eitaa logo
امام حسین ع
17هزار دنبال‌کننده
389 عکس
1.9هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. فرازی از یک 🔹این روزها...🔹 این روزها حس می‌کنم حالم پریشان است از صبح تا شب در دلم یک‌ریز باران است... گاهی دلم مثل مصلّی غرق تنهایی‌ست چشمم قم است و قلب دلتنگم خراسان است یا حضرت معصومه! قم تنهاست این شب‌ها شمس‌الشموسِ من ببین! حالم پریشان است در خانه‌ها و کوچه‌ها دردی‌ست پنهانی هر ‌لحظه بُهتی تازه در چشم ‌خیابان است... از کوچه آیینه‌ها آرام‌تر بگذر! در شهر ما در هر‌قدم آیینه پنهان است تابوت‌ها و دوش تنهایان! چه می‌بینم؟ آیا خیابان‌ها خیابان‌های تهران است؟ در ما حسینِ تشنه‌ای را سر بریدند آه حس می‌کنم این روزها شام غریبان است ما با حسینیم و علی، با هادی و مهدی... دنیا پر از آل‌زیاد و آل‌مروان است این روزها مردان مرد از بین ما رفتند این روزها مردن خدای من! چه آسان است هر روز می‌میریم و هر شب زنده‌تر هستیم هر روز ما را می‌کشند و عید قربان است کاری کنید آه! ای مسلمانان مسلمانان دنیای ما در دست مشتی نامسلمان است... هندوی افراطی به جان مُسلم افتاده‌ست این کید ابلیس است و فکر و مَکرِ شیطان است... بازی‌خور شیطان اکبر! وقت جولان نیست بسیار فتنه پشت این شمشیر پنهان است تیغ از غلاف فتنه بیرون کرده‌ای، هیهات... آهسته‌تر! آرام‌تر! این بازیِ جان است شیطانِ اکبر، سامری گوساله را ماند نطقی اگر قی می‌کند وسواس شیطان است دنبال غصب عقل و عشق ماست اسرائیل حس می‌کند دنیا بلندی‌های جولان است ما هفت‌خان را در خطر طی کرده‌ایم، امّا این هشتمین خان است، آری! هشتمین خان است سهراب من! گُردآفرید من! سپر بردار رستم کجایی؟ هان! تهمتن! روز میدان است وا می‌شود قفل لجوج هرچه دشواری وقتی کلید کارها دست کریمان است قاسم نمی‌میرد، سلیمانی نمی‌میرد در جان ابراهیم آتش‌ها گلستان است ای اُف به آنانی که از عکس تو می‌ترسند ای اُف به دنیایی که از نامت هراسان است مانند ابراهیم اَدهم تشنه خواهم ماند زمزم نخواهم خورد تا از دلوِ سلطان است بشکن شب خاموش دل را نازنین! بشکن دل را چراغان کن، نترس این شب، چراغان است بیرون بیا از خانه با لبخند و با امید بی چتر و بارانی بیا در کوچه باران است سر در گریبانی چرا؟ بشکن زمستان را لبخندهامان شیشه عمرِ زمستان است اسپند و کندر دود کن! عودی بسوزان باز هرچند از داغ عزیزان سینه بریان است... روز پریشانی نماند و شام دلتنگی شام نکوکاری‌ست این یا روز احسان است در کوچه‌ها آلوچه‌ها گل می‌کنند از نو در کوچه لبخند و گل و باران فراوان است شکر خدا عاشقان پهن است شکر خدا در سفره‌های عاشقی نان است... قصد عبور از نیل و طوفان کن خدا با ماست این ناخدا نوح است یا موسی‌بن‌عمران است با ما خلیل است و مسیح و صالح و یوسف با ما شعیب و احمد و با ما سلیمان است آیین ما درد است و ایثار و خردورزی میراث ما عشق است و ایمان است و قرآن است این خاک خاک حافظ و سعدی و فردوسی‌ست این ملک ملک بی‌زوال، این ملک ایران است... پایان غم‌هامان همین نوروز خواهد بود آغاز شادی‌هایمان در بیت پایان است، 📝 @emame3vom .
. به‌نام او که دل را چاره‌ساز است به تسبیحش زمین، مُهر نماز است چراغی مرده‌ام، دل کن دلم را به بسم‌الله، بسمل کن دلم را... بده حالی که حالی تازه باشد که هر فصلش وصالی تازه باشد مدد کن لحظه‌ای از خود گریزم که تاریک است صبح رستخیزم تمام فصل من شد برگ‌ریزان بده داد منِ از خود گریزان الهی سینه‌ای داریم پُر سوز تبسم کن در این آیینه یک روز... همه حیران، چون موساییم در طور تجلی کن، شبی، یا نور، یا نور! تجلی کن که ما گم‌کرده راهیم ببخشامان که لبریز از گناهیم الهی سربه‌زیران تو هستیم اسیرانیم، اسیران تو هستیم اسیرانی سراسر دل‌پریشیم الهی، ما گرفتاران خویشیم... دلم سرگرمِ کارِ هیچ‌کاری امان از این پریشان‌روزگاری نه گفتارم به کار آمد، نه رفتار گرفتارم، گرفتارم، گرفتار دلا برخیز، از این بیهوده برخیز به چشمانم چراغ گریه آویز از آن ترسم که در روز قیامت نیاید دل به‌کار سوختن نیز... الهی درد این دل را دوا کن همین امشب مرا از من جدا کن... خوشا آن دل که با روحش بِحِل کرد بدا دنیا که ما را خون به دل کرد... خوشا آنان که پیش از مرگ، مُردند به راز عشق پی بردند و بردند... به جوش آمد دوباره خون مردی تو اما ای دلِ غافل، چه کردی؟ بخوان امشب به آهنگ جدایی «کجایید ای شهیدان خدایی؟»... «سبک‌باران خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند»... خوشا آنان که چرخیدند در خون خدا را ناگهان دیدند در خون به پای دوست دست از دست دادند حسین‌آسا به پایش سر نهادند چو «ابراهیم همت» در منا باش سراپا غرق در نور خدا باش... اگر شوق خدا داری چنین کن صفا و سعی در میدان مین کن بیا چون «میثمی» عبد خدا باش به شوق کعبه‌اش در کربلا باش چقدر این آسمانی‌خاک، زیباست به دنیا گر بهشتی هست، اینجاست... مگو «چمران» بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد... «بروجردی»، «جهان‌آرا» و «همت» «محمد»های کوی عشق و غیرت... در این شب‌های غم، شب‌های غربت ز ما دستی بگیرید ای جماعت... چو «مهدی» عاشقی بی‌ادعا نیست به «زین‌الدین» قسم، مثل شما نیست... اگر «مهدی» شدی چون «باکری» باش اگر خواهان حُسنی، «باقری» باش «حسن» رازی که در خاکش سپردیم دریغا پی به معنایش نبردیم حسن یعنی حسین صبرپیشه شهید کربلاهای همیشه حسن گفتی، حسینی‌تر شد این دل به یاد کربلا، محشر شد این دل چه دید آن روز؟ قرآن روی نیزه «حسین» کربلاهای هویزه... حسینِ من ابوالفضلی دگر بود صدایی تابناک و شعله‌ور بود به حقّ حق، به حقّ «تندگویان» شهید تازه‌ای از من برویان «ز جانان مهر و از ما جانفشانی‌ست جواب مهربانی، مهربانی‌ست» دلم دلتنگ مردان صمیمی‌ست مرید «حاج عباس کریمی»‌ست چه ماند از او به جز مشتی غریبی؟ چه ماند از او؟ همین قرآن جیبی... خوشا آنان که تا او پر گرفتند حیات تازه‌ای از سر گرفتند... به «زین‌الدین» قسم اهل نبردیم اگر سر رفت از دین برنگردیم اگر «فهمیده» را فهمیده بودیم همه شیران میدان‌دیده بودیم... تو یادت هست در شب‌های پاوه چراغی آسمانی بود «کاوه» شما از عشق یک دم برنگشتید شهید کربلای چار و هشتید شهیدان سورۀ والفجر هشت‌اند که چون آب از دل آتش گذشتند... چقدر اروند رنگ نیل دارد چقدر این لشکر اسماعیل دارد شهادت را چو اسماعیل عطشان تمام روزهاشان عید قربان به حیدر سیرتانِ لیلة‌القدر به «اسماعیل»‌های لشکر «بدر» به گلگون پیکران لشکر «نصر» به حق سورۀ «والفتح» و «والعصر» الهی گوشۀ چشمی به ما کن به ما حال مناجاتی عطا کن... تمام «قدسیان» «خوش‌سیرتان‌اند» دل ما را به آتش می‌کشانند به یاد بچه‌های «لشکر هفت» قرار از دل شد و خواب از سرم رفت... به حقِ «یا محمد! یا محمد!» توسل کن بیاید «حاج احمد» بیا در اوج زیبایی بمیریم دم مُردن «تجلایی» بمیریم افق، چاک دل خونین‌جگرهاست سحر، جا پای مفقودالاثرهاست بیا و مرتضایی کن دلت را خدایی کن، خدایی کن دلت را شهیدی بود چون «آوینی» این دل چرا شد غرق در خودبینی این دل؟... برادرهای من! امشب بمانید برایم سورۀ یوسف بخوانید چو ماهی بی‌تکلف بود یوسف درون چاه، یوسف بود، یوسف کجا یوسف اسیر چاه تن شد؟ به هر گامی خلیل بت‌شکن شد چرا ما ماه کنعانی نباشیم؟ چرا ما یوسف ثانی نباشیم؟ چرا ما چشم یوسف‌بین نداریم؟ مسلمانیم و درد دین نداریم @emame3vom 📝 .
🔹شام آخر🔹 آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان... سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود آن که دیروز مرا داد جواز رمضان شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان 📝 @emame3vom .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگو #چمران بگو غیرت، بگو درد بگو تنهاترین، عاشق‌ترین مرد 📝 #علیرضا_قزوه
. "شهریاری" فخر ایران است و "فخری زاده" ها کاسب تحریم لم داده ست بر سجاده ها می خورد تا هفت پشت از لقمه ی آماده ها اف به این اصحاب فتنه، تف به این تکرار شوم آن سلبریتی جماعت، وین مخنث ماده ها دست شان با توله های خرس در یک کاسه است می زنم چون شیر امشب در صف واداده ها باده پنهان خورده اند و باده پنهان می کنند نعره اش باقی ست، داد از مستی آن باده ها روزگاری شد که در موج بلا افتاده است با گرفتاران دنیا، کار ما آزاده ها آن که از دیوار می ترساند مردم را کجاست؟ بازی جمعی قرمساق است و مشتی ساده ها! تف به این برجام و فرجام و به تَکرار دروغ سوخت ایرانم به دستِ از نفس افتاده ها شهریاری را شما تقدیم دشمن کرده اید حاج قاسم را شما کشتید! آقازاده ها!! این وزیران و وکیلان نارسیده می روند "شهریاری" فخر ایران است و "فخری زاده" ها جاده ها باز است و راه رستگاری بازتر می رسد فردا سواری تازه از این جاده ها ✍ 🔹
. آمدیم از سفر دور و دراز رمضان پی نبردیم به زیبایی راز رمضان... سر به آیینهٔ الغوث زدم در شب قدر آب شد زمزمهٔ راز و نیاز رمضان دیدم این قدر همان آینهٔ خلّصناست دیدم آیینه‌ام از سوز و گداز رمضان بیش از این، ناز نخواهیم کشید از دنیا بعد از این، دست من و دامن ناز رمضان نکند چشم ببندم به سحرهای سلوک نکند بسته شود دیدهٔ باز رمضان صبح با بادهٔ شعبان و رجب آمده بود آن که دیروز مرا داد جواز رمضان شام آخر شد و با گریه نشستم به وداع خواب دیدم نرسیدم به نماز رمضان ............. الغرض! فیض خاص گشت تمام سهم ما باز، فیض عام شده‌ست دل ناباورم صدا می‌زد: میهمانی مگر تمام شده‌ست؟ گفته بودند آخر این ماه عاشقش سر به زیر خواهد شد گفته بودند با دلم هر شب توبه کن، توبه! دیر خواهد شد رمضان‌های بی‌شمار رسید همه شب‌ها گذشت پی در پی با خودم گفتم ای دل بی‌درد فرصت توبه می‌رود، پس کی؟ فکر این باش سال دیگر هم رمضان می‌رسد ز راه اما تو مگر می‌شوی عوض؟ هرگز تو مگر توبه می‌کنی؟ اصلا! تو فقط فکر آمدن، رفتن فکر در مسجدِ خدا بودن فکر با اشک خود غریبه شدن با همه شهر آشنا بودن چیست دیگر بگو که قلب تو را به تأمل، به فکر وا دارد؟ تو گمان می‌کنی به راه آیی؟ مرگ باید تو را به راه آرد ای دل، از حال خود مشو غافل چهره با اشک خود معطر کن فرصت گفت‌وگو کمی باقی‌ست خیز و فریاد توبه‌ای سر کن https://eitaa.com/emame3vom/43090 🔹
. با آن که آبدیدۀ دریای طاقتیم آتش گرفته‌ایم که غرق خجالتیم امروز اگر به سایۀ راحت نشسته‌ایم مدیون استقامتِ آن سرو قامتیم دیری‌ست چشم‌ها همه مبهوت آن لب است عمری‌ست سرسپردۀ آن خال وحدتیم این دست‌ها ادامۀ دست وفای توست امروز اگر بزرگتر از بی‌نهایتیم باشد که دست دوست تسلایمان دهد ما را که تا همیشه قدح‌نوش حسرتیم رونق‌فزای میکدۀ عشق بعد از این تا صبح وصل تشنۀ جام ولایتیم .
. علیه‌السلام اگردینی‌ست‌باقی‌درجهان‌بی‌شبهه‌دین‌توست یداللهی که می‌گویند خود در آستین توست رضا با توست،کاظم با تو،صادق با تو،باقر تو که داغ حضرت زین‌العبادی بر جبین توست تو حتی قادری خورشید را زیر نگین آری که «نعم القادرُ الله» خود نقش نگین توست چراغی‌درجهان گرهست‌جز نورمنیرت‌نیست اگردرجان‌ماعطری‌ست‌عطریاسمین توست تمام خاک ایران را به پایت با رضا ریزیم اگرچه مرو تا بغداد جزئی از زمین توست نه‌رسم‌معتصم‌ماند و نه‌تلخی‌های‌امُّ‌ُّالفضل اگرشعری‌بجا مانده‌ست،شور دلنشین توست جواد‌الحق اشفعنی، تقی‌العشق ادرکنی اگر علم و یقینی هست از علم‌الیقین توست «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .
. علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت‌منزلی که سفرها در او گم است از لا‌به‌لای آتش و خون جمع کرده‌ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده‌ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده‌ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمۀ اَحلی مِن العسل نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است این سرخی غروب که همرنگ آتش است توفان کربلاست که سرها در او گم است یاقوت و دُرّ صیرفیان را رها کنید اشک است جوهری که گهرها در او گم است هفتاد و دو ستاره غریبانه سوختند این است آن شبی که سحرها در او گم است باران نیزه بود و سر شهسوارها جز تشنگی نکرد علاج خمارها جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر صبحی دمید از شب عاصی سیاه‌تر وز پی شبی ز روز قیامت درازتر بر نیزه‌ها تلاوت خورشید، دیدنی‌ست قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟ قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر عشق توام کشاند بدین‌جا، نه کوفیان من بی‌نیازم از همه، تو بی‌نیازتر قنداق اصغر است مرا تیر آخرین در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر با کاروان نیزه شبی را سحر کنید باران شوید و با همه تن گریه سر کنید «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» . . ‍ ‍ ( روح شهادت ) ماییم در عزای تو یاایهاالشهید جان جهان فدای تو یاایهاالشهید هر ساعت و دقیقه و لحظه ، تمام عمر ... دارم به سر هوای تو یاایهاالشهید یک گوشه ای نشسته ام و زار می زنم چون دورم از سرای تو یاایهاالشهید هستیم جملگی همه ی عمر ، تا ابد ... بی تاب کربلای تو یاایهاالشهید شب های جمعه مرغ دلم گرمِ گردش است در صحن با صفای تو یاایهاالشهید تا صد هزار بار بمیرم برای تو جان خواهم از خدای تو یاایهاالشهید هرگز شعار نیست ، دلم داد می زند : هستم فقط گدای تو یاایهالشهید ارباب اگر تویی همه عالم فدای توست دنیاست زیر پای تو یاایهاالشهید سرور شده ، عزیز شده ، هر که گشته است در بَند و مبتلای تو یاایهاالشهید باید به دست با کرَمَت اعتراف کرد دستِ من و عطای تو یاایهاالشهید شد قسمتم گدا و غلام قمر شدن آن یار باوفای تو یاایهاالشهید یک "یا حسین" رافع هر مشکل و غم است درد من و دوای تو یاایهاالشهید " وَللهِ لا اُفارقُکَ "* ... ای پناه من ! دارم به لب نوای تو یاایهاالشهید در روشنای روضه ی تو رشد کرده ایم گشتیم آشنای تو یاایهاالشهید هیچ است گر تمام زمین جملگی شود آواره از بلای تو یاایهاالشهید حتی نکرد رحم حرامیِ پَست بَر یک تکه از عبای تو یاایهاالشهید گویا هنوز باور زینب نمی شود وضع سرِ جدای تو یاایهاالشهید در بین ازدحام ... بماند بقیه اش ... مقطوع شد رجای* تو یاایهاالشهید وقت ظهور مهدی موعود می شود راوی ماجرای تو یاایهاالشهید او روضه خوان و عالمیان گریه می کنند در سوگ و در رثای تو یاایهاالشهید "خورشید" در قصیده به آتش کشیده شد از غربت رسای* تو یاایهاالشهید ... * جمله حضرت عبدالله ابن الحسن (ع) در کربلا : ولله لا افارق عمّی ... (هرگز عمویم را تنها نخواهم گذاشت) * رجا : امید * رسا : روشن ، واضح
-1463476478_-210221.mp3
6.49M
🎤 مجید بنی فاطمه 📃 نه مثل ساره ای و مریم 🎶 زمینه 📆 ١٢ دی ١۴٠٠ 📌 ویژه ایام نه مثل ِ ساره ای و مریم نه مثل آسیه و حوا فقط شبیه خودت هستی فقط شبیه خودت زهرا اگر شبیه کسی باشی شبیه نیمه شب قدری شبیه آیه تطهیری شبیه سوره اعطینا شناسنامه تو صبح است پدر. تبسم و مادر! نور سلام ما به تو ای باران درود ما به تو ای دریا کبود شعله ور ِ آبی سپیده طلعت مهتابی .به خون نشستن تو امروز به گــُل نشستن تو فردا بگیرآب و وضویی کن به چشمه سار فدک امشب نماز عشق بخوان فردا به سمت قبله ی عاشورا یا زهـــرا , یا زهـــرا یا زهـــرا , یا زهـــرا یا زهـــرا , یا زهـــرا یا زهـــرا , یا زهـــرا یا زهـــرا , یا زهـــرا یا زهـــرا , یا زهـــرا ✍ .
. بسم الله الرحمن الرحیم شب‌گريه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذان گریه بگويد بگو، بلال سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد طفلان تشنه، هروله در اشک می‌کنند ایام تشنه‌کامی مادر تمام شد آن شب حسن شکست که آرام‌تر! حسین چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستُن حنانه ضجه زد محراب خون گريست كه منبر تمام شد زاینده است چشمه‌ی زهرایی رسول باور مكن که سوره‌ی کوثر تمام شد باور مكن كه فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسه‌ی حیدر تمام شد؟ زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعه‌ی کربلا نبود 🏴 ✍ یک بند از ترکیب‌بند .
. از شبنم اشک گونه‌هامان تر بود تشییع جنازۀ گلی پرپر بود از منبر دست‌ها که بالا می‌رفت در صحن حسینیۀ دل، محشر بود 📝 .
. اول سلام و بعد سلام و سپس سلام با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام   باید سلام کرد و جواب سلام شد بر هر کسی که هست از این هیچ کس سلام   فرقی نمی کند که کجایی ست لهجه ات اترک سلام، کرخه سلام و ارس سلام   ظهر بلوچ، نیمه شب کُرد و ترکمن صبح خلیج فارس، غروب طبس سلام   بازارگان درد! اگر می روی به هند از ما به طوطیان رها از قفس سلام   «دیشب به کوی میکده راهم عسس ببست» گفتم به جام و باده و مست و عسس سلام   معنای عشق غیر سلام و علیک نیست وقتی سلام رکن نماز است، پس سلام!   قبل از سلام جام  تشهد گرفته ایم ما کشتگان مسلخ عشقیم، والسلام! ✍ .
. آه می‌کشم تو را با تمام انتظار پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته‌اند کاروانی از ، کاروانی از بهار... بر سرم نمی‌کشی دست مهر اگر، مَکش تشنۀ محبت‌اند لاله‌های داغدار دسته‌دسته گم شدند سهره‌های بی‌نشان تشنه‌تشنه سوختند، نخل‌های روزه‌دار می‌رسد بهار و من بی‌شکوفه‌ام هنوز آفتاب من بتاب، مهربان من ببار! 📝 .
. دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد به روز مرگ شعرت سوره ی یاسین نخواهد شد فریبت می دهند این فصل ها تقویم ها، گل ها از اسفند شما پیداست فروردین نخواهد شد مگر در جستجوی ربّنای تازه ای باشیم وگرنه صد دعا زین دست، یک نفرین نخواهد شد مترسانیدمان از مرگ، ما پیغمبر مرگیم خدا با ما که دلتنگیم، سرسنگین نخواهد شد به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد! .
. علیرضا قزوه در غزلی به استقبال غزلی که تازگی از منتشر شده، رفته است. گرت هوای ولا باشد از بلا مگریز همیشه محو بلا باش از ابتلا مگریز چو ماه چنگ بزن بر سیاه پردهٔ شب از این شب، این شب لبریز ماجرا مگریز عصای معجزه‌ات را بکوب بر سر سحر ز ناخدا مهراس و ز بی‌خدا مگریز چو گردباد بگرد و سماع طوفان کن چو بیدهای پریشان ز بادها مگریز به روز حادثه از صوفیان غازی شو بیا و مرد قدر باش از قضا مگریز چراغ خیمه چو خاموش گشت باز مگرد تو آمدی که بمانی ز کربلا مگریز منافقان معاند تو را نظر نزنند از این حضور گرامی به انزوا مگریز نفیر گاو طلایی تو را نترساند عذاب سامریان باش، از صدا مگریز چراغ روشن امن یجیب را بفروز اجابت است، اجابت، تو از دعا مگریز عزیز هموطن من، عزیز هموطنم! از این بهشت صمیمی به ناکجا مگریز نه اژدهاست که کِرم شب است اسرائیل بر آر دستی و از این هزارپا مگریز ................. . • فرصت زیتونی خدا • سروده‌ی محمد حسین انصاری نژاد در استقبال از رهبر حکیم و ادیب انقلاب . چه گفت آینه بر خیز و از بلا مگریز به جز به حضرتِ روحی له الفدا مگریز به روزِ واقعه شرطِ ولا بلانوشی‌ست به شامِ حادثه برخیز از بلا مگریز از آن درخت تو انی انااللهی بشنو به حُکمِ لاتَخَف از بیمِ اژدها مگریز بزن به گُرده‌ی دریا عصای معجزه را هزار نیل بر آشوب با عصا مگریز اگربه هم بخورَد نظمِ آسمان مهراس به وقتِ چرخشِ منظومه‌ی هدا مگریز به شرحِ سلسله‌ی موج‌ها کسی می‌گفت که از خدای به دامانِ ناخدا مگریز در استجابت گیسوی لیله الاسراست امامِ آینه‌ها دست بر دعا، مگریز بر این کرانه، شبیخونِ خشم زیتون‌هاست از این کرانه‌ی زیتونی خدا مگریز به رودِ باختری آن سوارِ موعود است از آن کرانه صدا می‌زند تو را، مگریز تمامِ معرکه گُلچرخ ذوالفقار علی‌ست تمام معرکه توفان لافتیٰ، مگریر به هر کران هیجان ستارگان بنگر ستاره سوختگان را بزن صدا، مگریز به خون غزه که شرب الیهود شد سوگند در آ به قلعه‌ی خیبر از آن غزا مگریز به پیشِ تیغِ علی مرحب آمده‌ست دو نیم به پشتِ معرکه هنگام مرحبا مگریز بگو به خصم در این آسیا بگردانی تورا که گفت در این دور آسیا مگریز بگو به مدعی انکارِ آفتاب چرا در این تجلی و الشمس و الضحیٰ مگریز جراحتی‌ست اگر قبله‌ی نخستین را اجابتی‌ست در آن قبة الصّفا مگریز چه گفت آینه « فّرو إلی الامام » تو را چه گفت آینه الا به سوی ما مگریز اگر تمامِ زمین غرقِ شمر و حرمله شد در اقتدا به شهیدانِ کربلا مگریز صدای کیست به لبیک یا امین الله قسم به شورِ امینانِ کبریا مگریز بیا به ساحتِ دارالشفای چشمِ امین دلِ شکسته‌ام از نسخه‌ی شفا مگریز . . ✍ ۱۴۰۳/۰۲/۰۴ ............... نظیره ای بر غزل شکوهمند امین شعر ایران امام خامنه ای ( مدظله العالی) خطر کن از دل آشوب و ابتلا مگریز چو شیر شرزه برآشوب و مطلقا مگریز گریز از صف پیکار کار مردان نیست بپای تا که نگردی اسیر پا مگریز دلی به وسعت دریا طلب کن از دلدار ز موج موج بلا رخ متاب ها مگریز در آن دیار که غیر از گریز راهی نیست گریزگاه مجوی و به هیچ جا مگریز چو کوه باش سرافراز و سربلند ای دل بسان گرد بهمراه بادها مگریز در آی از در غیرت مباز ایمان را اگر که روح تو گردد زتن رها مگریز اگر زشش جهت آرند دشمنان حمله تو یکتنه به صف خصم زن هلا مگریز بلی بگوی به بانگ بلند آزادی شبیه حضرت عباس از بلا مگریز اگر چه تیر ببارد از آسمان خوش باش شراب وصل طلب کن ز کربلا مگریز اگر ز دست غم روزگار رنجیدی بجز بدامن پر مهر ربنا مگریز ✍ پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳ ........ . استقبال از غزل رهبر معظم انقلاب . اگر به عشق یقین داری از فنا مگریز دلیر باش و خطر کن، به هیچ جا مگریز . قسم به خضر که در انتهای این ظلمات همیشه آبِ حیات است، پس بیا مگریز . تو پورِ حیدری، از دیوِ هفت‌سر مهراس ز قومِ رستمی از حلقه‌ی بلا مگریز . بسنج با دمِ شمشیر، زورِ دشمن را ز غرشِ رجز و هیبتِ صدا مگریز . تو نورِ علم و یقینی و در کنارِ حسین به قلبِ شب بزن، از خاکِ کربلا مگریز . دوباره معرکه‌ی حق و باطل است اینجا تویی که مردِ نبردی، به انزوا مگریز . ✍ .
. و آیت الله رئیسی خوشا آنان که جانان می‌شناسند طریق عشق و ایمان می‌شناسند بسی گفتیم و گفتند از شهیدان شهیدان را شهیدان می‌شناسند ✍ .
. هنوز این کوچه‌ها این کوچه‌ها بوی پدر دارد نگاه روشن ما ریشه در باغ سحر دارد هنوز ای مهربان! در ماتمت هر تار جان من نیستان در نیستان، زخمه‌های شعله‌ور دارد نمی‌گویم تو پایان بهاری؛ بعد تو امّا بهار عیش ما لبخند از خون جگر دارد اگر خورشید رفت، این آسمان خورشید می‌زاید اگر خورشید رفت، این آسمان قرص قمر دارد در این بازار، عاشق‌تر کسی کز خود نمی‌گوید همیشه مرد کم‌گو دردهای بیشتر دارد مخواه از نابرادرها که یار و مونست باشند عزیز مصر بودن، یوسف من! دردسر دارد دو روزی مهربانا! غربت ما را تحمّل کن می‌آید آن که از درد تمام ما خبر دارد ✍ .