین مومن به اسلام است در بین زنان بین زنها در مسلمانی و ایمان برترین بین مردان بود مولا با رسول الله قرین بین زنها هم خدیجه با پیمبر همنشین بهترین غمخوار و یار و اسوه ی ایثار و صبر در مصیبتها و تلخی‌ها و سختی‌ها مُعین آن پرستاری که مرهم بود بهر مصطفی بین آماج غم و زخم زبان مشرکین از محبت گشت پیغمبر پدر بر امتش همسر دلسوز او هم گشت، امّ المؤمنین کیستی مادر! که ایزد هم سَلامت می رساند از زبان پیک وحیَش حضرت روح الامین کیستی بانو که از دامان پاکت سبز شد غنچه ی زهرای اطهر نِعمَ اَجرُ العامِلین مادری آموخت زهرا از وجود مادرش تا که شد ام پدر ، صدر نساء العالمین در شما جمع است اوصافی که قرآن گفته است صابرین و صادقین و قانتین و منفقین دلبرش رفت و برایش سال، عام الحزن شد جان احمد گشت از هجران او اندوهگین رفت یار و یاورت پیغمبر اعظم! ولی شکر مثل فاطمه زخمی نبود از جور کین خوش به احوالش عبایت گشت از بهرش کفن بی کفن بین حصیری نیست وقت واپسین از عبا گفتم به یاد کربلا افتاده ام قطعه قطعه پیکر پیغمبری روی زمین در کنار پیکرش بابا نشسته روی خاک ناله می زد وای فرزندم به آوایی حزین کربلا! بنگر که سبط حیدر کرار اوست زین سبب هر عضو او تکرار گشته اینچنین بهر بردن تا حرم بهرش عبا آورده اند با عبایی جمع گردد شاید اجزای نگین از عبا گفتم به یاد کودکی زیر عبا تا حرم می رفت و بر می گشت بابا شرمگین ✍ 1403/12/21 رحلت جانگداز حضرت خدیجه غراء تسلیت باد .
. صلوات الله علیه یا علی بن موسی الرضا  ادرکنی باید نظر کند به قلم ربُّ العالمین روح القدس نزول کند بر مصنّفین جبریل، وحی بر قلم آرد  برای وصف بر  گِرد صفحه گردد و گردد حروفچین نفس زکیّه را چو روایت کند شود در بحر شعرها ادبیّات خوشه چین اینها برای آن که بفهمند مردمان مولا رضای ماست رئوفا بمؤمنین قطعا ولایت تو طریق عبادت است ایاک نعبد است و ایاک نستعین شمس الشموس، شاهد توصیف مرتضی (ع) است شاهد مثالِ قائد غرِّ المُحَجَّلین این بار، همنشین مساکین شدن نبود اما چرا نشسته  ز  پا  شاه هشتمین تا آن که در کسوف  رود سوی آسمان خورشید می نشست به ناگاه بر زمین از بس نشسته است در این راه روی خاک خاکی شده است جامه ی سلطانِ ملک دین آه ای امام مهر و وفا در خلال شعر گویم کلام معترضه بیتِ بعد از این: با روضه های چادر خاکی گداختیم بر ما بس است کم به روی خاکها نشین ما بر عبا و نام  علی خون گریستیم بر روی خود مگیر عبا را تو اینچنین صد کاروان دل است که بنشسته در مسیر غخوار کل عالم و دلدارِ دلنشین شکر خدا پیاده رَوَد سوی مقتلش اما هزار شکر نیفتد ز صدر زین مسموم گَشته، آب رسانید بر امام هیهات! شاهِ تشنه نهد بر دهان نگین معصومه اش کجاست کنارش صدا زند صَلّی‌' علیک، را به دم خسته ای حزین این تکه از وجود تو جان داده روی خاک یا ایها الرسول (ص) ، رضا (ع)  را بیا ببین شاه غریب با غم گودال در اتاق بر خاک خفت تا که دهد جان به آفرین خود می گِریست جمله ی یابن شبیب را بر جدّ خویش، وقت نفسهای واپسین یادش رسید کرببلا لحظه ی غروب در بین مار و مور، سلیمانِ سومین افتاده بود پیکر پاکش به موج خون در بین قتل و غارت و غوغای سارقین غارت شده است پیکر او از لباس تا انگشتری به همره انگشتی از یمین امن یجیب خواندنِ زینب (س) گواه بود حنجر شده است، با لبه ی تیغ کین قرین سر یک طرف، جدا شده از  سَروَر از قفا دل یک طرف بریده ز او زینبش غمین کشتی شکست خورده ی طوفان کربلاست آذر شده است با دل ذرّیّه همنشین القصه روز آل عبا گشته شام تار آخر شده است کار یَلّ ختم مرسلین گفتی عزیز آل پیمبر ذلیل شد تا نفس مطمئنه رسیده است بر یقین سلطان به خون و شاه خراسان بروی خاک از جور اشقیا و ستمها و ظلم و کین هرچند آمده است جوادش کنار او اما حسین فاطمه! (ع) این گاهِ آخرین این دفعه هم مثال علی اکبرت بیا بر این علی (ع) دوباره بنه چهره بر جبین "پروانه سوخت، شمع فرو مرد شب گذشت" ناگفته ماند، حرف زبانسوز آتشین هرچند قتلگاه رضا(ع) گشته ملک طوس گشته بهشت ما، شرف الارض بر مکین قطعا بهشتِ وعده ی پروردگار ماست دربار مشهد است مفازًا لمتقین ✍ 1404/06/01 ، ، ، ، حضرت (ع) تسلیت ............ . ﷽ • بند اول • جان ها به فدای تو ای یارِ خراسانی ما ریزه خور خوانت موریم و سلیمانی سر سلسله ی عشقی ای حضرت سلطانم نجوای همه عالم : ای جان رضا جانم ای جان رضا جانم ای جان رضا جانم • بند دوم • تا سید و سالاری از جمله گدایانیم ما ریزه خوره خوان آقای کریمانیم در بند توییم ، هستیم از هر دو جهان آزاد دردت به سر نوکر سلطان به سلامت باد ای جان رضا جانم ای جان رضا جانم • بند سوم • پر شد حرم از زائر غوغاست و نورانی اما حرمی ست امشب بی زائر و مهمانی ای کاش در آنجا هم گلدسته و ایوان بود قبر پدرِ قاسم ای کاش در ایران بود ای جانم حسن جانم ای جانم حسن جانم • بند چهارم • گلدسته ؛ رواق ؛ ایوان گنبد ؛ همه از خاک است آنجا که چراغی نیست شب‌هاش چه غمناک است آنجا که کبوتر ها سرگشته و حیرانند بال و پرشان زخمی بی آب و غذا مانند ای جانم حسن جانم ای جانم حسن جانم • بند پنجم • زخم حسن آن دوران در کوچه نمک می‌خورد که مادر خود را دید سیلی و کتک می‌خورد با ضربه ی پا مادر افتاد به رویش در با گریه حسن می گفت: ای وای جوان مادر ای وای جوان مادر ای وای جوان مادر • بند ششم • از کینه ی آن قنفذ شد رنگ رخش نیلی بر روی زمین افتاد مادر پس از آن سیلی شد همهمه در کوچه از خنده ی یک لشکر فریاد زدم با اشک : ای وای جوان مادر ای وای جوان مادر ای وای جوان مادر ✍ ‌شاعر : •👇👇